شمارهٔ ۴۳۲
گشادهروی و میان بسته بامدادِ پگاه
فروگذشت به کویم بتی به روی چو ماه
اگر زمهر بود بامداد نور جهان
ز ماه بود مرا نور بامداد پگاه
مهی که بود به قد سرو دلبرانِ سرای
بتیکه بود به رخ ماه نیکوان سپاه
دو زلف چون دو شب و ماه در میان دو شب
جبین چو مشتری و مشتری به زیرکلاه
چهی میان زَنَخ ساخته زسیمِ سپید
بهگرد او دو رسن تافته زمشک سیاه
هرآینه که ز مشک سیه رسن باشد
هر آنگهیکه زسیم سپید باشد چاه
دو چشم داشت نژند آن ستمگر دلجوی
دو زلف داشت دو تاه آن سمنبر دلخواه
نژند چشم شدم پیش آن دو چشم نژند
دوتاهْ پشت شدم پیش آن دو زلفِ دوتاه
چو عشق او دل مسکین من پر آتش کرد
فراق او نَفَسم سرد کرد و عقل تباه
مگرکه کار فراقش فسون جادو هست
که باد سرد برآرد همی از آتشگاه
اگر به عاشقی اندر دراز شد غم من
غم دراز مرا شاعری کند کوتاه
اگر ز هجر جفاجوی گمره است دلم
به آفرین خداوند باز یابد راه
بزرگ بار خدای جهان موید ملک
شهاب دین سرآزادگان عبیدالله
مُفَسِّری که مُفَسَّر بدوست آیت حق
مؤیِّدی که مؤیَّد بدوست دولت شاه
کند به چشم سعادت فلک به مرد نظر
چو او به چشم عنایت کند به مرد نگاه
بسا فقیر که از جاه او رسید به مال
بسا حقیرکه از مال او رسید به جاه
به جنب همّتِ عالیش اگر قیاس کنی
چو آفتاب و چو سیم نَبَهْره اندرگاه
سخای مرده بدوزنده گشت و ازکرمش
درست گشت بدو: «میتاً فأحْیَیْناه»
ایا ضمیر تو شادیگشای و اُنده بند
و یا قبول تو نعمت فزای و محنتکاه
به قدر و مرتبه پیش تو کی نماید خصم
که پیش کوه به تعظیم کی نمایدکاه
چو آسمان و زمین تابعند ایزد را
زمانه حکم تورا تابع است بیاکراه
به حکم خواندن تذکیر و خواندن تأنیث
مهت غلام سزد آفتاب زیبد داه
عجب مدارکه از بهر مدحگفتن تو
نجوم اَلسِنه گردند و برجها افواه
موافقان تو را و مخالفان تو را
ز مهر و کین تو پاداشَن است و بادافراه
بهوقت آنکه تولّد همی کند فرزند
به پشت خصم تو اندر بریده گردد باه
چنانکه نیست کف تو زجود خالی نیست
سر و زبان بداندیش تو زآهن و آه
مسلّم است به تو دانش و کفایت و عقل
چنان کجا به شهنشاه تخت و افسر و گاه
هم ازکفایت توست آنکه نام و نامه ی خویش
به دست کلک تو تسلیم کرد شاهنشاه
خیال دولت تو گر به کوه در نگرد
گلاب بر دمد از چشمهها به جای میاه
نسیم همت تو گر به دشت درگذرد
همه زمرّد سبز آورد به جای گیاه
وگر ز فرّ تو بر روبه اوفتد اثری
زشیر شرزه خورد شیر بچهٔ روباه
بزرگ بار خدایا گناه من منگر
نگاه کن کرم خویش و درگذر ز گناه
اگر به نزد تو آیم سزد که آمد وقت
وگر مدیح توگویم سزدکه آمدگاه
وگر زغرقه شدن خطِّ ایمنی یابم
کنم همیشه به دریای خدمت تو شناه
دل و زبان من اندر ستایش تو یکی است
خدای عزّوجل بس براین حدیث گواه
همیشه تا که نحوست بود ز دور فلک
همیشه تا که سعادت بود ز فضلِ اله
عدوتْ را زنحوست همیشه باد نهیب
ولیت را زسعادت همیشه باد پناه
به دولت اندر خویش باد روز تو از روز
به نعمت اندر به باد ماه تو از ماه
ثناگران همه بر مدح تو گشاده زبان
سخنوران همه بر فرش تو نهاده جباه
شمرده سیصد و پنجاه سالگردش چرخ
ز سال دولت و عمر تو سیصد و پنجاه
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گشادهروی و میان بسته بامدادِ پگاه
فروگذشت به کویم بتی به روی چو ماه
هوش مصنوعی: در صبح زود، با چهرهای گشاده و دلنشین، به جستجوی معشوقی زیبا و دلربا میروم که همچون ماه درخشان است.
اگر زمهر بود بامداد نور جهان
ز ماه بود مرا نور بامداد پگاه
هوش مصنوعی: اگر دیوانگی نبود، نور صبح روز به خاطر ماه برای من مانند نوری است که در صبحگاه میتابد.
مهی که بود به قد سرو دلبرانِ سرای
بتیکه بود به رخ ماه نیکوان سپاه
هوش مصنوعی: ماه روشنی که به قد و قامت دلبران میماند، در سرای محبوبی وجود دارد که چهرهاش با زیباییهای بینظیرش مشابهت دارد.
دو زلف چون دو شب و ماه در میان دو شب
جبین چو مشتری و مشتری به زیرکلاه
هوش مصنوعی: دو زلف مانند دو شب تار هستند و پیشانی او مانند ماه در میان دو شب میدرخشد، و مشتری هم که در زیر کلاهش قرار دارد، به زیبایی و زیرکی او اشاره دارد.
چهی میان زَنَخ ساخته زسیمِ سپید
بهگرد او دو رسن تافته زمشک سیاه
هوش مصنوعی: دختری با زنی که از نخ سفید بافته شده، در میان آمده و دور او دو رشته از مشکی تافته است.
هرآینه که ز مشک سیه رسن باشد
هر آنگهیکه زسیم سپید باشد چاه
هوش مصنوعی: هر چیز که در ابتدا به نظر میرسد، ممکن است در واقع حقیقتی متفاوت داشته باشد. در عالمیت، آنچه که به چشم میآید همیشه واقعی نیست.
دو چشم داشت نژند آن ستمگر دلجوی
دو زلف داشت دو تاه آن سمنبر دلخواه
هوش مصنوعی: آن ستمگر مهربان، چشمانش زیبا و غمگین بوده و دو زلفش مانند دو رشته گلبرگ لطیف و دلپذیر بوده است.
نژند چشم شدم پیش آن دو چشم نژند
دوتاهْ پشت شدم پیش آن دو زلفِ دوتاه
هوش مصنوعی: من در برابر آن دو چشم غمگین، بسیار ناراحت شدم و وقتی که به دو زلف بلند آنها نگاه کردم، احساس کوچکی و ضعف کردم.
چو عشق او دل مسکین من پر آتش کرد
فراق او نَفَسم سرد کرد و عقل تباه
هوش مصنوعی: عشق او دل بیچارهام را آتشین کرده و جداییاش نفس مرا سرد کرده و عقل مرا به هم ریخته است.
مگرکه کار فراقش فسون جادو هست
که باد سرد برآرد همی از آتشگاه
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که جدایی او آنقدر جادویی باشد که سردی باد از آتش به وجود بیاید؟
اگر به عاشقی اندر دراز شد غم من
غم دراز مرا شاعری کند کوتاه
هوش مصنوعی: اگر در عشق دچار غم و اندوهی شوم، آن غم و اندوهم باعث میشود که شاعری از من بسازد که غمهایم را به شکلهای زیبا و کوتاه بیان کند.
اگر ز هجر جفاجوی گمره است دلم
به آفرین خداوند باز یابد راه
هوش مصنوعی: اگر دل من به خاطر جدایی غمگین و سرگردان شده، امید دارم که با لطف خدا به راه درست برگردد.
بزرگ بار خدای جهان موید ملک
شهاب دین سرآزادگان عبیدالله
هوش مصنوعی: این جمله به ستایش و تمجید از خداوند و همچنین از شخصیتی به نام عبیدالله میپردازد. اشاره دارد به اینکه خداوند، حامی و پشتیبان بزرگی برای حکومت و دین است، و عبیدالله به عنوان یک سرآمد و بزرگ در میان آزادگان و نیکنامان شمرده میشود. به طور کلی، این متن بیانگر تقدیر از قدرت و حمایت الهی در زمینههای دینی و اجتماعی است.
مُفَسِّری که مُفَسَّر بدوست آیت حق
مؤیِّدی که مؤیَّد بدوست دولت شاه
هوش مصنوعی: مفسری که معنا و تفسیر آیات حق را برای او روشن میسازد، مانند کسی است که به او در درک و فهم حقیقت یاری رساندهاند و در واقع، این حمایت از سوی خداوند است که او را به حکومت و رهبری برساند.
کند به چشم سعادت فلک به مرد نظر
چو او به چشم عنایت کند به مرد نگاه
هوش مصنوعی: زمانی که بخت و اقبال به شخصی روی بیاورد و به او توجه کند، مانند این است که خداوند با دیده لطف و محبت به او نگاه کرده است.
بسا فقیر که از جاه او رسید به مال
بسا حقیرکه از مال او رسید به جاه
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد فقیر وجود دارند که به خاطر مقام و جایگاه خود به ثروت میرسند و همچنین کسانی هستند که به خاطر ثروت خود به مقام و اعتبار دست مییابند.
به جنب همّتِ عالیش اگر قیاس کنی
چو آفتاب و چو سیم نَبَهْره اندرگاه
هوش مصنوعی: اگر تلاش و کوشش بلندمرتبهاش را بسنجی، مانند آفتاب درخشان و مانند نقرهای درخشان خواهد بود.
سخای مرده بدوزنده گشت و ازکرمش
درست گشت بدو: «میتاً فأحْیَیْناه»
هوش مصنوعی: سخاوت و generosity مردگان باعث زنده شدن گشت و از لطف و سخاوت او، همه چیز به درستی و حیات دوباره رسید.
ایا ضمیر تو شادیگشای و اُنده بند
و یا قبول تو نعمت فزای و محنتکاه
هوش مصنوعی: آیا دل تو میتواند شادی به ارمغان بیاورد و غمها را برطرف کند، یا اینکه نعمتهای تو زیاد شده و سختیها را کاهش میدهد؟
به قدر و مرتبه پیش تو کی نماید خصم
که پیش کوه به تعظیم کی نمایدکاه
هوش مصنوعی: به اندازه و مقام تو، دشمن چقدر میتواند عظمت نشان دهد؟ مثل این است که بخواهد در برابر کوه احترام بگذارد.
چو آسمان و زمین تابعند ایزد را
زمانه حکم تورا تابع است بیاکراه
هوش مصنوعی: همانطور که آسمان و زمین به استقلال خداوند فرمانبردار هستند، زمان نیز بدون هیچگونه مقاومت و اجباری، به دستورات تو تسلیم است.
به حکم خواندن تذکیر و خواندن تأنیث
مهت غلام سزد آفتاب زیبد داه
هوش مصنوعی: به حکم خواندن تذکیر و تأنیث، باید گفت که آفتاب به مهت غلام میخورد و سزاوار درخشش و زیبایی است.
عجب مدارکه از بهر مدحگفتن تو
نجوم اَلسِنه گردند و برجها افواه
هوش مصنوعی: عجب نیست که به خاطر ستایش تو، زبانها به طوری نجومی دچار چرخش و تحول شوند و سخنهای آسمانی بر زبانها بیفتند.
موافقان تو را و مخالفان تو را
ز مهر و کین تو پاداشَن است و بادافراه
هوش مصنوعی: دوستان تو به خاطر محبتشان و دشمنانت به خاطر کینهای که دارند، از تو پاداش میگیرند و نتیجهی اعمالشان را خواهند دید.
بهوقت آنکه تولّد همی کند فرزند
به پشت خصم تو اندر بریده گردد باه
هوش مصنوعی: زمانی که فرزند متولد میشود، دشمن تو در آن لحظه نادم و توانی برای مقابله نخواهد داشت.
چنانکه نیست کف تو زجود خالی نیست
سر و زبان بداندیش تو زآهن و آه
هوش مصنوعی: به گونهای که در دل تو هیچ نشانهای از فروتنی باقی نمانده، افکار و گفتار ناپسند تو همچون آهن و درد است.
مسلّم است به تو دانش و کفایت و عقل
چنان کجا به شهنشاه تخت و افسر و گاه
هوش مصنوعی: بدون شک، تو دارای دانش، توانایی و عقل هستی، مانند کسی که بر تخت سلطنت نشسته و تاج و تخت بزرگ دارد.
هم ازکفایت توست آنکه نام و نامه ی خویش
به دست کلک تو تسلیم کرد شاهنشاه
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که قدرت و قابلیت تو به حدی است که شاه بزرگ، نام و نوشتههای خود را به تو سپرده است.
خیال دولت تو گر به کوه در نگرد
گلاب بر دمد از چشمهها به جای میاه
هوش مصنوعی: اگر به یاد تو و آرزوی خوشبختیات در کوه بگردم، مانند گلابی که از چشمهها بیرون میآید، خوشی و زیبایی در زندگیام جاری خواهد شد.
نسیم همت تو گر به دشت درگذرد
همه زمرّد سبز آورد به جای گیاه
هوش مصنوعی: اگر نسیم اراده و تلاش تو به دشت بیافتد، همه جا را با سبزی زمرّد فرامیگیرد و به جای گیاه، زیبایی و رونق میآورد.
وگر ز فرّ تو بر روبه اوفتد اثری
زشیر شرزه خورد شیر بچهٔ روباه
هوش مصنوعی: اگر از زیبایی و جلال تو بر روی روباه سایهای بیافتد، اثر آن همچون شیر نیرومند بر بچه روباه تاثیر میگذارد.
بزرگ بار خدایا گناه من منگر
نگاه کن کرم خویش و درگذر ز گناه
هوش مصنوعی: خداوندا، به گناه من توجه نکن، بلکه به لطف و رحمت خود بنگر و از خطایم بگذر.
اگر به نزد تو آیم سزد که آمد وقت
وگر مدیح توگویم سزدکه آمدگاه
هوش مصنوعی: اگر به حضور تو بیایم، زمانش فرا رسیده است و اگر ستایش تو را بیان کنم، مناسب است که به جایگاه تو رسیدم.
وگر زغرقه شدن خطِّ ایمنی یابم
کنم همیشه به دریای خدمت تو شناه
هوش مصنوعی: اگر در خطر غرق شدن قرار بگیرم، همیشه آمادهام که برای خدمت به تو وارد آب شوم.
دل و زبان من اندر ستایش تو یکی است
خدای عزّوجل بس براین حدیث گواه
هوش مصنوعی: دل و زبان من هر دو در ستایش تو همداستاناند. خداوند بلندمرتبه، بر این سخن شاهد و گواهی میدهد.
همیشه تا که نحوست بود ز دور فلک
همیشه تا که سعادت بود ز فضلِ اله
هوش مصنوعی: همیشه تا زمانی که بدشانسی و شومی از آسمان دور باشد، سعادت و خوشبختی نیز از نعمتهای الهی حاصل میشود.
عدوتْ را زنحوست همیشه باد نهیب
ولیت را زسعادت همیشه باد پناه
هوش مصنوعی: دشمنت همیشه به خاطر رذالت و بدیهایش از تو دور باشد و تو همیشه در سایهی سعادت و خوشی قرار بگیری.
به دولت اندر خویش باد روز تو از روز
به نعمت اندر به باد ماه تو از ماه
هوش مصنوعی: در زندگی، روزهای خوش و نعمتهای تو به مرور زمان و با گذشت ایام به تو روی میآورند و هر ماه، درخشش و زیباییاش به تو میرسد.
ثناگران همه بر مدح تو گشاده زبان
سخنوران همه بر فرش تو نهاده جباه
هوش مصنوعی: تمام ستایشگران بامداد تو را ستایش میکنند و سخنوران نیز به نشانه احترام، سر در سجده بر خاک تو میگذارند.
شمرده سیصد و پنجاه سالگردش چرخ
ز سال دولت و عمر تو سیصد و پنجاه
هوش مصنوعی: در اینجا به مدت سیصد و پنجاه سال اشاره شده که زمان گردش چرخ روزگار است و این مدت همزمان با سالهای زندگی و حکومت توست. به عبارتی، عمر و دوران حکومت تو به مدت سیصد و پنجاه سال ادامه داشته است.