شمارهٔ ۳۹۸
در زلف تو گوییکه فکند ای صنم چین
چندان زره و حلقه و چندان شکن و چین
آن سنبل مشکینت که پوشید به سنبل
وان پسته نوشینت که افکند به پروین
خواهیکه ببینی گل و نسرین شکفته
رو آینه بردار و رخ خویش همی بین
گفتم که ز فردوسی و پروردهٔ حوران
نینی که ز یغمایی و پروردهٔ تکسین
با آن لب شیرین چه دهی پاسخ من تلخ
نیکو نبود پاسخ تلخ از لب شیرین
تا خلق جهان عشق من و حسن تو دیدند
بستند زبان از سخن خسرو و شیرین
گیرم ننشانی ز دلم آتش عشقت
آخر نفسی با من دل سوخته بنشین
بگشای در وصلت و در بند در هجر
کز وصل تو شادانم و از هجر تو غمگین
بستر همه غم باشد و بالین همه حسرت
روزی که مرا بیتو بود بستر و بالین
گوییکه چه فخرست مرا عاشق چون تو
طعنه مزن ای ترک و مکن مشغله چندین
این فخر مرا بس که همی وصف تو گویم
در بزمگه شمس ملوکان عَضَدالدّین
شه زادهٔ آزاده علی ابن فرامرز
پشت سپه و مونس سلطان سلاطین
جد و پدرش را عَضُد و شمس لقب بود
وین هر دو لقب یافت از او رونق و تزیین
صافی دل او با شه آفاق چنان بود
با صاحب معراج دل صاحب صفین
ایزد دو علی را بگزید از همه عالم
هر دو سپه آرای و هنرمند و به آیین
آن یار پیمبر به گه صلح و گه جنگ
این یار شهنشه به گه مهر و گه کین
آن دین و شریعت ز نبی یافته تعلیم
وین جود و شجاعت ز ملک یافته تلقین
آن سید یاران چه به قدرت چه به کافات
وین سید میران چه به حکمت چه به تمکین
ای عاشق رسم تو همه شیعهٔ حیدر
وی شاکر جود تو همه عترت یاسین
میران سپاهت همه چون بهمن و بهرام
گردان مصافت همه چون بیژن و گرگین
اصل ملکی را به رسوم تو شناسند
چون اصل خراج ملکان را به قوانین
هر جا که به نام امرا دایره سازند
زان دایره نام تو شمارند نخستین
گر نور تو پیدا شدی از گوهر آدم
ابلیس بگفتی که به از نار بود طین
ور روشنی رای تو پرویز بدیدی
هرگز نشدی شیفته بر آذر برزین
ور مِخلَب شاهین شرف دست تو یابد
خورشید رباید ز فلک مخلب شاهین
هرچند که غزنین و سمرقند دو شهرند
سازی ز سمرقند تو ده کشور غزنین
هر میر که بر تخت خلاف تو سگالد
از تخت به سجن افتد و از سجن به سجین
وان کسکه به عصیان تو ناپاککند دل
مالک دهد اندر سقرش غسل به غسلین
در معرکه چون گوش سواران مبارز
گاهی ز اجل هان شنو و گه ز ظفر هین
در خنجر تو قبه شود قبضهٔ خورشید
بر نیزه تو عقده شود عقدهٔ تنین
امروز در این دولت و این ملک مُهَنّا
هر قوم که آیند به کین آخته سکین
از هیبت نام تو همی زود گریزند
کز گفتن لا حول گریزند شیاطین
جمشید دلیرانی و خورشید امیران
اُمّید ضعیفانی و فریاد مساکین
کردار تو در برج هنر هست کواکب
گفتار تو در باغ ادب هست ریاحین
کردست دل شاه و دل لشکریان قید
لفظ شکر افشانت و طبع گهر آگین
رای تو مشاطه است عروسان سخن را
جود تو چو داماد و عطای تو چو کابین
هرگز نرسد در صفت جود تو وهمم
گر خاطر من اسب بود فکرت من زین
تا با شه شطرنج گه تعبیه بر نطع
باشد فرس و بیدق و فیل و رخ و فرزین
ابر نطع ظفر باد سر تیغ تو کرده
شاهان مخالف را شه مات به نعتین
احباب تو چون شاخ گل اندر مه نیسان
اعدای تو چون بر برگ رز اندر مه تشرین
از تاجوران بر تو ثنا وز فلک احسنت
وز ناموران بر تو دعا وز فلک آمین
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در زلف تو گوییکه فکند ای صنم چین
چندان زره و حلقه و چندان شکن و چین
هوش مصنوعی: زلف تو مثل این است که بر روی آن زره و زنجیرها و چین و شکنهای زیادی قرار دارد.
آن سنبل مشکینت که پوشید به سنبل
وان پسته نوشینت که افکند به پروین
هوش مصنوعی: آن سنبل خوشبو که تو به آن سنبل اشاره کردی و آن پسته خوشمزهای که تو به ستاره پروین انداختی.
خواهیکه ببینی گل و نسرین شکفته
رو آینه بردار و رخ خویش همی بین
هوش مصنوعی: اگر میخواهی زیبایی گل و نسرین را ببینی، آینه را بردار و چهرهی خود را تماشا کن.
گفتم که ز فردوسی و پروردهٔ حوران
نینی که ز یغمایی و پروردهٔ تکسین
هوش مصنوعی: گفتم که به بزرگی فردوسی و زیبایی حوران، نه، بلکه من از یک یغماگر و کسی که در شرایط سخت و دشوار رشد کردهام.
با آن لب شیرین چه دهی پاسخ من تلخ
نیکو نبود پاسخ تلخ از لب شیرین
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این موضوع میپردازد که وقتی با زبان شیرین و زیبا صحبت میشود، پاسخ تلخ و ناگواری مناسب نیست. به عبارت دیگر، جواب تلخ در مقابل سخن شیرین نمیتواند خوب و خوشایند باشد.
تا خلق جهان عشق من و حسن تو دیدند
بستند زبان از سخن خسرو و شیرین
هوش مصنوعی: وقتی که مردم جهان عشق من و زیبایی تو را مشاهده کردند، دیگر زبانشان از داستان خسرو و شیرین بسته شد.
گیرم ننشانی ز دلم آتش عشقت
آخر نفسی با من دل سوخته بنشین
هوش مصنوعی: اگر نتوانی آتش عشق تو را در دلم خاموش کنی، لااقل چند لحظه با من بنشین و به دل سوختهام سر بزن.
بگشای در وصلت و در بند در هجر
کز وصل تو شادانم و از هجر تو غمگین
هوش مصنوعی: در را به روی وصال خود بگشا و طناب جدایی را باز کن، زیرا من از رسیدن به تو خوشحالم و از دوریات غمگین.
بستر همه غم باشد و بالین همه حسرت
روزی که مرا بیتو بود بستر و بالین
هوش مصنوعی: تمام دردها و اندوهها در بستر من جا دارد و هرگونه آرزویی که برآورده نشده، بر روی بالین من نشسته است. این حالتی است که روزهایی بدون تو بر من گذشته است و آن زمان، بستر و بالین من تنها و خالی بود.
گوییکه چه فخرست مرا عاشق چون تو
طعنه مزن ای ترک و مکن مشغله چندین
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که وجود تو برای من افتخار بزرگی است، پس ای ترک (یعنی معشوق) به من طعنه نزن و از درگیری و مشغلههای زیاد فاصله بگیر.
این فخر مرا بس که همی وصف تو گویم
در بزمگه شمس ملوکان عَضَدالدّین
هوش مصنوعی: این برای من افتخار بزرگی است که در جمعی با شکوه و با حضور بزرگان، از تو صحبت کنم و تو را توصیف کنم.
شه زادهٔ آزاده علی ابن فرامرز
پشت سپه و مونس سلطان سلاطین
هوش مصنوعی: پسر آزاد و نجیب علی ابن فرامرز، پشتیبان سپاه و همراه سلطانی از سلاطین است.
جد و پدرش را عَضُد و شمس لقب بود
وین هر دو لقب یافت از او رونق و تزیین
هوش مصنوعی: جد و پدرش به عنوان پشتیبان و منبع نور شناخته میشدند و هر دو از او زیبایی و رونقی به دست آوردند.
صافی دل او با شه آفاق چنان بود
با صاحب معراج دل صاحب صفین
هوش مصنوعی: دل او همچون آینهای صاف و زلال بود، مانند ارتباطی که صاحب معراج با پروردگارش داشت و همچنین مانند پیوندی که صاحب صفین با حقیقت داشت.
ایزد دو علی را بگزید از همه عالم
هر دو سپه آرای و هنرمند و به آیین
هوش مصنوعی: خداوند از میان تمام موجودات، علی را به عنوان بهترین انتخاب کرد؛ هر دو علی، سردار و هنرمند هستند و به اصول و آیین خود پایبندند.
آن یار پیمبر به گه صلح و گه جنگ
این یار شهنشه به گه مهر و گه کین
هوش مصنوعی: آن دوست، در زمان صلح و در زمان جنگ، همچون یک پادشاه است که در مواقع محبت و در مواقع دشمنی بهسر میبرد.
آن دین و شریعت ز نبی یافته تعلیم
وین جود و شجاعت ز ملک یافته تلقین
هوش مصنوعی: آموزش اصول دین و شریعت از سوی پیامبر به ما رسیده است، و این لطف و شجاعت از سوی پادشاهان به ما آموخته شده است.
آن سید یاران چه به قدرت چه به کافات
وین سید میران چه به حکمت چه به تمکین
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف دو نوع رهبری و مرجعیت میپردازد. نخست، به سید یاران اشاره دارد که به قدرت و ثروت وابسته است، و سپس به سید میران اشاره میکند که به حکمت و تسلط معنوی بر دیگران تأکید دارد. در واقع، این بیت بیانگر تفاوتهای میان رهبران از نظر جایگاه و ویژگیهایشان است.
ای عاشق رسم تو همه شیعهٔ حیدر
وی شاکر جود تو همه عترت یاسین
هوش مصنوعی: ای عاشق، تو پیرو سیرهٔ حیدر هستی و همهٔ شکرگذاریها را از خانوادهٔ یاسین (پیامبر) میکنی.
میران سپاهت همه چون بهمن و بهرام
گردان مصافت همه چون بیژن و گرگین
هوش مصنوعی: همه فرماندهان سپاه تو همچون بهمن و بهرام هستند و مسیر سفرشان شبیه بیژن و گرگین است.
اصل ملکی را به رسوم تو شناسند
چون اصل خراج ملکان را به قوانین
هوش مصنوعی: مالکیت و اصل داراییها باید بر اساس قواعد و قوانین مشخصی شناخته شود، همانطور که مالیات و خراج مربوط به املاک نیز بر اساس قوانین تعیین میشود.
هر جا که به نام امرا دایره سازند
زان دایره نام تو شمارند نخستین
هوش مصنوعی: هر کجا که در جهان، به نام فرماندهان و بزرگان، دایرهای تشکیل دهند، این دایره ابتدا به نام تو خواهد بود.
گر نور تو پیدا شدی از گوهر آدم
ابلیس بگفتی که به از نار بود طین
هوش مصنوعی: اگر نور تو نمایان شود، ابلیس میگوید که وجود تو از آتش بهتر است.
ور روشنی رای تو پرویز بدیدی
هرگز نشدی شیفته بر آذر برزین
هوش مصنوعی: اگر روشنایی فکر تو را پرویز میدید، هرگز به آذر برزین دل نمیباختی.
ور مِخلَب شاهین شرف دست تو یابد
خورشید رباید ز فلک مخلب شاهین
هوش مصنوعی: اگر چنگال شاهین به دست تو برسد، خورشید از آسمان دزدیده میشود.
هرچند که غزنین و سمرقند دو شهرند
سازی ز سمرقند تو ده کشور غزنین
هوش مصنوعی: هرچند غزنین و سمرقند دو شهر با ویژگیهای خاص خود هستند، اما زیبایی و ارزشهای سمرقند به قدری بالاست که میتواند بر تمام کشور غزنین سایه بیفکند.
هر میر که بر تخت خلاف تو سگالد
از تخت به سجن افتد و از سجن به سجین
هوش مصنوعی: هر حاکمی که بخواهد با تو مخالفت کند، از مقام خود به زندان میافتد و از زندان به عذابهای شدیدتر خواهد رسید.
وان کسکه به عصیان تو ناپاککند دل
مالک دهد اندر سقرش غسل به غسلین
هوش مصنوعی: هر کس که به نافرمانی تو دلش را آلوده کند، به او حکم میشود که در دوزخ بارها و بارها پاک شود.
در معرکه چون گوش سواران مبارز
گاهی ز اجل هان شنو و گه ز ظفر هین
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، گاهی از خطر مرگ باخبر شو و گاهی هم از پیروزی و موفقیت.
در خنجر تو قبه شود قبضهٔ خورشید
بر نیزه تو عقده شود عقدهٔ تنین
هوش مصنوعی: در کارزار تو، چنان قدرت و عظمت وجود دارد که بر اثر ضربههای خنجر تو، خورشید همچون گنبدی بزرگ به زمین میآید و مشکلات و سختیها نیز به واسطه ضربات تو، به شکل یکی از بزرگترین چالشها در میآید.
امروز در این دولت و این ملک مُهَنّا
هر قوم که آیند به کین آخته سکین
هوش مصنوعی: امروز در این سرزمین و این جامعه، هر گروهی که بیاید، آماده جنگ و نبرد است.
از هیبت نام تو همی زود گریزند
کز گفتن لا حول گریزند شیاطین
هوش مصنوعی: به خاطر جلال و عظمت نام تو، به سرعت فرار میکنند، مانند شیاطینی که از گفتن «لا حول» فرار میکنند.
جمشید دلیرانی و خورشید امیران
اُمّید ضعیفانی و فریاد مساکین
هوش مصنوعی: جمشید، نماد دلیران و شجاعت است، در حالی که خورشید، نمایانگر عظمت و رهبری است. امید ضعیفان به جمشید و روشنیاش بسته است، و آنها فریادگران مساکین و نیازمندان هستند.
کردار تو در برج هنر هست کواکب
گفتار تو در باغ ادب هست ریاحین
هوش مصنوعی: عمل تو در زمینه هنر چون ستارهای درخشان است و حرفهایت در دنیای ادب مانند گلها و گیاهان زیبا میباشند.
کردست دل شاه و دل لشکریان قید
لفظ شکر افشانت و طبع گهر آگین
هوش مصنوعی: دل شاه و لشکریان به عشق تو اسیر شده است، و به خاطر زیبایی و طبع نیکوی تو، زبانی جز در ستایش تو نمیتوانند برانند.
رای تو مشاطه است عروسان سخن را
جود تو چو داماد و عطای تو چو کابین
هوش مصنوعی: فکر و نظر تو مانند آرایشگری است که عروس سخن را زیبا میکند. بخشش تو همانند دامادی است که به عروسی میآید و عطای تو مانند مهریهای است که برای عروس تعیین شده است.
هرگز نرسد در صفت جود تو وهمم
گر خاطر من اسب بود فکرت من زین
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوانم به وصف و بخشش تو برسیم، حتی اگر خیال من مانند اسب سریع باشد، افکارم به هیچوجه نمیتواند به دامنه تو نزدیک شود.
تا با شه شطرنج گه تعبیه بر نطع
باشد فرس و بیدق و فیل و رخ و فرزین
هوش مصنوعی: تا زمانی که بازی شطرنج با مهرههای مختلف بر روی زمین مخصوص آن برگزار شود، شامل اسب و پیاده و فیل و رخ و وزیر است.
ابر نطع ظفر باد سر تیغ تو کرده
شاهان مخالف را شه مات به نعتین
هوش مصنوعی: ابر به عنوان سپر پیروزی تو قرار گرفته، و باد نیز به خط تیز شمشیر تو احترام گذاشته است. این وضعیت باعث شده که شاهان دشمن در برابر قدرت تو به زانو درآیند و در واقع مغلوب شوند.
احباب تو چون شاخ گل اندر مه نیسان
اعدای تو چون بر برگ رز اندر مه تشرین
هوش مصنوعی: دوستان تو مانند گلهای زیبا در بهار هستند، در حالی که دشمنانت مانند برگهای گل در پاییز، با زوال و کاهش جذابیت، به نظر میرسند.
از تاجوران بر تو ثنا وز فلک احسنت
وز ناموران بر تو دعا وز فلک آمین
هوش مصنوعی: از بزرگمردان برای تو ستایش میگویند و آسمان بر تو احسان دارد. بزرگان برای تو دعا میکنند و آسمان آمین میگوید.