شمارهٔ ۳۸۶
شدست روز همه خلق فَرّخ و میمون
به روزگار شه نیکبخت روزافزون
شه زمانه ملکشاه کافرید خدای
همیشه طالع او سعد و طلعتش میمون
به طلعتش همه ساله منورست زمین
چنانکه هست منور به طالعش گردون
قیاس گردون با همتش که داند کرد
که پیش همت عالیش هست گردون دون
همی چو شهر نماید ز لشکرش صحرا
همی چو کوه نماید ز موکبش هامون
به فتح رایت او را صفت کنند همی
چو چرخ را به تحرک چو خاک را به سکون
قضای کن فیکون بیمراد او نرود
که هست جفت مرادش قضای کنفیکون
شمار بخشش او را کسی نداند چند
قیاس دانش او را کسی نداند چون
چنانکه طاعت او مایهٔ خردمندی است
خلاف طاعت او هست بیخلاف جنون
عظیمتر ز خلافش جنون ندانم من
وگرچه در مثل آمد که اَلجُنونُ فُنون
بشیر پیکر گرزش نگه کن و بشناس
که گاو پیکر بودست گرز اَفریدون
میان شاه و فریدون تفاوت است چنانک
میان شیر دلیر و میانِ گاو زبون
ایا به خدمت تو هر تنی شده مشغول
و یا به طاعت تو هر دلی سده مرهون
ز مهر تو به تن اندر شکفته گردد جان
زکین تو به دل اندر فسرده گردد خون
به عدل و فتح ستایند روزگار تو را
که عدل را تاریخ است و فتح را قانون
چو بحر شد ز مدیح تو خاطر شعرا
سخن صدف شد و معنی چو لوءلوء مکنون
خدای دارد هر بندهای که بندهٔ توست
زنائبات معاف و ز حادثات مَصون
ز خط حکم تو بیرون برد کسی سر خویش
که پای او ز خط زندگان بود بیرون
در آن دیار که شمشیر تو بِرَهنه شود
به خون بدکُنِشان خاک او شود معجون
ز آب دیدهٔ خصم تو زعفران روید
کجا ز آذر تیغ تو روید آذریون
کسی که با تو دلش چون الف نباشد راست
ز هیبت تو شود قامتش خمیده چو نون
به سُخره کردن آشفته لشکر سرکش
به زنده کردن دیرینه زندهٔ مدفون
بس است تیغ تو را چون کلیم را ثُعْبان
بس است جود تو را چون مسیح را افسون
خجسته مُلْک تو باغی شکفته را ماند
پر از درخت و از اِسپَرغمانِا گوناگون
تو بر مراد دل خویش هرکجا خواهی
به باغ خویش تماشا همی کنی ایدون
رسیده فوج سپاهت به موج جیحون پار
رسیده تاب حُسامت به آب دجله کنون
زدند پرده سرای تو بر لب دجله
هنوز گرد سپاه تو بر لب جیحون
درین خجسته سفر بر ظفر بس است تو را
خدای عَزَّوَجَل یار و بخت راهنمون
همی دلیل کند خسروا که زود نه دیر
کند سیاست تو تخت بدسگال نگون
به نیزه سر بربایی ز حاسد مَکّار
به تیغ جان بستانی ز دشمن ملعون
کلید نعمت قارون تو را به دست آید
فرو شود به زمین دشمن تو چون قارون
همیشه تا ز بهار و خزان زمین و هوا
شود چو چهرهٔ لیلی و چون دم مجنون
هوا گسسته کند رشتههای مروارید
زمین نهفته کند فرشهای بوقلمون
گل شکفته بروید ز دامن کُهْسار
زلالهها همه گلگون شود رخ هامون
تو باش خسروِ اَقران و پادشاه قِران
تو باش قبلهٔ شاهان و پیشگاه قرون
سر موافق تو سبز و دولتش پیروز
رخ مخالف تو زرد و اخترش وارون
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شدست روز همه خلق فَرّخ و میمون
به روزگار شه نیکبخت روزافزون
هوش مصنوعی: در روزگار خوبی که برای پادشاه نیکبخت وجود دارد، روز تمامی مردم شاد و خوشحال است.
شه زمانه ملکشاه کافرید خدای
همیشه طالع او سعد و طلعتش میمون
هوش مصنوعی: در زمانهی ملکشاه، فرمانروایی کافر بود که همیشه شانس و بخت خوبی داشت و چهرهاش نیز خوشیمن بود.
به طلعتش همه ساله منورست زمین
چنانکه هست منور به طالعش گردون
هوش مصنوعی: هر سال، زمین به خاطر زیبایی او روشن و درخشان است، همانطور که آسمان با راهنمایی او روشن میشود.
قیاس گردون با همتش که داند کرد
که پیش همت عالیش هست گردون دون
هوش مصنوعی: هیچکس نمیداند که آسمان را چگونه میتوان با همت والای انسان مقایسه کرد، زیرا آسمان در برابر همت بلند او، پست و دون به نظر میرسد.
همی چو شهر نماید ز لشکرش صحرا
همی چو کوه نماید ز موکبش هامون
هوش مصنوعی: هرگاه لشکرش را به نمایش بگذارد، مانند شهری بزرگ به نظر میرسد و وقتی که موکبش را نشان دهد، مانند کوهی عظیم جلوه میکند.
به فتح رایت او را صفت کنند همی
چو چرخ را به تحرک چو خاک را به سکون
هوش مصنوعی: وقتی پرچم او را به اهتزاز در میآورند، او را توصیف میکنند، مانند چرخ که به جنبش در میآید و خاک که در سکون باقی میماند.
قضای کن فیکون بیمراد او نرود
که هست جفت مرادش قضای کنفیکون
هوش مصنوعی: هرگز بدون رسیدن به خواسته و آرزوی او، قضا و قدر الهی شکل نمیگیرد، زیرا خواستهاش نیز همانند قضا و قدر الهی به یکدیگر مرتبطاند.
شمار بخشش او را کسی نداند چند
قیاس دانش او را کسی نداند چون
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند تعداد بخششهای او را برآورد کند و هیچکس نیز نمیتواند دانش او را اندازهگیری کند.
چنانکه طاعت او مایهٔ خردمندی است
خلاف طاعت او هست بیخلاف جنون
هوش مصنوعی: اطاعت از او باعث میشود انسان خردمند شود، اما نافرمانی از او به رسوایی و جنون میانجامد.
عظیمتر ز خلافش جنون ندانم من
وگرچه در مثل آمد که اَلجُنونُ فُنون
هوش مصنوعی: من هیچ چیز را بزرگتر از دیوانگی او نمیدانم، هرچند در مثل آمده است که دیوانگی هم خود هنری است.
بشیر پیکر گرزش نگه کن و بشناس
که گاو پیکر بودست گرز اَفریدون
هوش مصنوعی: به او نگاه کن و او را بشناس، چرا که او همان کسی است که صورتش مانند گاو است و نیرویی مشابه گرز افریدون دارد.
میان شاه و فریدون تفاوت است چنانک
میان شیر دلیر و میانِ گاو زبون
هوش مصنوعی: بین شاه و فریدون اختلاف زیادی وجود دارد، مانند تفاوت بین دلیرترین شیر و گاو بیدفاع.
ایا به خدمت تو هر تنی شده مشغول
و یا به طاعت تو هر دلی سده مرهون
هوش مصنوعی: آیا هر انسانی در خدمت تو مشغول است و یا هر دلی به عبادت تو وابسته شده است؟
ز مهر تو به تن اندر شکفته گردد جان
زکین تو به دل اندر فسرده گردد خون
هوش مصنوعی: عشق تو باعث میشود که جانم زنده شود، اما از اندوهی که در دل دارم، خونم به شدت افسردگی میگیرد.
به عدل و فتح ستایند روزگار تو را
که عدل را تاریخ است و فتح را قانون
هوش مصنوعی: در روزگار تو، با عدالت و پیروزی ستایش میکنند زیرا عدالت به تاریخ مربوط است و پیروزی به قوانین.
چو بحر شد ز مدیح تو خاطر شعرا
سخن صدف شد و معنی چو لوءلوء مکنون
هوش مصنوعی: وقتی که ستایش تو مانند دریا گسترش یافت، ذهن شاعران به جایی رسید که سخنانشان مانند صدف شد و معانی آنها مانند مرواریدهای درون صدف پنهان شدند.
خدای دارد هر بندهای که بندهٔ توست
زنائبات معاف و ز حادثات مَصون
هوش مصنوعی: هر انسانی که به تو وابسته است، برای خود خدایی دارد و از گناهان و بلایا در امان است.
ز خط حکم تو بیرون برد کسی سر خویش
که پای او ز خط زندگان بود بیرون
هوش مصنوعی: کسی از سرنوشت تو فاصله گرفت که زندگیاش از خطی که برای زندگان کشیده شده، بیرون بود.
در آن دیار که شمشیر تو بِرَهنه شود
به خون بدکُنِشان خاک او شود معجون
هوش مصنوعی: در آن سرزمینی که شمشیر تو بدون پوشش به خون دشمنان آغشته شود، خاک آنجا به نوعی ترکیب و مخلوطی از خون و خاک تبدیل میشود.
ز آب دیدهٔ خصم تو زعفران روید
کجا ز آذر تیغ تو روید آذریون
هوش مصنوعی: از اشک دشمن تو زعفران میروید، پس کجایند آتش شمشیر تو که آذریون را بسوزاند؟
کسی که با تو دلش چون الف نباشد راست
ز هیبت تو شود قامتش خمیده چو نون
هوش مصنوعی: کسی که قلبش نسبت به تو مثل الف نیست، از شکوه و جلال تو خمیده میشود و مانند نان راست نمیایستد.
به سُخره کردن آشفته لشکر سرکش
به زنده کردن دیرینه زندهٔ مدفون
هوش مصنوعی: به تمسخر گرفتن نیروهای ناآرام و بینظم، به نوعی زنده کردن یاد و خاطرهای که مدتها فراموش شده بود.
بس است تیغ تو را چون کلیم را ثُعْبان
بس است جود تو را چون مسیح را افسون
هوش مصنوعی: تیغ تو به اندازه کافی خطرناک است، مانند آنچه که موسی با مارها روبرو شد. و بخشش تو آنقدر زیاد است که میتوان آن را همانند جادوگری عیسی نام برد.
خجسته مُلْک تو باغی شکفته را ماند
پر از درخت و از اِسپَرغمانِا گوناگون
هوش مصنوعی: سرزمین تو مانند باغی سرسبز و شکفته است که پر از درختان زیبا و انواع گلها و رنگهاست.
تو بر مراد دل خویش هرکجا خواهی
به باغ خویش تماشا همی کنی ایدون
هوش مصنوعی: هرجا که بخواهی، به راحتی میتوانی به خواستههای دلت رسیدگی کنی و از زیباییهای باغ خود لذت ببری.
رسیده فوج سپاهت به موج جیحون پار
رسیده تاب حُسامت به آب دجله کنون
هوش مصنوعی: سپاه تو به امواج جیحون رسیده و زیبایی چهرهات اکنون بر آب دجله تاب میخورد.
زدند پرده سرای تو بر لب دجله
هنوز گرد سپاه تو بر لب جیحون
هوش مصنوعی: پرده خانه تو را به کناری زدند و دجله را نمایان کردند؛ هنوز نشانههای سپاه تو بر لب جیحون باقی مانده است.
درین خجسته سفر بر ظفر بس است تو را
خدای عَزَّوَجَل یار و بخت راهنمون
هوش مصنوعی: در این سفر خوشی، موفقیت برای تو کافی است و خداوند، یار و راهنمای تو خواهد بود.
همی دلیل کند خسروا که زود نه دیر
کند سیاست تو تخت بدسگال نگون
هوش مصنوعی: پادشاه توضیح میدهد که باید به موقع و با تدبیر عمل کند؛ چرا که اگر دیر شود، کارها به خوبی پیش نخواهد رفت و وضعیت نامناسبی به وجود خواهد آمد.
به نیزه سر بربایی ز حاسد مَکّار
به تیغ جان بستانی ز دشمن ملعون
هوش مصنوعی: با نیزهای سر خود را از خطر دشمن بدجنس حفظ کن و با شمشیر، جان خود را از دست دشمنان خبیث نجات بده.
کلید نعمت قارون تو را به دست آید
فرو شود به زمین دشمن تو چون قارون
هوش مصنوعی: اگر ثروت و نعمت فراوانی مانند قارون به دست تو بیفتد، دشمن تو نیز به سزای خود خواهد رسید و به زمین خواهد افتاد.
همیشه تا ز بهار و خزان زمین و هوا
شود چو چهرهٔ لیلی و چون دم مجنون
هوش مصنوعی: همیشه در هر فصل، زمین و آسمان همچون چهرهٔ لیلی زیبا و دلپذیر و مانند نفس مجنون تاثیرگذار و شگفتانگیز خواهد بود.
هوا گسسته کند رشتههای مروارید
زمین نهفته کند فرشهای بوقلمون
هوش مصنوعی: هوا در حال تغییر و جدایی است، و زمین پوششهای رنگارنگ و زیبایی را برای خود به ارمغان میآورد.
گل شکفته بروید ز دامن کُهْسار
زلالهها همه گلگون شود رخ هامون
هوش مصنوعی: گلها از دامن کوهها میرویند و در نتیجه تمام زلالها و آبها به رنگ گلگون درمیآیند و چهرهی هامون (دریاچه یا تالاب) نیز زیبا و رنگین میشود.
تو باش خسروِ اَقران و پادشاه قِران
تو باش قبلهٔ شاهان و پیشگاه قرون
هوش مصنوعی: تو باید بزرگترین و بهترین میان همدورهایهایت باشی و به عنوان پادشاه زمان خود شناخته شوی. تو باید نقطهی مرجع و مورد احترام شاهان و مردم زمانهات باشی.
سر موافق تو سبز و دولتش پیروز
رخ مخالف تو زرد و اخترش وارون
هوش مصنوعی: وقتی شرایط با تو سازگار باشد، اوضاع خوب و موفقیت به همراه دارد، اما زمانی که با تو همراه نیستند، مشکلات و ناکامیها به سراغت میآید.