گنجور

شمارهٔ ۴۶۲

دلم چون دهان کرد کوچک دهانی
تنم چون میان ‌کرد نازک میانی
ز عشاق آفاق جز من که دارد
تنی چون میانی دلی چون دهانی
به شیرین زبانی توان برد دل را
دل از دست من برد شیرین زبانی
نگاری‌، کشی‌، خوش لبی‌، ماهرویی
بتی‌، دلبری‌، دلکشی دلستانی
پری چهره و پرنیان پوش یاری
پری راکه دیدست در پرنیانی
به بالا و رخسار هست آن سمنبر
چو سروی که بار آورد گلستانی
چو تیر است و من در غمش چون ‌کمانم
شنیدی به فرمان تیری کمانی
نگار من آمد بلای دل من
خریدم بلای دلی را به جانی
منم عاشق و مهربان دلبری را
که نامهربانی کند هر زمانی
چو من مهربانی که دیدست هرگز
شده عاشق روی نامهربانی
زیان است عشق بتان عاشقان را
ندادست کس عاشقی را امانی
ز مدح خداوند من سود کردم
گر از عشق معشوق کردم زیانی
معین همه مملکت بوالمحاسن
که دارد ز سعد فلک ترجمانی
کریمی‌کز او محتشم‌تر ندیمی
نبوده است در پیش صاحب‌ قرانی
چنو در خردمندی و نیک‌نامی
بزرگی برون نامد از خاندانی
خداوند تخت است و از فر بختش
توانا شود زود هر ناتوانی
جهانی است اندر قبایی به همت
که دیده است اندر قبایی جهانی
همی دولتش برتر از عرش بینم
چو عرش است برتر ز هر آسمانی
ز دوری که گردن کند بر سعادت
رسد هر زمان نزد وی ‌کاروانی
که دارد جز او بر ستور بزرگی
ز دولت رکابی‌، ز نصرت عنانی
دل پاک او قلعهٔ دانش آمد
ز عدل آمد آن قلعه را پاسبانی
هوای بسیط است جودش همانا
که خالی نبینم ازو هر مکانی
نه چون دست او جود را کارسازی
نه چون‌ کلک او ملک را قهرمانی
یکی مرغ زرین ‌که بر لوح سیمین
بود مشکباری و عنبر فشانی
خمیده چو تیری جز او را ندیدم
که پیوسته سرکش بود چون‌ کمانی
رونده بود چون روان و تو گویی
ز دست خداوند دارد روانی
ازو عقل در فضل کرد اقتراحی
وزو بخت در جود کرد امتحانی
چو مهرست لیکن ندارد زوالی
چو بحرست لیکن ندارد کرانی
تن بد سگالان او را ز محنت
عذابی است در زیر هر استخوانی
بود میهمانش همیشه سعادت
کجا چون سعادت بود میهمانی
سزد میزبان چون معین ممالک
کزو به نبیند دگر میزبانی
بلند اخترا سرورا کامرانا
نبینی تو چون خویشتن کامرانی
تو آنی‌ که در حق من همت تو
دهد هر زمانی ز دولت نشانی
من آنم ‌که در مدح تو خاطر من
شکفته است و تازه است چون بوستانی
نه تنها منم شاکر نعمت تو
که شکر تو گوید همه خان و مانی
یقین کردی اکنون به اقبال و همت
اگر بود در خاطر من‌ گمانی
توانم شدن تا به چرخ برین بر
اگر سازم از همتت نردبانی
بدینسان که احسان وجود تو بینم
تو را گنج قارون نیرزد به نانی
الا تا گل افشان بود هر بهاری
الا تا زرافشان بود هر خزانی
سخاپرور و شاد دل باش و می خور
به هر نو بهاری و هر مهرگانی
به ‌روزی ضمان کردی از خلق عالم
به دولت تو را باد ایزد ضمانی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلم چون دهان کرد کوچک دهانی
تنم چون میان ‌کرد نازک میانی
هوش مصنوعی: دل من به اندازه‌ای کوچک شده که مانند دهان گشوده است و بدنم نیز به همان اندازه ظریف و نازک شده است.
ز عشاق آفاق جز من که دارد
تنی چون میانی دلی چون دهانی
هوش مصنوعی: در میان عاشقان، تنها من هستم که بدنی همچون میانه و دلی چون دهان دارم.
به شیرین زبانی توان برد دل را
دل از دست من برد شیرین زبانی
هوش مصنوعی: با صحبت‌های شیرین و دل‌نواز می‌توان دل‌ دیگران را به دست آورد، اما همین کلام شیرین دل خودم را نیز از دست من گرفته است.
نگاری‌، کشی‌، خوش لبی‌، ماهرویی
بتی‌، دلبری‌، دلکشی دلستانی
هوش مصنوعی: تو زیبا و دلربایی و با لبخندی که دل هر بیننده‌ای را می‌رباید. چهره‌ات همچون ماه درخشان است و فریبایی‌ات دل‌ها را به خود جلب می‌کند.
پری چهره و پرنیان پوش یاری
پری راکه دیدست در پرنیانی
هوش مصنوعی: دوست زیبای من، که چهره‌اش مانند پری است و لباس‌هایش از حریر نرم و نازک ساخته شده، کسی را مشاهده کرده که همچون پری در این لباس زیبا مانده است.
به بالا و رخسار هست آن سمنبر
چو سروی که بار آورد گلستانی
هوش مصنوعی: بالاتر از همه زیبایی، چهره آن دختر به مانند درخت سروی است که سبب برپایی گلی زیبا و سرسبز می‌شود.
چو تیر است و من در غمش چون ‌کمانم
شنیدی به فرمان تیری کمانی
هوش مصنوعی: من مثل کمان هستم و دردش مانند تیر، که وقتی تیر شلیک می‌شود، به دقت و به فرمان کمان حرکت می‌کند.
نگار من آمد بلای دل من
خریدم بلای دلی را به جانی
هوش مصنوعی: عشق معشوقم به مشکلات و سختی‌هایی که بر من وارد می‌آورد، تبدیل شده است. به خاطر این عشق، تمام درد و رنج‌ها را پذیرفته‌ام و برای خوشحالی او جانم را نیز فدای آن می‌کنم.
منم عاشق و مهربان دلبری را
که نامهربانی کند هر زمانی
هوش مصنوعی: من عاشق و مهربانی هستم که معشوقم هر بار بی‌مهری می‌کند.
چو من مهربانی که دیدست هرگز
شده عاشق روی نامهربانی
هوش مصنوعی: کسی مانند من که مهربان است، هرگز عاشق چهره کسی نشده که رفتاری نامهربان داشته باشد.
زیان است عشق بتان عاشقان را
ندادست کس عاشقی را امانی
هوش مصنوعی: عشق به بت‌ها برای عاشقان زیان‌آور است و هیچ‌کس به عاشق‌ها امان نمی‌دهد.
ز مدح خداوند من سود کردم
گر از عشق معشوق کردم زیانی
هوش مصنوعی: من به خاطر ستایش خداوند بهره‌مند شدم، هرچند که از عشق محبوب ممکن است ضرر کرده باشم.
معین همه مملکت بوالمحاسن
که دارد ز سعد فلک ترجمانی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که معین و مشخص کننده تمام خوبی‌ها و زیبایی‌های کشور، کسی است که از خوشبختی و آثار مثبت آسمان بهره‌مند است. در واقع، این شخص به نوعی نماینده و ناظر بر تمام صفات خوب و نیکو در جامعه است.
کریمی‌کز او محتشم‌تر ندیمی
نبوده است در پیش صاحب‌ قرانی
هوش مصنوعی: شخصی به نام کریم، از دیرباز بزرگ‌منش‌تر و محترم‌تر از کسی نبوده که در محضر صاحب‌قرانی حضور داشته باشد.
چنو در خردمندی و نیک‌نامی
بزرگی برون نامد از خاندانی
هوش مصنوعی: اگر در درک و رفتار درست و نیکو استعداد و توانمندی داشته باشی، به آن معناست که از خانواده‌ای با اصالت و نیک‌نام برآمده‌ای.
خداوند تخت است و از فر بختش
توانا شود زود هر ناتوانی
هوش مصنوعی: خداوند مانند تختی است که هر ناتوانی به سرعت می‌تواند با کمک او قوی و توانا شود.
جهانی است اندر قبایی به همت
که دیده است اندر قبایی جهانی
هوش مصنوعی: دنیا در لباس یک انسان بزرگ و با اراده قرار دارد، و آنچه دیده می‌شود، تنها بخشی از عظمت جهان است که در آن وجود دارد.
همی دولتش برتر از عرش بینم
چو عرش است برتر ز هر آسمانی
هوش مصنوعی: من رفعت و بزرگی او را بالاتر از عرش می‌بینم، چون عرش خود از هر آسمانی بالاتر است.
ز دوری که گردن کند بر سعادت
رسد هر زمان نزد وی ‌کاروانی
هوش مصنوعی: از دوری و فراق، هر بار که به سعادت و خوشبختی نزدیک می‌شویم، گویی کاروانی به نزد ما می‌آید.
که دارد جز او بر ستور بزرگی
ز دولت رکابی‌، ز نصرت عنانی
هوش مصنوعی: کسی که تنها اوست که بر مرکب بزرگی از قدرت سوار است و از کمک و یاری برخوردار است.
دل پاک او قلعهٔ دانش آمد
ز عدل آمد آن قلعه را پاسبانی
هوش مصنوعی: دل پاک او مانند قلعه‌ای است که پر از دانش و آگاهی است و این قلعه با عدالت حفاظت می‌شود.
هوای بسیط است جودش همانا
که خالی نبینم ازو هر مکانی
هوش مصنوعی: هوای گسترده‌ای وجود دارد که مهر و بخشش آن به وضوح در هر جایی که نگاه می‌کنم، حس می‌شود و هیچ نقطه‌ای را نمی‌توانم بی‌رحمت او پیدا کنم.
نه چون دست او جود را کارسازی
نه چون‌ کلک او ملک را قهرمانی
هوش مصنوعی: نه مانند دست او، که generosity را می‌سازد و نه مانند قلم او، که سلطنت را به قدرت می‌رساند.
یکی مرغ زرین ‌که بر لوح سیمین
بود مشکباری و عنبر فشانی
هوش مصنوعی: یک پرنده‌ی زرین وجود دارد که بر روی لوح نقره‌ای نشسته است و بوی خوش مشک و عطر عنبر را پخش می‌کند.
خمیده چو تیری جز او را ندیدم
که پیوسته سرکش بود چون‌ کمانی
هوش مصنوعی: هیچ چیز را به اندازه تیر، که همواره نرم و انعطاف‌پذیر است، خمیده نمی‌بینم. این خمیدگی شبیه به کمان است که همیشه سرکش و قوی باقی می‌ماند.
رونده بود چون روان و تو گویی
ز دست خداوند دارد روانی
هوش مصنوعی: او همچون جویی در حال حرکت بود و به نظر می‌رسید که جریانش از دست خداوند نشأت گرفته است.
ازو عقل در فضل کرد اقتراحی
وزو بخت در جود کرد امتحانی
هوش مصنوعی: از او عقل در زمینه فضیلت، پیشنهادی ارائه داد و از او بخت در generosity (بخشش) آزمونی گرفت.
چو مهرست لیکن ندارد زوالی
چو بحرست لیکن ندارد کرانی
هوش مصنوعی: این متن به زیبایی به ماهیت پایدار و بی‌پایانی اشیا اشاره می‌کند. گویی مهر یا خورشید همیشه در حال درخشیدن است و هرگز افول نمی‌کند. همچنین، مانند دریا که عمیق و وسیع است و هیچ انتهایی ندارد، نشان‌دهنده وسعت و بی‌نهایتی است که نمی‌توان آن را محدود کرد. به‌طور کلی، این عبارتها بر ایستایی و ابدیت چیزهای بزرگ و با شکوه تأکید می‌کنند.
تن بد سگالان او را ز محنت
عذابی است در زیر هر استخوانی
هوش مصنوعی: بدن افرادی که به او حسادت می‌ورزند، به خاطر رنج و عذابی که در زیر هر استخوانی تحمل می‌کنند، دچار درد و عذاب است.
بود میهمانش همیشه سعادت
کجا چون سعادت بود میهمانی
هوش مصنوعی: سعادت مانند میهمانی است که همیشه در کنار اوست و نمی‌توان آن را دور کرد. وقتی سعادت در زندگی وجود دارد، هر جا که برویم، احساس خوشبختی با ما خواهد بود.
سزد میزبان چون معین ممالک
کزو به نبیند دگر میزبانی
هوش مصنوعی: میزبان شایسته است که به مانند کشوری باشد که دیگر میزبان‌ها را نبیند؛ یعنی باید به اندازه‌ای خوب و با احترام باشد که نتوان مشابهی برای او پیدا کرد.
بلند اخترا سرورا کامرانا
نبینی تو چون خویشتن کامرانی
هوش مصنوعی: اگر موفقیت و خوشبختی دیگری را نمی‌بینی، به این دلیل است که مانند خودت، موفق و خوشبخت نیستند.
تو آنی‌ که در حق من همت تو
دهد هر زمانی ز دولت نشانی
هوش مصنوعی: تو همان کسی هستی که در هر لحظه از نعمت و لطف خود نشانه‌ای به من می‌دهی.
من آنم ‌که در مدح تو خاطر من
شکفته است و تازه است چون بوستانی
هوش مصنوعی: من کسی هستم که در ستایش تو، دلم شاداب و سرسبز شده است، همانند یک باغ پرگل.
نه تنها منم شاکر نعمت تو
که شکر تو گوید همه خان و مانی
هوش مصنوعی: من تنها کسی نیستم که شکر نعمت‌های تو را می‌گوید، بلکه همه کسانی که در کنار تو هستند نیز سپاسگزارند.
یقین کردی اکنون به اقبال و همت
اگر بود در خاطر من‌ گمانی
هوش مصنوعی: اکنون به اقبال و همت مطمئن شدی، اگر در ذهن من گمانی وجود داشت.
توانم شدن تا به چرخ برین بر
اگر سازم از همتت نردبانی
هوش مصنوعی: اگر همت و اراده‌ات را به کار بگیرم، می‌توانم تا آسمان‌ها پیش بروم و به قله‌های بلند دست یابم.
بدینسان که احسان وجود تو بینم
تو را گنج قارون نیرزد به نانی
هوش مصنوعی: به این ترتیب که وقتی احسان و خوبی‌های تو را مشاهده می‌کنم، می‌فهمم که حتی گنج قارون هم نسبت به تو ارزشی ندارد.
الا تا گل افشان بود هر بهاری
الا تا زرافشان بود هر خزانی
هوش مصنوعی: هر بهاری که گل‌ها شکوفه می‌زنند و زیبایی به طبیعت می‌بخشند، باید در پاییز هم شاهد زیبایی باشیم و از زرق و برق آن لذت ببریم.
سخاپرور و شاد دل باش و می خور
به هر نو بهاری و هر مهرگانی
هوش مصنوعی: شاد و بانشاط باش و در هر بهار و هر پاییزی، می نوش.
به ‌روزی ضمان کردی از خلق عالم
به دولت تو را باد ایزد ضمانی
هوش مصنوعی: در روزی که وعده و ضمانت داده‌ای، از طرف مخلوقان جهان به تو امید و خوشبختی بپیوندد، ایزد به تو پشتیبانی و حمایت کند.