گنجور

شمارهٔ ۴۵۰

چون سخن گوید یابم ز دهانش خبری
چون کمر بندد بینم ز میانش اثری
زان نگویم خبری تا که نگوید سخنی
زین نبینم اثری تا که نبندد کمری
هست هر بوسه چو شیرین شکری از لب او
هست هر قطره ازین دیده چو رنگین ‌گهری
کس به‌ گوهر نخرد گرچه عزیزست شکر
من به‌ گوهر بخرم‌ گر بفروشد شکری
نشوم بر دگری فتنه ‌که دل نیست مرا
وز پس آنکه دلم برد نجویم دگری
دل یکی بود بر او فتنه شدم بر یک تن
دگری باید تا فتنه شوم بر دگری
کیسه از سیم و دل از سنگ جداکرد مرا
آنکه چون سنگ دلی دارد و چون سیم‌بری
در حَجَر نیست به پاکی چو تن او سیمی
بر زمین نیست به سختی چو دل او حجری
من و او هر دو دل و دیده همی بازیدیم
رایگان داد و بدادم من و کردم خطری
دل من برد به افسون و ندانستم من
که به افسوس زمن برد دل افسانه گری
دوش بر دست به افسوس دلم وین بترست
که ز افسوس بر امروز ندارم خبری
هم خبر یابم و هم باز ستانم دل ازو
گر کند سیّد احرار به کارم نظری
عمدهٔ ملک خراسان شرف دین هدی
مایهٔ مهر محمد بسزا ناموری
پسر فضل‌ کریمی که به افضال و کرم
از جهاندار بشیرست سوی هر بشری
هست نامش زخرد در همه عالم مثلی
هست رسمش زهنر در همه ‌گیتی سمری
نیست کس را به کمال خرد او خردی
نیست ‌کس را به جمال هنر او هنری
بهتری را چو خصال پسران برشمرند
نبود بهتر ازو هیچ پدر را پسری
مهتری را چو حدیث پدران یاد کنند
نبود مهتر ازو هیچ پسر را پدری
قلمش‌گرچه ضریرست ونبیند بدو نیک
نیست چشم قلمش را زضریری ضرری
هرکه در ضعف دل و قوت چشمش نگرد
کاملی بیند گرد آمده در مختصری
طرفه ابری است‌ که از لجّهٔ دریا همه روز
بر سمن برگ همی بارد مشکین مطری
من به دریا کف او را به چه تشبیه کنم
که بود دریا در پیش کف او شَمَری
ای دلیری که به هرکار که تو عزم کنی
عزم تو همچو قضا خندد بر هر قدری
بر تو از تیر حوادث نرسد هیچ گزند
تا بود پیش تو از عصمت ایزد سپری
حلم چون‌ کوه تو بگشاید صد چشمهٔ عفو
هرکجا زاتش خشم تو برآید شرری
مال‌هایی که به صد سال فلک جمع‌کند
پیش یک روزه سخای تو ندارد خطری
جفت باید که بود رای تو بارایت شاه
تا زجزوی سفرش خیزد کلی حضری
مدد از ایزد و نصرت بود آن دولت را
کاندر آن دولت باشد چو تو تدبیرگری
آن سلف زنده بودکاو چو تو دارد خلفی
وان شجر زنده بود کاو چو تو دارد ثمری
دیده دیدار تو را فضل نهد بر خورشید
وانکه‌ گوید نه چنین است بود خیره‌سری
زانکه از دیدن خورشید بصر رنجه شود
نشود رنجه ز دیدار تو هرگز بصری
رمضان شد چو غریبان ز بر ما به سفر
ا‌یْنتْ فرّخ شدن و اینْتْ مبارک سفری
شدنش بود به هنگام که از آمدنش
خشک شد هر دهنی تافته شد هر جگری
توبهٔ ما چو یکی شاخ سرافراشته بود
خُرد بشکست چو شوال بر او زد تبری
بینم اندر دل احرار دگرگون طربی
بینم اندر سر عشاق دگرسان بطری
به شب و روزکنون باده کشد مالامال
آن‌که در شام و سحر آب کشیدی قدری
بَدَل آب کنون باده ستان هر شامی
بَدَل طبل‌ کنون چنگ شنو هر سحری
ساقیان چون قَمَرانند و چو زهره است شراب
بستان زهرهٔ زهرا زکف هر قمری
چو به میدان مدیح تو مباهات کنم
طبعم انگیزد بر لفظ ز معنی حشری
چون بپردازد طبعم ز یکی معنی خوب
خاطرم زود فراز آرد از آن خوب‌تری
بر لب جوی درختی است زمدح تو دلم
که بر او نیست به جز شکر تو برگی و بری
هرکجا نشر کنم مدح تو چون آب روان
باد دریا ز سعادت بر تو چون شَمَری
تاکه در اول هر سال ز تاریخ عرب
جز محرم نبود پیشرو هر صفری
در همه وقت ظفر پیشرو فتح تو باد
سوی عزت ز ز ظفر باد شما راگذری‌
عید تو فرخ و صوم تو پذیرفته خدای
بر تو بگشاده ز شادی مه شوال‌، دری
دولت و حشمت و اندازهٔ عمر تو چنانک
در شمارش نرسد وهم ستاره شمری

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون سخن گوید یابم ز دهانش خبری
چون کمر بندد بینم ز میانش اثری
هوش مصنوعی: وقتی کسی صحبت می‌کند، از کلماتش اطلاعاتی دریافت می‌کنم و وقتی به او نگاه می‌کنم، اثراتی از او را در بدنش مشاهده می‌کنم.
زان نگویم خبری تا که نگوید سخنی
زین نبینم اثری تا که نبندد کمری
هوش مصنوعی: من هیچ خبری از او نمی‌گویم تا زمانی که او چیزی نگفته باشد. من هیچ نشانه‌ای از او نمی‌بینم تا زمانی که کمری به خود نبندد.
هست هر بوسه چو شیرین شکری از لب او
هست هر قطره ازین دیده چو رنگین ‌گهری
هوش مصنوعی: هر بوسه‌ای از لب او مثل شکر شیرین است و هر قطره‌ای از چشمانم مانند مرواریدی رنگین می‌باشد.
کس به‌ گوهر نخرد گرچه عزیزست شکر
من به‌ گوهر بخرم‌ گر بفروشد شکری
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از دیده شدن ارزش یک گوهر در خرید و فروش غافل نیست، اما من حاضر نیستم شکر را به خاطر ارزش گوهر بخرم، حتی اگر شخصی شکر را بفروشد.
نشوم بر دگری فتنه ‌که دل نیست مرا
وز پس آنکه دلم برد نجویم دگری
هوش مصنوعی: من نمی‌خواهم برای کسی مشکل و ناراحتی ایجاد کنم، چون دیگر دلی ندارم. بعد از اینکه دل من را از من گرفت، دیگر به دنبال کسی نمی‌روم.
دل یکی بود بر او فتنه شدم بر یک تن
دگری باید تا فتنه شوم بر دگری
هوش مصنوعی: دل یک نفر در عشق او مشغول بود، اما حالا باید به سوی یک نفر دیگر بروم تا دوباره دچار آشفتگی و عشق شوم.
کیسه از سیم و دل از سنگ جداکرد مرا
آنکه چون سنگ دلی دارد و چون سیم‌بری
هوش مصنوعی: کسی که قلبی سنگی دارد و مانند سیم انعطاف‌پذیر است، مرا از کیسه‌ای که از طلاست جدا کرده است.
در حَجَر نیست به پاکی چو تن او سیمی
بر زمین نیست به سختی چو دل او حجری
هوش مصنوعی: هیچ سنگی به پاکی تن او نیست و هیچ چیزی به سختی دل او نمی‌باشد.
من و او هر دو دل و دیده همی بازیدیم
رایگان داد و بدادم من و کردم خطری
هوش مصنوعی: من و او هر دو با هم به بازی دل و چشم پرداخته‌ایم؛ او بی‌هیچ دل‌مشغولی چیزی به من داد و من هم در عوض کاری خطرناک انجام دادم.
دل من برد به افسون و ندانستم من
که به افسوس زمن برد دل افسانه گری
هوش مصنوعی: دل من با جادو و چشمه‌های فریب به دست کسی افتاد، اما ندانستم که در واقع همین دل من به خاطر حسرت و افسوس از دست رفت.
دوش بر دست به افسوس دلم وین بترست
که ز افسوس بر امروز ندارم خبری
هوش مصنوعی: شب گذشته با دل افسرده‌ام در دل اندیشه می‌کردم و ترسیدم از این که به خاطر افسوس و پشیمانی، دیگر از امروز خبری نخواهم داشت.
هم خبر یابم و هم باز ستانم دل ازو
گر کند سیّد احرار به کارم نظری
هوش مصنوعی: من هم از حال او باخبر می‌شوم و هم اگر دل بندش را از من بگیرد، او را یاری می‌کنم، به شرطی که سید آزادگان به کار من توجهی کند.
عمدهٔ ملک خراسان شرف دین هدی
مایهٔ مهر محمد بسزا ناموری
هوش مصنوعی: اکثریت سرزمین خراسان به خاطر شرافت دین و هدایت الهی، و همچنین محبت و ارادت به پیامبر محمد، به مقام و اعتبار بالا رسیده است.
پسر فضل‌ کریمی که به افضال و کرم
از جهاندار بشیرست سوی هر بشری
هوش مصنوعی: پسری که از خانواده‌ای با صفات نیکو و بخشنده برآمده، همچون پادشاهی مهربان و نویدبخش، به تمامی انسان‌ها محبت و نیکی می‌کند.
هست نامش زخرد در همه عالم مثلی
هست رسمش زهنر در همه ‌گیتی سمری
هوش مصنوعی: نام او در تمام دنیا به خرد معروف است و نشان و نشانه‌اش در همه جا نمونه‌ای از هنر و زیبایی است.
نیست کس را به کمال خرد او خردی
نیست ‌کس را به جمال هنر او هنری
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به اندازه او در خرد و دانایی کامل نیست و هیچ‌کس به اندازه او در زیبایی هنر خود هنری ندارد.
بهتری را چو خصال پسران برشمرند
نبود بهتر ازو هیچ پدر را پسری
هوش مصنوعی: وقتی ویژگی‌های پسران را می‌شمارند، هیچ پسری بهتر از او برای پدرش وجود ندارد.
مهتری را چو حدیث پدران یاد کنند
نبود مهتر ازو هیچ پسر را پدری
هوش مصنوعی: اگر بزرگ‌مردی را به خاطر داستان‌ها و ویژگی‌های پدرانش یاد کنند، هیچ پسر دیگری نمی‌تواند به او در مقام پدر بر‌تر باشد.
قلمش‌گرچه ضریرست ونبیند بدو نیک
نیست چشم قلمش را زضریری ضرری
هوش مصنوعی: هرچند که قلم او ناتوان و نابیناست و نمی‌تواند خوبی‌ها را ببیند، اما چشم او بر اثر ناتوانی‌اش، آسیب‌هایی به بار می‌آورد.
هرکه در ضعف دل و قوت چشمش نگرد
کاملی بیند گرد آمده در مختصری
هوش مصنوعی: هر کسی که از نظر روحی ضعیف باشد اما از نظر بصری قوی باشد، می‌تواند دیدگاه شفاف‌تری نسبت به کمالات موجود پیدا کند، حتی اگر آن کمالات به صورت مختصر و محدود نمایان شوند.
طرفه ابری است‌ که از لجّهٔ دریا همه روز
بر سمن برگ همی بارد مشکین مطری
هوش مصنوعی: ابر عجیبی است که از عمق دریا هر روز بر روی برگ‌های درخت سمن باران خوشبو و مشکی می‌بارد.
من به دریا کف او را به چه تشبیه کنم
که بود دریا در پیش کف او شَمَری
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم کف دریا را به چیزی تشبیه کنم، چون دریا در مقابل کف او مانند قطره‌ای کوچک است.
ای دلیری که به هرکار که تو عزم کنی
عزم تو همچو قضا خندد بر هر قدری
هوش مصنوعی: ای دلاور عزیز، هر کاری که اراده کنی، اراده‌ات مانند سرنوشت بر هر مقدراتی می‌خندد.
بر تو از تیر حوادث نرسد هیچ گزند
تا بود پیش تو از عصمت ایزد سپری
هوش مصنوعی: هیچ آسیبی از سختی‌های زندگی به تو نخواهد رسید، تا زمانی که خداوند در کنارت از تو محافظت کند.
حلم چون‌ کوه تو بگشاید صد چشمهٔ عفو
هرکجا زاتش خشم تو برآید شرری
هوش مصنوعی: وقتی که صبر و بردباری تو مانند کوه محکم است، صدها چشمهٔ بخشش و عطوفت از آن بیرون می‌آید. اما هرگاه خشم تو شعله‌ور شود، مانند آتش، ناگهان شعله‌ای به‌وجود می‌آید.
مال‌هایی که به صد سال فلک جمع‌کند
پیش یک روزه سخای تو ندارد خطری
هوش مصنوعی: مال‌هایی که فلک در طول صد سال جمع می‌کند، در برابر یک روز بخشش و سخاوت تو ارزش و اعتباری ندارند.
جفت باید که بود رای تو بارایت شاه
تا زجزوی سفرش خیزد کلی حضری
هوش مصنوعی: برای موفقیت و پیشرفت در زندگی، داشتن یک شریک یا همراه مناسب ضروری است. این همراه باید هم فکر و هم سطح با شما باشد تا بتوانید در کنار هم به اهداف بزرگتری دست پیدا کنید و از چالش‌ها به خوبی عبور کنید.
مدد از ایزد و نصرت بود آن دولت را
کاندر آن دولت باشد چو تو تدبیرگری
هوش مصنوعی: کمک و یاری از خداوند و حمایت به آن دولتی است که در آن، تو تدبیر و مدیریت کنی.
آن سلف زنده بودکاو چو تو دارد خلفی
وان شجر زنده بود کاو چو تو دارد ثمری
هوش مصنوعی: شخصی که مانند تو فرزندی دارد، از نسل قبلی زنده است، و درختی که میوه‌ای شبیه تو می‌دهد، هنوز زندگی می‌کند.
دیده دیدار تو را فضل نهد بر خورشید
وانکه‌ گوید نه چنین است بود خیره‌سری
هوش مصنوعی: دیدن روی تو به حدی باارزش است که حتی خورشید هم در برابر آن کم‌نور به نظر می‌رسد، و کسی که بخواهد این را انکار کند، فقط نشان‌دهنده نادانی‌اش است.
زانکه از دیدن خورشید بصر رنجه شود
نشود رنجه ز دیدار تو هرگز بصری
هوش مصنوعی: چون چشم نسبت به نور خورشید عادت می‌کند و دیگر اذیت نمی‌شود، چشم من نیز هرگز از دیدن تو خسته نخواهد شد.
رمضان شد چو غریبان ز بر ما به سفر
ا‌یْنتْ فرّخ شدن و اینْتْ مبارک سفری
هوش مصنوعی: ماه رمضان آغاز شد و مثل غریبان ما را ترک کرده‌ای، امیدوارم این سفر برایت خوش‌یمن و مبارک باشد.
شدنش بود به هنگام که از آمدنش
خشک شد هر دهنی تافته شد هر جگری
هوش مصنوعی: زمانی که او آمد، هر کس که سخن می‌گفت، از حیرت ساکت شد و هر قلبی از شگفتی پر شد.
توبهٔ ما چو یکی شاخ سرافراشته بود
خُرد بشکست چو شوال بر او زد تبری
هوش مصنوعی: توبه‌ی ما مانند شاخه‌ای بلند و سر به‌آسمان بود، اما ناگهان خرد شد و شبیه شوال (ماه شوال) که تبر به آن زده می‌شود.
بینم اندر دل احرار دگرگون طربی
بینم اندر سر عشاق دگرسان بطری
هوش مصنوعی: در دل انسان‌های آزاد، تغییر و تلاطم شادی را می‌بینم و در سر عاشقان، حال و هوای متفاوتی از عشق را تجربه می‌کنم.
به شب و روزکنون باده کشد مالامال
آن‌که در شام و سحر آب کشیدی قدری
هوش مصنوعی: باده را به شب و روز می‌نوشد آن که در شام و سحر زحمت کشیده و به آب و کار مشغول بوده است.
بَدَل آب کنون باده ستان هر شامی
بَدَل طبل‌ کنون چنگ شنو هر سحری
هوش مصنوعی: اکنون که روزها به شب می‌رسند، بجای آب به ما نوشیدنی بده. به جای صدای طبل، صدای چنگ را بشنو، هر صبح که در حال بیداری هستی.
ساقیان چون قَمَرانند و چو زهره است شراب
بستان زهرهٔ زهرا زکف هر قمری
هوش مصنوعی: ساقیانی که در اینجا هستند مانند ماهی درخشان‌اند و شراب بهشتی مانند زیبایی زهره. این شراب دلنشین، از دستان هر یک از این ساقیان جاری می‌شود.
چو به میدان مدیح تو مباهات کنم
طبعم انگیزد بر لفظ ز معنی حشری
هوش مصنوعی: وقتی در میدان مدح تو سخن می‌گویم، احساس شگفتی و شادی می‌کنم و به زیبایی لفظ و معنای آن بیشتر پی می‌برم.
چون بپردازد طبعم ز یکی معنی خوب
خاطرم زود فراز آرد از آن خوب‌تری
هوش مصنوعی: وقتی ذهنم به یک مفهوم زیبا بپردازد، به سرعت خاطره‌ای از آن زیباتر در ذهنم به وجود می‌آورد.
بر لب جوی درختی است زمدح تو دلم
که بر او نیست به جز شکر تو برگی و بری
هوش مصنوعی: در کنار جوی آبی درختی وجود دارد که به خاطر تو شاداب و سبز است و هیچ برگی بر آن نمی‌روید جز برگ شکر و محبت تو.
هرکجا نشر کنم مدح تو چون آب روان
باد دریا ز سعادت بر تو چون شَمَری
هوش مصنوعی: هر کجا که ستایش تو را بگویم، مانند آب زلالی است که روان و جاری است. خوشبختی بر تو همچون برکت و نعمت نازل می‌شود.
تاکه در اول هر سال ز تاریخ عرب
جز محرم نبود پیشرو هر صفری
هوش مصنوعی: در ابتدای هر سال هجری، تنها ماه محرم بود که سرآمد و نمایان می‌شد و پیش از هر عدد دیگری در تاریخ به حساب می‌آمد.
در همه وقت ظفر پیشرو فتح تو باد
سوی عزت ز ز ظفر باد شما راگذری‌
هوش مصنوعی: در هر زمانی، تو به سمت پیروزی و افتخار پیشروی کن، و این موفقیت‌ها برای تو جاده‌ای به سوی عظمت و افتخار فراهم آورد.
عید تو فرخ و صوم تو پذیرفته خدای
بر تو بگشاده ز شادی مه شوال‌، دری
هوش مصنوعی: عید خوش و روزه‌هایت قبول شده است. خداوند درهای شادی را به رویت گشوده است.
دولت و حشمت و اندازهٔ عمر تو چنانک
در شمارش نرسد وهم ستاره شمری
هوش مصنوعی: فروتنی و شگفتی‌های زندگی و زمان عمر تو به قدری زیاد است که حتی تخمین زدن آن‌ها هم از حد تصورات فراتر می‌رود.