شمارهٔ ۳۱
از غم عشقت نگارا دیده پرخونکردهام
تا رخ و عارض زخون دیده گلگون کردهام
ای بسا شبها که من از آرزوی روی تو
از سرشک دیده کویت را چو جیحون کردهام
خون من خواهیکه ریزی بیگناهان هر زمان
تو چه پنداری که من در عاشقی چون کردهام
دوش وقت نیمشب پیش خدا از جورتو
صدهزار افغان و فریاد از تو افزون کردهام
تا غم عشق تو اندر طبع من محکم شدست
مهر روی دیگران از طبع بیرون کردهام
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.