گنجور

شمارهٔ ۱۷

سرو روان چو کوه به کردار ماه کرد
خط آمد وکنارهٔ ماهش سیاه کرد
آن خط مشک بوی که بر عارضش دمید
بر گل سپاه مورچه‌ گویی که راه کرد
چیره شدیم ما به‌ گنه بر به عشق از آنک
صد ره به عجز توبهٔ ما را تباه‌کرد
وز توبه برکنار فتادیم از آنکه او
رخسارگان چو توبهٔ ما را سیاه کرد
بنمود بامداد زخرگاه روی خویش
خیره بماند هرکه به ‌رویش نگاه کرد
بس طبع را که چشم نژندش نژند کرد
بس پشت را که زلف دوتاهش دو تاه کرد
زان پیش کافتاب برآورد سر زکوه
چون آفتاب روی به ایوان شاه کرد
شاه بزرگوار ملک‌سنجر آنکه بخت
او را سزای مملکت و تاج وگاه کرد
خواند خلیفه ناصر دینش زبهر آنک
هر جاکه رفت نصرت دین اِله‌کرد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1397/01/02 09:04
امین کیخا

نژند باید از نی + زند باشد یعنی نی ( پایین ) و زند از ریشه ی زدن و رویهمرفته به معنای زده و روی زمین افتاده . نیک آشکار است شاعر به این همنشان می توانسته است هم چشم دلدارش و هم طبع ها را نژند ببیند چون چشم دلدار به پایین نگران بوده است و طبع کسان هم که از زیبایی او افسرده بوده است اینجا امیر معزی هم معنای اصلی و هم معنا های رایج نژند را میدانسته است .