گنجور

شمارهٔ ۳۹۲

بتی ‌که حور بهشتی شود بر او مفتون
عقیق او به رحیق بهشت شد معجون
چو آهو است و دو زلفش به ‌دام ماند راست
که دید آهوی سیمین و دام غالیه‌گون
دو کژدمند سیاه آن دو دام او گویی
که دل برند ز مردم همی به زرق و فسون
هزار مردم کژدم فسای دیده استی
بیا و کژدم مردم فسای بین اکنون
ز بهر آن که شد اندر جمال چون لیلی
ز غم شدند همه عاشقانش چون مجنون
چو عاشقان همه بستند بر وفاش‌ کمر
به خون دل همه را تر شد از جفاش جفون
یکی منم که مرا دیده همچو جیحون کرد
جفای آن صنم ناگذشته از جیحون
چرا به جیحون کردم قیاس دیدهٔ خویش
که اندر آن همه آب است و اندر این همه خون
بتی‌ که هست رخ او خزانهٔ ملکان
ز وصل او دل من پرجواهر مکنون
به ماه ماند هر شب خیال او تا روز
به وعده دادن وصلش مرا کند مرهون
خیال ماه مرا بس به وصل راهنمای
وزیر شاه مرا بس به عقل راهنمون
مجیر دولت پرویز روز ملک‌افروز
عمید ملک شه نیک‌بخت روزافزون
وزیر عادل ابوالفتح بن حسین که هست
دل منور او عقل و علم را قانون
به عقل و علم دلش را ز عالم ارواح
همی درود فرستد روان افلاطون
نه پروریدهٔ او را کند زمانه تباه
نه برکشیده او را کند ستاره نگون
زبس شتاب‌که او را بود به جود اندر
سَبَق برد گه جود از قضای کن فیکون
به‌ بخشش کف او ساعتی وفا نکند
اگر معاینه گردد خزانهٔ قارون
به لون‌ کلک و به ‌شکل دوات او بنگر
اگر ندیدی ماهی و ماه را مقرون
شگفت و طرفه بود در میان ماهی و ماه
نهفته عنبر سارا و گوهر مخزون
ایا به فضل و کفایت گذشته از اقران
به صد قران چو توگردون نیاورند و قرون
زمین تیره چو روی تو دید گشت منیر
سپهر خیره چو رای تو دید گشت زبون
خرد که عاشق و مفتون شود بدو مردم
شدست بر تو ز رسم تو واله و مفتون
خدای کلک تو را داده قوت فلکی
چنانکه در حرکاتش زمین گرفت سکون
به خامهٔ تو کفایت همیشه بر پای است
مگرکفایت‌ سقف است و خامهٔ تو ستون
شد از کفایت و بیداری تو بر یک حال
ولایتی متَلّون به شکل بوقلمون
به ‌تو چو روضهٔ فردوس گشت مملکتی
که بود چون شکم حوت و ما درا و ذوالنون
همه دلیل کند گر کفایت تو شود
ملک به دولت جمشید و فر اَفریدون
ز همت تو تفاوت بس است تا کیوان
که دولت تو شریف است و هست کیوان دون
سزای مجلس تو کی بود معاذالله
هر آن سخن که به طبع اندرون شود موزون
به مجلس‌ چو تویی بر سخن دلیر شدن
جنون بود به همه حال والجنونُ فنون
اگرکنم صفت اشتیاق تو بر خویش
در آن صفت سخنم بگذرد ز وهم و ظنون
نبود چاره مرا در فراق خدمت تو
که‌گشته بر دل بیچاره چیره بود جنون
زنون و میم دو جشمم جدا نبود که بود
دلم به‌تنگی میم و تنم به‌گوژی نون
نهال شادی من خشک بود و پژمرده
به آب همت تو ترّ و تازه‌گشت ایدون
به مدح تو شدم از حادثات چرخ معاف
به فر تو شدم از نائبات دهر مصون
همیشه تا به جهان اندرون غم و شادی
بود ز اختر وارون و طایر میمون
تورا ز طایر میمون نصیب شادی باد
نصیب دشمن تو غم ز اختر وارون
به حل و عقد ولایت به‌ خرج و دخل جهان
نبشته‌ کلک تو توقیع‌های گوناگون
سعادتی که بود بستن وگشادن از آن
به‌خدمت توکمر بسته وگشاده حصون

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بتی ‌که حور بهشتی شود بر او مفتون
عقیق او به رحیق بهشت شد معجون
هوش مصنوعی: عقیق زیبا و درخشان به قدری جذاب است که حتی حوری‌های بهشتی نیز به آن شیفته شده‌اند و این سنگ زیبا با طراوت بهشتی ترکیب شده است.
چو آهو است و دو زلفش به ‌دام ماند راست
که دید آهوی سیمین و دام غالیه‌گون
هوش مصنوعی: مانند آهو است و موهایش در دام گرفتار شده است، زیرا که آهو و دام با هم برخورد کرده‌اند و این صحنه زیبا و دل‌فریب به نظر می‌رسد.
دو کژدمند سیاه آن دو دام او گویی
که دل برند ز مردم همی به زرق و فسون
هوش مصنوعی: دو کژدم سیاه به دام او افتاده‌اند، گویی که با نیرنگ و جادو دل مردم را می‌برند.
هزار مردم کژدم فسای دیده استی
بیا و کژدم مردم فسای بین اکنون
هوش مصنوعی: هزار نفر از انسان‌ها به تو نگاه می‌کنند، بیا و به کژدمی که در حال نیش زدن انسان‌هاست، نگاه کن.
ز بهر آن که شد اندر جمال چون لیلی
ز غم شدند همه عاشقانش چون مجنون
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی او، مانند لیلی، همه عاشقانش به غم افتادند و حالتی شبیه مجنون پیدا کردند.
چو عاشقان همه بستند بر وفاش‌ کمر
به خون دل همه را تر شد از جفاش جفون
هوش مصنوعی: عشق‌پیشه‌ها در وفای تو به خود بندگی و تعهد بسته‌اند، و از درد و رنجی که ناشی از بی‌وفایی توست، دل‌های همه به گریه در آمده است.
یکی منم که مرا دیده همچو جیحون کرد
جفای آن صنم ناگذشته از جیحون
هوش مصنوعی: من همانی هستم که مانند جیحون (رودخانه) دیده می‌شوم. بی‌ادبی آن معشوق (صنم) هرگز از من، مانند جیحون، گذشته نمی‌شود.
چرا به جیحون کردم قیاس دیدهٔ خویش
که اندر آن همه آب است و اندر این همه خون
هوش مصنوعی: چرا چشم خود را با جیحون مقایسه کردم در حالی که آنجا پر از آب است و اینجا پر از خون؟
بتی‌ که هست رخ او خزانهٔ ملکان
ز وصل او دل من پرجواهر مکنون
هوش مصنوعی: چهرهٔ او منبعی از زیبایی و بزرگی است که دل من از عشق به او مانند گنجینه‌ای پر از جواهرات پنهان شده است.
به ماه ماند هر شب خیال او تا روز
به وعده دادن وصلش مرا کند مرهون
هوش مصنوعی: هر شب، تصور او مانند ماهی در دل من جا می‌گیرد و تا صبح به من وعده می‌دهد که این وصل، مرا به او وابسته خواهد کرد.
خیال ماه مرا بس به وصل راهنمای
وزیر شاه مرا بس به عقل راهنمون
هوش مصنوعی: تصور چهره‌ی ماه برای من کافی است تا به وصال برسم، و تدبیر و عقل نیز به من کمک می‌کند تا در این مسیر پیش بروم.
مجیر دولت پرویز روز ملک‌افروز
عمید ملک شه نیک‌بخت روزافزون
هوش مصنوعی: دولت پرویز در روزی که ملک‌افروز است، به عنوان عمید ملک، برای پادشاه نیک‌بخت با روزافزونی سپری می‌شود.
وزیر عادل ابوالفتح بن حسین که هست
دل منور او عقل و علم را قانون
هوش مصنوعی: وزیر عادل ابوالفتح بن حسین کسی است که دلش روشن است و عقل و دانش را به عنوان راهنما و اصول خود قرار داده است.
به عقل و علم دلش را ز عالم ارواح
همی درود فرستد روان افلاطون
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به اینکه فردی با عقل و دانش خود به روح افلاطون احترام می‌گذارد و برای او دعای خیر می‌فرستد. در واقع، این شخص از علم و عقل خود بهره می‌گیرد تا به مسیر فکری افلاطون ارادت ورزد و به او ادای احترام کند.
نه پروریدهٔ او را کند زمانه تباه
نه برکشیده او را کند ستاره نگون
هوش مصنوعی: نه زمانه می‌تواند کسی را که از طرف خدا پرورش یافته، خراب کند و نه ستاره‌ها می‌توانند او را به سقوط برسانند.
زبس شتاب‌که او را بود به جود اندر
سَبَق برد گه جود از قضای کن فیکون
هوش مصنوعی: او به خاطر سخاوت و generosity خود به سرعت در کارها پیشی می‌گیرد، چون هدایت و روزی از جانب قدرت الهی بر او نازل شده است.
به‌ بخشش کف او ساعتی وفا نکند
اگر معاینه گردد خزانهٔ قارون
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد با بخشش‌های ظاهری و زودگذر خود، به دیگران کمک کند، حتی اگر ثروت و دارایی‌اش مانند خزانهٔ قارون باشد، موقتی و ناپایدار است و نمی‌تواند به وفای واقعی و ماندگار تبدیل شود.
به لون‌ کلک و به ‌شکل دوات او بنگر
اگر ندیدی ماهی و ماه را مقرون
هوش مصنوعی: به رنگ قلم و شکل دواتش نگاه کن. اگر نتوانستی ماه و ماهی را در کنار هم ببینی، غافل نباش.
شگفت و طرفه بود در میان ماهی و ماه
نهفته عنبر سارا و گوهر مخزون
هوش مصنوعی: در میان ماهی و ماه، چیزی شگفت‌انگیز و جذاب نهفته است؛ همانند عطر خوش عنبر و گوهرهای ارزشمند که در دل آن وجود دارد.
ایا به فضل و کفایت گذشته از اقران
به صد قران چو توگردون نیاورند و قرون
هوش مصنوعی: آیا کسی مانند تو که از دیگران برتر و بافضیلت است، به ارزش صد دینار به گردون (آسمان) نخواهد آمد؟
زمین تیره چو روی تو دید گشت منیر
سپهر خیره چو رای تو دید گشت زبون
هوش مصنوعی: زمانی که زمین تاریک و بی‌رمق، چهره‌ی تو را مشاهده کرد، به روشنایی و زیبایی درخشید. همچنین، آسمان که به نظرش تو را دید، حیران و شگفت‌زده شد.
خرد که عاشق و مفتون شود بدو مردم
شدست بر تو ز رسم تو واله و مفتون
هوش مصنوعی: زمانی که عقل و خرد به عشق و دلدادگی دچار شود، مردم به خاطر ویژگی‌های تو، شیدا و مجذوب تو می‌شوند.
خدای کلک تو را داده قوت فلکی
چنانکه در حرکاتش زمین گرفت سکون
هوش مصنوعی: خداوند به تو نیرو و قدرتی عطا کرده است که مانند وضعیت ستاره‌ها در حرکات خود، زمین را هم آرامش می‌دهد.
به خامهٔ تو کفایت همیشه بر پای است
مگرکفایت‌ سقف است و خامهٔ تو ستون
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که همواره نیاز به حمایت و توانمندی وجود دارد، و اگر این حمایت به درستی تأمین نشود، ممکن است مانند سقف، مستحکم نباشد. در اینجا، "خامهٔ تو" به نوعی قدرت و توانایی اشاره دارد که نقش اساسی در استحکام ساختار را ایفا می‌کند، مانند ستونی که از سقف حمایت می‌کند.
شد از کفایت و بیداری تو بر یک حال
ولایتی متَلّون به شکل بوقلمون
هوش مصنوعی: به خاطر هوش و دانش تو، حالتی در زندگی تو ایجاد شده که مانند بوقلمون دائم در حال تغییر و دگرگونی است.
به ‌تو چو روضهٔ فردوس گشت مملکتی
که بود چون شکم حوت و ما درا و ذوالنون
هوش مصنوعی: به تو، مانند باغی بهشتی، سرزمین زیبایی گشته است که پیش‌تر همانند شکم ماهی و مکانی تاریک و ناامید بود. ما در این وضع، همچون ذوالنون (لقمان حکیم) به یاد تو و قدرت تو هستیم.
همه دلیل کند گر کفایت تو شود
ملک به دولت جمشید و فر اَفریدون
هوش مصنوعی: اگر تو شایسته و لایق باشی، همه چیز برایت فراهم می‌شود، حتی اگر ملک و پادشاهی به عظمت جمشید و برتری افریدون باشد.
ز همت تو تفاوت بس است تا کیوان
که دولت تو شریف است و هست کیوان دون
هوش مصنوعی: توانایی و اراده تو بسیار بیشتر از کیوان است، زیرا مقام و جایگاه تو ارزشمند و بلندمرتبه است، در حالی که کیوان در مرتبه‌ای پست‌تر قرار دارد.
سزای مجلس تو کی بود معاذالله
هر آن سخن که به طبع اندرون شود موزون
هوش مصنوعی: مناسبت و شرایط حضور در محفل تو به هیچ وجه مجاز نیست، چرا که هر سخنی که به دل برود، خوش آهنگ و موزون خواهد بود.
به مجلس‌ چو تویی بر سخن دلیر شدن
جنون بود به همه حال والجنونُ فنون
هوش مصنوعی: دیده‌ شدن با کسی مثل تو در مجالس باعث می‌شود که انسان بی‌پروا و شجاع شود، زیرا جنون به همه حالت‌ها و فنون زندگی نفوذ دارد.
اگرکنم صفت اشتیاق تو بر خویش
در آن صفت سخنم بگذرد ز وهم و ظنون
هوش مصنوعی: اگر بخواهم درباره اشتیاق تو صحبت کنم، در واقع این توصیف بر من تأثیر می‌گذارد و مرا از خیالات و گمان‌ها دور می‌کند.
نبود چاره مرا در فراق خدمت تو
که‌گشته بر دل بیچاره چیره بود جنون
هوش مصنوعی: در جدایی از تو چاره‌ای ندارم، زیرا جنون بر دل بیچاره‌ام تسلط یافته است.
زنون و میم دو جشمم جدا نبود که بود
دلم به‌تنگی میم و تنم به‌گوژی نون
هوش مصنوعی: چشم‌های من هرگز از هم جدا نیستند؛ دل من به جدایی از تو به شدت ناراحت است و بدنم نیز در غم دوری تو می‌سوزد.
نهال شادی من خشک بود و پژمرده
به آب همت تو ترّ و تازه‌گشت ایدون
هوش مصنوعی: درخت شادی من پژمرده و خشک بود، اما با تلاش و همت تو دوباره سرسبز و سرزنده شد.
به مدح تو شدم از حادثات چرخ معاف
به فر تو شدم از نائبات دهر مصون
هوش مصنوعی: به خاطر ارادت و مدحی که از تو دارم، از مشکلات و سختی‌های زندگی محفوظ مانده‌ام و سایه‌ی قدرت و وقار تو باعث شده است که از بدبختی‌های زمان در امان باشم.
همیشه تا به جهان اندرون غم و شادی
بود ز اختر وارون و طایر میمون
هوش مصنوعی: در زندگی همیشه غم و شادی وجود دارد، که به خاطر سرنوشت نامساعد و تقدیر خوب است.
تورا ز طایر میمون نصیب شادی باد
نصیب دشمن تو غم ز اختر وارون
هوش مصنوعی: تو از پرنده‌ای خوش‌شانس بهره‌مند از شادی هستی، در حالی که دشمن تو با بدبختی و غم روبرو است.
به حل و عقد ولایت به‌ خرج و دخل جهان
نبشته‌ کلک تو توقیع‌های گوناگون
هوش مصنوعی: در مسائل مربوط به حکومت و مدیریت، قلم تو در نوشتن اسناد و احکام مختلف نقش تعیین‌کننده‌ای دارد و همه چیز تحت تأثیر آن قرار می‌گیرد.
سعادتی که بود بستن وگشادن از آن
به‌خدمت توکمر بسته وگشاده حصون
هوش مصنوعی: سعادتی که در بستن و گشادن است، نشان‌دهنده‌ی این است که من برای خدمت به تو آماده‌ام و برای این کار هم خود را محکم و هم منعطف کرده‌ام.