شمارهٔ ۶
ایا ستارهٔ خوبان خَلُّخ و یغما
به دلبری دل ما را همی زنی یغما
چو تو نگار دل افروز نیست در خَلُّخ
چو تو سوار سرافراز نیست در یغما
غنوده همچو دل تنگ ماست دیدهٔ تو
خمیده همچو سر زلف توست قامت ما
شکنجِ زلف تو شب را همی دهد سیهی
فروغ روی تو مه را همی دهد سیما
همی حسد برد از صورت تو حور بهشت
همی خِجِل شود از طلعت تو ماه سَما
ز مُشک سلسله داری نهاده بر خورشید
ز شیر دایره داری کشیده بر دیبا
به ارغوان تو بَر هست سنبل خوشبوی
به پرنیان تو بر هست عنبر سارا
گرفتهای تو به یاقوت لُؤلُؤ مَکنون
نهفتهای تو به هاروت زُهرهٔ زهرا
تویی به حسن چو لیلی منم تو را مجنون
منم به عشق چو وامق تویی مرا عَذرا
سر مرا همه ساله ز عشق توست خمار
دل مرا همه روزه به روی توست هوا
خمار تو به سر اندر بود به جای خرد
هوای تو به دل اندر بود به جای وفا
سخن به وصف تو گردد همی بزرگ خطر
غزل به نَعت تو گردد همی تمام بها
هر آن غزلکه تو را گویم ای غزال لطیف
بود مقدمهٔ مدح سَیّد الرّوءسا
مُعین مُلکِ مَلکبوالمحاسن مُحسن
کریم خوب سیر مهتر خجسته لقا
بزرگواری، آزادهای، خداوندی
که از کفایت او چشم عقل شد بینا
از آن قِبل که صبا را ز دست او اثرست
جهان گشاده و خرم شود ز دست صبا
رجا و خوف خلایق بود ز همّت او
بود به همّت او بازگشت خوف و رجا
به رأی پاک هنر را همیکند یاری
به رسم خوب خرد را همی دهد یارا
نه دولت است و چو دولت ندانمش مانند
نه ایزدست و جو ایزد نبنمش همتا
ایا مُتابعِ فرمان تو همیشه قَدَر
و یا موافق تدبیر تو همیشه قضا
به مهر توست یمین خلیفه خورده یمین
به وصل توست رضی الامام داده رضا
بزرگی و کرم از تو گرفت رونق و فر
چو تو کریم کدام و چو تو بزرگ کجا
خدا به شخص تو از کبریا نهاد سرشت
که در نهاد و سرشت تو نیست کبر و ریا
بود ز ملک تو طَغرای شاه را زینت
بود زمهر تو اجرام چرخ را بالا
به خامهٔ تو شود حُجّت فتوح، روان
به نامهٔ تو شود حاجت ملوک، روا
قمر ز قبضهٔ شمشیر توست ناایمن
زُحَل ز پیکر پیکان توست ناپروا
سزد خدنگ تو را پَر زبانهٔ مرّیخ
سزد کمان تو را زه قلادهٔ جوزا
ز نوکِ نیزهٔ تو کافران همی ترسند
از آن قِبَل لقبِ کافران بود تَرسا
بدان زمانه که موسی نمود معجز خویش
شکست جادویی جادوان به دست عصا
به تیغ و کِلک دل دشمنان تو بشکستی
نه چوب جانورت بود و نه یدِ بیضا
ایا چو دست تو دریا بزرگ و بابخشش
و یا چو رای تو گردون بلند و با پهنا
ز نور روی تو اختر بتابد از گردون
ز مهر دست تو گوهر برآید از دریا
چو شاعر از تو نعم بشنود رسد به نعم
چو زایر از تو بلی بشنود رهد ز بلا
شریف حضرت تو کعبهٔ بزرگان است
دل تو چشمهٔ زمزم کف تو رکن و صفا
اگر ز حاتم طی شاعران سخن رانند
دهند جمله گواهی بر او به جود و سخا
تو را به دست گهربار بر ده انگشت است
که بر سخاوت وجود تو گشتهاند گوا
بلند بختا در مدح تو قصاید من
مرصع است به یاقوت و لولو لالا
ستوده دارم عقل و گزیده دارم بخت
که عقل من نه عِقاب است و خط من نه خطا
هر آن گهی که ثنای تو پرورد طبعم
کند ثنای تو بر طبع من به طبع ثنا
امارت شعرا با هزار خلعت خوب
به اهتمام تو دادست شهریار مرا
که یافته است مگر من به فر دولت تو
هزار خلعت شاه و اَمارت شعرا
همیشه تا که بود دهر را صلاح و فساد
همیشه تا که بود خلق را بقا و فنا
صلاح کار معادیت باد جمله فساد
فنای عمر موالیت باد جمله بقا
سه چیز باد تو را جاودان و بیپایان
تن درست و دل شاد و دولت برنا
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ایا ستارهٔ خوبان خَلُّخ و یغما
به دلبری دل ما را همی زنی یغما
هوش مصنوعی: آیا ای ستارهٔ خوبان، دل ما را که با دلرباییات تسخیر کردهای، در پردهٔ خَلّخ و یغما میزنی؟
چو تو نگار دل افروز نیست در خَلُّخ
چو تو سوار سرافراز نیست در یغما
هوش مصنوعی: هیچ کسی به زیبایی و دلافروزی تو نیست و هیچ سوار سرافرازی به اندازه تو در این میدان وجود ندارد.
غنوده همچو دل تنگ ماست دیدهٔ تو
خمیده همچو سر زلف توست قامت ما
هوش مصنوعی: چشمانت خوابآلود و غمگین است، همچون دل تنگ ما، و قامت تو با زیبایی خاصی خمیده است، شبیه به فرهای موی تو.
شکنجِ زلف تو شب را همی دهد سیهی
فروغ روی تو مه را همی دهد سیما
هوش مصنوعی: زلفهای تو شب را تیره و سیاه میسازد و نور چهرهی زیبای تو مانند ماه روشنایی میبخشد.
همی حسد برد از صورت تو حور بهشت
همی خِجِل شود از طلعت تو ماه سَما
هوش مصنوعی: حوریان بهشت از زیبایی تو حسرت میخورند و ماه هم به خاطر وجود تو شرمنده میشود.
ز مُشک سلسله داری نهاده بر خورشید
ز شیر دایره داری کشیده بر دیبا
هوش مصنوعی: تو چون زنجیری از مشکی بر آفتاب بر سر داری و مانند دایرهای از شیر بر پارچهی نرم و زیبا نقش بستهای.
به ارغوان تو بَر هست سنبل خوشبوی
به پرنیان تو بر هست عنبر سارا
هوش مصنوعی: در گلستان تو، سنبل خوشبو در حال شکفتن است و در پارچه لطیف تو، بوی خوش عنبر وجود دارد.
گرفتهای تو به یاقوت لُؤلُؤ مَکنون
نهفتهای تو به هاروت زُهرهٔ زهرا
هوش مصنوعی: تو جواهری گرانبها و نایاب هستی که در دل خود، زیبایی و جذابیت فوقالعادهای را نهفتهاید.
تویی به حسن چو لیلی منم تو را مجنون
منم به عشق چو وامق تویی مرا عَذرا
هوش مصنوعی: تو به زیبایی لیلی هستی و من مجنون توام. در عشق هم چون وامق، تو عذرا هستی.
سر مرا همه ساله ز عشق توست خمار
دل مرا همه روزه به روی توست هوا
هوش مصنوعی: هر سال، عشق تو مرا در حالتی مست و شیدا میکند و دل من هر روز به سوی تو در آرزوی وصال توست.
خمار تو به سر اندر بود به جای خرد
هوای تو به دل اندر بود به جای وفا
هوش مصنوعی: شما دچار افکار و احساساتی هستید که جای عقل و وفا را گرفتهاند، به طوری که سر و قلب شما در تسخیر عشق و شیدایی معشوق است.
سخن به وصف تو گردد همی بزرگ خطر
غزل به نَعت تو گردد همی تمام بها
هوش مصنوعی: وقتی صحبت از تو به میان میآید، بیان کردن آن بسیار دشوار است و این در حالی است که شعر در وصف تو به کمال میرسد و تمام ارزشها را در بر میگیرد.
هر آن غزلکه تو را گویم ای غزال لطیف
بود مقدمهٔ مدح سَیّد الرّوءسا
هوش مصنوعی: هر شعری که من درباره تو بگویم، ای غزال دلربا، مقدمهای برای ستایش بزرگمردان است.
مُعین مُلکِ مَلکبوالمحاسن مُحسن
کریم خوب سیر مهتر خجسته لقا
هوش مصنوعی: معین، پادشاهی با صفات نیکو و ویژگیهای برتر است که با اخلاق خوب و روی خوش به دیگران مینگرد و در هر ملاقات، خوشرو و دلپذیر است.
بزرگواری، آزادهای، خداوندی
که از کفایت او چشم عقل شد بینا
هوش مصنوعی: شما شخص بزرگواری و آزادهای هستید که با وجود کمالات و شایستگیهایتان، سبب بینایی و آگاهی دیگران میشوید.
از آن قِبل که صبا را ز دست او اثرست
جهان گشاده و خرم شود ز دست صبا
هوش مصنوعی: قبل از این که نسیم صبحگاهی از وجود او نشانهای بگیرد، دنیا به لطف او گسترده و شاداب میشود.
رجا و خوف خلایق بود ز همّت او
بود به همّت او بازگشت خوف و رجا
هوش مصنوعی: امید و ترس مردم به خاطر اراده و تلاش اوست و همواره این اراده و تلاش باعث بازگشت امید و ترس میشود.
به رأی پاک هنر را همیکند یاری
به رسم خوب خرد را همی دهد یارا
هوش مصنوعی: با نظر درست، هنر را یاری میکند و به وسیله خرد نیک، کمک مینماید.
نه دولت است و چو دولت ندانمش مانند
نه ایزدست و جو ایزد نبنمش همتا
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که نه ثروت و قدرت را به عنوان دولت میدانم و نه ایزد را به عنوان همتای خود میشناسم. به عبارت دیگر، هیچکدام از اینها را در جایگاه واقعیشان نمیبینم و نمیتوانم آنها را با هم مقایسه کنم.
ایا مُتابعِ فرمان تو همیشه قَدَر
و یا موافق تدبیر تو همیشه قضا
هوش مصنوعی: آیا همیشه پیرو دستورات تو هستم یا اینکه همواره مطابق با سرنوشت تو حرکت میکنم؟
به مهر توست یمین خلیفه خورده یمین
به وصل توست رضی الامام داده رضا
هوش مصنوعی: این بیت به ارتباط عاطفی و محبت آمیز فرد با معشوق اشاره دارد. در آن گفته میشود که عشق و مهر معشوق، قدرت و تأثیر بالایی بر زندگی شخص دارد. همچنین، بر این نکته تأکید میشود که رضایت و خوشنودی با وصل و نزدیکی به معشوق به دست میآید. به عبارت دیگر، خوشبختی و رضایت در پیوند با محبوب حاصل میشود.
بزرگی و کرم از تو گرفت رونق و فر
چو تو کریم کدام و چو تو بزرگ کجا
هوش مصنوعی: بزرگی و بخشش تو، باعث شکوه و فخر دیگران شده است. اگر تو را به عنوان یک انسان با بزرگی و کرم بشناسیم، هیچ کس دیگری را نمیتوان یافت که به اندازه تو بخشنده و بزرگ باشد.
خدا به شخص تو از کبریا نهاد سرشت
که در نهاد و سرشت تو نیست کبر و ریا
هوش مصنوعی: خداوند در آفرینش تو ویژگیهای بلندی قرار داده که در ذات تو هیچگونه خودپسندی و ظاهرسازی وجود ندارد.
بود ز ملک تو طَغرای شاه را زینت
بود زمهر تو اجرام چرخ را بالا
هوش مصنوعی: از سرزمین تو، نشان سلطنت شاه زینتی برایش است؛ از نور تو، ستارگان آسمان بر افراشتهاند.
به خامهٔ تو شود حُجّت فتوح، روان
به نامهٔ تو شود حاجت ملوک، روا
هوش مصنوعی: با نوشتن تو، دلیل پیروزیها درست میشود، و درخواستهای پادشاهان به نامهٔ تو برآورده میشود.
قمر ز قبضهٔ شمشیر توست ناایمن
زُحَل ز پیکر پیکان توست ناپروا
هوش مصنوعی: ماه تحت تأثیر قدرت شمشیر توست و ایستادگیاش به خطر افتاده است، زیرا زحل، در برابر تیرکمان تو، جرأت ندارد.
سزد خدنگ تو را پَر زبانهٔ مرّیخ
سزد کمان تو را زه قلادهٔ جوزا
هوش مصنوعی: سزاست که تیر تو را از زبان آتشین مریخ بسازند و کمان تو را از گردنبند جوزا بسازند.
ز نوکِ نیزهٔ تو کافران همی ترسند
از آن قِبَل لقبِ کافران بود تَرسا
هوش مصنوعی: از سر نازک نیزهٔ تو دشمنان میترسند، چون برای آنها ترسویی به نام کافر وجود دارد.
بدان زمانه که موسی نمود معجز خویش
شکست جادویی جادوان به دست عصا
هوش مصنوعی: در آن زمان که موسی معجزه خود را به نمایش گذاشت، جادوگران با دست عصای او جادوهایشان شکست خوردند.
به تیغ و کِلک دل دشمنان تو بشکستی
نه چوب جانورت بود و نه یدِ بیضا
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که به رغم تمام دشواریها و مشکلات، پیروزی تو به خاطر قدرت و تواناییهای درونیات است. نه وسیلهای مانند چوب و نه قدرتهای غیبی برای شکست دشمنان کافی نیست؛ بلکه اراده و توانایی خود توست که پیروزی را رقم میزند.
ایا چو دست تو دریا بزرگ و بابخشش
و یا چو رای تو گردون بلند و با پهنا
هوش مصنوعی: آیا مانند دریا گسترده و بزرگ و بخشنده هستی یا همچون آسمان بلند و وسیع؟
ز نور روی تو اختر بتابد از گردون
ز مهر دست تو گوهر برآید از دریا
هوش مصنوعی: زیبایی و درخشش چهره تو چنان است که ستارهها از آسمان میدرخشند و از محبت تو، گوهرهای گرانبها از دریا به وجود میآیند.
چو شاعر از تو نعم بشنود رسد به نعم
چو زایر از تو بلی بشنود رهد ز بلا
هوش مصنوعی: وقتی شاعر از تو نعمت بشنود، به سوی نعمتها خواهد رسید؛ همانگونه که زائر وقتی از تو خیر بشنود، از بلاها دور خواهد شد.
شریف حضرت تو کعبهٔ بزرگان است
دل تو چشمهٔ زمزم کف تو رکن و صفا
هوش مصنوعی: شما به عنوان یک شخصیت محترم و بزرگ، همچون کعبهای برای بزرگان هستید. دل شما مانند چشمهٔ زمزم پر از برکت و صفا است و دستان شما مانند رکن و صفا، نشانهای از پناهگاه و آرامش است.
اگر ز حاتم طی شاعران سخن رانند
دهند جمله گواهی بر او به جود و سخا
هوش مصنوعی: اگر درباره حاتم طایی، شاعران صحبت کنند، همه به جوانمردی و بخشندگی او شهادت میدهند.
تو را به دست گهربار بر ده انگشت است
که بر سخاوت وجود تو گشتهاند گوا
هوش مصنوعی: تو مانند حلقهای از گوهر با انگشتان دستم گرانبها هستی و وجود با سخاوتت بر پاداش و اعتبار تو گواهی میدهد.
بلند بختا در مدح تو قصاید من
مرصع است به یاقوت و لولو لالا
هوش مصنوعی: افراد خوشبخت در توصیف تو اشعاری دارم که به زیبایی با جواهراتی چون یاقوت و مروارید زینت یافتهاند.
ستوده دارم عقل و گزیده دارم بخت
که عقل من نه عِقاب است و خط من نه خطا
هوش مصنوعی: من عقل را میستایم و بخت خود را هم برگزیده میدانم، زیرا عقل من به اشتباهات نمیافتد و نوشتههایم نادرست نیستند.
هر آن گهی که ثنای تو پرورد طبعم
کند ثنای تو بر طبع من به طبع ثنا
هوش مصنوعی: در هر زمانی که زیباییهای تو روح و جانم را پر کند، بیان زیباییهایت به طور طبیعی از زبان من جاری میشود.
امارت شعرا با هزار خلعت خوب
به اهتمام تو دادست شهریار مرا
هوش مصنوعی: شعرای شهر به خاطر توجه و زحمات تو با لباسهای زیبا و شایستهای به من ارادت نشان دادهاند.
که یافته است مگر من به فر دولت تو
هزار خلعت شاه و اَمارت شعرا
هوش مصنوعی: آیا غیر از من کسی توانسته است به برکت مقام تو هزاران لباس زیبا و نشانههای بزرگمنشی شاعران را به دست آورد؟
همیشه تا که بود دهر را صلاح و فساد
همیشه تا که بود خلق را بقا و فنا
هوش مصنوعی: در طول تاریخ، همواره امور خوب و بد وجود داشتهاند و همچنین انسانها همیشه با بقا و نابودی مواجه بودهاند.
صلاح کار معادیت باد جمله فساد
فنای عمر موالیت باد جمله بقا
هوش مصنوعی: خیر و صلاح کار تو در این است که همه فسادها به زوال بروند و عمر داوری با گذشت زمان به فراموشی سپرده شود، تا فقط چیزهایی که جاودانه هستند باقی بمانند.
سه چیز باد تو را جاودان و بیپایان
تن درست و دل شاد و دولت برنا
هوش مصنوعی: سه چیز میتواند تو را جاودانه و بیپایان نگه دارد: داشتن جسمی سالم، قلبی شاداب و ثروتی جوان و نو.