گنجور

شمارهٔ ۳۰

بس‌که من دل را به‌دام عشق خوبان بسته‌ام
از نشاط روی ایشان توبه‌ها بشکسته‌ام
جسته‌ام او را که او را دیده تیر انداخته است
تا دل و جان را به تیر غمزهٔ او خسته‌ام
هرکجا سوزنده‌ای را دیده‌ام چون خویشتن
دوستی را دامن اندر دامن او بسته‌ام
دوستانم بر سرکارند در بازار عشق
من چو معزولان چرا در گوشه‌ای بنشسته‌ام
گر به ظاهر بنگری درکار من‌ گویی مگر
با سلامت همنشین و از خصومت رسته‌ام
این سلامت را که من دارم ملامت در قفاست
تا نپنداری که از دام ملامت جسته‌ام
نوک خار هجر این یاران مشکین موی را
از جفای دوستان در دیدگان بشکسته‌ام

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.