گنجور

شمارهٔ ۷

هرکه آن چشم دژم بیند و آن زلف دوتا
اگر آشفته و شوریده شود هست روا
منم اینک شده آشفتهٔ آن چشم دُژَم
منم اینک شده شوریدهٔ آن زلف دو تا
هوش‌من درلب ماهی است به قده سروسهی
نوش من بر کف سروی است به رخ‌ ماه سما
تا بری‌گشت ز من هوش ز من‌گشت بری
تا جدا گشت ز من نوش ز من‌ گشت جدا
گر خطاکرد و جفا جان و دل و دین من است
روی برتافتن از صحبت او نیست روا
به خطائی تن و جان را نتوان داد ز دست
به جفائی دل و دین را نتوان کرد رها
بت من‌کودک و نازک لب و نازک دهن است
زو خطایم چو صواب است و جفایم چو وفا
برنگردم به جفا از دهن کوچک او
وز لب نازک او بازنگردم به جفا
شکری از لب اوگرچه به صد دینارست
سه شکر را بدهم من به همه حال بها
که به یک بار بهای سه شکر زان دو لبش
به عطا یافتم از همت فَخرُالامرا
مَجْدِ دولت سرِ میران و بزرگان عَجَم
تاج دین سرور فرخ پی فرخنده لقا
بومحمد که به پیروزی ازو یافته‌اند
آل محمود منیعی شرف و عز و علا
آن هنرمند که در جاه ندارد مانند
وان جوانمرد که در جود ندارد همتا
نام حَسّان و منیع از پدرش زنده شدست
که نبیره به هنر زنده کند نام نیا
پدرانش را تا خالد اگر برشَمُرم
همه باشند سراسر امراء و وزرا
چار چیز از عرب و از عجمش میراث است
ز عرب جود و شجاعت ز عجم فرّ و بها
قمر از شمس درخشنده ضیا وام ‌کند
وز دلش وام ‌کند شمس درخشنده ضیا
عکس خورشید بدزدد ز فلک ابر بهار
جامهٔ حور بیارد ز جَنان باد صبا
تا مگر حاجب او سازد از آن عکس‌ کمر
تا مگر ساقی او دوزد از آن جامه قبا
در مسیر قَدَمش چشم‌ گشادست قَدَر
بر صریر قلمش گوش نهادست قضا
هم قدر را ز مسیر قدمش هست شرف
هم قضا را به صریر قلمش هست رضا
تا بدین شهر ز عدل و نظرش بهره رسید
دفع‌ کرد ایزد از این شهر همه رنج و بلا
ای مقیمان نشابور بخواهید مدام
حشمت او گه و بیگاه ز ایزد به دعا
که اگر شهر شما را نبود حشمت او
سخت بی‌رونق و بی‌قد‌ر بود شهر شما
منم آن شکرگزاری‌ که به سعی‌ کَرَمش
داد سَعد فلکی‌ کار مرا نور و نوا
نقطهٔ همتش آورد به یک بار برون
دل رنجور من از دایرهٔ خوف و رجا
چون به دریای معانی و معالی بگذشت
کرد چون لؤلو مکنون سخن من به سَخا
جز کریمی نکند لولو مکنون ز سخن
جز کلیمی نکند صورت ثُعبان ز عصا
هر کریمی ‌که عطا داد مرا درخور من
بعد از آن داد که بشنید دو صدگونه ثنا
تاج دین است سرافراز کریمان جهان
که ثنا را ز کریمی به سَلَم داد عطا
گرچه خدمتگر شاهانم و استاد سخن
ورچه مدّاح بزرگانم و میر شعرا
هیچ مَمْدُوح در آفاق نیابم به ازو
که به سه شعر دهد سیصد دینار مرا
گر بر این حال دلیلی و گواهی شرط است
شکر من هست دلیل و کرمش هست‌ گوا
ای یک احسان تو رخشنده تر از ده خورشید
ای ده انگشت تو بخشنده‌تر از صد دریا
صفت ذات خدای است جلال تو مگر
که بر او هیچ‌ کسی را نرسد چون و چرا
چیست از رحمت و انصاف وز تحقیق نظر
که نکردی تو در این شهر به‌جای ضُعفا
عدل کردی و ز عدل است تو را در دو جهان
رحمت و ‌مَحمِدَت از خالق و مخلوق‌، جزا
همچنین باش و پشیمان مشو از کردهٔ خویش
کانچه امروز بکاری به‌بر آید فردا
گر بتابی تو از این شهر سوی خانه عنان
آتش و دود دل خلق برآید ز قفا
اندر این شهر ثواب تو به یک ساله مقام
بیش از آن آن است‌ که صدساله کنی حجّ و غَزا
یک زمستان دگرباش درین شهر مقیم
عزم رفتن مکن و داغ مَنِه بر دل ما
تا بدان وقت که از خاک ‌گیا بر روید
مده این امّت دل سوخته را سر به ‌گیا
ای سخنهای تو اصلی همه بی‌ز‌رق و فریب
وی صِلَت‌ های تو طبعی همه بی‌روی و ریا
من زُ شکر تو یکی خانهٔ نو ساخته‌ام
که به ‌دیوار و به سقفش نرسد دست فنا
خانهٔ شکر تو را تا که بقا خواهد بود
خانهٔ دولت و اقبال تو را باد بقا
ظفرت زیر عَلَم باد و طَرب زیر نگین
تا هوا زیر اثیرست و زمین زیر هوا
همچنین بادی با حشمت و با نعمت و ناز
خرّم و تازه رخ و شاد دل و کامروا

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هرکه آن چشم دژم بیند و آن زلف دوتا
اگر آشفته و شوریده شود هست روا
هوش مصنوعی: هر کس که چشم غمگین و موهای مجعد او را ببیند، اگر هم به خاطر آن حالت در هم و برهم و شلوغ شود، این موضوع قابل قبول است.
منم اینک شده آشفتهٔ آن چشم دُژَم
منم اینک شده شوریدهٔ آن زلف دو تا
هوش مصنوعی: من اکنون به خاطر آن چشم زیبا و دلربا آشفته‌ام و به خاطر آن موی دوشانه‌ات دیوانه شده‌ام.
هوش‌من درلب ماهی است به قده سروسهی
نوش من بر کف سروی است به رخ‌ ماه سما
هوش مصنوعی: من در زیبایی و جذابیت ماهی مانند سرچشمه‌ای از آگاهی و دانایی قرار دارم و نوشیدنی من به عنوان نعمتی از دستان سرو که به زیبایی چهره ماه می‌تابد، نمایان است.
تا بری‌گشت ز من هوش ز من‌گشت بری
تا جدا گشت ز من نوش ز من‌ گشت جدا
هوش مصنوعی: وقتی که از من دور شدی، هوش و حواسم نیز از من دور شد. بعد از جدایی‌ات، لذّت‌ها و خوشی‌هایم نیز از من رفتند.
گر خطاکرد و جفا جان و دل و دین من است
روی برتافتن از صحبت او نیست روا
هوش مصنوعی: اگر کسی به من ظلم کند و به من آسیب برساند، جان و دل و دین من به او وابسته است و بنابراین، قطع رابطه با او کار درستی نیست.
به خطائی تن و جان را نتوان داد ز دست
به جفائی دل و دین را نتوان کرد رها
هوش مصنوعی: انسان نمی‌تواند به خاطر یک اشتباه، جسم و روح خود را به دیگری واگذار کند، و همچنین نمی‌تواند به خاطر خیانت و بی‌وفایی، دل و ایمانش را رها کند.
بت من‌کودک و نازک لب و نازک دهن است
زو خطایم چو صواب است و جفایم چو وفا
هوش مصنوعی: عشق من، مانند کودکی معصوم و با لبانی نرم و دلبری است. اگرچه گاهی به او اشتباهاتی می‌کنم، اما برای من این اشتباهات به نظر درست می‌آید و بی‌وفایی‌ام مانند وفاداری است.
برنگردم به جفا از دهن کوچک او
وز لب نازک او بازنگردم به جفا
هوش مصنوعی: من به خاطر ناروایی‌های او برنخواهم گشت و از لب نازک او هیچگاه بازنمی‌گردم.
شکری از لب اوگرچه به صد دینارست
سه شکر را بدهم من به همه حال بها
هوش مصنوعی: اگرچه نیاز است تا هزینه زیادی بپردازم تا یک دانه شیرینی از لب او به دست آورم، اما من حاضر هستم تمامی دارایی‌ام را برای آن بپردازم، زیرا ارزش آن برای من بسیار بالاست.
که به یک بار بهای سه شکر زان دو لبش
به عطا یافتم از همت فَخرُالامرا
هوش مصنوعی: با یک بار قیمت سه شکر را به دلیل لب‌هایش که با بخشش من را نوازش کردند، از تلاش و اراده‌ی فخرالامرا به دست آوردم.
مَجْدِ دولت سرِ میران و بزرگان عَجَم
تاج دین سرور فرخ پی فرخنده لقا
هوش مصنوعی: درخشش و عظمت دولت به چهره‌ی بزرگانی از قوم عجم می‌تابد و دین به عنوان تاجی بر سر سرورانی است که در دیدار با دیگران شاداب و خوشبخت هستند.
بومحمد که به پیروزی ازو یافته‌اند
آل محمود منیعی شرف و عز و علا
هوش مصنوعی: بومحمد که به خاطر پیروزی‌هایش شناخته شده، به خانواده آل محمود افتخار و عظمت بخشیده است.
آن هنرمند که در جاه ندارد مانند
وان جوانمرد که در جود ندارد همتا
هوش مصنوعی: آن هنرمند که در مقام و جایگاه بالایی نیست، هیچ‌گاه به پای آن جوانمردی که در بخشندگی و دست‌ودل‌بازی خود نازک‌دل و کم‌طاقت است، نمی‌رسد.
نام حَسّان و منیع از پدرش زنده شدست
که نبیره به هنر زنده کند نام نیا
هوش مصنوعی: نام حسان و منیع از پدرش زنده شده، زیرا نوه با هنر خود می‌تواند نام grandfather را زنده نگه دارد.
پدرانش را تا خالد اگر برشَمُرم
همه باشند سراسر امراء و وزرا
هوش مصنوعی: اگر بخواهم به موضوع بپردازم، وقتی به پدران او نگاه می‌کنم، می‌بینم که همه از شخصیت‌های مهم و با نفوذی بوده‌اند، مانند فرمانروایان و وزیران.
چار چیز از عرب و از عجمش میراث است
ز عرب جود و شجاعت ز عجم فرّ و بها
هوش مصنوعی: چهار ویژگی از عرب و عجم به عنوان میراث به جا مانده است: از عرب سخاوت و شجاعت، و از عجم جمال و ارزش.
قمر از شمس درخشنده ضیا وام ‌کند
وز دلش وام ‌کند شمس درخشنده ضیا
هوش مصنوعی: ماه نور و روشنی‌اش را از خورشید می‌گیرد و از دل خورشید نیز نور و روشنی‌ای به خود می‌گیرد.
عکس خورشید بدزدد ز فلک ابر بهار
جامهٔ حور بیارد ز جَنان باد صبا
هوش مصنوعی: ابر بهاری از آسمان عکس خورشید را می‌رباید و باد صبا جامه‌ای از بهشت برایم می‌آورد.
تا مگر حاجب او سازد از آن عکس‌ کمر
تا مگر ساقی او دوزد از آن جامه قبا
هوش مصنوعی: به امید آنکه دمی از زیبایی‌های او را به نمایش بگذارد و یا ساقی از جامه‌اش پر باشد.
در مسیر قَدَمش چشم‌ گشادست قَدَر
بر صریر قلمش گوش نهادست قضا
هوش مصنوعی: در راهی که او قدم می‌گذارد، چشم‌ها به او دوخته شده‌اند و در سکوتی عمیق به صدای قلمش گوش می‌دهند که نشان از تقدیر دارد.
هم قدر را ز مسیر قدمش هست شرف
هم قضا را به صریر قلمش هست رضا
هوش مصنوعی: قدرت و شرافت انسان به راهی است که انتخاب می‌کند، و همچنین تقدیر او به رضایتی است که در نوشتن سرنوشتش دارد.
تا بدین شهر ز عدل و نظرش بهره رسید
دفع‌ کرد ایزد از این شهر همه رنج و بلا
هوش مصنوعی: تا زمانی که این شهر از عدل و توجه او بهره‌مند شده است، خداوند تمام رنج‌ها و مشکلات را از این شهر دور کرده است.
ای مقیمان نشابور بخواهید مدام
حشمت او گه و بیگاه ز ایزد به دعا
هوش مصنوعی: ای افرادی که در نشابور زندگی می‌کنید، همواره از خداوند بخواهید که به شما نعمت و بزرگی عطا کند، چه در زمان‌های خاص و چه در زمان‌های عادی.
که اگر شهر شما را نبود حشمت او
سخت بی‌رونق و بی‌قد‌ر بود شهر شما
هوش مصنوعی: اگر شهر شما نبود، عظمت او به شدت کاهش پیدا می‌کرد و شهر شما هم رونق و ارزش خود را از دست می‌داد.
منم آن شکرگزاری‌ که به سعی‌ کَرَمش
داد سَعد فلکی‌ کار مرا نور و نوا
هوش مصنوعی: من آن بنده‌ای هستم که نعمت‌ها و موفقیت‌هایم را با gratitude به خاطر تلاش و اعمال نیکم مدیون تقدیر آسمانی می‌دانم؛ زیرا این تقدیر، روشنایی و سرزندگی به کارهایم بخشیده است.
نقطهٔ همتش آورد به یک بار برون
دل رنجور من از دایرهٔ خوف و رجا
هوش مصنوعی: زندگی من با یک نگاه تو از درد و ترس خارج شد و آرامش را تجربه کرد.
چون به دریای معانی و معالی بگذشت
کرد چون لؤلو مکنون سخن من به سَخا
هوش مصنوعی: وقتی به عمق و دنیای پیچیده معانی و فضایل رسید، سخن من مانند گوهر نهفته‌ای با عظمت و زیبایی مطرح شد.
جز کریمی نکند لولو مکنون ز سخن
جز کلیمی نکند صورت ثُعبان ز عصا
هوش مصنوعی: فقط فرد نیکوکار می‌تواند رازهای نهان را به زبان بیاورد و همچنین هیچ کس جز آنکه به حقایق آگاه است، نمی‌تواند چهره مار را با عصا تغییر دهد.
هر کریمی ‌که عطا داد مرا درخور من
بعد از آن داد که بشنید دو صدگونه ثنا
هوش مصنوعی: هر بخششی که بر من صورت گرفته، به خاطر ثناگویی‌های فراوانی است که برای او کرده‌ام.
تاج دین است سرافراز کریمان جهان
که ثنا را ز کریمی به سَلَم داد عطا
هوش مصنوعی: در رأس دین، مقام والا و ارجمند گرامی‌داشتن انسان‌ها قرار دارد و آنجا که ستایش و تقدیر از بزرگی به نام کریم، به رحمت و بخشش اهدا می‌شود.
گرچه خدمتگر شاهانم و استاد سخن
ورچه مدّاح بزرگانم و میر شعرا
هوش مصنوعی: اگرچه من خدمتگزار پادشاهان و استاد سخن‌سرایی هستم، و مداح بزرگانی به شمار می‌روم و در جایگاه بزرگترین شاعران قرار دارم.
هیچ مَمْدُوح در آفاق نیابم به ازو
که به سه شعر دهد سیصد دینار مرا
هوش مصنوعی: هیچ ستودنی را در دنیا نمی‌بینم که بهتر از او باشد، چرا که او تنها با سه شعر می‌تواند سیصد دینار به من بدهد.
گر بر این حال دلیلی و گواهی شرط است
شکر من هست دلیل و کرمش هست‌ گوا
هوش مصنوعی: اگر دلیلی و شهادتی برای این وضعیت وجود دارد، شکرگزاری من خود دلیل است و نیکویی‌اش گواه بر این حقیقت.
ای یک احسان تو رخشنده تر از ده خورشید
ای ده انگشت تو بخشنده‌تر از صد دریا
هوش مصنوعی: تو ای کسی که احسانت درخشان‌تر از ده خورشید است، و ده انگشتت مهربان‌تر از صد دریا می‌باشد.
صفت ذات خدای است جلال تو مگر
که بر او هیچ‌ کسی را نرسد چون و چرا
هوش مصنوعی: شکوه و عظمت تو نشان از صفات خداوند است و هیچ‌کس قادر نیست به اندازه‌ای که شایسته است به آن بپردازد یا بر آن خرده بگیرد.
چیست از رحمت و انصاف وز تحقیق نظر
که نکردی تو در این شهر به‌جای ضُعفا
هوش مصنوعی: چه چیزی از رحمت و انصاف و بررسی دقیق وجود دارد که تو در این شهر به نیازمندان توجه نکرده‌ای؟
عدل کردی و ز عدل است تو را در دو جهان
رحمت و ‌مَحمِدَت از خالق و مخلوق‌، جزا
هوش مصنوعی: تو با عدالت رفتار کردی و به خاطر همین در دو جهان، هم از طرف خالق و هم از طرف مخلوق، نوازش و شایستگی نصیبت شده است.
همچنین باش و پشیمان مشو از کردهٔ خویش
کانچه امروز بکاری به‌بر آید فردا
هوش مصنوعی: به همین روش ادامه بده و از کارهایی که کرده‌ای پشیمان نشو، زیرا آنچه امروز انجام می‌دهی، فردا میوه‌اش را خواهی چید.
گر بتابی تو از این شهر سوی خانه عنان
آتش و دود دل خلق برآید ز قفا
هوش مصنوعی: اگر تو از این شهر به سوی خانه بروی، آتش و دود دل مردم از پس تو برمی‌خیزد.
اندر این شهر ثواب تو به یک ساله مقام
بیش از آن آن است‌ که صدساله کنی حجّ و غَزا
هوش مصنوعی: در این شهر، ارزش و پاداش تو به اندازه‌ای است که تنها با یک سال حضور و فعالیت، به مراتب بیشتر از پاداشی است که از صد سال انجام دادن حج و جهاد به دست می‌آوری.
یک زمستان دگرباش درین شهر مقیم
عزم رفتن مکن و داغ مَنِه بر دل ما
هوش مصنوعی: در این شهر، زمستان دیگری سپری کن و قصد رفتن نداشته باش، چرا که قلب ما را داغ و غمگین نکن.
تا بدان وقت که از خاک ‌گیا بر روید
مده این امّت دل سوخته را سر به ‌گیا
هوش مصنوعی: تا زمانی که از زمین گیاهان سبز شوند، این قوم دل سوخته را بی‌دردسر رها کن.
ای سخنهای تو اصلی همه بی‌ز‌رق و فریب
وی صِلَت‌ های تو طبعی همه بی‌روی و ریا
هوش مصنوعی: سخنان تو همگی صادق و بدون تزویر هستند و ویژگی‌های تو نیز طبیعی و بدون تظاهر است.
من زُ شکر تو یکی خانهٔ نو ساخته‌ام
که به ‌دیوار و به سقفش نرسد دست فنا
هوش مصنوعی: من از شکر و محبت تو، خانه‌ای نو ساخته‌ام که بیداری و فنا هیچ‌گاه به دیوارها و سقف آن نخواهد رسید.
خانهٔ شکر تو را تا که بقا خواهد بود
خانهٔ دولت و اقبال تو را باد بقا
هوش مصنوعی: خانهٔ شیرین تو تا زمانی که باقی بماند، منزلگاه خوشبختی و موفقیت تو خواهد بود.
ظفرت زیر عَلَم باد و طَرب زیر نگین
تا هوا زیر اثیرست و زمین زیر هوا
هوش مصنوعی: پیروزی در سایهٔ پرچم و لذت در زیر نگین است تا زمانی که هوا تحت تأثیر است و زمین زیر آسمان قرار دارد.
همچنین بادی با حشمت و با نعمت و ناز
خرّم و تازه رخ و شاد دل و کامروا
هوش مصنوعی: بادی وزید که با قدرت و ثروت و زیبایی، خوشحال و شاداب و سرزنده است و در کمال خوشبختی به سر می‌برد.