گنجور

شمارهٔ ۳۸۱

به دارالملک باز آمد تن آسان
خداوندِ بزرگانِ خراسان
بهای ملت حق فخر امّت
قوام ملک صدر دین یزدان
سپهر جاه و خورشید محامِد
مُحمد کدخدای شاه ایران
خداوندی که خشنودی و خشمش
کلید نصرت است و قفل خِذلان
عذاب و رحمت است از کین و مهرش
که کین و مهر او کفرست و ایمان
اگر چه نیست میزان‌ همتش را
سخن را خاطر او هست میزان
بدان میزان همی سنجد سخن را
سخن سنجد بلی مرد سخندان
ز دست او شگفت آید خرد را
جو بارد کلک او بر سیم قطران
خرد را زان شگفت آید که دستش
همی سازد ز قطران آب حیوان
چنان چون بگذرد سوزن ز مُلحَم
به هیجا بگذرد تیرش ز خُفتان
کمان چون پیش تیرش خَم دهد پشت
سعادت روی بنماید ز پیکان
حُسامش را لقب دادست نُصرت
پرند آب رنگ آتش افشان
که رنگ آب دارد در نمایش
ولیکن آتش افشاند به میدان
سمندش را همی خواند زمانه
بُراق بَحر موجِ چرخِ دوران
که موج بحر دارد گاه کوشش
که دور چرخ دارد روز جولان
ز فعل او مُقَمَّر پشت ماهی
ز گوش او مُنَقَّط روی کیوان
به پیکر هست همچون طور سینا
بر او صدر اجل موسی عمران
چو گیرد مِقرَعه در دست‌ گویی
که موسی مر عصا را کرد ثعبان
چو بِدرَفشد کَفَش گویی که موسی
ید بیضا برآورد از گریبان
قوی و روشن است از دو محمد
دل اسلام و چشم هر مسلمان
یکی پیغمبری را بود حجت
یکی نیک‌اختری را هست برهان
یکی شد در عرب مختار سادات
یکی شد در عجم مخدوم اعیان
یکی آورد قرآن معجز خویش
یکی را شد سخن معجز چو قرآن
یکی از خُلد رضوان آگهی داد
یکی ‌کرد از خراسان خلد رضوان
یکی انسان عین اندر نبوّت
یکی اندر وزارت‌ عین انسان
یکی را از مَلَک تَنزیل و تأویل
یکی را از مَلَک تمکین و امکان
بدان افروخته محراب و منبر
بدین آراسته درگاه و ایوان
به عقبی آن شفیع زَلّت این
به دنیا این پناه ملت آن
ایا از عدل تو شاهِ عَجَم شاد
خلیفه شاکر و خشنود سلطان
رهین منت تو میر غزنین
غریق نعمت تو خان توران
به ملک اندر نکردی هیچ کاری
که به بود آن‌ کار بر عقل تو تاوان
نگفتی یک سخن در هیچ معنی
که ‌گشتی زان سخن وقتی پشیمان
همیشه همت و رای تو آن است
که‌ کاری را دهی ترتیب و سامان
کنی آزاده‌ای را صیدِ منت
کشی گردن کشی را زیر فرمان
به کین تو نیارد دست بردن
اگر باز آید اکنون پور دستان
اگر دستان جادو زنده گردد
نیارد کرد با تو مکر و دستان
کجا داغ ستوران تو بیند
پلنگ و شیر در کوه و بیابان
شوند از حشمت تو سست چنگال
شوند از هیبت تو کُند دندان
جمال توست پیدا در وزارت
اگر شد فرّ فخرالملک پنهان
کرا درد و دریغش بود در دل
ز دیدار تو گشت آن درد درمان
اگر شد چشم ما گریان ز هجرش
ز وصل تو لب ما گشت خندان
ز اقبال تو فخر آورد بر خلد
زمین مرو در فصل زمستان
ز فرّ تو کنون شهر نشابور
همی فخر آورد بر مرو شهجان
خراسان چون یکی نامه است‌ گویی
در آن نامه هنرهای تو عنوان
چرا نازس به ایوان کرد کسری
حرا فخر از خُوَرنَق ‌کرد نعمان
که نعمان رفت و فانی شد خُوَرنَق
که کسری رفت و باطل گشت ایوان
بنای شکر و مدح تو نکوتر
که هستش لفظ و معنی اصل و ارکان
بنای تو که آن را تا قیامت
نیارد کرد گردون پست و ویران
نه بامش راگزند از ابر و خورشید
نه بومش را نهیب از باد و باران
نه رنگ و نقش آن آفت پذیرد
اگر گیرد همه آفاق طوفان
خردمندان ا‌چنین‌ا باشند بانی
خداوندان ا‌چنین ا سازند بنیان
به ‌گیتی زیرکان بسیار دیدم
به عالم مقبلان دیدم فراوان
ندیدم هیچ زیرک را بدین حال
ندیدم هیچ مقبل را بدین‌سان
خداوندا همان کردی تو با من
که با حَسّان پیمبر کرد احسان
من اندر مدح تو آن‌ گویم اکنون
که در مدح پیمبر گفت حَسّان
چنان خواهم کجا مدح تو خوانم
که بفشانم به ‌خدمت پیش تو جان
چو جان افشان همی ممکن نگردد
کنم پیشت زخاطر گوهر افشان
چو کردم مَدحِ اَسْلافِ تو مجموع
به مدح تو مزین‌ گشت دیوان
روان شد شعر من در آلِ اسحاق
چو شعر رودکی در آل سامان
فلک تاخیر و نسیان پیشه دارد
نبندم دل در آن تأخیر و نسیان
که هرکاری که دشوارست بر من
به یک ساعت‌ کند رای تو آسان
همیشه تا سیاه و تیره باشد
به عاشق بر شب هجران جانان
ز محنت روزهای دشمنت باد
سیاه و تیره چون شبهای هجران
همیشه تا که نقصان و زیادت
بود بر ماه و بر گردون گردان
قبولت در زیادت باد هر روز
عدو را زان زیادت باد نقصان
همه روز تو فرّخ باد و میمون
به ایلول و به ‌کانون و به نیسان
تو در صدر وزارت همچو آصف
ملک بر تخت شاهی چون سلیمان

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به دارالملک باز آمد تن آسان
خداوندِ بزرگانِ خراسان
هوش مصنوعی: بزرگ‌مرد خراسان که زندگی راحتی دارد، به مرکز حکومت بازگشت.
بهای ملت حق فخر امّت
قوام ملک صدر دین یزدان
هوش مصنوعی: بهای ملت، به معنای ارجی است که باید برای ملت قائل شد. این فخر و افتخار، زینت و قدرت یک کشور است و سرشتی الهی دارد.
سپهر جاه و خورشید محامِد
مُحمد کدخدای شاه ایران
هوش مصنوعی: آسمان مقام و افتخار، مانند خورشید درخشان، محمد، رئیس و فرمانده ایران را نمایندگی می‌کند.
خداوندی که خشنودی و خشمش
کلید نصرت است و قفل خِذلان
هوش مصنوعی: خداوندی وجود دارد که رضایت و خشم او باعث موفقیت یا شکست انسان‌ها می‌شود.
عذاب و رحمت است از کین و مهرش
که کین و مهر او کفرست و ایمان
هوش مصنوعی: عذاب و رحمت او به خاطر دشمنی و دوستی‌اش است، زیرا اینکه دشمنی و دوستی او می‌تواند به کفر و ایمان منتهی شود.
اگر چه نیست میزان‌ همتش را
سخن را خاطر او هست میزان
هوش مصنوعی: هرچند که نمی‌توان به طور دقیق اندازه همت او را سنجید، اما می‌توان به یاد او و خاطراتش اندازه‌ای پیدا کرد.
بدان میزان همی سنجد سخن را
سخن سنجد بلی مرد سخندان
هوش مصنوعی: سخن را باید با دقت و عقل سنجید؛ زیرا تنها افرادی که دارای خرد و بصیرت هستند، می‌توانند به خوبی ارزش کلمات را درک کنند.
ز دست او شگفت آید خرد را
جو بارد کلک او بر سیم قطران
هوش مصنوعی: از دستان او، خرد و اندیشه حیرت‌زده می‌شوند؛ طوری که جو باران می‌آورد و قلم او بر روی سیمِ قطران تأثیر می‌گذارد.
خرد را زان شگفت آید که دستش
همی سازد ز قطران آب حیوان
هوش مصنوعی: عقل حیرت‌زده می‌شود که چطور آبی که گوگرد دارد، می‌تواند به زندگی‌بخشی و حیات تبدیل شود.
چنان چون بگذرد سوزن ز مُلحَم
به هیجا بگذرد تیرش ز خُفتان
هوش مصنوعی: زمانی که سوزن از پارچه‌ای دوزی شده عبور می‌کند، تیر نیز به راحتی از خوابگاه و آرامش می‌گذرد.
کمان چون پیش تیرش خَم دهد پشت
سعادت روی بنماید ز پیکان
هوش مصنوعی: وقتی کمان به سمت تیر خم می‌شود، نشانه‌ای از خوشبختی و سعادت در برابر انسان ظاهر می‌شود.
حُسامش را لقب دادست نُصرت
پرند آب رنگ آتش افشان
هوش مصنوعی: شمشیر او را به نام «پیروزی» نامیده‌اند، که مانند پرنده‌ای با رنگ آبی، آتش را پرتاب می‌کند.
که رنگ آب دارد در نمایش
ولیکن آتش افشاند به میدان
هوش مصنوعی: این شعر به تصویر کشیدن چیزی اشاره دارد که ظاهری آرام و بی‌خطر دارد، اما در واقع بسیار پرقدرت و توانمند است. به عبارت دیگر، در ظاهر ممکن است بی‌تحرک و نرم به نظر برسد، اما در باطن نیروی زیادی دارد و می‌تواند تأثیرات زیادی بگذارد.
سمندش را همی خواند زمانه
بُراق بَحر موجِ چرخِ دوران
هوش مصنوعی: زمانه همچون سمند تندرویی، در حرکت است و امواج زندگی به دور خود می‌چرخند.
که موج بحر دارد گاه کوشش
که دور چرخ دارد روز جولان
هوش مصنوعی: گاهی امواج دریا تلاش می‌کنند و در حالی که روزگار در حال دور زدن است، زندگی به پیش می‌رود.
ز فعل او مُقَمَّر پشت ماهی
ز گوش او مُنَقَّط روی کیوان
هوش مصنوعی: فعل او مانند قمر زیباست و گردی ماه را به یاد می‌آورد، و از گوش او نقاطی مانند ستاره‌های کیوان دیده می‌شود.
به پیکر هست همچون طور سینا
بر او صدر اجل موسی عمران
هوش مصنوعی: جسم او مانند طور سینا است و بر او مقام و رتبه‌ای چون موسی پسر عمران قرار دارد.
چو گیرد مِقرَعه در دست‌ گویی
که موسی مر عصا را کرد ثعبان
هوش مصنوعی: وقتی قرعه بدست می‌گیری، انگار که موسی عصای خود را به مار تبدیل کرده است.
چو بِدرَفشد کَفَش گویی که موسی
ید بیضا برآورد از گریبان
هوش مصنوعی: زمانی که دستش را به بالا می‌برد، گویی که موسی معجزه‌اش را از دامن خود بیرون می‌آورد.
قوی و روشن است از دو محمد
دل اسلام و چشم هر مسلمان
هوش مصنوعی: دل اسلام قوی و روشن است و هر مسلمان به آن چشم دوخته است.
یکی پیغمبری را بود حجت
یکی نیک‌اختری را هست برهان
هوش مصنوعی: یک پیامبر دلیلی دارد و یک نیک‌سرشت هم دلیل روشنی دارد.
یکی شد در عرب مختار سادات
یکی شد در عجم مخدوم اعیان
هوش مصنوعی: در عرب، مختار به مقام و منزلت سادات دست پیدا کرد و در سرزمین‌های عجم نیز، او به عنوان سرپرست و بزرگ‌مردان شناخته شد.
یکی آورد قرآن معجز خویش
یکی را شد سخن معجز چو قرآن
هوش مصنوعی: یک نفر قرآن را به عنوان معجزه‌ی خود آورد و یکی دیگر از آن قرآن سخن گفت که خود به نوعی معجزه است.
یکی از خُلد رضوان آگهی داد
یکی ‌کرد از خراسان خلد رضوان
هوش مصنوعی: یکی از بهشت رضوان خبر داد و دیگری از خراسان به بهشت رضوان اشاره کرد.
یکی انسان عین اندر نبوّت
یکی اندر وزارت‌ عین انسان
هوش مصنوعی: یک نفر در مقام نبوّت به تمام انسانیت مربوط است و در حقیقت تجلی نور الهی است، و نفر دیگر در مقام وزارت هم از خصوصیات انسانی برخوردار است. در هر دو مقام، انسانیت آن‌ها نمایان است، اما نقش و جایگاه آن‌ها متفاوت است.
یکی را از مَلَک تَنزیل و تأویل
یکی را از مَلَک تمکین و امکان
هوش مصنوعی: یکی از فرشتگان به کار نزول و تفسیر مشغول است و دیگری به کار ایجاد و امکان‌پذیری.
بدان افروخته محراب و منبر
بدین آراسته درگاه و ایوان
هوش مصنوعی: محراب و منبر با نور و زیبایی خاصی روشن شده‌اند و درگاه و ایوان نیز به نحو دلنشینی تزئین و آراسته شده‌اند.
به عقبی آن شفیع زَلّت این
به دنیا این پناه ملت آن
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که در دنیای مادی، افرادی هستند که در برابر اشتباهات دیگران شفاعت می‌کنند و به نوعی پناهی برای ملت‌های خود به شمار می‌آیند. به عبارت دیگر، برخی افراد می‌توانند به عنوان یک حمایت و حامی در شرایط سخت برای دیگران عمل کنند.
ایا از عدل تو شاهِ عَجَم شاد
خلیفه شاکر و خشنود سلطان
هوش مصنوعی: آیا از عدالت تو، ای شاه عجم، خلیفه شاد و راضی است و سلطان خوشنود؟
رهین منت تو میر غزنین
غریق نعمت تو خان توران
هوش مصنوعی: من به خاطر نعمت‌های تو، همچون غزنین به بندگی افتاده‌ام و در دریای نعمات تو غرق شده‌ام، ای دارنده‌ی سرزمین توران.
به ملک اندر نکردی هیچ کاری
که به بود آن‌ کار بر عقل تو تاوان
هوش مصنوعی: در سرزمین پادشاهی چیزی انجام ندادی که عقل تو را از آن کار بهتر کند و تو را به زحمت نیندازد.
نگفتی یک سخن در هیچ معنی
که ‌گشتی زان سخن وقتی پشیمان
هوش مصنوعی: تو هیچ حرفی در مورد هیچ موضوعی نگفتی، چون اگر سخنی بگویی، ممکن است بعداً از آن پشیمان شوی.
همیشه همت و رای تو آن است
که‌ کاری را دهی ترتیب و سامان
هوش مصنوعی: همیشه اراده و نظر تو این است که کارها را به خوبی سازماندهی و هماهنگ کنی.
کنی آزاده‌ای را صیدِ منت
کشی گردن کشی را زیر فرمان
هوش مصنوعی: اگر شخصی را که آزاد و بی‌قید و شرط است، به دام خود بکشی، آنگاه شخصی بدخلق و خودرأی را زیر فرمان خود خواهی آورد.
به کین تو نیارد دست بردن
اگر باز آید اکنون پور دستان
هوش مصنوعی: اگر فرزند دستان دوباره بازگردد، هیچ کس نمی‌تواند به خاطر کینه تو خسارتی وارد کند.
اگر دستان جادو زنده گردد
نیارد کرد با تو مکر و دستان
هوش مصنوعی: اگر دستان جادوگر به حیات برگردد، نمی‌تواند به تو نیرنگ و فریب بزند.
کجا داغ ستوران تو بیند
پلنگ و شیر در کوه و بیابان
هوش مصنوعی: آیا پلنگ و شیر در کوه و بیابان می‌توانند داغ ناز پرورده تو را ببینند؟
شوند از حشمت تو سست چنگال
شوند از هیبت تو کُند دندان
هوش مصنوعی: به خاطر بزرگی و قدرت تو، دشمنان به سستی و ناتوانی می‌افتند و از ترس، توانایی حمله و آسیب زدن به تو را از دست می‌دهند.
جمال توست پیدا در وزارت
اگر شد فرّ فخرالملک پنهان
هوش مصنوعی: زیبایی تو در موقعیت‌های مهم و حکومتی مشخص است، حتی اگر مقام و عظمت فخرالملک پنهان باشد.
کرا درد و دریغش بود در دل
ز دیدار تو گشت آن درد درمان
هوش مصنوعی: کسی که در دلش از دیدن تو غم و درد دارد، آن درد به وسیله تو درمان می‌شود.
اگر شد چشم ما گریان ز هجرش
ز وصل تو لب ما گشت خندان
هوش مصنوعی: اگر چشم ما به خاطر دوری او اشک می‌ریزد، به خاطر وصال تو لبان ما شاد و خندان است.
ز اقبال تو فخر آورد بر خلد
زمین مرو در فصل زمستان
هوش مصنوعی: از خوش‌شانسی تو، بهشت زمین را به فخر آورد، به همین خاطر در فصل زمستان نرو.
ز فرّ تو کنون شهر نشابور
همی فخر آورد بر مرو شهجان
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و عظمت تو، اکنون شهر نشابور به خود می‌بالد و به عنوان افتخار بر شهر مرو برتری می‌جوید.
خراسان چون یکی نامه است‌ گویی
در آن نامه هنرهای تو عنوان
هوش مصنوعی: خراسان مانند یک نامه است که در آن هنرهای تو به‌خوبی معرفی شده و نمایش داده شده‌اند.
چرا نازس به ایوان کرد کسری
حرا فخر از خُوَرنَق ‌کرد نعمان
هوش مصنوعی: چرا کسری، همچون نعمان، که در فخر و زیبایی مانند خُوَرنَق می‌درخشید، به ایوان ناز و ادعا نداشت؟
که نعمان رفت و فانی شد خُوَرنَق
که کسری رفت و باطل گشت ایوان
هوش مصنوعی: نعمان رفت و از بین رفت ویرانه‌ای که زمانی به آن شکوه و عظمت می‌داد. همچنان که کسری نیز رفت و سازه‌ای که به او مربوط بود، از بین رفت و به پوچی رسید.
بنای شکر و مدح تو نکوتر
که هستش لفظ و معنی اصل و ارکان
هوش مصنوعی: مدح و ستایش تو از هر چیزی بهتر و زیباتر است، زیرا اصل و مبنای آن نه تنها کلمات، بلکه مفهوم و حقیقتی عمیق‌تر دارد.
بنای تو که آن را تا قیامت
نیارد کرد گردون پست و ویران
هوش مصنوعی: بنای تو که تا قیامت پابرجا بماند، از گردون پست و ویران نخواهد شد.
نه بامش راگزند از ابر و خورشید
نه بومش را نهیب از باد و باران
هوش مصنوعی: نه سقف خانه‌اش آسیب می‌بیند از باران و آفتاب، نه دیوارهایش از وزش باد و باران تهدید می‌شود.
نه رنگ و نقش آن آفت پذیرد
اگر گیرد همه آفاق طوفان
هوش مصنوعی: اگرچه آن چیز زیبایی و جلوه‌ای دارد، اما اگر طوفانی تمام جهان را در برگرفت، رنگ و نقش آن تغییر نخواهد کرد.
خردمندان ا‌چنین‌ا باشند بانی
خداوندان ا‌چنین ا سازند بنیان
هوش مصنوعی: خردمندان اینگونه‌اند که برای خداوندان (معنا یا خدای خود) چنین پایه‌گذاری می‌کنند.
به ‌گیتی زیرکان بسیار دیدم
به عالم مقبلان دیدم فراوان
هوش مصنوعی: در دنیا افراد باهوش زیادی را مشاهده کرده‌ام و در عالم، افرادی که به سمت آینده گام برمی‌دارند، نیز بسیار دیده‌ام.
ندیدم هیچ زیرک را بدین حال
ندیدم هیچ مقبل را بدین‌سان
هوش مصنوعی: هیچ اهل فهم و باهوشی را ندیدم که به این وضع دچار باشد و هیچ کس را هم ندیدم که با چنین چهره‌ای به استقبال بیاید.
خداوندا همان کردی تو با من
که با حَسّان پیمبر کرد احسان
هوش مصنوعی: خداوند، تو با من همان کار را کردی که با پیامبر حسّان احسان و مهربانی نمودی.
من اندر مدح تو آن‌ گویم اکنون
که در مدح پیمبر گفت حَسّان
هوش مصنوعی: من در حال حاضر درباره تو صحبت می‌کنم، مانند اینکه حسان در مدح پیامبر سخن گفت.
چنان خواهم کجا مدح تو خوانم
که بفشانم به ‌خدمت پیش تو جان
هوش مصنوعی: من به گونه‌ای سخن می‌گویم که وقتی از تو ستایش می‌کنم، جانم را در خدمت تو تقدیم کنم.
چو جان افشان همی ممکن نگردد
کنم پیشت زخاطر گوهر افشان
هوش مصنوعی: چون جان را افشانیدن ممکن نیست، من پیش تو می‌آیم و از یادها سخن می‌گویم تا گوهرهای گرانبها را نمایان کنم.
چو کردم مَدحِ اَسْلافِ تو مجموع
به مدح تو مزین‌ گشت دیوان
هوش مصنوعی: وقتی من به ستایش اجداد تو پرداختم، مجموعه آثارم به ستایش تو آراسته شد.
روان شد شعر من در آلِ اسحاق
چو شعر رودکی در آل سامان
هوش مصنوعی: شعر من مانند شعر رودکی در خاندان سامان درخشان و مشهور شد.
فلک تاخیر و نسیان پیشه دارد
نبندم دل در آن تأخیر و نسیان
هوش مصنوعی: دنیا و سرنوشت گاهی موجب تأخیر و فراموشی می‌شود، اما من دل خود را به این تأخیر و فراموشی نمی‌بندم.
که هرکاری که دشوارست بر من
به یک ساعت‌ کند رای تو آسان
هوش مصنوعی: هر کاری که برای من دشوار است، با نظر و تصمیم تو به راحتی انجام می‌شود.
همیشه تا سیاه و تیره باشد
به عاشق بر شب هجران جانان
هوش مصنوعی: در هر زمانی که شب تاریک و غم‌انگیز باشد، دل عاشق در فراق معشوقش در درد و رنج به سر می‌برد.
ز محنت روزهای دشمنت باد
سیاه و تیره چون شبهای هجران
هوش مصنوعی: از سختی و زجر روزهای دشواری که بر تو می‌گذرد، بادی سیاه و تیره بوزد که مانند شب‌های جدایی است.
همیشه تا که نقصان و زیادت
بود بر ماه و بر گردون گردان
هوش مصنوعی: همیشه در زندگی تغییرات و نوسانات وجود دارد، همانطور که ماه و آسمان دچار تغییر می‌شوند.
قبولت در زیادت باد هر روز
عدو را زان زیادت باد نقصان
هوش مصنوعی: هر روز بر دشمنان تو افزوده می‌شود و از این افزایش، به آن‌ها زیان خواهد رسید.
همه روز تو فرّخ باد و میمون
به ایلول و به ‌کانون و به نیسان
هوش مصنوعی: همه روزهای تو خوش و شاد باشد و در فصل‌های مختلف سال، حال و هوایت خوب بماند.
تو در صدر وزارت همچو آصف
ملک بر تخت شاهی چون سلیمان
هوش مصنوعی: تو در جایگاه وزارت مانند آصف، که در قدرت و مقام قرار دارد، و همچون سلیمان بر تخت سلطنت نشسته‌ای.