گنجور

شمارهٔ ۴۶۳

نگارا ماه‌ گردونی سوارا سرو بستانی
دل از دست خردمندان به ماه و سرو بِستانی
اگر گردون بود مرکب به طلعت ماه‌ گردونی
وگر بستان بود مجلس به قامت سرو بستانی
به آن زلفین شورانگیز مشک‌ اندوده زنجیری
به آن مژگان رنگ‌آمیز زهرآلوده پیکانی
چو در مجلس قدح‌ گیری بهار مجلس‌افروزی
چو با عاشق سخن‌ گویی نگار شَکّرافشانی
ز جان عاشق بیدل هزار آتش برانگیزی
هر آن‌گاهی که بنشینی و زلف خود بیفشانی
دو چشم من همی یاقوت و مروارید از آن بارد
که چون یاقوت، لب‌ داری و مروارید، دندانی
رخم زرین همی دارد زنخدان و بناگوشت
که هم سیمین بناگوشی و هم سیمین زنخدانی
دلم بربودی ای دلبر وگر جان نیز بِربایی
دریغم ناید از تو جان‌ که معشوقی و جانانی
هم از دیدار تو شادم هم از هجرانِ تو غمگین
که یار دیردیداری و ماه زودهجرانی
به‌زیبایی و دل بردن تو را روزی است از هرکس
مگر دارندهٔ مهر معین ملک سلطانی
خداوند ولی‌نعمت محمد مَفخَر دولت
که از اعجاز و اقبالش همی نازد مسلمانی
جز او در ملک شاهنشه که دارد بهرِ فیروزی
جز او در دین پیغمبر که دارد فرِ یزدانی
به دولت نیستش ثانی و با سلطان دین‌پرور
به جود و بنده‌پروردن ندارد در جهان ثانی
خداوندا، دلت پاک‌ است و جان‌ پاک‌ است همچون دل
به دل‌، گویی همه دینی به‌ تن‌، گویی همه جانی
فریدون و سلیمان را قوی بود اختر و طالع
به اختر چون فریدونی به طالع چون سلیمانی
تو را نزدیک شاهنشاه هم قَدْرست و هم حشمت
به قدر انسان عینی تو به حشمت عین انسانی
عراق از تو سرافرازد که خورشید عراقی تو
خراسان از تو فخر آرد که تو فخر خراسانی
ز بهر آنکه تعویذی کنی برگردن اسبان
همی ناخن بیندازند شیران نیستانی
بزرگانند در اقبال و در معنی همه دعوی
تو در اقبال بی‌دعوی همه معنی و برهانی
ز بس کردار بامعنی‌که هر ساعت پدید آری
جهانی را همی مانی که در شهر سپاهانی
سخا را منزلت دادی سخن را قیمت افزودی
خداوند سخن‌ورزی هنرمند سخندانی
تو را عادت‌، گهر بخشیدن است و روشنی دادن
نه دریایی نه خورشیدی تو هم اینی‌ و هم آنی
همایون همتی داری و عالی دولتی داری
بدان بر فرق عیّوقی بدین بر اوج‌ کیوانی
به سان روضهٔ فردوس بینم ملک شاهنشه
تو اندر ملک چون فردوس جاویدان چو رضوانی
ز بهر نامه دانستن بیاید نامه را عنوان
کفایت چون یکی نامه‌ست و تو برنامه عنوانی
یکی ابری که در هر حال طوفان باری و نعمت
موافق را تویی رحمت مخالف را چو طوفانی
بداندیشان تو هستند اندر خاک چون قارون
تو در میقات پیروزی چو موسی ابن عمرانی
ز تو دردست و درمان است حاسد را و ناصح را
مر این را سربه‌سر دردی، مر آن را جمله درمانی
غلامان تو را بینم به جود طائی و نعمان
خطا باشد تو را گفتن که چون طائی و نعمانی
خداوندا فتوت را یکی فتوی نمودستی
بدان فتوی که بنمودی جمال و تاج فَتیانی
اگر صورت بود هرگز وجود جود و احسان را
تو را گویم خداوندا که نقش جود و احسانی
ز بوبکر قهستانی همی یاد آورد هرکس
که یک ره فرخی را او به نعمت داشت ارزانی
ز بس سیم و زر و جامه‌ که تو دادی معزّی را
به خاک اندر فکندی نام بوبکر قهستانی
ز بس نعمت‌ که فرمودی به نام شاعر مخلص
چو سیم نقره از خارا برون آید زر کانی
ز بهر شاعری کاو را پذیرفتی و بگزیدی
قدم برداشتی شاید مخور هرگز پشیمانی
ز برهانی تو را فردا هزاران آفرین باشد
به هر نیکی‌ که‌ کردستی تو با فرزند برهانی
همیشه تا بود پیدا به‌ حکم ایزد داور
وجود علوی و سفلی ثبات انسی و جانی
تو را خواهم که جاویدان به‌ کام دوستان باشی
مراد دل همی یابی و کام دل همی رانی
ندیمان را عطای خویش هر روزی همی بخشی
بزرگان را به ‌خوان خویش هر ساعت همی‌ خوانی
تن‌آسانی و پیروزی و شادی مر تو را زیبد
بقا بادت به پیروزی و شادی و تن‌آسانی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نگارا ماه‌ گردونی سوارا سرو بستانی
دل از دست خردمندان به ماه و سرو بِستانی
هوش مصنوعی: ای محبوب، تو مانند ماه زیبایی که بر گردونه آسمان حرکت می‌کند و همانند سرو درختان بستانی هستی. دل من از چنگ خردمندان در امان نیست و به تو و زیبایی‌های تو علاقمند است.
اگر گردون بود مرکب به طلعت ماه‌ گردونی
وگر بستان بود مجلس به قامت سرو بستانی
هوش مصنوعی: اگر آسمان مانند مرکبی باشد که در آن چهره‌ی ماه می‌درخشد، و اگر باغی وجود داشته باشد که در آن، قامت سروها به زیبایی به چشم آید،
به آن زلفین شورانگیز مشک‌ اندوده زنجیری
به آن مژگان رنگ‌آمیز زهرآلوده پیکانی
هوش مصنوعی: زلف‌های زیبا و جذاب، مانند زنجیری از مشک، و مژگان رنگین و فریبنده، همچون پیکانی زهرآلود به نظر می‌آید.
چو در مجلس قدح‌ گیری بهار مجلس‌افروزی
چو با عاشق سخن‌ گویی نگار شَکّرافشانی
هوش مصنوعی: وقتی که در جمع دوستان، بهارِ زیبایی را جشن می‌گیریم و فضای مجلس را شاداب می‌کنیم، اگر با معشوق سخن بگوییم، مانند این است که او شکر را به پاشیده است و فضایی دلپذیر ایجاد می‌کند.
ز جان عاشق بیدل هزار آتش برانگیزی
هر آن‌گاهی که بنشینی و زلف خود بیفشانی
هوش مصنوعی: هر زمان که تو بنشینی و موهایت را بگشایی، عاشقان بی‌دل را به آتش می‌کشی و هزاران شور و شوق در دل آنها برمی‌افروزی.
دو چشم من همی یاقوت و مروارید از آن بارد
که چون یاقوت، لب‌ داری و مروارید، دندانی
هوش مصنوعی: چشم‌های من به خاطر زیبایی و درخشندگی تو همچون یاقوت و مروارید می‌درخشند، زیرا تو لب‌هایی به لطافت یاقوت و دندان‌هایی به سپیدی مروارید داری.
رخم زرین همی دارد زنخدان و بناگوشت
که هم سیمین بناگوشی و هم سیمین زنخدانی
هوش مصنوعی: چهره‌ی زیبا و درخشان او مانند طلاست و گونه‌هایش نیز نرم و جذاب است. او هم گوش‌هایی دارد که مانند نقره می‌درخشند و هم زنخدانی که زیبایی‌اش را تکمیل می‌کند.
دلم بربودی ای دلبر وگر جان نیز بِربایی
دریغم ناید از تو جان‌ که معشوقی و جانانی
هوش مصنوعی: ای دلبر، تو دلم را از من گرفته‌ای و اگر جانم را نیز بگیری، برایم مهم نیست، زیرا تو محبوب و معشوق منی.
هم از دیدار تو شادم هم از هجرانِ تو غمگین
که یار دیردیداری و ماه زودهجرانی
هوش مصنوعی: من از ملاقات تو خوشحالم و از دوری‌ات ناراحت، چرا که تو دوست دیرینی هستی و زود از من دور می‌شوی.
به‌زیبایی و دل بردن تو را روزی است از هرکس
مگر دارندهٔ مهر معین ملک سلطانی
هوش مصنوعی: برخی افراد به زیبایی و魅ش می‌توانند دل‌ها را بربایند، اما هیچ‌کس نمی‌تواند این زیبایی را با کسی که دارای مقام و محبت خاصی است، مقایسه کند.
خداوند ولی‌نعمت محمد مَفخَر دولت
که از اعجاز و اقبالش همی نازد مسلمانی
هوش مصنوعی: خداوند، بزرگ‌ترین نعمت را به محمد عطا کرده است، که او جلال و شکوه دولت اسلام را به نمایش می‌گذارد و به خاطر نعمت‌هایش، مسلمانان به خود می‌بالند.
جز او در ملک شاهنشه که دارد بهرِ فیروزی
جز او در دین پیغمبر که دارد فرِ یزدانی
هوش مصنوعی: غیر از او در کشورهای پادشاهان کسی نیست که برای موفقیت و پیروزی، چیزی داشته باشد و همچنین غیر از او در دین پیامبر کسی نیست که نیروی الهی را به همراه داشته باشد.
به دولت نیستش ثانی و با سلطان دین‌پرور
به جود و بنده‌پروردن ندارد در جهان ثانی
هوش مصنوعی: در این دنیا مانند او وجود ندارد و با پادشاهی که دین را پرورش می‌دهد، بی‌نیاز از کمک و حمایت دیگران است.
خداوندا، دلت پاک‌ است و جان‌ پاک‌ است همچون دل
به دل‌، گویی همه دینی به‌ تن‌، گویی همه جانی
هوش مصنوعی: پروردگارا، دل تو پاک و روح تو خالص است. مانند دل که با دل سخن می‌گوید، همه دین و آیین واقعی است و همچون جان که با جان ارتباط برقرار می‌کند، همه وجود تو نیز به حقیقت پیوند دارد.
فریدون و سلیمان را قوی بود اختر و طالع
به اختر چون فریدونی به طالع چون سلیمانی
هوش مصنوعی: فریدون و سلیمان هر دو از نظر ستاره‌شناسی و مقدرات خود در وضعیتی قوی و نیکو قرار داشتند. مانند فریدون که سرنوشتی خوب داشت، سلیمان نیز از این نظر خوش‌شانس بود.
تو را نزدیک شاهنشاه هم قَدْرست و هم حشمت
به قدر انسان عینی تو به حشمت عین انسانی
هوش مصنوعی: تو نزد شاهنشاه از نظر مقام و عظمت به اندازه‌ای هستی که به نسبت انسان بودن خود، احترام و ارزش داری.
عراق از تو سرافرازد که خورشید عراقی تو
خراسان از تو فخر آرد که تو فخر خراسانی
هوش مصنوعی: عراق به خاطر تو افتخار می‌کند، زیرا خورشید تو در آن‌جا درخشان است و خراسان هم به وجود تو افتخار می‌کند، چرا که تو نماینده‌ی شایستگی‌های خراسانی هستی.
ز بهر آنکه تعویذی کنی برگردن اسبان
همی ناخن بیندازند شیران نیستانی
هوش مصنوعی: برای اینکه شجاعت و قدرتی بر اسبان داشته باشی، باید مانند شیرانی که در نیستان زندگی می‌کنند، قوی و شجاع باشی.
بزرگانند در اقبال و در معنی همه دعوی
تو در اقبال بی‌دعوی همه معنی و برهانی
هوش مصنوعی: بزرگان به خاطر موفقیت و فهم عمیق‌شان شناخته می‌شوند؛ در حالی که تو فقط ادعا می‌کنی که از این موفقیت برخورداری، اما واقعیتی که وجود دارد این است که بدون نیاز به ادعا، آن‌ها همگان را به معنای واقعی و برهان‌های عمیق راهنمایی می‌کنند.
ز بس کردار بامعنی‌که هر ساعت پدید آری
جهانی را همی مانی که در شهر سپاهانی
هوش مصنوعی: به خاطر امور با معنایی که انجام می‌دهی، هر لحظه جهانی تازه خلق می‌کنی و همچنان در سرزمین سپاهانی باقی می‌مانی.
سخا را منزلت دادی سخن را قیمت افزودی
خداوند سخن‌ورزی هنرمند سخندانی
هوش مصنوعی: با ارزیابی و ارزش نهادن به سخن، منزلت و مقام آن را بالا بردی. خداوند به کسانی که در هنر سخن گفتن مهارت دارند، اهمیت ویژه‌ای می‌دهد.
تو را عادت‌، گهر بخشیدن است و روشنی دادن
نه دریایی نه خورشیدی تو هم اینی‌ و هم آنی
هوش مصنوعی: تو عادت داری که دیگران را کمک کنی و به آنها نور و روشنی ببخشی. نه مثل دریا هستی و نه مانند خورشید، بلکه تو در عین حال هم این هستی و هم آن.
همایون همتی داری و عالی دولتی داری
بدان بر فرق عیّوقی بدین بر اوج‌ کیوانی
هوش مصنوعی: تو اراده‌ای بزرگ و توانمندی والا داری، پس بر سر یتیمی قرار گرفته‌ای و به اوج عظمت و شکوه پیش می‌روی.
به سان روضهٔ فردوس بینم ملک شاهنشه
تو اندر ملک چون فردوس جاویدان چو رضوانی
هوش مصنوعی: من کاخ و سلطنت تو را همچون باغی بهشتی می‌بینم که در آنجا همچون بهشت جاویدان و رضوان باشد.
ز بهر نامه دانستن بیاید نامه را عنوان
کفایت چون یکی نامه‌ست و تو برنامه عنوانی
هوش مصنوعی: برای درک معنای این بیت می‌توان گفت: برای آگاهی و دانایی، لازم است که توجه ویژه‌ای به نام و عنوان داشته باشیم، زیرا هر نامه‌ای به یک عنوان نیاز دارد و تو هم باید به عنوان و برنامه‌ات توجه کنی.
یکی ابری که در هر حال طوفان باری و نعمت
موافق را تویی رحمت مخالف را چو طوفانی
هوش مصنوعی: ابرهایی که همیشه آزاردهنده و همراه با طوفان هستند، در عین حال می‌توانند نعمت و رحمت نیز به همراه داشته باشند. در واقع، آن‌ها نمایانگر قدرتی هستند که گاهی به صورت طوفان خود را نشان می‌دهند.
بداندیشان تو هستند اندر خاک چون قارون
تو در میقات پیروزی چو موسی ابن عمرانی
هوش مصنوعی: بداندیشان تو همچون قارون در زمین هستند و در زمان پیروزی، تو همچون موسی، پسر عمران، برکنده از مشکلات و به سوی موفقیت پیش می‌روی.
ز تو دردست و درمان است حاسد را و ناصح را
مر این را سربه‌سر دردی، مر آن را جمله درمانی
هوش مصنوعی: از تو کسی که حسد می‌ورزد، دردی دارد و کسی که نصیحت می‌کند، راه درمان از تو می‌جوید. برای یک نفر تو منبع درد هستی و برای دیگری منبع آرامش و علاج.
غلامان تو را بینم به جود طائی و نعمان
خطا باشد تو را گفتن که چون طائی و نعمانی
هوش مصنوعی: من بندگانت را می‌بینم که به generosity طایفه طایی و نعمان رفتار می‌کنند، اما عذرخواهی می‌کنم اگر به اشتباه بگویم که تو مانند طایی و نعمان هستی.
خداوندا فتوت را یکی فتوی نمودستی
بدان فتوی که بنمودی جمال و تاج فَتیانی
هوش مصنوعی: خداوندا، تو بزرگواری را به گونه‌ای مشخص کرده‌ای که با آن، زیبایی و شکوه جوانان را نشان داده‌ای.
اگر صورت بود هرگز وجود جود و احسان را
تو را گویم خداوندا که نقش جود و احسانی
هوش مصنوعی: اگر تنها ظاهر بود، هرگز وجود خداوندِ بخشنده و نیکوکار را نمی‌توانستم توصیف کنم. پروردگارا، تو به مانند نقش و نگاری از جود و احسان هستی.
ز بوبکر قهستانی همی یاد آورد هرکس
که یک ره فرخی را او به نعمت داشت ارزانی
هوش مصنوعی: یاد بوبکر قهستانی می‌اندازد که هر کسی که راه خوشبختی را پیش بگیرد، او نعمت را به او ارزانی خواهد داشت.
ز بس سیم و زر و جامه‌ که تو دادی معزّی را
به خاک اندر فکندی نام بوبکر قهستانی
هوش مصنوعی: به خاطر تمامی طلا و نقره و لباس‌هایی که به معزی عطا کردی، نام بوبکر قهستانی را به فراموشی سپردی و او را به خاک انداختی.
ز بس نعمت‌ که فرمودی به نام شاعر مخلص
چو سیم نقره از خارا برون آید زر کانی
هوش مصنوعی: به خاطر فراوانی نعمت‌ها، تو نام خود را بر زبان آورده‌ای. مانند این‌که نقره از سنگ سخت خارج شود، طلا نیز از دل زمین به‌دست می‌آید.
ز بهر شاعری کاو را پذیرفتی و بگزیدی
قدم برداشتی شاید مخور هرگز پشیمانی
هوش مصنوعی: به خاطر شاعری که او را قبول کردی و انتخاب کردی، قدمی پیش برداشتی. امیدوارم هرگز پشیمان نشوی.
ز برهانی تو را فردا هزاران آفرین باشد
به هر نیکی‌ که‌ کردستی تو با فرزند برهانی
هوش مصنوعی: فردا هزاران ستایش از تو خواهد شد به خاطر هر خوبی که به فرزند برهانی انجام داده‌ای.
همیشه تا بود پیدا به‌ حکم ایزد داور
وجود علوی و سفلی ثبات انسی و جانی
هوش مصنوعی: همیشه تا زمانی که اراده خداوند برقرار باشد، وجود عالم بالا و پایین ثابت و پایدار است و انسان‌ها و جان‌ها نیز همین ثبات را دارند.
تو را خواهم که جاویدان به‌ کام دوستان باشی
مراد دل همی یابی و کام دل همی رانی
هوش مصنوعی: من تو را آرزو می‌کنم که همیشه در خوشی و شادمانی دوستانت زندگی کنی و به آرزوهای دل خود برسی و خوشبختی را تجربه کنی.
ندیمان را عطای خویش هر روزی همی بخشی
بزرگان را به ‌خوان خویش هر ساعت همی‌ خوانی
هوش مصنوعی: تو هر روز به دوستان خود هدیه‌ای می‌دهی و بزرگان را هر لحظه به مهمانی خود دعوت می‌کنی.
تن‌آسانی و پیروزی و شادی مر تو را زیبد
بقا بادت به پیروزی و شادی و تن‌آسانی
هوش مصنوعی: زندگی راحت و شاد برای تو مناسب است، امیدوارم همیشه به این شادی و آسایش دست پیدا کنی.