گنجور

شمارهٔ ۱۵

مشک نقاب قمر خویش ‌کرد
سیم‌ حجاب حجر خویش کرد
تا من بیچارهٔ دل خسته را
عاشق اندوه بر خویش کرد
عیش من از ناخوشی آن خوش پسر
همچو شرنگ از شکر خویش‌کرد
دید دلم ناوک مژگان او
حلقهٔ زلفش سپر خویش کرد
کردم با او ز لطافت بسی
آنچه پدر با پسر خویش کرد

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مشک نقاب قمر خویش ‌کرد
سیم‌ حجاب حجر خویش کرد
هوش مصنوعی: عطر مشک مانند چهره زیبای ماه را پنهان کرد و فضیلت و زیبایی خود را به شکل حجاب سنگ درآورد.
تا من بیچارهٔ دل خسته را
عاشق اندوه بر خویش کرد
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی از دل‌شکستگی و عاشق شدن به درد و اندوه اشاره دارد. گوینده خود را در وضعیت ناامیدی و ناراحتی می‌یابد که او را به عشق‌ورزی نسبت به غم و اندوه خود سوق داده است. به نوعی، این احساسات منفی به بخشی از وجود او تبدیل شده و او در این مسیر گرفتار شده است.
عیش من از ناخوشی آن خوش پسر
همچو شرنگ از شکر خویش‌کرد
هوش مصنوعی: زندگی من از ناراحتی آن پسر خوشحال است، درست مثل اینکه زهر از شکر خود را می‌سازد.
دید دلم ناوک مژگان او
حلقهٔ زلفش سپر خویش کرد
هوش مصنوعی: دل من دید که مژگان زیبای او مانند تیری است، و حلقه‌های موهایش به عنوان سپری برای خود ساخته است.
کردم با او ز لطافت بسی
آنچه پدر با پسر خویش کرد
هوش مصنوعی: من با او به نرمی و محبت، کارهایی کردم که پدر با فرزندش انجام می‌دهد.