شمارهٔ ۱۲
امروز بت من سر پیکار ندارد
جز دوستی و عذر و لَطَف کار ندارد
بشکفت رخم چون گل بیخار ز شادی
زیرا که گل صحبت او خار ندارد
با گریه شد این چرخ گهربار که آن بت
بیخنده همی لعل شکربار ندارد
زلفش همه مشک است و چنان مشک دلاویز
کم جوی ز عطار که عطار ندارد
بِربود دلم زلفش و بیم است که آن زلف
زنهار خورد با من و زنهار ندارد
در شهر دلی نیست وگر هست کدام است
کاو در شکن زلف گرفتار ندارد
ماهی است که مشک تبت و لالهٔ خود روی
با زلف و رخش قیمت و مقدار ندارد
چون غمزه کند نرگس او هیچ مُشَعبد
با نرگس او رونق بازار ندارد
من بنده ی آن ماه که در جان و دل خویش
جز بندگی شاه جهاندار ندارد
سلطان جهانگیر ملکشاه جوانبخت
شاهی که به شاهی و هنر یار ندارد
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
امروز بت من سر پیکار ندارد
جز دوستی و عذر و لَطَف کار ندارد
هوش مصنوعی: امروز معشوق من قصد جنگ و دشمنی ندارد و تنها به دوستی، بخشش و مهربانی مشغول است.
بشکفت رخم چون گل بیخار ز شادی
زیرا که گل صحبت او خار ندارد
هوش مصنوعی: رخسار من مانند گلی زیبا و بدون خار شکفته است، زیرا خوشحالی من ناشی از وجود اوست و در عشق او هیچ درد و رنجی وجود ندارد.
با گریه شد این چرخ گهربار که آن بت
بیخنده همی لعل شکربار ندارد
هوش مصنوعی: با گریه و اندوه، این دنیا که پر از زیباییهاست، به وجود آمده است، چرا که آن معشوق بیخنده، هیچگاه آن مروارید شیرین را ندارد.
زلفش همه مشک است و چنان مشک دلاویز
کم جوی ز عطار که عطار ندارد
هوش مصنوعی: زلف او همچون مشک خوشبو است و آنقدر دلنشین و جذاب که هیچ عطاری نمیتواند بویی به زیبایی و دلنوازی آن را بیافریند.
بِربود دلم زلفش و بیم است که آن زلف
زنهار خورد با من و زنهار ندارد
هوش مصنوعی: دل من را زلف او ربوده و نگرانم که آن زلف به من آسیب بزند و هیچگونه ایمنی ندارد.
در شهر دلی نیست وگر هست کدام است
کاو در شکن زلف گرفتار ندارد
هوش مصنوعی: در این شهر کسی نیست که دل داشته باشد، و اگر هم باشد، آیا کسی هست که در بند زلف عشق گرفتار نباشد؟
ماهی است که مشک تبت و لالهٔ خود روی
با زلف و رخش قیمت و مقدار ندارد
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی وصف یک ماهی است که به خاطر جذابیت و شکوه خود ارزش و قیمتی ندارد. آن ماهی مانند مشک و گل لاله زیبا است، اما ویژگیهایش آنقدر فریبنده و بینظیر است که نمیتوان آن را با چیزی دیگر مقایسه کرد.
چون غمزه کند نرگس او هیچ مُشَعبد
با نرگس او رونق بازار ندارد
هوش مصنوعی: وقتی نرگس او به حالت غم و اندوه در میآید، هیچ جادوگری نمیتواند با زیبایی او، رونق و جذابیت بازارش را به دست آورد.
من بنده ی آن ماه که در جان و دل خویش
جز بندگی شاه جهاندار ندارد
هوش مصنوعی: من تسلیم و خادم آن کسی هستم که در دل و جان خود هیچ چیزی جز خدمت به پادشاه جهان ندارد.
سلطان جهانگیر ملکشاه جوانبخت
شاهی که به شاهی و هنر یار ندارد
هوش مصنوعی: سلطان جهانگیر ملکشاه، جوانی خوشبخت و با استعداد است که در هنر و سلطنت کسی را به عنوان رقیب ندارد.
حاشیه ها
1397/01/02 09:04
امین کیخا
برای قیمت در فرهنگ وفایی واژه ی اخش هم آمده است