شمارهٔ ۴۱۶
زهی خجسته و فرخنده باد فروردین
به فرخی و خوشی آمدی زخلد برین
همه جهان ز تو پرحور عین شد ای عجبی
بیامدند مگر بر پی تو حورالعین
شنیدهای تو ز فردوس نغمهٔ داود
از آن کنی همه شب عندلیب را تلقین
شد از نسیم تو هشیار مست آذرماه
شد از صریر تو بیدار خفتهٔ تِشرین
طلایهٔ حشم توست نرگس و سوسن
کتابهٔ عَلَم توست لاله و نسرین
زمین شد از نفست پربخار مشک و بخور
هوا شد از نفست پر سرشک ماء معین
دو چشم ابر زعشق تو گشت درافشان
کنار باغ زبوی توگشت مشکآگین
ز کوهسار تو کردی نگارخانهٔ هند
زجویبار تو کردی نگارخانهٔ چین
تذرو را ز شقایق تو بر نهی بستر
گوزن را ز شقایق تو بر نهی بالین
بدین صفت که تویی خوانمت نسیم بهشت
وگرچه هست تو را نام باد فروردین
مسافری تو و گرد جهان مسافروار
همی شوی و جهان را همی دهی تزیین
اگر بدان صنم ماهروی برگذری
یکی ز حُزن من آگه کُنَش بهصوت حزین
در آن دو زلف دلآویز او بجوی دلم
چنان که گم نشوی در میان حلقه و چین
وگر تو را سوی فردوس بازگشت بود
درود من برسان سوی جبرئیل امین
وزو سوال کن آنگاه تا که بود به حق
امام پیشین بعد از رسول بازپسین
وگر شوی به زیارت سوی مدینهٔ علم
خیال جان مرا بر در مدینه ببین
بگو که بوسه بدان خاک ده که هست در او
جمال سیّدِ سادات و عِترت یاسین
وصی خاتم پیغمبران و شیر خدای
نبیرهٔ عرب و مرد خندق و صِفین
نه دل بهکفر بیالوده و نه لب به شراب
نه گوش داده بدان و نه هوش داده بدین
در مدینهٔ علم است و در مناقب او
در خزانهٔ عقل است رای شمسالدین
اجل مُشّید دولت ستوده مجدالملک
بشیر خلق زمان و مشیر شاه زمین
سر فضایل ابوالفضل کاختران سپهر
به صد هزار قِرانش نیاورند قرین
به خدمتش همه آزادگان شدند رهی
به منتش همه شهزادگان شدند رهین
به خاک درگه او کافیان همی نازند
چو موبدان قدیمی به آذر برزین
زحادثات فلک درگه مبارک او
جهان و خلق جهان را بس است حِصن حصین
چو قدر اوست به نزدیک کردگار عظیم
چو ذات اوست به نزدیک شهریار مکین
عظیم دارکسی راکه او دهد تعظیم
مکینشناس کسی را که او کند تمکین
به نوک کلک همی هر زمان بپیوندد
هزار عِقد ز یاقوت سرخ و درّ ثمین
ز بهر مرتبت آن عِقدهها همی بندد
سپهر گردان برگردن شهور و سنین
اگر خبر شدی ابلیس را ز نور دلش
ز ناز فخر و تکبر نکردی آن مسکین
سجود کردی و هرگز نگفتی آدم را
من آفریده ز نارم تو آفریده ز طین
آیا متابع رای تو مهر روشن تاب
آیا موافق عزم تو عقل روشن بین
اگر ز عقل بپرسی که کیست سیّد عصر
زاهل ملت و دولت تو را کند تعیین
وگر ز یُمن بپرسی که مسکن تو کجاست
دهد جواب کههست اندر آن خجسته یمین
وگر فلک زکفایت ترازویی سازد
زبان کلک تو باشد زبانهٔ شاهین
وگر ز چشمهٔ عدلت خورند کبکان آب
کنند رخنه به منقار و مِخلب شاهین
وگر به آهوی دشتی عنایت تو رسد
مکابره بکند با خیال شیر عرین
نگین تویی و چو انگشتری است ملک جهان
بها و قیمت انگشتری بود ز نگین
مراکب تو به اقبال تا به درگه تو
زمانه مرکب اقبال کرده دارد زین
به باطن اندر سرّی است با خدای تورا
که نور آن بدرخشد همی تو را ز جبین
کسیکهکاهش جاه تو را نهد سر و تن
بر او شود بن هر موی چون سر زوبین
کسی که مهر تو از دل برون کند نفسی
شود ز کین تو اندیشه در دلش سکین
متوز کین و عدو را به روزگار سپار
که روزگار به تعجیل ازو بتوزد کین
به وقت آنکه در آغاز فتنه بود جهان
که داد جز تو به تدبیر فتنه را تسکین
چو گشت رای تو پیوند رایت سلطان
کشید رایت عالیس سربه عِلّیین
همه عراق و خراسان به جمله خالیگشت
زظالمان بلاجوی و مفسدان لعین
بساط مملکتش را اگر بپیمایند
سری بهکاشغرست و سری به قسطنطین
جهانیان همهگشتند متفق که توراست
ضمیر روشن و رای درست و عزم متین
چو رای و عزم و ضمیر تو هست حاجت نیست
خدایگان جهان را به کارزار و کمین
شدست شاه به تدبیر و رای تو چو پدر
ستوده سیرت و نیکوخصال و نیکآیین
همی دهند رسولان زرای و تدبیرت
خبر به حضرتکرمان و حضرت غزنین
سخنکه بود پراکنده چون بناتالنعس
به مدح ذات تو شدگردگشته چون پروین
چو من مدیح توگویم نبایدم حاجت
که در مدیح تو مدحی دگر کنم تضمین
عروس شعر مرا مِدحَت توکابین است
مَشاطه بخت و قبولت قباله و کابین
به مجلس تو نثار من از دعا و ثناست
که راغبند قضا و قدر بدان و بدین
چو من ثنای توگویم قضاکند احسنت
چو من دعای تو گویم قدر کند آمین
همیشه تا که شود شاد زافرین دل مرد
چنان کجا که ز نفرین دلش شود غمگین
دل تو شاد همی باد زافرین و دعا
دل حسود تو غمگین ز ناله و نفرین
نگاهدار و معین تو خالق دو جهان
تو خلق را به عنایت نگاهدار و معین
شمار ملک بهدست تو تا بهروز شمار
جمال دین به بقای تو تا بهٔومالدین
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زهی خجسته و فرخنده باد فروردین
به فرخی و خوشی آمدی زخلد برین
هوش مصنوعی: بهار خوشیمن و مبارک باد! فروردین با شادی و خوشبختی به ما نیکی و سروری هدیه آورد و از بهشت برین فرود آمد.
همه جهان ز تو پرحور عین شد ای عجبی
بیامدند مگر بر پی تو حورالعین
هوش مصنوعی: همه جهان به خاطر تو پر از زیبایی و جذابیت شده است. چه عجب، که فرشتگان زیبا هم برای تو آمدهاند.
شنیدهای تو ز فردوس نغمهٔ داود
از آن کنی همه شب عندلیب را تلقین
هوش مصنوعی: شنیدهای که آواز داود در بهشت به گوش میرسد، و تو هم هر شب، بلبل را به یادآوری و تعلیم میکنی.
شد از نسیم تو هشیار مست آذرماه
شد از صریر تو بیدار خفتهٔ تِشرین
هوش مصنوعی: نسیم تو مرا بیدار و شاداب کرده است، همچنان که در آذرماه، صدای تو خواب خفته را بیدار میکند.
طلایهٔ حشم توست نرگس و سوسن
کتابهٔ عَلَم توست لاله و نسرین
هوش مصنوعی: نرگس و سوسن به عنوان نشاندهندهٔ زیبایی و جلوههای قدرت تو هستند و لاله و نسرین به عنوان بخشهایی از پرچم و نشانهٔ عظمت تو مطرح میشوند.
زمین شد از نفست پربخار مشک و بخور
هوا شد از نفست پر سرشک ماء معین
هوش مصنوعی: زمین به خاطر نفست پر از عطر مشک و بخور شده است و هوا نیز به خاطر نفس تو پر از اشکهای صاف و زلال گشته است.
دو چشم ابر زعشق تو گشت درافشان
کنار باغ زبوی توگشت مشکآگین
هوش مصنوعی: دو چشمان من از عشق تو مانند ابرها باران میبارند و در کنار باغ، عطر تو فضای اطراف را پر کرده است.
ز کوهسار تو کردی نگارخانهٔ هند
زجویبار تو کردی نگارخانهٔ چین
هوش مصنوعی: نقش و نگار زیبایی که از کوهها و چشماندازهای تو به وجود آمده، مثل یک نمایشگاه هنری در هند جلوهگر است و جویبارهای تو نیز میتوانند به زیباییهای چین تبدیل شوند.
تذرو را ز شقایق تو بر نهی بستر
گوزن را ز شقایق تو بر نهی بالین
هوش مصنوعی: تو به شقایقها اجازه میدهی که بستر گوزن را زیبا کنند و بالین او را زینت بخشند.
بدین صفت که تویی خوانمت نسیم بهشت
وگرچه هست تو را نام باد فروردین
هوش مصنوعی: تو را با این ویژگیهای خاصی که داری، به نسیم بهشت تشبیه میکنم، هرچند که نامت باد فروردین است.
مسافری تو و گرد جهان مسافروار
همی شوی و جهان را همی دهی تزیین
هوش مصنوعی: تو همچون مسافری هستی که در این دنیا به سفر میپردازی و در این مسیر، به زیباییهای جهان نیز میافزایی.
اگر بدان صنم ماهروی برگذری
یکی ز حُزن من آگه کُنَش بهصوت حزین
هوش مصنوعی: اگر به آن معشوق زیبا رویی بگذری، لطفاً یکی از غمهای من را با صدای حزین به او بگویید.
در آن دو زلف دلآویز او بجوی دلم
چنان که گم نشوی در میان حلقه و چین
هوش مصنوعی: در آن دو زلف زیبا و جذاب او، دلم را به جستوجو ببر، طوری که در میان حلقه و چینهای آن گم نشود.
وگر تو را سوی فردوس بازگشت بود
درود من برسان سوی جبرئیل امین
هوش مصنوعی: اگر قرار باشد تو به بهشت بازگشتی داشته باشی، سلام من را به جبرئیل، فرشتهی مورد اعتماد، برسان.
وزو سوال کن آنگاه تا که بود به حق
امام پیشین بعد از رسول بازپسین
هوش مصنوعی: سپس از او بپرس تا بدان که امام پیشین که بعد از پیامبر آخر است، چه کسی است.
وگر شوی به زیارت سوی مدینهٔ علم
خیال جان مرا بر در مدینه ببین
هوش مصنوعی: اگر به زیارت مدینه علم بروی، خیال جان من را در ورودی مدینه ببین.
بگو که بوسه بدان خاک ده که هست در او
جمال سیّدِ سادات و عِترت یاسین
هوش مصنوعی: بگو که بوسه بزن بر آن خاکی که در آن زیبایی و جمال سرور همه سرورها و خانواده دلبرِ یاسین وجود دارد.
وصی خاتم پیغمبران و شیر خدای
نبیرهٔ عرب و مرد خندق و صِفین
هوش مصنوعی: این عبارت اشاره به شخصیت و ویژگیهای برجسته فردی دارد که به عنوان جانشین پیامبر اسلام شناخته میشود. او، فرزند عموی پیامبر و از خاندان عرب است. همچنین به دلاوریهای او در نبردهایی همچون خندق و صفین اشاره شده که نشاندهنده شجاعت و فداکاریاش در راه حق و دفاع از ایمان میباشد.
نه دل بهکفر بیالوده و نه لب به شراب
نه گوش داده بدان و نه هوش داده بدین
هوش مصنوعی: نه دلش به کفر آغشته است و نه لبش نوشیدن شراب را تجربه کرده است. نه به آنچه که گفته شده گوش داده و نه به این سخنان توجهی کرده است.
در مدینهٔ علم است و در مناقب او
در خزانهٔ عقل است رای شمسالدین
هوش مصنوعی: در شهر علم و دانش، درباره فضایل او سخن میگویند و در گنجینهٔ عقل، دیدگاه شمسالدین قرار دارد.
اجل مُشّید دولت ستوده مجدالملک
بشیر خلق زمان و مشیر شاه زمین
هوش مصنوعی: مرگ، سازندهی دولت و مقام والای بشیر، مایهی خرسندی مردم زمان و راهنمای پادشاه زمین است.
سر فضایل ابوالفضل کاختران سپهر
به صد هزار قِرانش نیاورند قرین
هوش مصنوعی: فضایل و ویژگیهای ابوالفضل به قدری زیاد و برجسته هستند که هیچ ثروتی نمیتواند به اندازه آنها ارزشمند باشد و هیچ چیز دیگری نمیتواند به او نزدیک شود.
به خدمتش همه آزادگان شدند رهی
به منتش همه شهزادگان شدند رهین
هوش مصنوعی: همه آزادگان به خدمت او درآمدند و همه شاهزادگان به خاطر لطف و محبت او وابسته شدند.
به خاک درگه او کافیان همی نازند
چو موبدان قدیمی به آذر برزین
هوش مصنوعی: در زمین معبد او، کسانی که به او خدمت میکنند با ناز و لطافت رفتار میکنند، درست مانند موبدان قدیمی که به آذر برزین (آتش مقدس) احترام میگذارند.
زحادثات فلک درگه مبارک او
جهان و خلق جهان را بس است حِصن حصین
هوش مصنوعی: از رویدادهای آسمانی، درگاه او جایگاه خوشبختی است و وجود جهان و انسانها برای او مانند دژ مستحکمی است.
چو قدر اوست به نزدیک کردگار عظیم
چو ذات اوست به نزدیک شهریار مکین
هوش مصنوعی: این بیت به بیان ویژگیهای و مقامهای عالی فرد میپردازد. در آن اشاره شده است که هر چقدر مقام و ارزش او در نزد خداوند بزرگ است، به همان اندازه نیز در نزد پادشاه قدرتمند و با نفوذ قرار دارد. به عبارتی دیگر، عظمت و شان این شخص هم در عالم معنوی و هم در دنیای مادی شناخته شده است.
عظیم دارکسی راکه او دهد تعظیم
مکینشناس کسی را که او کند تمکین
هوش مصنوعی: به بزرگمنشی کسی احترام بگذار که به تو احترام میگذارد و ارزش کسی را بشناس که خود را در برابر تو خاضع میکند.
به نوک کلک همی هر زمان بپیوندد
هزار عِقد ز یاقوت سرخ و درّ ثمین
هوش مصنوعی: همواره در انتهای تخیل و هنر، پیوندی از هزاران گره و زنجیر از یاقوت سرخ و مروارید باارزش وجود دارد.
ز بهر مرتبت آن عِقدهها همی بندد
سپهر گردان برگردن شهور و سنین
هوش مصنوعی: برای احترام به مقام او، زمان و وقایع را به دور او میچرخاند و به او شکل و قوام میبخشید.
اگر خبر شدی ابلیس را ز نور دلش
ز ناز فخر و تکبر نکردی آن مسکین
هوش مصنوعی: اگر متوجه شدی که ابلیس به خاطر نور وجودش به خودبالید و از روی ناز و تکبر رفتار کرد، بدان که آن مسکین در واقع در حال رنج و ضعف است.
سجود کردی و هرگز نگفتی آدم را
من آفریده ز نارم تو آفریده ز طین
هوش مصنوعی: تو در برابر من سجده کردی و هرگز نگفتی که من انسان را از آتش و تو را از گل آفریدهام.
آیا متابع رای تو مهر روشن تاب
آیا موافق عزم تو عقل روشن بین
هوش مصنوعی: آیا دل من به روشنی خورشید عشق تو است؟ آیا اندیشهام با ارادهی تو همراستا است؟
اگر ز عقل بپرسی که کیست سیّد عصر
زاهل ملت و دولت تو را کند تعیین
هوش مصنوعی: اگر از عقل بپرسی که چه کسی رهبر و پیشوای زمانه است، او به تو خواهد گفت که تنها کسی که میتواند ملت و دولت را مشخص کند، هم اوست.
وگر ز یُمن بپرسی که مسکن تو کجاست
دهد جواب کههست اندر آن خجسته یمین
هوش مصنوعی: اگر از خوشبختی بپرسی که جایت کجاست، پاسخ میدهد که در آن سمت خوشیمن است.
وگر فلک زکفایت ترازویی سازد
زبان کلک تو باشد زبانهٔ شاهین
هوش مصنوعی: اگر روزگار ترازویی بسازد که بر اساس آن افراد را بسنجند، در آن صورت زبان و سخن تو به اندازهای ارزشمند خواهد بود که مانند زبانهٔ یک شاهین محسوب میشود.
وگر ز چشمهٔ عدلت خورند کبکان آب
کنند رخنه به منقار و مِخلب شاهین
هوش مصنوعی: اگر کبکان از چشمهٔ عدالت بنوشند، به خاطر این که باعث تباهی و آسیب به منقار و چنگال شاهین شوند.
وگر به آهوی دشتی عنایت تو رسد
مکابره بکند با خیال شیر عرین
هوش مصنوعی: اگر محبت تو به آهوهایی که در دشت میگردند برسد، آنها هم برای مقابله با خیال و تصورات در مورد شیر درنده آماده میشوند.
نگین تویی و چو انگشتری است ملک جهان
بها و قیمت انگشتری بود ز نگین
هوش مصنوعی: تو مانند نگینی هستی که در انگشتری جا دارد و ارزش و قیمت انگشتری به خاطر وجود نگین آن است.
مراکب تو به اقبال تا به درگه تو
زمانه مرکب اقبال کرده دارد زین
هوش مصنوعی: شما به لطف و خوشاقبالی که دارید، در آستانهی درگاه شما، زمانه نیز خوشبختی و رونق را برایتان به ارمغان آورده است.
به باطن اندر سرّی است با خدای تورا
که نور آن بدرخشد همی تو را ز جبین
هوش مصنوعی: در درونت راز و رمزی وجود دارد که از جانب خداوند به تو داده شده است، به طوری که نور و روشنی آن از پیشانیات نمایان خواهد شد.
کسیکهکاهش جاه تو را نهد سر و تن
بر او شود بن هر موی چون سر زوبین
هوش مصنوعی: هر کس که به خاطر کم شدن مقام و ارزش تو به خود آسیب برساند، مثل این است که هر موی او به شکل نیزهای خواهد شد.
کسی که مهر تو از دل برون کند نفسی
شود ز کین تو اندیشه در دلش سکین
هوش مصنوعی: کسی که عشق و محبت تو را از دلش بیرون کند، دیگر از کینه و دشمنی تو به آرامش نمیرسد.
متوز کین و عدو را به روزگار سپار
که روزگار به تعجیل ازو بتوزد کین
هوش مصنوعی: بهتر است که کینه و دشمنی را به دست زمان بسپاریم، زیرا زمان به سرعت آن کینه را از ما دور میکند.
به وقت آنکه در آغاز فتنه بود جهان
که داد جز تو به تدبیر فتنه را تسکین
هوش مصنوعی: زمانی که دنیا در اوج آشوب و بلوا بود، تنها تو بودی که توانستی با تدبیر خود آرامش را به این اوضاع برگردانی.
چو گشت رای تو پیوند رایت سلطان
کشید رایت عالیس سربه عِلّیین
هوش مصنوعی: وقتی تصمیم تو به اتحاد و همبستگی جلال و شکوه سلطانی رسید، پرچم عالی و بلندمرتبهای به عرش و مقامهای رفیع کشیده شد.
همه عراق و خراسان به جمله خالیگشت
زظالمان بلاجوی و مفسدان لعین
هوش مصنوعی: همهی سرزمینهای عراق و خراسان به دلیل ظلم و فساد برخی افراد، دچار ویرانی و خالی شدن شدند.
بساط مملکتش را اگر بپیمایند
سری بهکاشغرست و سری به قسطنطین
هوش مصنوعی: اگر دایرهٔ نفوذ و قدرت او را در نظر بگیریم، میتوان بهراحتی به دو نقطهٔ دور و مهم چون کاشغر و قسطنطنیه اشاره کرد.
جهانیان همهگشتند متفق که توراست
ضمیر روشن و رای درست و عزم متین
هوش مصنوعی: همه مردم بر این موضوع توافق دارند که تو دارای اندیشهای روشن، نظر صحیح و ارادهای قوی هستی.
چو رای و عزم و ضمیر تو هست حاجت نیست
خدایگان جهان را به کارزار و کمین
هوش مصنوعی: وقتی اراده و تصمیم قوی و اندیشه روشنی داری، نیازی به کمک و حمایت بزرگان و قدرتهای جهان در مبارزه و پیکار نخواهی داشت.
شدست شاه به تدبیر و رای تو چو پدر
ستوده سیرت و نیکوخصال و نیکآیین
هوش مصنوعی: شاه با تدبیر و تصمیمات تو به اوج رسیده است، همانگونه که پدر، رفتار و صفات نیک و کردار نیکو تو را ستایش میکند.
همی دهند رسولان زرای و تدبیرت
خبر به حضرتکرمان و حضرت غزنین
هوش مصنوعی: رسولان با هدایا و تدابیر خود اطلاعاتی را به کرمان و غزنین میرسانند.
سخنکه بود پراکنده چون بناتالنعس
به مدح ذات تو شدگردگشته چون پروین
هوش مصنوعی: سخنها و صحبتها مانند ستارههای پراکنده در آسمان هستند که وقتی درباره تو به ستایش میآیند، نظم و زیبایی خاصی پیدا میکنند و به شکلی درخشان و منظم مانند مجموع ستارههای پروین میشوند.
چو من مدیح توگویم نبایدم حاجت
که در مدیح تو مدحی دگر کنم تضمین
هوش مصنوعی: هر وقت که من در ستایش تو سخن میگویم، نیازی نیست که به چیزی دیگر فکر کنم، چرا که در ستایش تو، نیازی به ستایش دیگری نیست.
عروس شعر مرا مِدحَت توکابین است
مَشاطه بخت و قبولت قباله و کابین
هوش مصنوعی: شعر من با ستایش تو زینت مییابد و خوشبختی و پذیرش تو مانند سند ازدواج و مهریهام است.
به مجلس تو نثار من از دعا و ثناست
که راغبند قضا و قدر بدان و بدین
هوش مصنوعی: در مجلس تو، من همه دعا و ستایش خود را نثار میکنم، زیرا تقدیر و سرنوشت به آنچه من گفتهام و به این وضعیت که دارم، علاقهمند است.
چو من ثنای توگویم قضاکند احسنت
چو من دعای تو گویم قدر کند آمین
هوش مصنوعی: اگر من از تو تعریف کنم، خوبیات را میسپارد و اگر من از تو دعا کنم، نتیجهاش را ارزشمند میداند.
همیشه تا که شود شاد زافرین دل مرد
چنان کجا که ز نفرین دلش شود غمگین
هوش مصنوعی: هر زمان که دل مردی به لطف و محبت خوشحال میشود، در جایی که دلش از نفرین و بدی غمگین میگردد.
دل تو شاد همی باد زافرین و دعا
دل حسود تو غمگین ز ناله و نفرین
هوش مصنوعی: آرزو دارم که دلت شاد باشد به خاطر دعاها و خوب wishes دیگران، اما دل حسود تو به خاطر نالهها و نفرینها غمگین است.
نگاهدار و معین تو خالق دو جهان
تو خلق را به عنایت نگاهدار و معین
هوش مصنوعی: خداوندی که مراقب و یاریدهنده است، خالق این دو جهان است. او با لطف و رحمت خود، موجودات را تحت حمایت و هدایت خود قرار داده است.
شمار ملک بهدست تو تا بهروز شمار
جمال دین به بقای تو تا بهٔومالدین
هوش مصنوعی: تعداد فرشتگان به دست توست، اما زیبایی دین تا روز قیامت به بقای تو وابسته است.