گنجور

شمارهٔ ۳۹۳

یکی جادوست صورت‌گر دلیل گنبد گردون
که اندر جادویی دارد نهفته‌ گوهر مخزون
ازو در ملک آفاق است گوهرهای پر قیمت
وز او در دین اسلام است صورت‌های گوناگون
هنر را صنع او برهان خرد را حکم او حجت
قضا را نفس او عنصر قدر را نقش او قانون
خداوندان بدو دارند روز دوستان فرخ
جهان‌داران بدو دارند بخت دشمنان وارون
جو کارآسی محدث‌وار برخواند هزار افسان
چو سَروانک مُشَعبدْوار بنماید هزار افسون
گزیده طلعتی دارد به ‌خوبی چون رخ لیلی
خمیده قامتی ‌دارد به کژّی چون قد مجنون
چراغی را همی ماند که انفاسش بود روغن
شهابی را همی ماند که قِرطاسش بود گردون
یکی تیرست و پیکانش ز سیم خام بر معجر
یکی مرغ است‌ و منقارش به مشک‌ ناب ‌در معجون
خردپرور یکی شاخی است با جود و هنر همبر
سخن‌گستر یکی‌ گنگی است با فتح و ظفر مقرون
به طغرا برکشد صورت به‌سان نقش چینستان
به دفتر برکشد جدول به سان صحف انگلیون
شود سیاره سعدافشان بر آن‌ کلک سخن‌گستر
چو اندر دست مولانا فشاند لؤلؤ مکنون
کمال دولت عالی ستوده بو رضا کاو را
نبود اندر هنر همتا ز آدم باز تا اکنون
خداوندی که با تیغش نماید شیر چون روبه
عدو بندی که با گرزش نماید کوه چون هامون
شد از کردار او منسوخ نام عدل نوشروان
شد از گفتار او مُدروس نام فهم افلاطون
نهد فرمان او دایم قدم بر تارک‌ گردون
زند تدبیر او دایم علم بر طالع میمون
همیشه خازن خُلدست بر درگاه او عاشق
همیشه حامل عرش است بر ایوان او مفتون
رضای او موافق را به تن د‌ر بشکفاند جان
خلاف‌ او منافق را به دل دَرْ بِفْسُراند خون
گه‌ کوشش به دشمن بر نباشد تیغ او عاجز
گه بخشش به زایر بر نباشد اجر او ممنون
کند با دشمن آن کز رشک شمعون ‌کرد با یوسف
کند با زایر آن‌ کز حلم یوسف‌ کرد با شمعون
گر از خورشید و از گردون برافرازد همی عالم
کجا دست و دلش باشد بود خورشید گردون دون
خدای ما به قرآن د‌ر مبارک خواند زیتون را
زجود او نشان آمد یکی پروانهٔ زیتون
مگر مه را همی باید که نعل مرکبش باشد
که یزدانش به قرآن‌ گفت‌: «‌حتی عاد کَالعَرجون‌»
ایا در ملک شاهنشه سَدادت سد اسکندر
و یا در دین پیغمبر رُسومت فر اَفْریدون
تو آن مردی که عمر تو ز مکرِ دهر شد ایمن
تو آن خلقی‌ که وصف تو ز وهم خلق شد بیرون
ز اقلام تو هر سطری به از چرخ است و از انجم
ز انگشت تو هر بندی به از نیل است و از جیحون
تن از شکر تو آراید چنان چون دیده از لعبت
دل از مهر تو افروزد چنان چون جامه از صابون
زعدل خویش نپسندی به ‌گیتی در یکی تن را
که از رنجی بود رنجور و از دردی بود مغبون
تو را اندر خداوندی جمالی هست دیگرسان
تورا اندر هنرمندی کمالی هست دیگرگون
خداوندا تویی بی‌چون به جود و همت و احسان
منم چون پشهٔ حیران دوان بر ساحل جیحون
من این خدمت بر این درگاه میراث از پدر دارم
در این نعمت منم شاکر در این منت منم مرهون
پسر بهتر بدین خدمت‌ که بر جای پدر باشد
معزی چون بود نایب ز برهانی پدر مدفون
تو به دانی ز هر صراف و هر نقاد در عالم
که شغل شاعری چون‌است وکار شعرگفتن چون
نشاید تاج و افسر را کجا سنگی بود روشن
نشاید درج و دفتر را کجا شعری بود موزون
تو را شاعر چو من باید ید بیضا برآورده
منظم کرده هر شعری زگوهر خانهٔ قارون
الا تا در مه نیسان به بار آید همی بستان
الا تا در مه کانون به کار آید همی‌ کانون
سریر نیکخواهانت چو بستان باد در نیسان
ضمیر بدسگالانت چو کانون باد در کانون
شهنشه‌ کرد‌ه جاهت را به حشمت هر زمان برتر
سعادت کرده عمرت را به‌ دولت هر زمان افزون

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکی جادوست صورت‌گر دلیل گنبد گردون
که اندر جادویی دارد نهفته‌ گوهر مخزون
هوش مصنوعی: یک نفر به مانند یک جادوگر، ظاهر و شکل جهان را می‌سازد و در این دنیای جادویی، انگار چیزی باارزش و پنهان وجود دارد که هنوز کشف نشده است.
ازو در ملک آفاق است گوهرهای پر قیمت
وز او در دین اسلام است صورت‌های گوناگون
هوش مصنوعی: از او در جهان، جواهرهای باارزش وجود دارد و در دین اسلام نیز اشکال مختلفی از حقیقت یافت می‌شود.
هنر را صنع او برهان خرد را حکم او حجت
قضا را نفس او عنصر قدر را نقش او قانون
هوش مصنوعی: هنر به دست خالقش به وجود آمده است، عقل به دست او مورد قضاوت قرار می‌گیرد، قضا و فرمان‌های زندگی از روح او نشأت می‌گیرد، و قدرت سرنوشت از طرح او ناشی می‌شود.
خداوندان بدو دارند روز دوستان فرخ
جهان‌داران بدو دارند بخت دشمنان وارون
هوش مصنوعی: خداوندان و ثروتمندان این دنیا، روز خوشی و شادی را برای دوستان خود آرزو می‌کنند، در حالی که اقبال و بخت دشمنان به گونه‌ای برعکس و معکوس است.
جو کارآسی محدث‌وار برخواند هزار افسان
چو سَروانک مُشَعبدْوار بنماید هزار افسون
هوش مصنوعی: نویسنده با مهارت و استعداد، داستان‌ها و افسانه‌های زیادی را با زیبایی و جذابیت روایت می‌کند، به گونه‌ای که مانند یک جادوگر، افسون‌های شگفت‌انگیزی را به نمایش می‌گذارد.
گزیده طلعتی دارد به ‌خوبی چون رخ لیلی
خمیده قامتی ‌دارد به کژّی چون قد مجنون
هوش مصنوعی: این شعر توصیف زیبایی‌های خاص یک چهره است. فردی که دارای چهره‌ای زیبا و دل‌ربا است، به گونه‌ای که زیبایی‌اش به یاد لیلی می‌آورد. همچنین قامت او نازک و اندامش به شکل خاصی خمیده و کج است، که به زیبایی او افزوده و به یاد مجنون می‌آورد. با این توصیف، شاعر بر ترکیب زیبایی و انحنا در قامت و چهره این فرد تأکید می‌کند.
چراغی را همی ماند که انفاسش بود روغن
شهابی را همی ماند که قِرطاسش بود گردون
هوش مصنوعی: چراغی که روشن می‌ماند، به دلیل نفس‌هایی است که از آن بیرون می‌آید و نور را حفظ می‌کند. مثل روغن شهاب‌سنگی که به‌عنوان سوخت، نوری را تولید می‌کند و در نهایت، کاغذ آن را نگه می‌دارد و این چراغ به وجود آمده است.
یکی تیرست و پیکانش ز سیم خام بر معجر
یکی مرغ است‌ و منقارش به مشک‌ ناب ‌در معجون
هوش مصنوعی: یکی تیری است که تیرکمانش از نقره خام ساخته شده و دیگری پرنده‌ای است که منقار آن در معجون خوشبو و ناب از مشک غوطه‌ور است.
خردپرور یکی شاخی است با جود و هنر همبر
سخن‌گستر یکی‌ گنگی است با فتح و ظفر مقرون
هوش مصنوعی: شخصی که حکمت و دانش را پرورش می‌دهد، به مانند شاخه‌ای است که با فزونی هنر و قدرت در سخن‌وری، به بار می‌نشیند. در مقابل، فردی که خاموش و بی‌صداست، به یک پیروزی بزرگ و فتحی همراه است، اما فاقد توانایی در بیان خودش می‌باشد.
به طغرا برکشد صورت به‌سان نقش چینستان
به دفتر برکشد جدول به سان صحف انگلیون
هوش مصنوعی: صورت زیبایش را به طغرا (نقش و خط خوش) می‌نویسند، مانند تصاویری که از چین بر روی کاغذ می‌آید. همچنین، جدولی را می‌سازند که مانند ورق‌های کتاب‌های انگلستان باشد.
شود سیاره سعدافشان بر آن‌ کلک سخن‌گستر
چو اندر دست مولانا فشاند لؤلؤ مکنون
هوش مصنوعی: زمانی فرا خواهد رسید که ستاره‌ای خوشبخت و پرنور در کنار قلم شاعر خواهد درخشید، مانند زمانی که مولانا در دستان خود گوهرهای پنهان و زیبایی را به نمایش می‌گذارد.
کمال دولت عالی ستوده بو رضا کاو را
نبود اندر هنر همتا ز آدم باز تا اکنون
هوش مصنوعی: کمال و بزرگی دولت او ستوده و مورد تحسین است، زیرا در هنر و مهارت همتا و مشابهی ندارد. از زمان آدم تا به حال، هیچ کسی مانند او نبوده است.
خداوندی که با تیغش نماید شیر چون روبه
عدو بندی که با گرزش نماید کوه چون هامون
هوش مصنوعی: خداوندی که با قدرتش می‌تواند دشمن را مثل روباه نرم و رام کند، همچنین می‌تواند کوه‌ها را با ضربه‌هایش همچون دشت هموار سازد.
شد از کردار او منسوخ نام عدل نوشروان
شد از گفتار او مُدروس نام فهم افلاطون
هوش مصنوعی: از اعمال او، نام عدالت نوشروان از بین رفت و از سخنانش، فهم افلاطون به فراموشی سپرده شد.
نهد فرمان او دایم قدم بر تارک‌ گردون
زند تدبیر او دایم علم بر طالع میمون
هوش مصنوعی: او همیشه فرمان او را اجرا می‌کند و با تدبیر خود، بر بالای آسمان‌ها می‌کوشد.
همیشه خازن خُلدست بر درگاه او عاشق
همیشه حامل عرش است بر ایوان او مفتون
هوش مصنوعی: همیشه در بهشت، عاشقان در مقابل درگاه خداوند قرار دارند و افرادی که عاشق او هستند، همواره احساس سنگینی و عظمت عرش را در برابر خود دارند و مجذوب زیبایی‌های او می‌شوند.
رضای او موافق را به تن د‌ر بشکفاند جان
خلاف‌ او منافق را به دل دَرْ بِفْسُراند خون
هوش مصنوعی: خشنودی او می‌تواند روح را به شکوفایی برساند، در حالی که مخالفت با او باعث می‌شود که دل منافق به تنگی و درد در بیفتد.
گه‌ کوشش به دشمن بر نباشد تیغ او عاجز
گه بخشش به زایر بر نباشد اجر او ممنون
هوش مصنوعی: گاهی وقت‌ها تلاش انسان در برابر دشمن بی‌فایده است و مانند تیغی می‌ماند که ناتوان و عاجز است. در مواقع دیگر، بخشش و کرامت به مهمان نیز همیشه با پاداش مناسب همراه نمی‌شود و ممکن است از جانب آن مهمان قدردانی نشود.
کند با دشمن آن کز رشک شمعون ‌کرد با یوسف
کند با زایر آن‌ کز حلم یوسف‌ کرد با شمعون
هوش مصنوعی: با دشمن همان گونه رفتار کن که شمعون با یوسف رفتار کرد، و با زایر همان طور که یوسف با شمعون رفتار کرد.
گر از خورشید و از گردون برافرازد همی عالم
کجا دست و دلش باشد بود خورشید گردون دون
هوش مصنوعی: اگر چه عالم به آسمان و خورشید دست یابد، اما دل و وجودش همچنان در سطح پایینی خواهد بود.
خدای ما به قرآن د‌ر مبارک خواند زیتون را
زجود او نشان آمد یکی پروانهٔ زیتون
هوش مصنوعی: خداوند در قرآن به زیتون اشاره کرده و نشان دهنده جود و بزرگواری اوست. همچنین، یک پروانه به عنوان نمادی از زیبایی و لطافت به زیتون مرتبط شده است.
مگر مه را همی باید که نعل مرکبش باشد
که یزدانش به قرآن‌ گفت‌: «‌حتی عاد کَالعَرجون‌»
هوش مصنوعی: آیا نیکو است که برای مه، زینت و تزیینی لازم باشد، در حالی که خدای یکتا در قرآن به او می‌گوید که مانند درخت نخل شکننده است؟
ایا در ملک شاهنشه سَدادت سد اسکندر
و یا در دین پیغمبر رُسومت فر اَفْریدون
هوش مصنوعی: آیا در سرزمین پادشاهی، تو پادشاهی مثل اسکندر هستی یا در دین، مقامی چون رستم داری؟
تو آن مردی که عمر تو ز مکرِ دهر شد ایمن
تو آن خلقی‌ که وصف تو ز وهم خلق شد بیرون
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که عمرت از فریب‌های دنیا مصون مانده است؛ تو آن موجودی هستی که توصیف تو فراتر از تخیل انسان‌ها قرار دارد.
ز اقلام تو هر سطری به از چرخ است و از انجم
ز انگشت تو هر بندی به از نیل است و از جیحون
هوش مصنوعی: هر خطی از نوشته‌های تو به اندازه‌ی بهتر از چرخ و آسمان است، و هر دوستی که از دست تو می‌آید به اندازه‌ی بهتر از نیل و جیحون است.
تن از شکر تو آراید چنان چون دیده از لعبت
دل از مهر تو افروزد چنان چون جامه از صابون
هوش مصنوعی: بدن به زیبایی تو زینت می‌یابد، همان‌طور که چشم از تماشای یار به شوق می‌آید. دل نیز از محبت تو می‌سوزد، مانند این‌که لباس از پاک‌کنندگی صابون تمیز و درخشان می‌شود.
زعدل خویش نپسندی به ‌گیتی در یکی تن را
که از رنجی بود رنجور و از دردی بود مغبون
هوش مصنوعی: به خاطر عدالت خود، به هیچ‌کس در دنیا نپسند که تنها یک نفر از رنج‌ها و دردهایی که دارد، رنجور و آشفته باشد.
تو را اندر خداوندی جمالی هست دیگرسان
تورا اندر هنرمندی کمالی هست دیگرگون
هوش مصنوعی: در ذات خداوند، جمالی و زیبایی وجود دارد که با زیبایی‌های تو متفاوت است و در هنر، کمالی وجود دارد که با هنر تو متفاوت است.
خداوندا تویی بی‌چون به جود و همت و احسان
منم چون پشهٔ حیران دوان بر ساحل جیحون
هوش مصنوعی: ای خداوند بزرگ و بدون هیچ شرط و قیدی، تو بخشنده و نیکوکار هستی و من مثل پشه‌ای سرگردان می‌زنم و در کنارهٔ جیحون به دنبال خودم می‌گردم.
من این خدمت بر این درگاه میراث از پدر دارم
در این نعمت منم شاکر در این منت منم مرهون
هوش مصنوعی: من از پدرم این خدمت را به ارث برده‌ام و به خاطر این نعمت، سپاسگزارم و به خاطر این لطف، دین‌دار و وابسته‌ام.
پسر بهتر بدین خدمت‌ که بر جای پدر باشد
معزی چون بود نایب ز برهانی پدر مدفون
هوش مصنوعی: پسر بهتر است که در این مقام جای پدر را بگیرد، چرا که مانند نماینده‌ای عمل می‌کند که به جای پدر متوفی قرار گرفته است.
تو به دانی ز هر صراف و هر نقاد در عالم
که شغل شاعری چون‌است وکار شعرگفتن چون
هوش مصنوعی: آیا می‌دانی در دنیا هر صراف و نقاد چه نظری درباره شغل شاعری و کار شعر گفتن دارند؟
نشاید تاج و افسر را کجا سنگی بود روشن
نشاید درج و دفتر را کجا شعری بود موزون
هوش مصنوعی: در جایی که سنگی روشن وجود داشته باشد، نیازی به تاج و افسر نیست. همچنین، وقتی شعری موزون وجود دارد، نیازی به ثبت و ضبط آن در دفتر نیست.
تو را شاعر چو من باید ید بیضا برآورده
منظم کرده هر شعری زگوهر خانهٔ قارون
هوش مصنوعی: شاعرانی مانند من باید توانایی پیدا کنند تا آثار خود را به بهترین شکل بسازند و هر شعری را مانند گوهری با ارزش و زیبا به نمایش بگذارند.
الا تا در مه نیسان به بار آید همی بستان
الا تا در مه کانون به کار آید همی‌ کانون
هوش مصنوعی: بهتر است بگوییم که در فصل بهار زمان شکوفایی و باروری درختان است و همچنین در فصل زمستان نیز زمان فعالیت و کار کردنی دیگر وجود دارد.
سریر نیکخواهانت چو بستان باد در نیسان
ضمیر بدسگالانت چو کانون باد در کانون
هوش مصنوعی: شکوه و عظمت نیکوکاران همچون باغی دلپذیر است، در عوض اندیشه‌های بدخواهان شبیه به آتش و قاعده‌ای خطرناک است.
شهنشه‌ کرد‌ه جاهت را به حشمت هر زمان برتر
سعادت کرده عمرت را به‌ دولت هر زمان افزون
هوش مصنوعی: شاهزادگان هر بار با شکوه و عظمت بیشتری، مقام و منزلت تو را بالا برده‌اند و زندگی‌ات را با خوشبختی و ثروت بیشتری همراه کرده‌اند.