شمارهٔ ۴۳۸
ایا تن تو همه ساله پیش روح فدی
به سوی مادرت از آسمان رسیده ندی
چرا چو برهمنان خویشتن همی سوزی
اگر توراست جهودانه طیلسان وردی
کجا گداخته کردی زناب آتش ناب
چکد هم از تن تو قطره بر تن تو فدی
چو روح پاک به جسم تو اندر آویزد
ضلال شب بگریزد بدل شود به هدی
میان سنگ درون مادر تو مأوی ساخت
تورا نتیجهٔ سنگ است از آن قبل ماوی
ز روح تو به تنکافران رسیده الم
زمادر تو بر مومنان رسیده شفی
از آن اِلَم به جهنم عذاب و تهدیدست
وزین شفا به بهشت است رحمت و بُشری
تن تو بیش کند پیش خسروان منزل
که بود روح تو محراب و قبلهٔ کسری
گهی بمیرد روح تو گاه زنده شود
چو زنده گردد روح تو را بود معنی
ز روح و جسم تو نشگفت اگر دلیل آرد
کسیکه او به تناسخ همیکند دعوی
تنت چو سوختن آموزد از دل مجنون
سرت فروختن آموزد از رخ لیلی
چو قامت تو به سان عصای موسی شد
ز تارک تو درخشنده شدکف موسی
چو ماهی عجبی در میان سیمین حوض
به زر ناب همی پیکر توکرده طلی
اگرکه بدر دجی خوانمت روا باشد
که هست در شب تاریک نور بَدردجی
همی فروز به شادی و خرمی همه شب
به سان بدر دجی در بساط شمس ضحی
وجیه ملک عجم، زین دولت عالی
مشیر مجلس و جاندار مجلس اعلی
یگانه مهتر طاهر نژاد بوطاهر
سر سعادت سعد علیّ بن عیسی
مُقَدَّمی زکفایت شده جمال کفات
کفاف را کَفِ او گشته عُروَهٔالوثقی
خدای داده بدو احلما خضر و مدّت نوح
یقین و علم بَراهیم و عصمت یحیی
ضمیر روشن او بر میان پرگاری است
که هست نقطهٔ او بر دیانت و تقوی
به چاه ژرف به نور ضمیر او شب تار
سُها ببیند بر چرخ دیدهٔ اَع۫می
اگر به قُوت ملک چون بشر بدی محتاج
نخواستی مگر از دست خط او اجری
خلاص یافت زعدلش رعیت از بیداد
نجات یافت به سعیش ولایت از بلوی
ز شهر مرو بهدرگاه شاه رحلت کرد
چو از مدینه پیمبر به مسجد اقصی
بهکام دل برسید و بگوش جان بشنید
زجبرئیل امین فَاس۫تَمِع۫ الِماا یُوحی
ایا خصال تو اندر دل خرد مَرضّی
چنانکه عافیت اندر طبیعت مَرضی
تو روز حشر به عقبی عزیز خواهی بود
چنانکه هستی اکنون عزیز در دنیی
نشان همی دهد آثار تو که خواهی یافت
پس از سعادت دنیی سعادت عُقبی
چو با رسول علی آورد لواءَالحق
بود مُخاطَبه و نام تو طرازِ لوی
بهر مکان ید علیا توراست در همه فضل
به مجلس تو ید مُعْطیان بود سفلی
غریق نعمت توست آنکه صاحبِ علم است
رهین مِنّت توست آنکه صاحبِ فتوی
ثنا و شکر کریمان خری به زرّ درست
کهکرد جز تو بدین سان زخلق بیع غَلی
ثَری کند به ثریا بَدَل محبت تو
عداوت تو ثریا بدل کند به ثری
ز مدح و خدمت تو مرد را شود حاصل
بدین جهان حَسَنات و بدان جهان حسنی
در بلا و نعم بسته و گشاده شود
چو بر زبان عزیز تو بگذرد آری
در نعم را مفتاح کردهای ز نِعم
در بلا را مِسمار کردهای ز بلی
به نقش کلک تو گر بنگرد مُصَوّر چین
ز رشک محو کند نقش نامهٔ مانی
اگر شگفت نماید ز کلک تو نه شگفت
که لاغرست و تن فضل شد بدو فربی
امید راحت و امن است زیر سایهٔ او
مگر که سایهٔ او هست سایهٔ طوبی
تواتر حرکاتش به دیدهٔ دشمن
همان کند که زمرّد به دیدهٔ افعی
دعای عیسی آموخته است پنداری
که قادرست بر احیای قالب موتی
بزرگوارا مدحی که من تورا گویم
فلک نویسد و سیارگان کنند املی
در آفرین تو در شعر ابتدا کردم
سرم زشادی شعرت رسید بر شعری
گر از طَلَل بود انشای شاعران عرب
زنعت توست در اوصاف تو مرا انسی
سعادت تو صفت کردن و سلامت تو
به از فسانهٔ سعدی و قصهٔ سلمی
اگر تو را سبب عزّ خویش نشناسم
من آن کسم که بگویم به عزّت عزّی
همانت خواهم گفتن که گفتم از اول
بقای جان تو باد و هزار جانت فدی
همیشه تا که همی سعد اکبر گردون
دهد به عالم صُغری بشارت کبری
ز سعد اکبر قسم تو باد هر ساعت
همه سعادت کُبری به عالم صُغری
به خرّمی و به شادیّ و فرّخی بگذار
ندیم بختِ جوان با عنایت مولی
هزار جشن همایون چو مهر و چون نوروز
هزار عید مبارک چو فِطر و چون اضْحی
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ایا تن تو همه ساله پیش روح فدی
به سوی مادرت از آسمان رسیده ندی
هوش مصنوعی: آیا هر سال تن تو به روح فدا شدهات، به سوی مادرت از آسمان تقدیم نمیشود؟
چرا چو برهمنان خویشتن همی سوزی
اگر توراست جهودانه طیلسان وردی
هوش مصنوعی: چرا وقتی دیگران در آتش میسوزند، تو هم خود را به آتش میاندازی؟ اگر حقیقت این است که تو مانند یهودیان هستی، چرا خود را از آتش در امان نمیداری؟
کجا گداخته کردی زناب آتش ناب
چکد هم از تن تو قطره بر تن تو فدی
هوش مصنوعی: کجا آتش خالص را به جوش آوردهای که حتی از بدن تو نیز قطرهای میچکد و بر تن تو نثار میشود؟
چو روح پاک به جسم تو اندر آویزد
ضلال شب بگریزد بدل شود به هدی
هوش مصنوعی: زمانی که روح پاک در جسم تو قرار گیرد، تاریکی و گمراهی شب از بین میرود و به هدایت و روشنایی تبدیل میشود.
میان سنگ درون مادر تو مأوی ساخت
تورا نتیجهٔ سنگ است از آن قبل ماوی
هوش مصنوعی: در دل کوه، مادرت تو را پرورش داد. تو از سنگها ایجاد شدهای و از آن زمان، سنگتراشی را یاد گرفتهای.
ز روح تو به تنکافران رسیده الم
زمادر تو بر مومنان رسیده شفی
هوش مصنوعی: از روح تو به بدن کفار آسیب رسیده و از مادرت بر مومنان رحمت آمده است.
از آن اِلَم به جهنم عذاب و تهدیدست
وزین شفا به بهشت است رحمت و بُشری
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر این است که از یک سو، عذاب و تهدید در جهنم وجود دارد و از سوی دیگر، شفای روح و رحمت در بهشت را میتوان یافت. به عبارت دیگر، امکانات و انتخابهای مختلفی برای انسان وجود دارد که او را به سمت عذاب یا نجات هدایت میکند.
تن تو بیش کند پیش خسروان منزل
که بود روح تو محراب و قبلهٔ کسری
هوش مصنوعی: بدن تو به اندازهای با بزرگان در ارتباط است که روح تو همچون مکان مقدس و قبلهای برای پادشاهی کسری است.
گهی بمیرد روح تو گاه زنده شود
چو زنده گردد روح تو را بود معنی
هوش مصنوعی: گاهی روح تو میمیرد و گاهی زنده میشود. وقتی که روح تو زنده باشد، این حالت را میتوان معنا کرد.
ز روح و جسم تو نشگفت اگر دلیل آرد
کسیکه او به تناسخ همیکند دعوی
هوش مصنوعی: اگر کسی بگوید که روح و جسم تو از هم جداست و به دنبال دلایل باشد، جای تعجب نیست؛ زیرا او به تناسخ باور دارد و این ادعا را مطرح میکند.
تنت چو سوختن آموزد از دل مجنون
سرت فروختن آموزد از رخ لیلی
هوش مصنوعی: اگر بدنی بسوزد، مانند عشق مجنون، میآموزد که چگونه سر را برای عشق لیلی فدای کند.
چو قامت تو به سان عصای موسی شد
ز تارک تو درخشنده شدکف موسی
هوش مصنوعی: وقتی قامت تو مانند عصای موسی است، از سر تو نور و درخششی خارج میشود که شایستهی موسی است.
چو ماهی عجبی در میان سیمین حوض
به زر ناب همی پیکر توکرده طلی
هوش مصنوعی: همچون ماهی بینظیری که در حوضی نقرهای شنا میکند، زیبایی تو همچون طلای خالص به تصویر کشیده شده است.
اگرکه بدر دجی خوانمت روا باشد
که هست در شب تاریک نور بَدردجی
هوش مصنوعی: اگر به تو بگویم که چون ماه در دل شبهای تاریک میدرخشی، این سخن بر من روا است زیرا تو در این تاریکیها، نوری از خود emanate میکنی.
همی فروز به شادی و خرمی همه شب
به سان بدر دجی در بساط شمس ضحی
هوش مصنوعی: او به شادی و خوشحالی میتابد و شبها مانند ماه در دل شب، در روشنایی صبح میدرخشد.
وجیه ملک عجم، زین دولت عالی
مشیر مجلس و جاندار مجلس اعلی
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف فردی برجسته و محترم از سرزمین عجم (ایران) میپردازد که در یک دولت بزرگ و والا مقام مشاوری در مجلسی مهم و حیاتی است. او در جایگاهی قرار دارد که قدرت و تاثیر زیادی دارد و به نوعی نمایانگر احساس عزت و اعتباری است که این کشور به خود میبیند.
یگانه مهتر طاهر نژاد بوطاهر
سر سعادت سعد علیّ بن عیسی
هوش مصنوعی: بزرگترین و بهترین فرد از خاندان پاک، بوطاهر به همراه سعادت سعد علیّ بن عیسی.
مُقَدَّمی زکفایت شده جمال کفات
کفاف را کَفِ او گشته عُروَهٔالوثقی
هوش مصنوعی: پیشرو و سزاوار او، زیباییاش دلیلی برای کفایت دیگران شده و دست او به عنوان پیوند محکم و استوار است.
خدای داده بدو احلما خضر و مدّت نوح
یقین و علم بَراهیم و عصمت یحیی
هوش مصنوعی: خدا به او صبر و بردباری خضر را داده و مدت طولانی عمر نوح، آگاهی و دانش ابراهیم و پاکی یحیی را به او بخشیده است.
ضمیر روشن او بر میان پرگاری است
که هست نقطهٔ او بر دیانت و تقوی
هوش مصنوعی: ضمیر روشن او به مانند پرگاری است که مرکز آن، دیانت و تقوی او را نشان میدهد.
به چاه ژرف به نور ضمیر او شب تار
سُها ببیند بر چرخ دیدهٔ اَع۫می
هوش مصنوعی: در دل شب تاریک، کسی که در چاه عمیق است، میتواند با نور درون خود، چیزی را ببیند که دیگران قادر به دیدنش نیستند؛ مانند دوستی که در تاریکی میدرخشد و بر چرخ چشمهای ناتوان نمایان میشود.
اگر به قُوت ملک چون بشر بدی محتاج
نخواستی مگر از دست خط او اجری
هوش مصنوعی: اگر بخواهی مانند انسانها به قدرت و قدرتمندی دست یابی، نباید به کسی نیاز داشته باشی؛ مگر آنکه از دست خط و کار او اجر و پاداش بگیری.
خلاص یافت زعدلش رعیت از بیداد
نجات یافت به سعیش ولایت از بلوی
هوش مصنوعی: رعیت به سبب انصاف حاکم از ظلم و ستم رهایی یافته و با تلاش و کوشش خود، از مشکلات و معضلات نجات پیدا کرده است.
ز شهر مرو بهدرگاه شاه رحلت کرد
چو از مدینه پیمبر به مسجد اقصی
هوش مصنوعی: از شهر مرو به درگاه پادشاه رفت در حالی که از مدینه، پیامبر به مسجد اقصی رفت.
بهکام دل برسید و بگوش جان بشنید
زجبرئیل امین فَاس۫تَمِع۫ الِماا یُوحی
هوش مصنوعی: با دل خود به آنچه میخواهید برسید و با گوش جان، پیامهای الهی را بشنوید.
ایا خصال تو اندر دل خرد مَرضّی
چنانکه عافیت اندر طبیعت مَرضی
هوش مصنوعی: خصائل و ویژگیهای تو در دل خرد، چنان خوشایند و پسندیده است که عافیت و سلامتی در ذات و طبیعت نیز خوشایند و مطلوب است.
تو روز حشر به عقبی عزیز خواهی بود
چنانکه هستی اکنون عزیز در دنیی
هوش مصنوعی: در روز قیامت، تو هم به همان اندازه که اکنون در دنیا عزیز هستی، respected و گرامی خواهی بود.
نشان همی دهد آثار تو که خواهی یافت
پس از سعادت دنیی سعادت عُقبی
هوش مصنوعی: آثار و نشانههای تو نشان میدهد که پس از دست یافتن به خوشبختی در این دنیا، به خوشبختی در آخرت نیز خواهی رسید.
چو با رسول علی آورد لواءَالحق
بود مُخاطَبه و نام تو طرازِ لوی
هوش مصنوعی: وقتی که علی با پیامبر به حالتی از حقیقت و راستگویی وارد میشود، شما در مقام یک فرد مهم و بزرگ در این گفتگو و تعامل قرار دارید. نام شما همچون پرچم بزرگ در این ماجرا به چشم میآید.
بهر مکان ید علیا توراست در همه فضل
به مجلس تو ید مُعْطیان بود سفلی
هوش مصنوعی: هر جایی که علی (ع) باشد، به خاطر فضائلش، بلکه هر کسی که در مجلس تو نشسته باشد، برتری دارد.
غریق نعمت توست آنکه صاحبِ علم است
رهین مِنّت توست آنکه صاحبِ فتوی
هوش مصنوعی: کسی که از علم برخوردار است، در واقع در نعمتهای تو غرق شده و کسی که صاحب فتواست، در حقیقت به لطف و کرم تو وابسته است.
ثنا و شکر کریمان خری به زرّ درست
کهکرد جز تو بدین سان زخلق بیع غَلی
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به ستایش و قدردانی از بزرگان و افراد نیکوکار میپردازد و تأکید میکند که غیر از تو، هیچکس به این شکل و به این خوبی از دیگران قدردانی نکرده است. همچنین به مفهوم کمک و حمایت افراد خوب اشاره میکند که همچون طلا درخشان و ارزشمند هستند.
ثَری کند به ثریا بَدَل محبت تو
عداوت تو ثریا بدل کند به ثری
هوش مصنوعی: دوست داشتن تو میتواند دشمنی را به محبت تبدیل کند، همانطور که ستارههای درخشان در آسمان به مرتبهای بالاتر صعود میکنند.
ز مدح و خدمت تو مرد را شود حاصل
بدین جهان حَسَنات و بدان جهان حسنی
هوش مصنوعی: از نیایش و خدمت تو، مرد در این دنیا بهرهای نیکو میبرد و در دنیای دیگر نیز پاداشی نیکو خواهد داشت.
در بلا و نعم بسته و گشاده شود
چو بر زبان عزیز تو بگذرد آری
هوش مصنوعی: هر چه در زندگی ما پیش بیاید، چه خوبی و چه بدی، بر اساس اراده و خواست تو است که تعیین میشود.
در نعم را مفتاح کردهای ز نِعم
در بلا را مِسمار کردهای ز بلی
هوش مصنوعی: تو با نعمتها در را باز کردهای و با بلاها نیز قفل کردهای، به طوری که نعمتها در زندگیات وسیلهای برای گشایش و بلاها به عنوان مانعی برای پیشرفت هستند.
به نقش کلک تو گر بنگرد مُصَوّر چین
ز رشک محو کند نقش نامهٔ مانی
هوش مصنوعی: اگر کسی به نقش دستنوشتهٔ تو نگاه کند، تصویرگر چین از حسادت به زیبایی آن، تصویر کتاب مانی را محو و ناپدید میکند.
اگر شگفت نماید ز کلک تو نه شگفت
که لاغرست و تن فضل شد بدو فربی
هوش مصنوعی: اگر از نوشتههای تو شگفتزده شوم، نباید تعجب کنم؛ زیرا این نوشتهها خالی از لطف نیست و به خاطر تواناییات در بیان فضل و علم است که چنین تأثیری دارد.
امید راحت و امن است زیر سایهٔ او
مگر که سایهٔ او هست سایهٔ طوبی
هوش مصنوعی: در زیر سایه او میتوان به آرامش و امنیت دست یافت، مگر اینکه این سایه فقط مانند سایه درخت طوبی باشد.
تواتر حرکاتش به دیدهٔ دشمن
همان کند که زمرّد به دیدهٔ افعی
هوش مصنوعی: حرکات او به قدری زیبا و متداوم است که برای دشمنانش مانند درخشندگی زمرّد برای افعی عمل میکند. این درخشندگی آنها را به خود جذب میکند و تأثیر عمیقی بر آنها میگذارد.
دعای عیسی آموخته است پنداری
که قادرست بر احیای قالب موتی
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که شخصی در اینجا تصور میکند که توانایی احیای مردگان را دارد، مانند عیسی که دعا میکرد و به زندگی بازمیگرداند. این فرد به شکلی غفلتنشده به قدرت خود اعتماد کرده است.
بزرگوارا مدحی که من تورا گویم
فلک نویسد و سیارگان کنند املی
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، هر ستایشی که من از تو داشته باشم، آسمان آن را مینویسد و سیارات به آن گوش میدهند.
در آفرین تو در شعر ابتدا کردم
سرم زشادی شعرت رسید بر شعری
هوش مصنوعی: در ابتدا به تو چیزی میگفتم و وقتی شعر تو را خواندم، سرشار از زیبایی و شادی شدم.
گر از طَلَل بود انشای شاعران عرب
زنعت توست در اوصاف تو مرا انسی
هوش مصنوعی: اگر شاعران عرب در وصف تو شعری سرودهاند، آن شعری که از شوق و دلباختگی نوشته شده، به خاطر زیباییها و ویژگیهای توست که آنها را مجذوب کرده است.
سعادت تو صفت کردن و سلامت تو
به از فسانهٔ سعدی و قصهٔ سلمی
هوش مصنوعی: سعادت و خوشبختی تو را توصیف کردن و سلامت تو به مراتب ارزشمندتر از داستانها و قصههای معروفی همچون سعدی و سلمی است.
اگر تو را سبب عزّ خویش نشناسم
من آن کسم که بگویم به عزّت عزّی
هوش مصنوعی: اگر تو را نشناسم که باعث افتخار من هستی، باید بگویم که من آن کس هستم که به جای افتخار، به عزت تو افتخار میکنم.
همانت خواهم گفتن که گفتم از اول
بقای جان تو باد و هزار جانت فدی
هوش مصنوعی: من همیشه همان را میگویم که از ابتدا گفتهام؛ امیدوارم که جان تو همیشه باقی بماند و جانم فدای تو باشد.
همیشه تا که همی سعد اکبر گردون
دهد به عالم صُغری بشارت کبری
هوش مصنوعی: همیشه هر زمان که سیارهی بزرگ وضعیت مناسبی را در آسمان رقم بزند، به دنیا خبر خوشی خواهد رسید.
ز سعد اکبر قسم تو باد هر ساعت
همه سعادت کُبری به عالم صُغری
هوش مصنوعی: به خدا قسم، ای سعد اکبر، که هر لحظه سعادت بزرگ به دنیای کوچک بر میگردد.
به خرّمی و به شادیّ و فرّخی بگذار
ندیم بختِ جوان با عنایت مولی
هوش مصنوعی: بگذاریم با خوشی و شادابی و خوشحالی، بخت جوانمان با محبت و توجه خداوند بگذرد.
هزار جشن همایون چو مهر و چون نوروز
هزار عید مبارک چو فِطر و چون اضْحی
هوش مصنوعی: هزاران جشن باشکوه مانند جشن مهر و نوروز به همراه هزاران عید خوشحالکننده مانند عید فطر و عید قربانی برایتان آرزو میشود.