شمارهٔ ۴۲۵
تا دین مصطفی است تو هستی قوام او
تا ملک پادشاست تو هستی نظام او
هرکس که او امام جهان است در علوم
چون بنگرم تویی به حقیقت امام او
بر فتح قادرست حسام خدایگان
زیرا که هست کِلک تو یار حُسام او
از دولت وکفایت و تدبیر ورای توست
در شرق و غرب سکه و خطبه بهنام او
گر قبله شد مقام براهیم در عرب
اندر عَجَم رکاب تو شد چون مقام او
بازارگان که دست تو بیند بهگاه جود
باشد محال بر لب دریا مقام او
تا ابر نوبهاری دیدست دست تو
از شرم خویگشاده شدست از مَسام او
چون مرکبی است بخت تورا چرخ زودگرد
هستند اختران همه طرف ستام او
ماه نو و مَجرّه و پروین و فَرقَدین
نعل است و تنگ و مقود و زین و لگام او
بادست مرکب توکه در مدتی سبک
پیموده گشت مَشرق و مغرب به گام او
ابری است بیخلاف که در سیر و در صهیل
خیزند برق و رعد ز گام و ز کام او
گردون مُشَعْبد است و جهان نیست یک زمان
خالی ز رنگ و شعبدهٔ بر دوام او
او صید توست اگرچه زمان است صید او
او رام توست اگرجه جهان است رام او
از دشمنت همی کشد ایام انتقام
تو ساکنی و فارغی از انتقام او
گردون در امید چو بر دشمنت ببست
زنجیر و قفلکرد عروق و عِظام او
دست اجل چو تیزکند تیغ دشمنی
جز جان دشمنانت نسازد نیام او
چون روزگار دام حوادث بگسترد
جز پای حاسدانت نباشد به دام او
باد شمال چون سوی دولت گذر کند
آرد به مجلس تو درود و پیام او
چون دولت اهتمام نماید به کار خلق
گردد به همت تو تمام اهتمام او
هرکاو ز روی عُجْب کند با تو احتشام
باطل شود ز حشمت تو احتشام او
آن راکه احترامکند رای شهریار
افزون شود به حرمت تو احترام او
کعبه است درگهت که همی خلق روزگار
بوسه دهند بر در و دیوار و بام او
بیدار را به یاد تو باید گذاشت شب
تا بردمد ز مشرق اقبال بام او
هر کس که عقل و فضل تو را بندگی کند
باشد ز عقل کامل و فضل تمام او
جز تو که داند از وزرا در همه جهان
رد و قبول شرع و حلال و حرام او
آن را که تو قبول کنی در وفای خویش
ایزد کند قبول صلوات و صیام او
یک هفته گر تو را شود آزادهای غلام
خواهد مه دو هفته که باشد غلام او
ور چاکری از آن تو بر ما کند سلام
باشد همه سلامت ما در سلام او
حبل متین بنده معزی مدیح توست
واجب کند به حبل متین اعتصام او
چون مدح تو کند سبب اغتنام خویش
تا حَشْر نگسلد مددِ اغتنام او
از آسمان اگر چه کلام آمد از نخست
برآسمان رسید زمدحت کلام او
ور قوت از طعام و شراب است خلق را
شکر و ثنای توست شراب و طعام او
انگشتری و خطّ تو بر وام او گواست
بگشای دست همت و بگزار وام او
تاکی زنم به جای جم از روشنی مثل
یک قطره می ز جام تو بهتر ز جام او
می خور ز دست آنکه بنفشه است و شکّرست
زلفین مشکبوی و لب لعل فام او
ور حاسدی ملام کند مر تو را همی
تو می ستان و باک مدار از مَلام او
تا شاه را نشاط بود چون خورد مدام
بر طلعت تو باد نشاط و مدام او
رای و کفایت و هنر تو دلیل باد
بر دولت مؤید و ملک مدام او
تا روزگار همچو هیونی بود درشت
در دست امر و نهی تو بادا زمام او
دینی که از علوم تو آراسته شدست
تا دامن قیامت بادا قوام او
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا دین مصطفی است تو هستی قوام او
تا ملک پادشاست تو هستی نظام او
هوش مصنوعی: تا زمانی که دین پیامبر اسلام برقرار است، تو نگهدار و استوانه آنی. و تا زمانی که پادشاهی وجود دارد، تو همواره نظام و بنیاد آن هستی.
هرکس که او امام جهان است در علوم
چون بنگرم تویی به حقیقت امام او
هوش مصنوعی: هر کسی که امام جهانیان است، وقتی به علم و دانش او نگاه میکنم، در واقع تو را میبینم که امام او هستی.
بر فتح قادرست حسام خدایگان
زیرا که هست کِلک تو یار حُسام او
هوش مصنوعی: حسام خداوند بر پیروزی توانایی دارد، چراکه تو یار او هستی و کمک او را در اختیار داری.
از دولت وکفایت و تدبیر ورای توست
در شرق و غرب سکه و خطبه بهنام او
هوش مصنوعی: دولت و توانایی و تدبیر در دست توست و در تمام نقاط دنیا چه در شرق و چه در غرب، سکه و خطبه به نام تو زده میشود.
گر قبله شد مقام براهیم در عرب
اندر عَجَم رکاب تو شد چون مقام او
هوش مصنوعی: اگر جایگاه ابراهیم در سرزمین عرب قبله و مورد توجه است، در سرزمین عجم نیز پیروان تو از آن مقام و منزلت بهرهمند شدهاند.
بازارگان که دست تو بیند بهگاه جود
باشد محال بر لب دریا مقام او
هوش مصنوعی: تاجر و بازرگانی که به تو کمک کند و دستت را بگیرد، هرگز نمیتواند بر لب دریا بنشیند.
تا ابر نوبهاری دیدست دست تو
از شرم خویگشاده شدست از مَسام او
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن لحظهای زیبا و دلنشین اشاره دارد که بارانی بهاری شروع به باریدن میکند. در این حالت، دست تو به خاطر شرم و زیبایی این لحظه، به آرامی از کنار بدنت خارج شده و به آسمان یا طبیعت اشاره میکند. به نوعی، تصویرگر احساساتی عمیق و ارتباط با زیبایی طبیعت است.
چون مرکبی است بخت تورا چرخ زودگرد
هستند اختران همه طرف ستام او
هوش مصنوعی: بخت تو مانند مرکبی است که در مسیر خود به سرعت میچرخد و ستارهها همه به سمت او تمایل دارند.
ماه نو و مَجرّه و پروین و فَرقَدین
نعل است و تنگ و مقود و زین و لگام او
هوش مصنوعی: ماه نو و ستارههای مختلفی که در آسمان هستند، مانند ابزارهایی هستند که به سوارکار کمک میکنند. این ابزارها شامل نعل، تنگ، مقود، زین و لگام میشوند که همه در کنار هم وظیفه هدایت و کنترل را برعهده دارند.
بادست مرکب توکه در مدتی سبک
پیموده گشت مَشرق و مغرب به گام او
هوش مصنوعی: با قلم تو که در مدتی کوتاه، شرق و غرب را پیموده، به خوبی و سهولت حرکت کرده است.
ابری است بیخلاف که در سیر و در صهیل
خیزند برق و رعد ز گام و ز کام او
هوش مصنوعی: ابر بیهیچ کینهای در حال حرکت است و وقتی که جلو میرود، برق و رعد به خاطر قدمها و حالات او به وجود میآید.
گردون مُشَعْبد است و جهان نیست یک زمان
خالی ز رنگ و شعبدهٔ بر دوام او
هوش مصنوعی: آسمان پر از رنگها و زیباییهاست و در این دنیا هیچ لحظهای وجود ندارد که از تزیینات و افسونهای دائمی آن خالی باشد.
او صید توست اگرچه زمان است صید او
او رام توست اگرجه جهان است رام او
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هرچند تو تحت تأثیر زمان و رویدادها هستی، اما زمان نیز در نهایت تحت تسلط توست. در واقع، هر چیزی که به نظر میرسد تو را به دام انداخته، در حقیقت به نوعی در کنترل تو است، و حتی اگر جهان بسیار بزرگ و پیچیده باشد، باز هم قابلیت تسلط بر آن را داری.
از دشمنت همی کشد ایام انتقام
تو ساکنی و فارغی از انتقام او
هوش مصنوعی: ایام برای دشمن تو انتقام میکشد، در حالی که تو در آرامش هستی و به فکر انتقام او نیستی.
گردون در امید چو بر دشمنت ببست
زنجیر و قفلکرد عروق و عِظام او
هوش مصنوعی: زمانی که آسمان به امیدی از دست دشمن، او را به زنجیر و قفل کشیده و عروق و استخوانهایش را در بند نهاده است.
دست اجل چو تیزکند تیغ دشمنی
جز جان دشمنانت نسازد نیام او
هوش مصنوعی: وقتی که مرگ به طور ناگهانی و سریع وارد عمل شود، جز جان دشمنان را نمیگیرد و بیفایده است.
چون روزگار دام حوادث بگسترد
جز پای حاسدانت نباشد به دام او
هوش مصنوعی: وقتی که مشکلات و سختیهای زمانه زیاد شود، تنها کسانی که حسادت میکنند، به دام آن گرفتار میشوند.
باد شمال چون سوی دولت گذر کند
آرد به مجلس تو درود و پیام او
هوش مصنوعی: باد شمال وقتی به سمت دولت گذر کند، پیام و سلامش را به جلسات تو میآورد.
چون دولت اهتمام نماید به کار خلق
گردد به همت تو تمام اهتمام او
هوش مصنوعی: زمانی که دولت به کار مردم توجه و اهتمام کند، نتیجه و ثمرهاش به تلاش و همت تو بستگی دارد.
هرکاو ز روی عُجْب کند با تو احتشام
باطل شود ز حشمت تو احتشام او
هوش مصنوعی: هر کسی که از روی خودخواهی و غرور بخواهد در برابر تو احترام بگذارد، احترام او به خاطر بزرگی تو نابود میشود.
آن راکه احترامکند رای شهریار
افزون شود به حرمت تو احترام او
هوش مصنوعی: هر کسی که به شهریار احترام بگذارد، به خاطر احترام تو، شأن و مقامش بیشتر خواهد شد.
کعبه است درگهت که همی خلق روزگار
بوسه دهند بر در و دیوار و بام او
هوش مصنوعی: کعبه، خانهای است پر از احترام و عشق که همهی مردم در طول زمان به آن عشق میورزند و بر در و دیوار و سقفش احترام میگذارند.
بیدار را به یاد تو باید گذاشت شب
تا بردمد ز مشرق اقبال بام او
هوش مصنوعی: برای یاد تو باید شب را بیدار بمانیم، تا اینکه صبح شادیاش از سمت مشرق طلوع کند.
هر کس که عقل و فضل تو را بندگی کند
باشد ز عقل کامل و فضل تمام او
هوش مصنوعی: هر کسی که به تو احترام بگذارد و از دانایی و فضیلت تو پیروی کند، به حقیقت از عقل و فضیلت کامل برخوردار است.
جز تو که داند از وزرا در همه جهان
رد و قبول شرع و حلال و حرام او
هوش مصنوعی: جز تو کسی نمیداند درباره وزرا در دنیا چه چیزهای حلال و چه چیزهای حرام است.
آن را که تو قبول کنی در وفای خویش
ایزد کند قبول صلوات و صیام او
هوش مصنوعی: کسی که تو او را بپذیری و به او اعتماد کنی، خداوند نیز بر وفای او مهر تأیید خواهد زد و دعاها و عبادتهای او را مورد قبول قرار میدهد.
یک هفته گر تو را شود آزادهای غلام
خواهد مه دو هفته که باشد غلام او
هوش مصنوعی: اگر تو در یک هفته آزاد و رها شوی، پس به زودی باید بدانید که ماه، دو هفته بعد از آن، غلام و بندۀ تو خواهد شد.
ور چاکری از آن تو بر ما کند سلام
باشد همه سلامت ما در سلام او
هوش مصنوعی: اگر کسی از طرف تو به ما سلام کند، تمام خوشبختی و سلامت ما در این سلام او خواهد بود.
حبل متین بنده معزی مدیح توست
واجب کند به حبل متین اعتصام او
هوش مصنوعی: این شعر به بیان اهمیت و استحکام پیوندی اشاره دارد که بنده به واسطه ستایش و مدح شما برقرار کرده است. این پیوند قوی او را موظف میکند که به مستحکمترین راهها و اصول متصل بماند و از آن خارج نشود.
چون مدح تو کند سبب اغتنام خویش
تا حَشْر نگسلد مددِ اغتنام او
هوش مصنوعی: زمانی که کسی به ستایش تو میپردازد، باید از این فرصت به خوبی بهرهبرداری کند، چرا که حمایت و یاری او از این ستایش، ممکن است تا روز قیامت ادامه یابد و قطع نشود.
از آسمان اگر چه کلام آمد از نخست
برآسمان رسید زمدحت کلام او
هوش مصنوعی: اگرچه کلام از آسمان نازل شده، اما از ابتدا این کلام به آسمان رسید و به ستایش خود پرداخته است.
ور قوت از طعام و شراب است خلق را
شکر و ثنای توست شراب و طعام او
هوش مصنوعی: اگر قدرت انسان از غذا و نوشیدنی تامین میشود، پس سپاس و ستایش او برای تو زمانی است که همین غذا و نوشیدنی را در نظر بگیرد.
انگشتری و خطّ تو بر وام او گواست
بگشای دست همت و بگزار وام او
هوش مصنوعی: انگشتری و نوشتهی تو شاهدی بر بدهی اوست. بنابراین، دست به کار شو و این بدهی را ادا کن.
تاکی زنم به جای جم از روشنی مثل
یک قطره می ز جام تو بهتر ز جام او
هوش مصنوعی: تا کی باید به جای جمشید، از روشنی نور بهره ببرم؟ مثل یک قطره از جام تو مینوشم، که برایم بهتر از جام اوست.
می خور ز دست آنکه بنفشه است و شکّرست
زلفین مشکبوی و لب لعل فام او
هوش مصنوعی: بیا از دست کسی بنوش که شبیه بنفشه است و شیرینی دارد، او موهایی خوشبو و لبانی به رنگ لعل دارد.
ور حاسدی ملام کند مر تو را همی
تو می ستان و باک مدار از مَلام او
هوش مصنوعی: اگر حسودان تو را سرزنش کنند، نگران نباش و ارزش خود را حفظ کن.
تا شاه را نشاط بود چون خورد مدام
بر طلعت تو باد نشاط و مدام او
هوش مصنوعی: تا زمانی که شاه احساس خوشحالی و شادابی کند، همیشه بر چهره تو نیز نشاط و شادابی خواهد بود.
رای و کفایت و هنر تو دلیل باد
بر دولت مؤید و ملک مدام او
هوش مصنوعی: عقل، کفایت و هنر تو، نشانهای است بر اینکه دولت تو پایدار و امر تو مورد تأیید است.
تا روزگار همچو هیونی بود درشت
در دست امر و نهی تو بادا زمام او
هوش مصنوعی: تا زمانی که زمان مثل هیوانی درشت و قابله به قدرت فرمانروایی باشد، تو هم بر او تسلط و اختیار داشته باش.
دینی که از علوم تو آراسته شدست
تا دامن قیامت بادا قوام او
هوش مصنوعی: دینی که به خاطر دانش و علم تو زیبا و بااعتبار شده، تا روز قیامت پایداری و استحکامش ادامه دارد.