گنجور

شمارهٔ ۴۲۱

دو چشم تو هستند فتّان و جادو
دل و دین نگه داشت باید ز هر دو
نگه چون توان داشتن دین و دل را
ز دستان فتان و نیرنگ جادو
رخت سیم پاک است در زیر سنبل
خطت مشک ناب است بر طرف ترغو
بدین مهربانی ببرّی ز شوهر
بدان روی شویی به‌شویی زبانو
بود جای آن چون‌ کنی حلقه زلفت
که حورا تورا جای روبد زگیسو
ندیدست کس چون تو داروفروشی
که از غمزه دردی و از بوسه دارو
نزاید همال تو از آل تکسین
نخیزد مثال تو از نسل یبغو
فرو بسته‌ای تیر گرد میانت
کمان را در آویختستی ز بازو
تورا خود به تیر وکمان نیست حاجت
که تیر و کمانی به مژگان و ابرو
گه شعر مداح خوشگو منم من
گه بوسه‌ معشوق خوش لب تویی تو
عجب نیست خوشگویی من‌ که باشم
به مدح خداوند مداح خوشگو
گزین شمس دین زین‌ِ ملکِ سلاطین
اجل سعد دولت ابوسعد هندو
بزرگی که آفاق و افلاک و انجم
به جاه و بزرگیش هستند خَستو
همش رای روشن همش فرّ فرّخ
همش‌ خلق‌ زیبا همش‌ خلق‌ نیکو
جهان قیمت و قدر او کی شناسد
چه داند صدف قیمت و قدر لؤلو
عرق‌ گیرد از کین او شخص دشمن
چو از زهر گیرد عرق روی خوتو
سپیدی عجب نیست در کار خصمش
سیاهی عجب نیست از زاج و مازو
عدو با تو یکسان نباشد به سیرت
که تبت نباشد به مقدار قُل هُو
چو کعب‌الغزال است پینو و لیکن
نه با طعم‌ کعب‌الغزال است پینو
بباید به شعر اندرون مدح و شکرت
چنان چون به دیگ اندرون مِلح و چَربو
بیایند خلق از وطن‌ها به جودت
که جود تو داعی شد و خلق مدعو
یکی خاطری پاک دارد معزی
به مدح تو مملو به‌ شکر تو مَحشو
نه چون خاطر بوالعلای معری
که انشا کند صورتی از خَبَزدو
جوان دولتی و چو هندوست نامت
منم پیش تو چون یکی پیر هندو
شود در پناهت چو سدّ سکندر
اگر خانه سازم ز تار تنندو
ز صد خواجه آنچ از تو دیدم ندیدم
به عصر ملکشاه و ایّامِ ارغو
به بوی وصالت به نور جمالت
کنم شاد و روشن دل و دیده ارجو
الا تا که محفوظ و مخفوض را ذی
چو منصوب را ذا و مرفوع را ذو
فلک باد راوی و مدح تو مروی
قدر باد قاری و شکر تو مقرو
هر آن تن که دل فرد دارد ز مهرت
کَفَش جفت سر باد و سر جفت‌ زانو
گهی نیزه بازی تو در رزم یغما
گهی فیل تازی تو در بزم جیحو
ز فرّ تو در پیش سلطان به خدمت
قدرخان و قیصر چو قیماز و قرغو

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دو چشم تو هستند فتّان و جادو
دل و دین نگه داشت باید ز هر دو
هوش مصنوعی: دو چشم تو جذاب و فریبنده هستند و می‌توانند دل و ایمان را تحت تأثیر قرار دهند، بنابراین باید مراقب باشی که از آن‌ها دوری کنی.
نگه چون توان داشتن دین و دل را
ز دستان فتان و نیرنگ جادو
هوش مصنوعی: وقتی که قدرت حفظ دین و دل را از دستان فریب‌کاران و نیرنگ‌بازان داشته باشی، مانند نگه‌داشتن چیزی ارزشمند است.
رخت سیم پاک است در زیر سنبل
خطت مشک ناب است بر طرف ترغو
هوش مصنوعی: پوشش تو در زیر گل‌های سنبل، بی‌نقص و زیبا است، و خط زیبایت بوی مشک خالص را می‌دهد.
بدین مهربانی ببرّی ز شوهر
بدان روی شویی به‌شویی زبانو
هوش مصنوعی: با این محبت و مهربانی‌ات، می‌توانی همسر خود را از شوهرش بگیری و به او عشق و محبت بدهی.
بود جای آن چون‌ کنی حلقه زلفت
که حورا تورا جای روبد زگیسو
هوش مصنوعی: اگر به حلقه زلفت نظر کنی، جای خویش را در آسمان به حورهایی خواهی داد که در زیبایی با تو برابرند.
ندیدست کس چون تو داروفروشی
که از غمزه دردی و از بوسه دارو
هوش مصنوعی: هیچ‌کس مانند تو در داروفروشی نیست که با نگاهش دردها را درمان کند و با بوسه‌اش جان‌بخش باشد.
نزاید همال تو از آل تکسین
نخیزد مثال تو از نسل یبغو
هوش مصنوعی: تو همتایی از نسل آل تکسین نداشته‌ای و هیچ کسی نمی‌تواند مانند تو از نسل یبغو به وجود بیاید.
فرو بسته‌ای تیر گرد میانت
کمان را در آویختستی ز بازو
هوش مصنوعی: تو تیر نگاهت را که در دل من نشسته، پنهان کرده‌ای و کمان، از دستت آویزان شده است.
تورا خود به تیر وکمان نیست حاجت
که تیر و کمانی به مژگان و ابرو
هوش مصنوعی: تو نیازی به تیر و کمان نداری، زیرا چشمان و ابروهایت خود مانند تیر و کمان هستند.
گه شعر مداح خوشگو منم من
گه بوسه‌ معشوق خوش لب تویی تو
هوش مصنوعی: گاهی من شاعری هستم که زیبایی‌های مدح را به زیبایی بیان می‌کنم و گاهی هم در آغوش معشوقی با لب‌های شیرین تو قرار می‌گیرم.
عجب نیست خوشگویی من‌ که باشم
به مدح خداوند مداح خوشگو
هوش مصنوعی: جالب نیست که من به خوبی از خداوند سخن می‌گویم، چون خودم به ستایش او، شاعری خوب‌زبان هستم.
گزین شمس دین زین‌ِ ملکِ سلاطین
اجل سعد دولت ابوسعد هندو
هوش مصنوعی: شمس دین، که در اینجا به عنوان یک شخصیت با فضیلت و مقام عالی مطرح است، از میان تمام سلاطین و خدایان برتر، بهترین و خوشبخت‌ترین گزینه را برای خود برمی‌گزیند. ابوسعد هندو، که به عنوان یک شخص مهم و ممتازی شناخته می‌شود، در این زمینه نماد سعادت و موفقیت است.
بزرگی که آفاق و افلاک و انجم
به جاه و بزرگیش هستند خَستو
هوش مصنوعی: ایک بزرگمردی که آسمان‌ها و ستاره‌ها به خاطر مقام و شخصیت او وجود دارند.
همش رای روشن همش فرّ فرّخ
همش‌ خلق‌ زیبا همش‌ خلق‌ نیکو
هوش مصنوعی: همیشه خرد و اندیشه‌ای روشن است، همیشه شادی و خوشبختی حاکم است، همیشه انسان‌های زیبا و نیکو در این فضا وجود دارند.
جهان قیمت و قدر او کی شناسد
چه داند صدف قیمت و قدر لؤلو
هوش مصنوعی: دنیا نمی‌داند که ارزش و مقام او چقدر است، مانند این است که صدف نمی‌داند که مرواریدش چقدر ارزش دارد.
عرق‌ گیرد از کین او شخص دشمن
چو از زهر گیرد عرق روی خوتو
هوش مصنوعی: دشمن از حسد و کینه‌اش به شدت عرق می‌ریزد، همان‌طور که کسی که زهر می‌نوشد، از شدت درد عرق می‌کند.
سپیدی عجب نیست در کار خصمش
سیاهی عجب نیست از زاج و مازو
هوش مصنوعی: در این بیت قصد بیان این است که سفیدی و سیاهی در طبیعت وجود دارند و هرکدام ویژگی‌های خود را دارند. سفیدی می‌تواند نشانه‌های پاکی و روشنی باشد، در حالی که سیاهی ممکن است نمایانگر سختی و چالش‌ها باشد. به عبارتی دیگر، طبیعی است که در دنیای پیچیده‌ی انسان‌ها و روابطشان، تضادها و اختلافات وجود داشته باشد، و این امر نمی‌تواند ما را شگفت‌زده کند.
عدو با تو یکسان نباشد به سیرت
که تبت نباشد به مقدار قُل هُو
هوش مصنوعی: دشمن تو از نظر باطن و ماهیت مانند تو نیست، زیرا که تو به اندازه‌ای از صفات خوب بهره‌مند نیستی.
چو کعب‌الغزال است پینو و لیکن
نه با طعم‌ کعب‌الغزال است پینو
هوش مصنوعی: پینو مانند کعب‌الغزال است، اما طعم آن به‌گونه‌ای نیست که مشابه کعب‌الغزال باشد.
بباید به شعر اندرون مدح و شکرت
چنان چون به دیگ اندرون مِلح و چَربو
هوش مصنوعی: باید در شعر خود ستایش و تحسین را به طرز دلپذیری مانند نمک و چربی که در غذا وجود دارد، بنگاری.
بیایند خلق از وطن‌ها به جودت
که جود تو داعی شد و خلق مدعو
هوش مصنوعی: مردم از سرزمین‌های خود به خاطر بزرگواری تو می‌آیند، زیرا بزرگواری تو به عنوان دعوتی بوده که آنان را به سوی خود کشانده است.
یکی خاطری پاک دارد معزی
به مدح تو مملو به‌ شکر تو مَحشو
هوش مصنوعی: کسی که دلش پاک و خالی از کینه است، به خاطر تو و به ستایش تو پر از شادی و سپاسگزاری است.
نه چون خاطر بوالعلای معری
که انشا کند صورتی از خَبَزدو
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی اشاره دارد به تفاوت در سبک و کیفیت بیان افکار و احساسات. در اینجا، شاعر به این نکته اشاره می‌کند که تنها نوشتن زیبا و خالی از محتوا، مانند خلق تصاویری سطحی و توخالی است، که فاقد عمق و معنای واقعی است. به بیان دیگر، او به اهمیت محتوای عمیق و حقیقت در هنر و بیان اشاره می‌کند.
جوان دولتی و چو هندوست نامت
منم پیش تو چون یکی پیر هندو
هوش مصنوعی: تو جوانی پر از زندگی و شادابی و نامت برای من مانند نام یک پیر هندوست، یعنی به یاد ماندنی و محترم.
شود در پناهت چو سدّ سکندر
اگر خانه سازم ز تار تنندو
هوش مصنوعی: اگر در پناه تو مانند سدّ سکندر باشم، حتی اگر خانه‌ای از تار تن تنسسازم.
ز صد خواجه آنچ از تو دیدم ندیدم
به عصر ملکشاه و ایّامِ ارغو
هوش مصنوعی: از صدها بزرگ و محترم که در زمان ملکشاه و در دوران ارغو دیدم، هیچ‌کدام مانند آنچه که از تو دیده‌ام، نیست.
به بوی وصالت به نور جمالت
کنم شاد و روشن دل و دیده ارجو
هوش مصنوعی: با عطر وصالت و روشنی چهره‌ات، دل و چشمانم را شاد و سرزنده می‌کنم و امید به زندگی پیدا می‌کنم.
الا تا که محفوظ و مخفوض را ذی
چو منصوب را ذا و مرفوع را ذو
هوش مصنوعی: تا زمانی که نگهداری و مراقبت از چیزی به درستی انجام نشود، آن چیز نمی‌تواند به حالتی بالا و برجسته درآید.
فلک باد راوی و مدح تو مروی
قدر باد قاری و شکر تو مقرو
هوش مصنوعی: آسمان به عنوان راوی، در حال بیان زیبایی و شایستگی توست؛ مانند قاری که با مهارت، شکر و سپاس را می‌خواند و به تو تقدیم می‌کند.
هر آن تن که دل فرد دارد ز مهرت
کَفَش جفت سر باد و سر جفت‌ زانو
هوش مصنوعی: هر کسی که به عشق و محبت تو دل بسته است، با تمام وجودش در کنار توست و به تو وابسته است.
گهی نیزه بازی تو در رزم یغما
گهی فیل تازی تو در بزم جیحو
هوش مصنوعی: گاهی تو با نیزه در میدان جنگ به نبرد می‌پردازی و گاهی هم با فیل در جشن و شادمانی شرکت می‌کنی.
ز فرّ تو در پیش سلطان به خدمت
قدرخان و قیصر چو قیماز و قرغو
هوش مصنوعی: به خاطر جلال و عظمت تو، در حضور پادشاهان بزرگ همچون قدرخان و قیصر، مثل کسی که در دنیا ارزشش را نمی‌دانند، به خدمت مشغولند.