گنجور

شمارهٔ ۳۸۷

خدایا دور کن چشم بد از این دولت میمون
وزین شاه مبارک رای ملک آرای روزافزون
شه‌شرق ارسلان ارغو که هست اندر جهانداری
به بهروزی چو اسکندر به بیروزی چو افریدون
به هر ماهی که نوگردد نصیب او ز هفت اختر
یکی ملک است دیگر سان یکی فتح است دیگرگون
خردمندان دولت را به تاریخ فتوح اندر
شگفتیها زیادت گشت ازین معنی که رفت اکنون
ملک چون سوی مرو آمد سپه را داد دستوری
به قهر و غارتِ گردن‌کشانِ مفسد و ملعون
سپاه او همه بودند شیران و جهانگیران
ظفر بر تیغشان عاشق هنر بر طبعشان مفتون
زدوده تیغها اندر کف ایشان چو نیلوفر
شده نیلوفر از خون بداندیشان چو آذ‌ریون
زمین از عکس خنجرشان شده مانند بیجاده
هوا از رنگ مِطرَدشان شده مانند بوقلمون
غریو و نعرهٔ ایشان به سوی مه شد از ماهی
تبه شد بدسگالان را طلسم و تَنبُل و افسون
یکی شد مرده در بیشه یکی شد کشته در وادی
یکی شد خسته بر بالا یکی شد بسته بر هامون
یکی را باد در حنجر ز تلخی‌ گشت چون حَنظل
یکی را مغز در تارک زسردی گشت چون افیون
یکی را شد به طبع اندر ز فکرت شادمانی غم
یکی را شد به چشم اندر زحیرت روشنایی خون
برفتند از میانشان چندکس آشفته و حیران
بجستند از میانشان چند تن بیچاره و محزون
زهی رای سر شاهان زهی عزم شه ایران
مدار دولت عالی دلیل طالع میمون
دلیران را به‌کردار زبونان خسته جان و تن
امیران را به کردار اسیران کرده خوار و دون
اگر لشکرکشد زایدر شه مشرق به ترکستان
خطر جفت ختاگردد بلا جفت بلاساغون
سپاهش در خراسان است و سَهمش بر لب دجله
رکابش در نشابورست و بیمش بر لبِ جیحون
تف تیغ و دم خشمش همیشه بر بد اندیشان
به‌سان دعوت موسی است بر هامان و بر قارون
یکی را تیغ او در آب با هامان کند همبر
یکی را خشم او در خاک با قارون ‌کند مقرون
همیشه روزگارِ خسروِ مشرق چنین خواهم
سعادت را شده تاریخ و دولت را شده قانون
خدایش ناصر و رهبر سپهرش بنده و چاکر
حسودش هر زمان‌کمتر فتوحش هر زمان افزون
ولی در حفظ فرمانش عزیز از طالع فرخ
عدو در بند و زندانش ذلیل از اختر وارون

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خدایا دور کن چشم بد از این دولت میمون
وزین شاه مبارک رای ملک آرای روزافزون
هوش مصنوعی: خدایا، چشم‌های حسد و بدخواهی را از این دولت خوش‌یمن و با شکوه دور کن، و برکت و موفقیت‌های روزافزون را برای این شاه بزرگ و پادشاهی بخت‌یار و نیکو کار حفظ فرما.
شه‌شرق ارسلان ارغو که هست اندر جهانداری
به بهروزی چو اسکندر به بیروزی چو افریدون
هوش مصنوعی: آرتور ارسلان، که در دنیا فرمانروایی می‌کند، مانند اسکندر در خوشبختی و مانند افریدون در پیروزی است.
به هر ماهی که نوگردد نصیب او ز هفت اختر
یکی ملک است دیگر سان یکی فتح است دیگرگون
هوش مصنوعی: هر بار که ماه جدیدی آغاز می‌شود، شانس آن فرد از میان هفت سیاره یکی به عنوان دولتی نو یا بخشی دیگر از زندگی‌اش پدیدار می‌شود و همچنین یک پیروزی تازه‌ای در انتظار او است.
خردمندان دولت را به تاریخ فتوح اندر
شگفتیها زیادت گشت ازین معنی که رفت اکنون
هوش مصنوعی: افراد خردمند از موفقیت‌ها و پیروزی‌های گذشته شگفت‌زده می‌شوند و این احساس در آن‌ها بیشتر می‌شود زیرا که این پیروزی‌ها دیگر متعلق به گذشته هستند و اکنون به یادآوری می‌آیند.
ملک چون سوی مرو آمد سپه را داد دستوری
به قهر و غارتِ گردن‌کشانِ مفسد و ملعون
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه به مرو آمد، فرمانی صادر کرد تا به طور قهرآمیز به غارت و نابودی کسانی که گردن‌کش و مفسد بودند، بپردازند.
سپاه او همه بودند شیران و جهانگیران
ظفر بر تیغشان عاشق هنر بر طبعشان مفتون
هوش مصنوعی: تمامی سربازان او مانند شیران دلیر و پیروزمند بودند. مهارت و هنر بر شمشیرهایشان جلوه‌گر و بر روحشان تاثیر داشت.
زدوده تیغها اندر کف ایشان چو نیلوفر
شده نیلوفر از خون بداندیشان چو آذ‌ریون
هوش مصنوعی: تیغ‌ها در دستان آنها به مانند نیلوفر پاک شده است، و نیلوفر از خون بداندیشان، همانند آذریون، پدید آمده است.
زمین از عکس خنجرشان شده مانند بیجاده
هوا از رنگ مِطرَدشان شده مانند بوقلمون
هوش مصنوعی: زمین به خاطر زخم‌های خنجر دشمنان به شدت آسیب دیده و حالتی بی‌راه و آشفته پیدا کرده است، مثل اینکه آسمان به دلیل تغییر رنگ به حالت ناهنجار و غیرعادی درآمده، همچون بوقلمون که به خاطر تغییر رنگش نمایان می‌شود.
غریو و نعرهٔ ایشان به سوی مه شد از ماهی
تبه شد بدسگالان را طلسم و تَنبُل و افسون
هوش مصنوعی: صدای بلند و نعره‌های آن‌ها به سمت ماه رفت و به‌واسطهٔ آن، طلسم و جادوگری بدخواهان از بین رفت.
یکی شد مرده در بیشه یکی شد کشته در وادی
یکی شد خسته بر بالا یکی شد بسته بر هامون
هوش مصنوعی: شخصی در جنگل مرده است، دیگری در بیابان کشته شده، یکی دیگر خسته و ناتوان در قله‌ای نشسته و فردی هم به دروازه‌ای بسته شده در کنار دریا.
یکی را باد در حنجر ز تلخی‌ گشت چون حَنظل
یکی را مغز در تارک زسردی گشت چون افیون
هوش مصنوعی: یکی به سبب تلخی، گلویش به باد درآمد، مثل میوه‌ی تلخی که حنظل نام دارد. دیگری به خاطر سردی، مغز سرش دچار مشکل شد، مانند اثرات سردی افیون.
یکی را شد به طبع اندر ز فکرت شادمانی غم
یکی را شد به چشم اندر زحیرت روشنایی خون
هوش مصنوعی: یک نفر از دیدن شادی و خوشحالی درونش احساس خوشبختی می‌کند، اما دیگری به خاطر حیرت و تعجبی که دارد، از دیدن واقعیت دچار غم و اندوه می‌شود.
برفتند از میانشان چندکس آشفته و حیران
بجستند از میانشان چند تن بیچاره و محزون
هوش مصنوعی: چند نفر از آن‌ها گیج و سردرگم رفتند و تعدادی نیز به شدت ناراحت و بیچاره از بینشان دور شدند.
زهی رای سر شاهان زهی عزم شه ایران
مدار دولت عالی دلیل طالع میمون
هوش مصنوعی: ایده و فکر والای پادشاهان، و اراده و عزم پادشاه ایران، که برتری و عظمت حکومت را نشان می‌دهد، به وسیلهٔ شانس و بخت خوب تحت حمایت قرار دارد.
دلیران را به‌کردار زبونان خسته جان و تن
امیران را به کردار اسیران کرده خوار و دون
هوش مصنوعی: بزرگان و دلیران با رفتار و کردار ضعیفان خسته می‌شوند، و جان و تن امیران به‌گونه‌ای است که مانند اسیران کوچک و بی‌پشتوانه جلوه می‌کنند.
اگر لشکرکشد زایدر شه مشرق به ترکستان
خطر جفت ختاگردد بلا جفت بلاساغون
هوش مصنوعی: اگر پادشاهش از جانب مشرق به ترکستان لشکرکشی کند، خطر بزرگی در انتظار خواهد بود که مصیبت‌های زیادی به وجود خواهد آورد.
سپاهش در خراسان است و سَهمش بر لب دجله
رکابش در نشابورست و بیمش بر لبِ جیحون
هوش مصنوعی: سپاه او در خراسان مستقر است و سهم او در کنار دجله قرار دارد. همچنین زین او در نشابور است و او از خطر در کنار جیحون می‌ترسد.
تف تیغ و دم خشمش همیشه بر بد اندیشان
به‌سان دعوت موسی است بر هامان و بر قارون
هوش مصنوعی: تیغ و دمی که خشم او دارد، مانند دعوت موسی به هامان و قارون، همواره بر بد اندیشان فرود می‌آید.
یکی را تیغ او در آب با هامان کند همبر
یکی را خشم او در خاک با قارون ‌کند مقرون
هوش مصنوعی: یکی با شمشیرش در آب به هامان ضربه می‌زند و دیگری با خشمش در خاک قرین با قارون می‌شود.
همیشه روزگارِ خسروِ مشرق چنین خواهم
سعادت را شده تاریخ و دولت را شده قانون
هوش مصنوعی: من همیشه آرزو دارم که روزگار خسرو مشرق همین گونه باشد، که سعادت و خوشبختی به تاریخ و قوانین تعلق داشته باشد.
خدایش ناصر و رهبر سپهرش بنده و چاکر
حسودش هر زمان‌کمتر فتوحش هر زمان افزون
هوش مصنوعی: خدای او حمایت‌کننده و راهنمای اوست و او خود بنده و خدمتگزار کسانی است که حسود او هستند. هر زمان موفقیت‌های او کمتر می‌شود، بر افتخاراتش افزوده می‌شود.
ولی در حفظ فرمانش عزیز از طالع فرخ
عدو در بند و زندانش ذلیل از اختر وارون
هوش مصنوعی: در حالی که او به خوبی از فرمانش محافظت می‌کند، دشمنش که خوش شانس است در بند و زندانی است و از ستاره‌های بداقبالی رنج می‌برد.