گنجور

شمارهٔ ۴۴۹

تیره شد ماه خرد بر آسمان مهتری
خشک شد سرو هنر در بوستان سروری
راست پنداری که جنبان شد زمین از زلزله
پاره شد از جنبش او بارهٔ اسکندری
کس ندید این حادثه کز روز یکساعت شده
در نشیب افتد زبالا آفتاب خاوری
بامداد از دولت و نیک‌اختری ثانی نداشت
چاشتگه فانی شد اندر محنت و شوم اختری
مردمان‌گفتند سعد آید زگردون قسم خلق
چون قران سازد به چرخ اندر زحل با مشتری
قسم فخرالملک نحس آمدکنون پیش از قران
سعد بیرون رفت‌گویی از سپهر چنبری
باغ‌ دولت را مظفر بود و سعد سرفراز
هرکه دیدی غرهٔ دیدار اوگفتی فری
تا که او پژمرده شد بسیار گل پژمرده شد
سرو چون پژمرده گردد گل کجا ماند تری
گرچه وافر بود مالش‌ گشت عصرش مختصر
ورچه کامل بود عقلش گشت عمرش سرسری
چون نگین در حلقهٔ انگشتری شایسته بود
ازچه شدگیتی بر او چون حلقهٔ انگشتری
ای زمین اندر کنارت گوهری با قیمت است
قدر آن‌گوهر بدان با او مکن بدگوهری
زینهار از طبع او نورکریمی نگسلی
زینهار از روی او نقش بزرگی نَستری
گر به پای خویش بسپاری سپردست او تورا
تومگر او را به پای خویش هرگز نسپری
این سخن با تومحال و بیهده است از بهرآنک
تو به‌گوهر نفس فرسایی و صورت پروری
ای سرایی‌کز وجود و از عدم داری دو در
هرچه از یک دردرآری از دگر بیرون بری
گر تو ما را دوستی با آفت است این دوستی
ور تو ما را مادری بی‌راحت است این مادری
ای سپهر بی‌وفا بازی‌گری دانی مگر
کز شگفتی هر زمانی بر مثال دیگری
عالمی را از ثریّا در ثَرَی انداختی
کس نکردست ای عجب زین طرفه‌تر بازیگری
ای نظام‌الدین همی خواهم‌که یک بار دگر
چشم بگشایی و درکار خلایق بنگری
ای شهید بن شهید از درد تو ناچیز شد
بی‌نهایت امتی از شهریار و لشکری
بر دریغ تو خروشان است وگریان باب تو
گاه آن آمد که گویم کم‌خروش وکم‌گری
بندگان خویش را وَیْحَک نبخشایی همی
از تپانچه‌کرده روی لاله‌گون نیلوفری
گشت سرو اندر فراق تو خمیده چون کمان
خوشهٔ سنبل برید‌ه برَ ‌بَرِ مه مشتری
نیستی پیدا ندانم تا کجا داری نشست
ایمن و ساکن همانا خفته اندر بستری
یا به حاجت با نماز و روزه پیش ایزدی
یا به خدمت پیش تخت شاه مشرق سنجری
یا به دیوان با بزرگان شغلها سازی همی
یا به ایوان با ندیمان جفت جام و ساغری
این سعادت باد یارت‌ کز قضای ایزدی
گشته با حضرت چو مظلومان به تابوت اندری
تو ملک بودی و دیوی شخص تومجروح‌کرد
تا ز چشم آدمی پنهان شدی همچون پری
زان سپس کز دست شیران جهان خوردی شراب
کی‌گمان بردم‌که از دست سگی شربت خوری
روز عاشورا به زاری‌ کشته گشتی چون حسین
زان سعادت با حسین اندر شهادت همسری
صدر عالم بودی و هرگز ندانستم که تو
صدر بگذاری و از عالم به زودی بگذری
شاه مشرق را پدر بودی کجا رفتی کنون
کز پسر گشتی جدا وز لشکرش‌ گشتی بری
گرچه از سوز تو روز ما چو روز محشرست
شاه مشرق را شفاعت خواه روز محشری
گر هوا از بوی خلقت بود مشکین شصت سال
شد زمین از بوی خلقت تا قیامت عنبری
ازکنار صفهٔ زرین اگر غایب شدی
با پدر در خلد رضوان بر کنار کوثری
تا منور مرقدت پرنور و پر ریحان بود
من نپندارم‌ که با هول نکیر و منکری
سیرت والا ز تو در هفت کشور ظاهرست
گر تو پنهان‌ گشته اندر خاک چارم ‌کشوری
خالقی‌کاندر فراقت کرد گریان چشم ما
داور حق است و با او نیست ما را داوری
صبر بادا در فراق تو شه آفاق را
تا بیابد در صبوری پایهٔ پیغمبری
نیک‌بختی باد و نیکوسیرتی نسل تورا
زانکه کارت نیک‌عهدی بود و نیکومحضری
تا فراق تو دل و جان معزی خسته‌کرد
از دریغ و حسرت تو توبه‌کرد از شاعری

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تیره شد ماه خرد بر آسمان مهتری
خشک شد سرو هنر در بوستان سروری
هوش مصنوعی: ماه خرد از آسمان تیره شده و هنر مثل درخت سرو در باغ سروری پژمرده و خشک گشته است.
راست پنداری که جنبان شد زمین از زلزله
پاره شد از جنبش او بارهٔ اسکندری
هوش مصنوعی: به درستی می‌توانی تصور کنی که زمین به خاطر زلزله به لرزه درآمد و بخشی از آن به خاطر جنبش او (اسکندر) دچار تغییر و قطع شده است.
کس ندید این حادثه کز روز یکساعت شده
در نشیب افتد زبالا آفتاب خاوری
هوش مصنوعی: هیچ‌کس چنین واقعه‌ای را ندیده که در یک ساعت از روز، آفتاب شرق در حال غروب به سمت پایین برود.
بامداد از دولت و نیک‌اختری ثانی نداشت
چاشتگه فانی شد اندر محنت و شوم اختری
هوش مصنوعی: صبح زود به خاطر نعمت‌ها و خوش‌اقبالی دیگر بار یافت نمی‌شود و در زمان صبحانه، به دردی و بداقبالی دچار شد.
مردمان‌گفتند سعد آید زگردون قسم خلق
چون قران سازد به چرخ اندر زحل با مشتری
هوش مصنوعی: مردم گفتند که سعد به زمین می‌آید و مانند قرآن، زندگی خلق را تحت تأثیر قرار می‌دهد، همچنان که زحل و مشتری در آسمان با یکدیگر در تعامل هستند.
قسم فخرالملک نحس آمدکنون پیش از قران
سعد بیرون رفت‌گویی از سپهر چنبری
هوش مصنوعی: سوگند فخرالملک، بدی و شومی را به همراه آورد و حالا قبل از طلوع خوشبختی، به نظر می‌رسد که از آسمان شبکه‌هایی تاریک پایین آمده‌اند.
باغ‌ دولت را مظفر بود و سعد سرفراز
هرکه دیدی غرهٔ دیدار اوگفتی فری
هوش مصنوعی: باغ محبوبی در شکوفایی و رونق است و هر کسی که از زیبایی‌های آن دیدن کند، به شدت تحت تأثیر قرار می‌گیرد.
تا که او پژمرده شد بسیار گل پژمرده شد
سرو چون پژمرده گردد گل کجا ماند تری
هوش مصنوعی: وقتی او پژمرده شد، گل‌های زیادی هم پژمرده شدند. اگر سرو نیز پژمرده شود، دیگر گل‌ها کجا می‌توانند تازگی داشته باشند؟
گرچه وافر بود مالش‌ گشت عصرش مختصر
ورچه کامل بود عقلش گشت عمرش سرسری
هوش مصنوعی: با وجود اینکه ثروتش بسیار بود، زندگی‌اش کوتاه شد. و اگرچه عقلش کامل بود، عمرش بی‌فایده سپری شد.
چون نگین در حلقهٔ انگشتری شایسته بود
ازچه شدگیتی بر او چون حلقهٔ انگشتری
هوش مصنوعی: هر چیزی که به ارزش و زیبایی دقت کنیم، شایسته و برجسته است. اما در عین حال، ممکن است بر حالت و اتفاقاتی که در زندگی پیش می‌آید، تأثیر بگذارد و باعث شود ارزش آن چیز کم‌رنگ شود.
ای زمین اندر کنارت گوهری با قیمت است
قدر آن‌گوهر بدان با او مکن بدگوهری
هوش مصنوعی: ای زمین، در کنار تو گوهری ارزشمند وجود دارد. ارزش آن گوهر را بدان و با آن به بدی رفتار نکن.
زینهار از طبع او نورکریمی نگسلی
زینهار از روی او نقش بزرگی نَستری
هوش مصنوعی: حواست را جمع کن که از طبیعت او دلخور نشوی، چون خوبی و رحمتش هرگز پایان نخواهد یافت. همچنین از چهره‌اش غافل نباش، زیرا بر آن چهره اثری از بزرگی و عظمت وجود دارد.
گر به پای خویش بسپاری سپردست او تورا
تومگر او را به پای خویش هرگز نسپری
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت و کارهایت را به خودت واگذار کنی، او (سرنوشت) تو را در دستانت قرار می‌دهد. اما اگر هیچ‌وقت به خودت اعتماد نکنی، او هم هرگز تو را به خودت نخواهد سپرد.
این سخن با تومحال و بیهده است از بهرآنک
تو به‌گوهر نفس فرسایی و صورت پروری
هوش مصنوعی: این حرف با تو بی‌فایده و بی‌معناست، زیرا تو به خاطر نفس و روح خود، ارزشمند و زیبا هستی و در تلاش برای پرورش ظاهرت هستی.
ای سرایی‌کز وجود و از عدم داری دو در
هرچه از یک دردرآری از دگر بیرون بری
هوش مصنوعی: ای خانه‌ای که از وجود و نیستی ساخته شده‌ای، تو دو در داری؛ هر چیزی که از یک در وارد شود، از در دیگر خارج می‌شود.
گر تو ما را دوستی با آفت است این دوستی
ور تو ما را مادری بی‌راحت است این مادری
هوش مصنوعی: اگر محبت و دوستی ما برای تو باعث درد و ناراحتی است، پس این عشق مثل مادر است که برای ما راحتی به همراه ندارد.
ای سپهر بی‌وفا بازی‌گری دانی مگر
کز شگفتی هر زمانی بر مثال دیگری
هوش مصنوعی: ای آسمان بی‌وفا، آیا نمی‌دانی که تو مانند یک بازیگر هستی که هر لحظه با شگفتی‌های جدیدی به نوعی دیگر ظاهر می‌شود؟
عالمی را از ثریّا در ثَرَی انداختی
کس نکردست ای عجب زین طرفه‌تر بازیگری
هوش مصنوعی: شما توانسته‌اید کسی را که در اوج و بلندی همچون ستاره‌ی ثریّا قرار داشت، به قعر و پایین‌ترین نقطه کشانده‌اید. این واقعا شگفت‌انگیز است که هیچ‌کس تا به حال چنین هنری از خود نشان نداده است.
ای نظام‌الدین همی خواهم‌که یک بار دگر
چشم بگشایی و درکار خلایق بنگری
هوش مصنوعی: ای نظام‌الدین، امیدوارم که یک بار دیگر چشمانت را باز کنی و به وضعیت مردم بنگری.
ای شهید بن شهید از درد تو ناچیز شد
بی‌نهایت امتی از شهریار و لشکری
هوش مصنوعی: ای شهید فرزند شهید، از درد و رنج تو، تعداد زیادی از مردم و سربازان به شدت تحت تأثیر قرار گرفته و ناچیز شدند.
بر دریغ تو خروشان است وگریان باب تو
گاه آن آمد که گویم کم‌خروش وکم‌گری
هوش مصنوعی: بر دلتنگی و غم تو، دریایی از خروشی و اشکی بر چهره من جاری است. زمانی خواهد رسید که من کم از این خروش و گریه سخن بگویم.
بندگان خویش را وَیْحَک نبخشایی همی
از تپانچه‌کرده روی لاله‌گون نیلوفری
هوش مصنوعی: ای بندگان! مراقب باشید که نبخشید آن کسی را که با تپانچه، گل‌های زیبا و لطیف نیلوفر را آسیب زده است.
گشت سرو اندر فراق تو خمیده چون کمان
خوشهٔ سنبل برید‌ه برَ ‌بَرِ مه مشتری
هوش مصنوعی: سرو در بی‌تابی و دوری تو همچون کمانی خم شده است، و خوشهٔ سنبل بر روی ماه مشخص مشتری پژمرده است.
نیستی پیدا ندانم تا کجا داری نشست
ایمن و ساکن همانا خفته اندر بستری
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم شما در کجا و با چه امنیتی نشسته‌اید، اما به نظر می‌رسد که در حال استراحت و خواب در جای خود هستید.
یا به حاجت با نماز و روزه پیش ایزدی
یا به خدمت پیش تخت شاه مشرق سنجری
هوش مصنوعی: یا برای برآورده شدن نیازهایت با نماز و روزه به درگاه خداوند روی بیاور، یا اینکه در خدمت و در کنار تخت شاه مشرق باش.
یا به دیوان با بزرگان شغلها سازی همی
یا به ایوان با ندیمان جفت جام و ساغری
هوش مصنوعی: شما می‌توانید یا با افراد بزرگ و قدرتمند معاشرت کنید و در کارهای مهم و مدیریتی مشغول شوید، یا اینکه در کنار دوستان و میهمانان خود به خوش‌گذرانی بپردازید و از نوشیدنی لذت ببرید.
این سعادت باد یارت‌ کز قضای ایزدی
گشته با حضرت چو مظلومان به تابوت اندری
هوش مصنوعی: این خوشبختی برای یارت باشد که به خواست خداوند، مانند مظلومانی که به تابوت منتقل می‌شوند، در کنار حضرت قرار گرفته است.
تو ملک بودی و دیوی شخص تومجروح‌کرد
تا ز چشم آدمی پنهان شدی همچون پری
هوش مصنوعی: تو موجودی با مقام و ارزش بودی، اما دیوی به تو آسیب رساند و باعث شد که از نظر آدم‌ها پنهان شوی، مانند پری که در خفا زندگی می‌کند.
زان سپس کز دست شیران جهان خوردی شراب
کی‌گمان بردم‌که از دست سگی شربت خوری
هوش مصنوعی: پس از آنکه از دستان شیران جهان نوشیدی، هرگز تصور نمی‌کردم که از دستان سگی نیز نوشیدنی بنوشی.
روز عاشورا به زاری‌ کشته گشتی چون حسین
زان سعادت با حسین اندر شهادت همسری
هوش مصنوعی: در روز عاشورا، تو نیز مانند حسین با زاری و اندوه به شهادت رسیدی و به خاطر این سعادت، در کنار حسین به عنوان همسر در مقام شهادت قرار گرفتی.
صدر عالم بودی و هرگز ندانستم که تو
صدر بگذاری و از عالم به زودی بگذری
هوش مصنوعی: تو در رأس عالم بودی و هرگز نمی‌دانستم که روزی از آن بالا به پایین می‌آیی و از این دنیا می‌روی.
شاه مشرق را پدر بودی کجا رفتی کنون
کز پسر گشتی جدا وز لشکرش‌ گشتی بری
هوش مصنوعی: ای پادشاه مشرق، پدرت کجا رفته است؟ اکنون که از پسر خود جدا شده‌ای و از لشکر او دور افتاده‌ای.
گرچه از سوز تو روز ما چو روز محشرست
شاه مشرق را شفاعت خواه روز محشری
هوش مصنوعی: اگرچه آتش عشق و حسرت تو روز ما را مانند روز قیامت ساخته است، اما باید از پادشاه مشرق درخواست شفاعت کنیم تا در این روز سخت به ما کمک کند.
گر هوا از بوی خلقت بود مشکین شصت سال
شد زمین از بوی خلقت تا قیامت عنبری
هوش مصنوعی: اگر هوا به عطر خلقت معطر باشد، شصت سال است که زمین از بوی خلقت معطر شده و این عطر تا قیامت ادامه خواهد داشت.
ازکنار صفهٔ زرین اگر غایب شدی
با پدر در خلد رضوان بر کنار کوثری
هوش مصنوعی: اگر از کنار صفهٔ زرین غایب شدی، بدان که با پدر در بهشت رضوان کنار چشمه‌ٔ کوثر هستی.
تا منور مرقدت پرنور و پر ریحان بود
من نپندارم‌ که با هول نکیر و منکری
هوش مصنوعی: تا زمانی که مزار تو روشن و خوشبو باشد، من هرگز تصور نخواهم کرد که با ترس از نکیر و منکری (فرشتگان سؤال کننده در برزخ) روبه‌رو هستم.
سیرت والا ز تو در هفت کشور ظاهرست
گر تو پنهان‌ گشته اندر خاک چارم ‌کشوری
هوش مصنوعی: شخصیت بلندمرتبه و عالی تو در هفت سرزمین مشهود است، حتی اگر تو در خاک چهارمین سرزمین پنهان شده باشی.
خالقی‌کاندر فراقت کرد گریان چشم ما
داور حق است و با او نیست ما را داوری
هوش مصنوعی: خالق ما به خاطر جدایی تو، چشمان ما را گریان کرده است. تنها داور ما، خداوند است و غیر از او، کسی برای ما قاضی نیست.
صبر بادا در فراق تو شه آفاق را
تا بیابد در صبوری پایهٔ پیغمبری
هوش مصنوعی: در انتظار تو، ای برترین، صبر پیشه می‌کنم تا شاید از این صبر به مقامی برسم که در آن، شایسته‌ی پیامبری باشم.
نیک‌بختی باد و نیکوسیرتی نسل تورا
زانکه کارت نیک‌عهدی بود و نیکومحضری
هوش مصنوعی: خوشبختی و نیکی در سرنوشت تو به خاطر این است که کارهای نیک و رفتارهای شایسته‌ای داشته‌ای.
تا فراق تو دل و جان معزی خسته‌کرد
از دریغ و حسرت تو توبه‌کرد از شاعری
هوش مصنوعی: دل و جان معزی به شدت از دوری تو دلتنگ شده‌اند و از حسرت تو، از شاعری دست کشیده است.