شمارهٔ ۴۱۳
تو راست روی چو نسرین تازه ای بتچین
مراست از غم عشق تو روی چون نسرین
توراست پروین زیر دو دانهٔ یاقوت
مراست دیدهٔ یاقوت بار بر پروین
توراست زر طرازنده بر میان دو سیم
مراست زرّ گدازنده بر رخ سیمین
تو راست بستر و بالین همیشه پرگل و ماه
مراست پر تَف و نم بی تو بستر و بالین
تو راست پرخم و چین جَعْد زلف غالیه بار
مراست قامت و روی از غم تو پُر خم و چین
توراست پرچین از ساج گرد لالهستان
مراست گرد گل زرد عاجگون پرچین
تو راست مشک به کافور بر عجین به گلاب
مراست خاک به خونابه زیر پای عجین
توراست مار قرین بر فراز برگ سمن
مراست برگ سمن بر فراز مار قرین
توراست برچین بر روی حلقه کرده جنان
مراست عشق تو بر گوش حلقه کرده چنین
توراست آذر برزین به روی بر ز نشاط
مراست بر دل ز اندیشه آذر برزین
توراست تلقین آشوب و فتنه از دیوان
مراست مدح وزیر از فرشتگان تلقین
وزیر خسرو و شرق و نصیر ملت شرع
مجیر دولت و تایید او موید دین
سپهر نصرت ابوالفتح کاختران سپهر
به صد هزار قرانش نیاورند قرین
بزرگوار وزیری که هست بهرهٔ او
ز هفت کوکب سیاره هفت چیز گزین
ز زهره بزم و ز بهرام قُوّت اندر رزم
ز تیر در همه علمی ضمیر روشنبین
ز ماه سیر شبانروزی و ز کیوان خشم
ز مهر طلعت و از اُورمزد رای رزین
یمین او سبب روز و روزی بشر است
بدین سخن نه گرو بایدم همی نه یمین
شود گشاده در روزی و بتابد روز
چو او به دیوان بگشاید این خجسته یمین
نخست روز کند آرزوی خدمت او
چو در بدن متحرک شود جَنان جنین
ز حرص خدمت و دیدار او عجب نبود
که بیقرار شود نطفه در قرار مکین
چو کلک و مِقرَعه در صدر زین به کف گیرد
دلیروار دو صنعت کند بدان و بدین
به نوک کلک جهانی ببخشد اندر صدر
به شیب مِقرَعه ملکی بگیرد اندر زین
به روز رزمگر از دست او شرف یابد
مسیر طایر و دفع طمع کند شاهین
سرشت او به صفت چون سرشت ما نبود
که او ز ماء معین است و ما ز ماء مهین
اگر سحاب بیاموزدی سخاوت او
به جای قطره همه بدره باردی بر طین
علیالعموم بیارایدی جهان خرداد
علیالخصوص بیارایدی به فروردین
به یادم آمد بیتی که عنصری گوید
به لفظ و معنی پاکیزهتر ز درّ ثمین
نه من به تضمین مدحش همی بیارایم
همی به مدح وی آراسته کنم تضمین
« آیا ز مرکب تو گرد رفته بر گردون
کشیده رایت عالیت سر به علیّین»
زمانهگشت بر اعدا چو حلقهٔ خاتم
چو روز فتح گرفتی زمانه زیر نگین
به بحر کینه چو خصم تو در سفینه نشست
سفینه گشت نگونسار و غرقه شد مسکین
در آن مقام تو گفتی که بر سر اعدا
همی حجارهٔ سِجّیل بارد از سِجّین
هنوز ناشده از مغزشان بخار شراب
نهاد مالک بر دستشان همی غسلین
جهانیان همه آگه شدند و دل بستند
که چون گشاد قضا بر مخالفانت کمین
ز بس نهیب سر اندر کنند و دم نزنند
نهنگ شرزه و پیل دمان و شیر عرین
ز جان گرگین گرگان همی خورد تشویر
که آب دیلم بردی و رونق زوبین
نداشتی خطری پیش او سیاست تو
اگر به گرگان بودی هزار چون گرگین
که از کفایت و رای تو آن ولایت را
همه سلامت و امن است و راحت و تسکین
ز جانبیش به سر حد ماوراءالنهر
ز جانبیش به در بند کشور غزنین
تو ایدری و ز تدبیر تو بهر دو طرف
هزار سدّ بلندست و صد هزار حصین
نظیر تو ز وزیران کسی ندانم من
به عقل کامل و رای صواب و عزم متین
نپاید آنکه به جنگ تو آید اندر جان
نیاید آنکه به خیل تو آید اندر چین
بشارتی رسد از فتح و مژدهٔ ظفرت
چو گوش و چشم تو را باشد اختلاج و طنین
امید هست که آرد به درگهت فغفور
همه طرایف چین از نگارخانهٔ چین
کشند پیش تو چیبال و قیصر رومی
بتان زرین از سومنات و قسطنطین
خدای عرش ز خاک آفرید شخص تو را
کِرام پیش تو زان خاک برنهند جبین
دفین کنند همهگنج در زمین وزرا
به جای گنج همی دشمنان کنی تو دفین
ز بهر آن بدهی گنج و در زمین بنهی
که باید از قبل دشمنانت زیر زمین
خزانهدار چو در بزم بشنود ز تو هان
سلاحدار چو در رزم بشنود ز تو هین
ز بحر جود همه زرّ ناب خیزد موج
ز ابر خشم همه خون صرف ریزد هین
کجا زمانه به سکّین همی سری بُرّد
کز آن سرش به دل اندر خلاف باشد و کین
اگر کنی تو به سکّین اشارتی که مَبُر
نبرد آن سر و سر باز پس کند سکّین
به دست توست همایون یکی همای شگفت
به خلق اجملها دُرافشان، به فرق مشکآگین
کجا صریر کند ملک را دهد ترتیب
کجا صفیر کند شرع را کند تزیین
مَشاطهای عجب است او که رنگ مشکینش
مَشاطگی نکند جز به صبح باز پسین
مهندسی است که از بهر مصلحت شب و روز
همی به روز بر اشکال شب کند تعیین
جو در بنان تو سازد بنای فضل و ادب
به عقد او نرسد مه به عقدهٔ مشکین
بزرگوارا پوشیده نیست بر دل تو
سخن چنانکه فراز آورند غَثّ و سَمین
سخنوران جهان دیدهٔ کهن شده را
به روزگار تو نو گشت سیرت و آیین
منم به خدمت تو شخص خویش کرده رهی
به شکر و منّت تو جان خویش کرده رهین
نبسته مدح تو برحسب طاقت و امکان
نشسته پیش تو بر فرش حشمت و تمکین
عروس بخت مرا بخشش تو کابین است
قبول توست گر او را قباله و کابین
سزدکه خوانم مدح تورا جوانی و جان
که چون جوانی و چون جان خوش آید و شیرین
غذای جان نشناسم جز آفرین تو را
و گر شناسم بر من مباد جز نفرین
همیشه تا که امامان خبر دهند همی
ز حوض کوثر و ماء معین و خلد برین
همیشه بزم تو چون خلد باد خرم و خوش
کف تو کوثر و می در کف تو ماء معین
تو با سعادت و شادی نشسته چون رضوان
به خدمت تو رده برکشیده حورالعین
به جان پاک تو هر ساعتی ز رحمت صرف
رسیده فیض الهی ز دست روحالامین
قیاس عمر تو چندانکه در شمار کنند
از آن شمار بود اَلف،کمترین تعیین
زمانه در همه وقتی تو را رهیّ و غلام
خدای در همه کاری تو را نصیر و معین
به مجلس تو ثنای من از در احسنت
به حضرت تو دعای من از در آمین
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تو راست روی چو نسرین تازه ای بتچین
مراست از غم عشق تو روی چون نسرین
هوش مصنوعی: تو همچون گل نسرین، تازه و زیبا هستی و به خاطر عشق تو، چهرهام شاداب و درخشان است.
توراست پروین زیر دو دانهٔ یاقوت
مراست دیدهٔ یاقوت بار بر پروین
هوش مصنوعی: پروین که یکی از صورتهای فلکی است، زیر دو دانه یاقوت قرار دارد. من نیز مانند این دو یاقوت، نگاهی به پروین دارم که پر از زیبایی و درخشندگی است.
توراست زر طرازنده بر میان دو سیم
مراست زرّ گدازنده بر رخ سیمین
هوش مصنوعی: تو طلا هستی که با زیبایی بر میان دو نقره قرار گرفتهای، تو به مانند طلا هستی که درخشندگیات چهره نقرهای را میتاباند.
تو راست بستر و بالین همیشه پرگل و ماه
مراست پر تَف و نم بی تو بستر و بالین
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و طراوت بستر و بالین اشاره شده است، که همیشه پر از گل و ماهتاب است. بدون وجود تو، این بستر و بالین حس خوبی ندارد و تنها حالتی از گرما و رطوبت را دارد.
تو راست پرخم و چین جَعْد زلف غالیه بار
مراست قامت و روی از غم تو پُر خم و چین
هوش مصنوعی: تو با زلفهای پیچ و تابدار خود، زیبایی و جذابیتی خاص داری. قامت و چهرهات از درد فراق تو پر از پیچ و خم است و غم تو در وجودم اثر گذاشته است.
توراست پرچین از ساج گرد لالهستان
مراست گرد گل زرد عاجگون پرچین
هوش مصنوعی: دور تا دور لالهزار، حصاری از چوب ساج وجود دارد و در میان این حصار، گلی زردرنگ با شمایلی زیبا و شفاف قرار دارد.
تو راست مشک به کافور بر عجین به گلاب
مراست خاک به خونابه زیر پای عجین
هوش مصنوعی: تو به مانند مشک هستی که با کافور و گلاب ترکیب شده و در واقع وجود تو برای من همچون خاکی است که زیر پا، به خونابه آغشته است.
توراست مار قرین بر فراز برگ سمن
مراست برگ سمن بر فراز مار قرین
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن رابطهای عمیق و پیچیده میان دو عنصر است. در آن، مار و برگ سمن به عنوان نمادهایی از دو نیرو یا حالت مختلف در زندگی معرفی شدهاند. مار میتواند نمادی از خطر یا وسوسه باشد، در حالی که برگ سمن به زیبایی و آرامش اشاره دارد. این تصویر نشاندهندهٔ این است که همواره این دو عنصر در کنار هم وجود دارند و هر یک بر دیگری تأثیر میگذارد. در واقع، وجود و زیبایی هر یک به نوعی به وجود دیگری وابسته است و این ترکیب میتواند به ما یادآوری کند که در زندگی نیز میتوانیم با چالشها و زیباییها همزمان مواجه شویم.
توراست برچین بر روی حلقه کرده جنان
مراست عشق تو بر گوش حلقه کرده چنین
هوش مصنوعی: عشق تو مانند حلقهای است که در گوش من آویزان شده و من با آن در دنیای زیباییها و لذتها زندگی میکنم.
توراست آذر برزین به روی بر ز نشاط
مراست بر دل ز اندیشه آذر برزین
هوش مصنوعی: شما همچون آتش پرشور و دلانگیزید، زیباییتان بر چهرهام روشنایی میبخشد و شعف و شوق را در دلم میپروراند. دل من تحت تأثیر افکار شما همچون شعلهی آتش میسوزد.
توراست تلقین آشوب و فتنه از دیوان
مراست مدح وزیر از فرشتگان تلقین
هوش مصنوعی: بیت بیان میکند که مسبب موجهای آشوب و فتنه، خود دیوان هستند و وزیر در مقامش از طرف فرشتگان به تحسین و ستایش میشود. در واقع، این جمله نشاندهنده ارتباط بین عوامل منفی و شخصیتهای مثبت است.
وزیر خسرو و شرق و نصیر ملت شرع
مجیر دولت و تایید او موید دین
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصیتی میپردازد که در زمان خسرو، به عنوان وزیر و پشتیبان دولت و دیانت، نقش مهمی را ایفا کرده است. او به عنوان محافظ و حامی حکومت و دین، مسئولیتهای مهمی را بر عهده دارد و به حمایت از ملت و تقویت اصول دینی میپردازد.
سپهر نصرت ابوالفتح کاختران سپهر
به صد هزار قرانش نیاورند قرین
هوش مصنوعی: دولت و نصرت ابوالفتح، مانند آسمانی است که با ارزش و عظمت خود قابل مقایسه با هیچ چیز دیگری نیست و هیچ چیزی در دنیا نمیتواند به اندازه ستایش و قدر این نعمت بزرگ بیفزاید.
بزرگوار وزیری که هست بهرهٔ او
ز هفت کوکب سیاره هفت چیز گزین
هوش مصنوعی: وزیری بزرگوار و با مقام که از هفت ستاره بهرهمند است، هفت ویژگی یا خاصیت ارزشمند را انتخاب کرده است.
ز زهره بزم و ز بهرام قُوّت اندر رزم
ز تیر در همه علمی ضمیر روشنبین
هوش مصنوعی: در مجالس دلجویانه و شادمانه، زهره نماد زیبایی و عشق است و بهرام که نماد قدرت و شجاعت در میدان جنگ است. از تیر، که نماد دقت و بینش است، در هر دانشی، اندیشهای روشن و آگاه وجود دارد.
ز ماه سیر شبانروزی و ز کیوان خشم
ز مهر طلعت و از اُورمزد رای رزین
هوش مصنوعی: از زیبایی و درخشش ماه در طول شب و غم و عصبانیت کیوان و از مهر و محبت چهره زیبا و از اندیشهای به دور از نافرمانی سخن میگوید.
یمین او سبب روز و روزی بشر است
بدین سخن نه گرو بایدم همی نه یمین
هوش مصنوعی: راستی که دست او باعث نیکی و روزی مردم است. بنابراین، من باید به این سخن اعتنا کنم و از او دور نشوم.
شود گشاده در روزی و بتابد روز
چو او به دیوان بگشاید این خجسته یمین
هوش مصنوعی: روز خاصی خواهد آمد که در آن درها باز خواهند شد و همچون تابش خورشید، نیکی و خوشبختی پیروز خواهند شد. این روز بهسان دستی مبارک است که برکت و سعادت به ارمغان میآورد.
نخست روز کند آرزوی خدمت او
چو در بدن متحرک شود جَنان جنین
هوش مصنوعی: اولین روز، آرزوی خدمت به او در دل انسان شکل میگیرد، همان طور که جنین در بدن مادر به حرکت درمیآید.
ز حرص خدمت و دیدار او عجب نبود
که بیقرار شود نطفه در قرار مکین
هوش مصنوعی: از شدت علاقه به خدمت و دیدار او، جای تعجب نیست که نطفه نیز در حالتی آرام به شدت بیقرار شود.
چو کلک و مِقرَعه در صدر زین به کف گیرد
دلیروار دو صنعت کند بدان و بدین
هوش مصنوعی: وقتی که هنرمند با قلم و ابزارش به سوارکاری پرداخته و بر روی زین نشسته، با دلیرانهای دو هنر را بهکار میبرد و از آن بهره میگیرد.
به نوک کلک جهانی ببخشد اندر صدر
به شیب مِقرَعه ملکی بگیرد اندر زین
هوش مصنوعی: این شعر به تصویر کشیدن وضعیتی است که در آن فردی با هوش و استعداد، به مقام و موقعیتی بلند میرسد. او با تکیه بر تواناییهای خود، به اوج قلههای موفقیت دست مییابد و در عین حال، مسئولیتها و چالشهایی که با این موفقیت همراه است را نیز به عهده میگیرد. به طور کلی، این بیت بیانگر تلاشی است که برای رسیدن به اهداف و آرزوهای بزرگ باید انجام گیرد.
به روز رزمگر از دست او شرف یابد
مسیر طایر و دفع طمع کند شاهین
هوش مصنوعی: در روز جنگ، رزمندهای که از او شنایه و افتخار پیدا کند، مانند پرندهای است که با حرکت خود به مسیر درست هدایت میشود و همچون شاهینی، دیگر داشتن آرزوها و خواستهها را کنار میگذارد.
سرشت او به صفت چون سرشت ما نبود
که او ز ماء معین است و ما ز ماء مهین
هوش مصنوعی: ماهیت او با ماهیت ما متفاوت است. او از آب خالص و پاک نشأت گرفته، در حالی که ما از آب بیارزش و ناپاک آمدهایم.
اگر سحاب بیاموزدی سخاوت او
به جای قطره همه بدره باردی بر طین
هوش مصنوعی: اگر ابرها میدانستند که بخشش چگونه است، به جای بارش چند قطره، تمام ثروت خود را بر زمین میریختند.
علیالعموم بیارایدی جهان خرداد
علیالخصوص بیارایدی به فروردین
هوش مصنوعی: به طور کلی، ماه خرداد زیبایی خاصی به جهان میبخشد، اما به طور ویژه، ماه فروردین زیبایی بیشتری دارد.
به یادم آمد بیتی که عنصری گوید
به لفظ و معنی پاکیزهتر ز درّ ثمین
هوش مصنوعی: یاد یک بیت بهخاطرم آمد که عنصری با واژهها و معناهایی بسیار زیبا و خالص از زیبایی درّ گرانبها سخن گفته است.
نه من به تضمین مدحش همی بیارایم
همی به مدح وی آراسته کنم تضمین
هوش مصنوعی: من نه به خاطر تضمین و وثوق مدح او را زینت میزنم، بلکه به خودی خود به ستایش او پرداخته و او را بزرگ میکنم.
« آیا ز مرکب تو گرد رفته بر گردون
کشیده رایت عالیت سر به علیّین»
هوش مصنوعی: آیا از اسب تو در آسمان پرچم بلند مقام تو به اهتزاز درآمده است؟
زمانهگشت بر اعدا چو حلقهٔ خاتم
چو روز فتح گرفتی زمانه زیر نگین
هوش مصنوعی: زمان به دور دشمنان میچرخد مانند حلقهای که بر انگشت است و در روز پیروزی، زمان تحت کنترل تو قرار میگیرد.
به بحر کینه چو خصم تو در سفینه نشست
سفینه گشت نگونسار و غرقه شد مسکین
هوش مصنوعی: وقتی که دشمن تو در کشتی کینه نشسته، آن کشتی به سمت نابودی میرود و غرق میشود، بیچاره.
در آن مقام تو گفتی که بر سر اعدا
همی حجارهٔ سِجّیل بارد از سِجّین
هوش مصنوعی: در آن مکان تو فرمودی که بر دشمنان، تند بادهای سنگین از جهنم میبارد.
هنوز ناشده از مغزشان بخار شراب
نهاد مالک بر دستشان همی غسلین
هوش مصنوعی: افراد هنوز از حالت مستی خارج نشدهاند و اثر شراب بر سرشان باقی مانده است. مالک بر دست آنها غسل میریزد.
جهانیان همه آگه شدند و دل بستند
که چون گشاد قضا بر مخالفانت کمین
هوش مصنوعی: مردم جهان نسبت به اوضاع آگاه شدند و به این نکته توجه کردند که وقتی قضا و قدر دست به کار میشود، دشمنان در کمین هستند.
ز بس نهیب سر اندر کنند و دم نزنند
نهنگ شرزه و پیل دمان و شیر عرین
هوش مصنوعی: به خاطر فشار و تهدیدهایی که به آنها وارد میشود، برخی از موجودات بزرگ و قوی مانند نهنگ، فیل و شیر، سکوت اختیار میکنند و حرفی نمیزنند.
ز جان گرگین گرگان همی خورد تشویر
که آب دیلم بردی و رونق زوبین
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که گرگها از جان خود نیز میخورند، زیرا آنها برای به دست آوردن آب و نجات از سختیها تلاش میکنند و از نعمتهای طبیعی بهرهمند میشوند. در واقع، اشاره به این دارد که در شرایط سخت، نیازها و منابع میتوانند انگیزهای برای زنده ماندن و رشد باشند.
نداشتی خطری پیش او سیاست تو
اگر به گرگان بودی هزار چون گرگین
هوش مصنوعی: اگر در محضر او بودی، هیچ خطری برایت نبود، چون اگر تو در گرگان زندگی میکردی، هزاران گرگ هم نمیتوانستند به تو آسیبی برسانند.
که از کفایت و رای تو آن ولایت را
همه سلامت و امن است و راحت و تسکین
هوش مصنوعی: به خاطر عقل و درایت تو، آن سرزمین همواره در امنیت، آرامش و آسایش به سر میبرد.
ز جانبیش به سر حد ماوراءالنهر
ز جانبیش به در بند کشور غزنین
هوش مصنوعی: از طرف او به دشتهای دوردست ماوراءالنهر و از طرف او به دیار غزنین مینگرند.
تو ایدری و ز تدبیر تو بهر دو طرف
هزار سدّ بلندست و صد هزار حصین
هوش مصنوعی: تو با دانش و تدبیر خود، موانع زیادی را برای هر دو طرف ایجاد کردهای که به وضوح قابل مشاهده است.
نظیر تو ز وزیران کسی ندانم من
به عقل کامل و رای صواب و عزم متین
هوش مصنوعی: من نمیشناسم کسی را که مانند تو باشد، از نظر عقل کامل، مشورت درست و ارادهای محکم.
نپاید آنکه به جنگ تو آید اندر جان
نیاید آنکه به خیل تو آید اندر چین
هوش مصنوعی: هرکس که با تو در جنگ بیفتد، نمیتواند مدت زیادی دوام بیاورد؛ همچنین کسی که به جمع تو بپیوندد، قدرت و توانایی ایستادگی در مقابل تو را نخواهد داشت.
بشارتی رسد از فتح و مژدهٔ ظفرت
چو گوش و چشم تو را باشد اختلاج و طنین
هوش مصنوعی: خبر خوشی از پیروزی و موفقیت میرسد، زمانی که گوش و چشم تو به لرزه درآمده و صدایی در آنها طنینانداز شود.
امید هست که آرد به درگهت فغفور
همه طرایف چین از نگارخانهٔ چین
هوش مصنوعی: امیدوارم که همه زیباییهای چین به درگاه تو بیایند و تو را خوشحال کنند.
کشند پیش تو چیبال و قیصر رومی
بتان زرین از سومنات و قسطنطین
هوش مصنوعی: در حضور تو، پادشاهان بزرگ و بتهای طلایی از سرزمینهای دور دست نیز ناچیز میشوند.
خدای عرش ز خاک آفرید شخص تو را
کِرام پیش تو زان خاک برنهند جبین
هوش مصنوعی: خدای بزرگی که در عرش ساکن است، از خاک شخص تو را خلق کرده است و به خاطر مقام تو، افراد بزرگ و با کرامت، سر خود را به خاک میگذارند.
دفین کنند همهگنج در زمین وزرا
به جای گنج همی دشمنان کنی تو دفین
هوش مصنوعی: همه برای دفن کردن گنجهایی که دارند، به زمین میروند و وزرا و مقامها هم به جای حفظ گنجها به دشمنان ستمهایی میکنند. تو هم باید این ستمها را دفن کنی و به دشمنان پاسخ دهی.
ز بهر آن بدهی گنج و در زمین بنهی
که باید از قبل دشمنانت زیر زمین
هوش مصنوعی: برای اینکه به خاطر محافظت از گنجهای خود در زمین بکاری، لازم است که از قبل برای دشمنانتان تدبیرهایی بیندیشی و آنها را در نظر بگیری.
خزانهدار چو در بزم بشنود ز تو هان
سلاحدار چو در رزم بشنود ز تو هین
هوش مصنوعی: وقتی خزانهدار در مهمانی بشنود که تو چه کسی هستی، و وقتی سلاحدار در میدان جنگ نام تو را بشنود، واکنشهای متفاوتی خواهند داشت.
ز بحر جود همه زرّ ناب خیزد موج
ز ابر خشم همه خون صرف ریزد هین
هوش مصنوعی: از دریا و سخاوت، طلاهای ناب به سطح میآید، و از ابرِ خشم، تنها خون میریزد. پس هوشیار باشید.
کجا زمانه به سکّین همی سری بُرّد
کز آن سرش به دل اندر خلاف باشد و کین
هوش مصنوعی: کجا در دنیا میتوان آرامش را پیدا کرد، وقتی که در دل، دشمنی و کینه وجود داشته باشد؟
اگر کنی تو به سکّین اشارتی که مَبُر
نبرد آن سر و سر باز پس کند سکّین
هوش مصنوعی: اگر تو با نهایت دقت و توجه به چیزی اشاره کنی، آن چیز به طوری که لازم است، اوضاع را تغییر نخواهد داد و اثر منفی نخواهد داشت.
به دست توست همایون یکی همای شگفت
به خلق اجملها دُرافشان، به فرق مشکآگین
هوش مصنوعی: در دستان تو، یک پرندهی با شکوه و عجیب وجود دارد که زیباییاش تمام مخلوقات را در خود غرق میکند و سرش با عطری خاص و دلپذیر آراسته شده است.
کجا صریر کند ملک را دهد ترتیب
کجا صفیر کند شرع را کند تزیین
هوش مصنوعی: کجا آنجا که ملک (سلطنت) نظم و ترتیب مییابد و کجا که قوانین شرع به زیبا جلوه کردن و شکل گرفتن میپردازند.
مَشاطهای عجب است او که رنگ مشکینش
مَشاطگی نکند جز به صبح باز پسین
هوش مصنوعی: او زن آرایشگری است که رنگ مشکی موهایش فقط در صبحگاهان به زیبایی میدرخشد و بعد از آن دیگر اثری از آن زیبایی ندارد.
مهندسی است که از بهر مصلحت شب و روز
همی به روز بر اشکال شب کند تعیین
هوش مصنوعی: یک مهندس است که برای تأمین منافع، بهطور مستمر در حال تحلیل و تعیین طرحهای مختلفی است که در شب به وجود میآید.
جو در بنان تو سازد بنای فضل و ادب
به عقد او نرسد مه به عقدهٔ مشکین
هوش مصنوعی: در دستان تو، برتری و ادب به زیبایی شکل میگیرد، اما مهری که بر این زیبایی میافزاید، هرگز به گرد عطر دلکش تو نمیرسد.
بزرگوارا پوشیده نیست بر دل تو
سخن چنانکه فراز آورند غَثّ و سَمین
هوش مصنوعی: ای عزیز، بر دل تو سخنانی پنهان نیست، همانطور که در کارزارها میتوانند چیزهای بیارزش و باارزش را از هم تمییز دهند.
سخنوران جهان دیدهٔ کهن شده را
به روزگار تو نو گشت سیرت و آیین
هوش مصنوعی: سخنورانی که تجربههای زیادی از گذشته دارند، حالا با تغییرات زمان، رفتار و روشهای جدیدی را در پیش گرفتهاند.
منم به خدمت تو شخص خویش کرده رهی
به شکر و منّت تو جان خویش کرده رهین
هوش مصنوعی: من خود را در خدمت تو قرار دادهام و با شکرگزاری و قدردانی، جانم را به تو مدیون کردهام.
نبسته مدح تو برحسب طاقت و امکان
نشسته پیش تو بر فرش حشمت و تمکین
هوش مصنوعی: مدح و ستایش تو بر اساس امکان و قدرت من نیست، بلکه اینجا با احترام و شکوه تمام در خدمت تو نشستهام.
عروس بخت مرا بخشش تو کابین است
قبول توست گر او را قباله و کابین
هوش مصنوعی: عروس سرنوشت من به این دلیل زیباست که بخشش تو را دارم. اگر او را هم در کنار خود داشته باشم، این فقط با رضایت تو ممکن است.
سزدکه خوانم مدح تورا جوانی و جان
که چون جوانی و چون جان خوش آید و شیرین
هوش مصنوعی: شایسته است که من در ستایش تو، جوانی و جانم را به زبان بیاورم؛ زیرا تو چون جوانی و جان، زیبا و شیرین هستی.
غذای جان نشناسم جز آفرین تو را
و گر شناسم بر من مباد جز نفرین
هوش مصنوعی: غذای روح من هیچ چیز جز ستایش تو نیست و اگر چیزی غیر از این را بشناسم، برایم مبارک نخواهد بود و جز لعنت چیزی نخواهد بود.
همیشه تا که امامان خبر دهند همی
ز حوض کوثر و ماء معین و خلد برین
هوش مصنوعی: همیشه منتظر بمانید تا امامان خبر دهند درباره حوض کوثر، آب زلال و بهشت برین.
همیشه بزم تو چون خلد باد خرم و خوش
کف تو کوثر و می در کف تو ماء معین
هوش مصنوعی: همیشه جمع و میهمانی تو شاداب و خوشبوست و دستهای تو پر از نوشیدنیهای گواراست.
تو با سعادت و شادی نشسته چون رضوان
به خدمت تو رده برکشیده حورالعین
هوش مصنوعی: تو در خوشبختی و خوشحالی نشستهای، مانند رضوان، و برای خدمت به تو، حورالعین به صف ایستادهاند.
به جان پاک تو هر ساعتی ز رحمت صرف
رسیده فیض الهی ز دست روحالامین
هوش مصنوعی: به جان پاک تو، هر لحظه از رحمت خداوند، فیض الهی به واسطه روحالامین به ما میرسد.
قیاس عمر تو چندانکه در شمار کنند
از آن شمار بود اَلف،کمترین تعیین
هوش مصنوعی: عمر تو را اگر محاسبه کنند، آنقدر زیاد است که کمترین عددی که میتوان برای آن در نظر گرفت، هزار است.
زمانه در همه وقتی تو را رهیّ و غلام
خدای در همه کاری تو را نصیر و معین
هوش مصنوعی: زندگی همیشه با توست و خداوند در هر کاری حامی و یاور تو خواهد بود.
به مجلس تو ثنای من از در احسنت
به حضرت تو دعای من از در آمین
هوش مصنوعی: در محفل تو، من به خوبیهایت میپردازم و دعا و آرزوی من برای تو، با کلمهی "آمین" همراه است.