گنجور

شمارهٔ ۴۳۹

تا به ‌سلامت ‌به حِلّه ‌آمد سَلْمیٰ
خُلد شد از خرّمی چو جنّت ماوی
آب گرفت از لبش حلاوت کوثر
خاک ‌گرفت از رخش طراوت طوبی
باد چو بر زلف او وزید جهان را
داد به بیروزی و سعادت بُشری
این دل غمگین خلاص یافت ز حیرت
وین تن مسکین نجات یافت زبلوی
باز به لیلی رسیده دلشده مجنون
باز به مجنون رسیده دلشده لیلی
سلمی با ما سلام ‌کرد به خوشی
باد همه شادی و سلامت سلمی
رحمت ایزد بر آن نگار که رویش
کرد معطر نگارخانهٔ مانی
شکر خداوند را که بار غم او
بر دل بدگوی هست و بر دل ما نی
دل نکشد بار غم چو باز ببیند
بارگه مجْد ملک سید دنیی
بدر زمین، شمس دین، موید دولت
صدر زمان اسعد محمد موسی
بار خدایی که از سعادت او یافت
هرچه همی از زمانه کرد تمنی
دولت او سعد اکبر است جهان را
هست ز تاثیر او سعادت کبری
مجلس او را ز بس جلالت و رفعت
مهر سزد مسند و سپهر مُصَّلی
از قِبَل خدمتش ز عالم ارواح
میل بود روح را به قالب موتی
نیست به مُنهیش حاجت از قبل آنک
هرچه رود آسمان بدو کند اَنْهی
مملکت شاه را ز خصم تهی‌کرد
همچو نبی‌ کعبه را ز لات و ز عُزّی
خصم نگیرد قرار پیش ضمیرش
طور نگیرد قرار پیش تجلی
نور ضمیرش کند به دیدهٔ خصمان
آنجه زمرّد کند به دیدهٔ افعی
بر ره دنیا نهاد مایه ز احسان
بر ره عقبی نهاد توشه زتقوی
مایه و توشه چنین نهد به همه حال
آنکه به دنیی بود عزیز و به عقبی
جان به تن اندر شدست منشی مدحش
جان کند انشاد چون غزل کند انشی
دهر نویسندهٔ مناقب او شد
دهر نویسد چو آسمان‌کند املی
ای به سزا صاحبی ‌که هر که به رغبت
پیش تو آید زدیگران کند ابری
چون تویی اندر جهان سزای تقدم
خلق جهان را چه حاجت است به‌شوری
مفتی دولت تویی و هست همیشه
قصهٔ حاجات خلق پیش تو فتوی
حل کند اندر زمان سعادت کلی
مشکل آن را که بشنود ز تو آری
آنکه به یک شب محمد قرشی را
برد ز بیت‌الحرم به‌مسجد اقصی
داد تو را حلم و علم خضر و براهیم
حکم سلیمان و پارسایی یحیی
چون رود اندیشه در ضمیر تو گویی
درکف موسی همی رود دم عیسی
قاعدهٔ ملک شد به رای تو محکم
رای تو چون حجت است و ملک چو دعوی
خامهٔ تو سست و لاغرست ولیکن
ملک و خزانه به توست محکم و فربی
آرزو آید همی نجوم فلک را
کز تو شناسند بر زمین خط اجری
بار خدایا پس از مدایح سلطان
هست همه مدح‌ها به نام تو اولی
در صفت تو سخنوران جهان را
نثر به نثره رسید و شعر به شِعْر‌ی
هست معزی به دولت تو عجم را
همچو عرب را جریر و ا‌خطل و اعشی
کرد ز خانه به خدمت تو تَقَرُّب
بنده تَقَرُّب کند به خدمت مولی
گر دل او کرد آرزوی روی تو نشکفت
آرزوی عافیت کند دل مرضی
از جهت آن رسید دیر به خدمت
کز خطر راه بود با غم و شکوی
صعب‌ رهی کاندرو نصیب نیابد
آدمی از زاد وگوسفند زمر‌عی
خار درو تیزتر ز نشتر و سوزن
آب درو تلخ‌تر ز حنظل‌ و د‌فلی
ساده همه دشتها چو تارک اقرع
خشک همه حوضها چو دیدهٔ ا‌عمی
آفت و بلوی کشیده بنده ولیکن
بود دل و گوش او به آیت نجوی
گرچه مرض داشت از سموم بیابان
کرد علاجش نسیم درگه اعلی
عروه وثقی قبول توست رهی را
هست تمسک همه به عروه وثقی
تاکه بود در زمین به قدرت باری
آب و هوا را همیشه منفذ و مجری
تا که بود در خریف برگ چناران
راست چو دست خضاب کرده به حنی
زیر مراد تو باد گنبد گردون
زیر نگین تو باد عالم صغری
حق به تو افروخته چو عقل به ایمان
دین به تو آراسته چو لفظ به معنی
چاوش ایوان تو به هیبت بهمن
حاجب درگاه تو به حشمت‌ کسری
آمده شادی به بارگاه تو هر روز
چون به مِنی حاجیان به موسم اضحی

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا به ‌سلامت ‌به حِلّه ‌آمد سَلْمیٰ
خُلد شد از خرّمی چو جنّت ماوی
هوش مصنوعی: وقتی سلامتی به حله رسید، زندگی از شادی همچون بهشت زیبا شد.
آب گرفت از لبش حلاوت کوثر
خاک ‌گرفت از رخش طراوت طوبی
هوش مصنوعی: آب میوه‌ای شیرین از لبانش جاری شد و خاک از زیبایی چهره‌اش خرم و سرزنده گردید.
باد چو بر زلف او وزید جهان را
داد به بیروزی و سعادت بُشری
هوش مصنوعی: زمانی که باد در موهای او وزید، جهان را به حالت پیروزی و خوشبختی سوق داد.
این دل غمگین خلاص یافت ز حیرت
وین تن مسکین نجات یافت زبلوی
هوش مصنوعی: این دل غمگین از حیرت رهایی پیدا کرد و این جسم بی‌نوا از ظاهر نجات یافت.
باز به لیلی رسیده دلشده مجنون
باز به مجنون رسیده دلشده لیلی
هوش مصنوعی: مجنون دوباره به عشق لیلی رسیده و لیلی هم دوباره به یاد مجنون آمده است.
سلمی با ما سلام ‌کرد به خوشی
باد همه شادی و سلامت سلمی
هوش مصنوعی: سلمی با ما به خوبی سلام کرد و این سلامی خوشایند است. امیدوارم که همه شاد و سالم باشند.
رحمت ایزد بر آن نگار که رویش
کرد معطر نگارخانهٔ مانی
هوش مصنوعی: رحمت خداوند بر آن معشوقی که چهره‌اش عطرآگین کرده است گالری آثار مانی.
شکر خداوند را که بار غم او
بر دل بدگوی هست و بر دل ما نی
هوش مصنوعی: خدا را شکر که بار غم و ناراحتی بر دل کسانی که بد می‌گویند سنگینی می‌کند، ولی بر دل ما این بار وجود ندارد.
دل نکشد بار غم چو باز ببیند
بارگه مجْد ملک سید دنیی
هوش مصنوعی: دل نمی‌تواند بار سنگین غم را تحمل کند وقتی که دوباره نیکی و عظمت مقام سید دنیا را مشاهده کند.
بدر زمین، شمس دین، موید دولت
صدر زمان اسعد محمد موسی
هوش مصنوعی: در این متن به ستاره‌ای درخشان اشاره شده که نماد روشنی و هدایت است. این ستاره به فردی بزرگ و ممتاز نسبت داده شده که در زمان خود به عنوان یک پیشوای دینی و اجتماعی شناخته می‌شود. او نقش مهمی در هدایت مردم و پیشبرد امور جامعه دارد و به عنوان شخصی با فضیلت و مقام والای انسانی و معنوی معرفی شده است.
بار خدایی که از سعادت او یافت
هرچه همی از زمانه کرد تمنی
هوش مصنوعی: خدای من، همه چیزهایی که از خوشبختی او به دست آوردم و هر خواسته‌ای که از زمانه داشتم، به خاطر لطف او بوده است.
دولت او سعد اکبر است جهان را
هست ز تاثیر او سعادت کبری
هوش مصنوعی: نعمت و خوشبختی او بسیار بزرگ است و بر جهان اثر مثبت می‌گذارد، به طوری که همه در سایه وجود او به سعادت و خوشحالی دست می‌یابند.
مجلس او را ز بس جلالت و رفعت
مهر سزد مسند و سپهر مُصَّلی
هوش مصنوعی: به خاطر بزرگی و عظمت او، مجلسش به مانند عرش آسمان، مناسب و شایسته است.
از قِبَل خدمتش ز عالم ارواح
میل بود روح را به قالب موتی
هوش مصنوعی: از جانب او، روح به سمت زمین کشش دارد و به جسم مادی متمایل می‌شود.
نیست به مُنهیش حاجت از قبل آنک
هرچه رود آسمان بدو کند اَنْهی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نیازی به پیش‌گویی یا احتیاط نیست، چرا که هر چیزی که در آسمان اتفاق بیفتد، به سوی او خواهد رفت و به سرانجام خود خواهد رسید.
مملکت شاه را ز خصم تهی‌کرد
همچو نبی‌ کعبه را ز لات و ز عُزّی
هوش مصنوعی: شاه کشورش را از دشمنان پاک کرد، مانند اینکه پیامبر کعبه را از بت‌های لات و عزی پاک ساخت.
خصم نگیرد قرار پیش ضمیرش
طور نگیرد قرار پیش تجلی
هوش مصنوعی: دشمن نمی‌تواند در برابر ضمیر خود آرام بگیرد و نمی‌تواند در مقابل تجلی وجود خود استراحت کند.
نور ضمیرش کند به دیدهٔ خصمان
آنجه زمرّد کند به دیدهٔ افعی
هوش مصنوعی: نور وجودش باعث می‌شود که دشمنانش نیز او را ببینند، همان‌طور که زمرّد در چشمان افعی قرار می‌گیرد.
بر ره دنیا نهاد مایه ز احسان
بر ره عقبی نهاد توشه زتقوی
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی، بخشش‌ها و کارهای نیک را به عنوان سرمایه بگذار و برای آن جهان آخرت، توشه‌ای از تقوا و پرهیزگاری فراهم کن.
مایه و توشه چنین نهد به همه حال
آنکه به دنیی بود عزیز و به عقبی
هوش مصنوعی: این فرد در هر وضعیتی، توشه و سرمایه‌ای برای خود جمع‌آوری می‌کند، حتی اگر در دنیا انسان باارزشی باشد و در آخرت نیز مورد توجه قرار گیرد.
جان به تن اندر شدست منشی مدحش
جان کند انشاد چون غزل کند انشی
هوش مصنوعی: روح من در جسم قرار گرفته و در وصف او، جانم می‌رود. وقتی او غزل می‌سراید، حتی کلمات نیز چنان دل‌انگیز می‌شوند که جان می‌دهند.
دهر نویسندهٔ مناقب او شد
دهر نویسد چو آسمان‌کند املی
هوش مصنوعی: زمان، داستان‌نویس فضائل او شد. چنان‌که آسمان، نوشته‌ها را می‌نویسد.
ای به سزا صاحبی ‌که هر که به رغبت
پیش تو آید زدیگران کند ابری
هوش مصنوعی: ای صاحب برحق که هر کسی با میل و رغبت به سمت تو بیاید، در نظر دیگران به مانند ابر می‌باشد و در قدرت توست که او را از دیگران جدا کنی.
چون تویی اندر جهان سزای تقدم
خلق جهان را چه حاجت است به‌شوری
هوش مصنوعی: وقتی تو در این دنیا وجود داری، دیگر نیازی به بررسی و تحلیل جهان و خلقت آن نیست.
مفتی دولت تویی و هست همیشه
قصهٔ حاجات خلق پیش تو فتوی
هوش مصنوعی: تو مفتی کشور هستی و همیشه در مورد نیازهای مردم، سوالات و درخواست‌های آنها را پیش خودت بررسی می‌کنی.
حل کند اندر زمان سعادت کلی
مشکل آن را که بشنود ز تو آری
هوش مصنوعی: هر کسی که از تو بشنود، می‌تواند مشکلات کلید سعادت را در زمان خود حل کند.
آنکه به یک شب محمد قرشی را
برد ز بیت‌الحرم به‌مسجد اقصی
هوش مصنوعی: کسی که در یک شب محمد (ص) را از خانه کعبه به مسجد الاقصی برد.
داد تو را حلم و علم خضر و براهیم
حکم سلیمان و پارسایی یحیی
هوش مصنوعی: تو دارای صبر و دانش خضر، توانایی قضاوت سلیمان و پاکدامنی یحیی هستی.
چون رود اندیشه در ضمیر تو گویی
درکف موسی همی رود دم عیسی
هوش مصنوعی: وقتی که اندیشه و فکر در وجود تو جریان دارد، گویی که مانند عصای موسی قدرت و انرژی را به همراه دارد و زندگی را به حرکت درمی‌آورد، یا مانند روح عیسی که سلامتی و حیات را به ارمغان می‌آورد.
قاعدهٔ ملک شد به رای تو محکم
رای تو چون حجت است و ملک چو دعوی
هوش مصنوعی: می‌گوید که قدرت و سلطه بر اساس نظر و نظر تو است؛ به این معنا که نظر تو مانند حجت و دلیل محکم است و سلطنت نیز همچون ادعایی است که بر مبنای آن تأسیس شده است.
خامهٔ تو سست و لاغرست ولیکن
ملک و خزانه به توست محکم و فربی
هوش مصنوعی: دست تو شاید نازک و ضعیف باشد، اما قدرت و ثروت در اختیار تو است و به استحکام و فراوانی می‌رسد.
آرزو آید همی نجوم فلک را
کز تو شناسند بر زمین خط اجری
هوش مصنوعی: آرزو می‌کند که ستاره‌های آسمان تو را بشناسند و نشانه‌ای از نیکویی‌هایت بر زمین بیابند.
بار خدایا پس از مدایح سلطان
هست همه مدح‌ها به نام تو اولی
هوش مصنوعی: خداوندا، بعد از ستایش‌های پادشاه، همه‌ی تعریف‌ها و مدح‌ها سزاوار تو هستند و شایسته است که ابتدا به تو اختصاص یابند.
در صفت تو سخنوران جهان را
نثر به نثره رسید و شعر به شِعْر‌ی
هوش مصنوعی: در وصف تو، بلاغت‌سازان دنیا به جایی رسیدند که نثر آن‌ها به همدیگر شباهت پیدا کرد و شعر‌های‌شان نیز به یکدیگر شباهت یافت.
هست معزی به دولت تو عجم را
همچو عرب را جریر و ا‌خطل و اعشی
هوش مصنوعی: معزی با نعمت و فضل تو برای عجم مانند جریر، اخطل و اعشی برای عرب است.
کرد ز خانه به خدمت تو تَقَرُّب
بنده تَقَرُّب کند به خدمت مولی
هوش مصنوعی: بنده برای نزدیک شدن به معشوق از خانه بیرون آمده است.
گر دل او کرد آرزوی روی تو نشکفت
آرزوی عافیت کند دل مرضی
هوش مصنوعی: اگر دل او خواستار چهره تو باشد، آرزوی آرامش برایش ممکن نیست، چون دل بیمار است.
از جهت آن رسید دیر به خدمت
کز خطر راه بود با غم و شکوی
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه مسیر پرخطر و دشواری داشتم، به خدمت شما دیر رسیدم و این موضوع باعث ناراحتی و گلایه‌ام شد.
صعب‌ رهی کاندرو نصیب نیابد
آدمی از زاد وگوسفند زمر‌عی
هوش مصنوعی: راهی دشوار است که در آن انسان از دارایی و ثروت بهره‌ای نمی‌برد.
خار درو تیزتر ز نشتر و سوزن
آب درو تلخ‌تر ز حنظل‌ و د‌فلی
هوش مصنوعی: خاری که درو می‌کنی، تیزتر از تیغ و سوزن است و آبی که از آن می‌گیری، تلخ‌تر از میوه‌ای تلخ و زهرآگین است.
ساده همه دشتها چو تارک اقرع
خشک همه حوضها چو دیدهٔ ا‌عمی
هوش مصنوعی: دشت‌ها به سادگی و بی‌ژرفایی می‌مانند مثل سرِ کچل، و حوض‌ها همچون دیده‌های کور، بی آب و زندگی هستند.
آفت و بلوی کشیده بنده ولیکن
بود دل و گوش او به آیت نجوی
هوش مصنوعی: بنده درگیر مشکلات و سختی‌هاست، اما دل و گوشش به پیام‌های پنهانی و الهامات معنوی گوش فرا می‌دهد.
گرچه مرض داشت از سموم بیابان
کرد علاجش نسیم درگه اعلی
هوش مصنوعی: با وجود اینکه او از بیماری‌های ناشی از سمیات بیابانی رنج می‌برد، نسیم خوشی که از درگاه عالی می‌وزید، به درمان او کمک کرد.
عروه وثقی قبول توست رهی را
هست تمسک همه به عروه وثقی
هوش مصنوعی: عروه وثقی، پیوند محکم و قابل اعتمادی است که همه به آن چنگ می‌زنند و پناه می‌برند. به همین دلیل، راهی برای دست یافتن به این پیوند باید وجود داشته باشد.
تاکه بود در زمین به قدرت باری
آب و هوا را همیشه منفذ و مجری
هوش مصنوعی: تا زمانی که قدرت الهی در زمین وجود دارد، آب و هوا همیشه به عنوان وسیله و مجری عمل می‌کند.
تا که بود در خریف برگ چناران
راست چو دست خضاب کرده به حنی
هوش مصنوعی: در زمان پاییز، برگ‌های چنار به رنگی شبیه به حنایی و زیبا در می‌آیند و در این حالت به نظر می‌رسد که مانند دستانی که با رنگ خضاب شده‌اند، شگفت‌انگیز و جذاب هستند.
زیر مراد تو باد گنبد گردون
زیر نگین تو باد عالم صغری
هوش مصنوعی: به تو خوش بگذرد، همچنان که آسمان بالای سر تو ادامه دارد و جهان کوچک به خاطر تو در آرامش باشد.
حق به تو افروخته چو عقل به ایمان
دین به تو آراسته چو لفظ به معنی
هوش مصنوعی: خداوند نیکی را در وجود تو قرار داده است، همان‌طور که عقل، ایمان را در خود جای داده است. دین نیز در تو تجلی یافته است، مانند این که کلمات معنا پیدا می‌کنند.
چاوش ایوان تو به هیبت بهمن
حاجب درگاه تو به حشمت‌ کسری
هوش مصنوعی: دربان ایوان تو با شکوهی چون بهمن و سواری تو با عظمت و جلالی مانند کسری است.
آمده شادی به بارگاه تو هر روز
چون به مِنی حاجیان به موسم اضحی
هوش مصنوعی: هر روز شادی و خوشحالی به حضور تو می‌آید، مانند حجاجی که در روزهای خاص مراسم قربانی، به مِنا می‌روند.