گنجور

شمارهٔ ۱۱

از پس پنجاه سال عشق به ما چون فتاد
از بر ما رفته بود روی به ما چون نهاد
بر دل من مهر بود مهر دلم چون شکست
بر دل من قفل بود قفل درم چون‌گشاد
داد من از دلبری است کاو ندهد داد من
گرچه در اوصاف او خاطر من داد داد
نازگری خوش‌زبان پاک‌بری شوخ‌چشم
عشوه دهی دلفریب‌ بوالعجبی اوستاد
آن‌که ازو شوخ‌تر چشم زمانه ندید
وان که ازو خوب‌تر خلق زمانه نزاد

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از پس پنجاه سال عشق به ما چون فتاد
از بر ما رفته بود روی به ما چون نهاد
هوش مصنوعی: پس از گذشت پنجاه سال عشق، زمانی که عشق به ما بازگشت، چهره‌اش به ما نظر کرد و یادآوری کرد که چه زمانی از ما دور شده بود.
بر دل من مهر بود مهر دلم چون شکست
بر دل من قفل بود قفل درم چون‌گشاد
هوش مصنوعی: در دل من عشق وجود داشت، اما وقتی عشق من شکست، دل من هم مانند قفلی بود که قفلش زده شده بود. وقتی قفل در دل من باز شد، احساسات و احساساتم آزاد شدند.
داد من از دلبری است کاو ندهد داد من
گرچه در اوصاف او خاطر من داد داد
هوش مصنوعی: من از عشق و زیبایی او شکایت می‌کنم، اما او به من توجهی نمی‌کند. هرچند که من در توصیف او خیلی احساسات و افکار دارم.
نازگری خوش‌زبان پاک‌بری شوخ‌چشم
عشوه دهی دلفریب‌ بوالعجبی اوستاد
هوش مصنوعی: عشق و جذابیت به شکلی دلربا و شیطنت‌آمیز وجود دارد که انسان را مجذوب خود می‌کند. این زیبایی و خوش‌زبانی، یک نوع مهارت و استادانه‌گی در جلب توجه و عشق را به نمایش می‌گذارد.
آن‌که ازو شوخ‌تر چشم زمانه ندید
وان که ازو خوب‌تر خلق زمانه نزاد
هوش مصنوعی: هیچ کس را در دنیا سرزنده‌تر و شوخ‌طبع‌تر از او ندیده‌ام و هیچ موجودی هم نمی‌تواند به زیبایی او باشد.