شمارهٔ ۳۸
ای به عدل تو جهان یافته از جور نجات
دولت و ملک ملک را زبقای تو ثبات
گر بنازند وزیران کُفات از تو سزد
زانکه هم شمس وزیرانی و هم صدر کفات
آن وزیری تو که از بعد رسول قُرَشی
بر تو زیبد که دهد اهل شریعت صلوات
با تو یک ساعت اگر رای زدی اسکندر
از پی چشمهٔ حیوان نشدی در ظُلَمات
چون بدیدی به حقیقت خرد و فضل تو را
خوردی از چشمهٔ فضل و خردت آب حیات
هست دایم زده انگشت تو ای صدر روان
هر یکی بیشتر از دجله و جیحون و فرات
سر فرازد اَمَل و تازه شود روی امید
چون تو در دست قلم گیری و در پیش دوات
برکات همه عالم بود اندر قلمت
چون به توقیع کند در کف رادت حرکات
کوکب سعد چو در بُرج شرف سیر کند
عالمی را بود اندر حرکاتش برکات
عین دیوان ادب را تو چنان داری یاد
که ادیبان به از آن یاد ندارند صفات
صاحب جمهره در عهد تو گر زنده شود
بدل جمهره از شرم تو خواند ادوات
بر تو باید که سخن عرضه کند مرد سخن
که مقادیر سخن را تو شناسی درجات
منم آن بنده که باغ دلم از خدمت توست
تازه و سبز چنانک از دم نوروز نبات
از رضای تو سرافراخته تا روز جزا
در وفای تو دل افروخته تا روز وفات
نیست بر رای تو پوشیده که یک سال مقیم
بودهام در وطنی خشک و تهی از حسنات
سوی درگاه تو از خانه بدان آمدهام
تاکنم شغل بنین ساخته و شغل بنات
تا گهر آرد دستم چه مرا گویی خُذْ
تا گهر بارد طبعم چه مرا گویی هات
غم اِفلاس همی تیره کند خاطر من
که دهد جز تو مرا از غم افلاس نجات
به سرِ تو که به من بنده مُهنّا نرسید
صِلَت تو که بهخط پار مرا بود برات
از تو امسال صِلت نقد همی دارم چشم
تا کنم در کتب شکر تو عنوان صلات
تا به شرع اندر تکبیر صلوت است و سلام
باد شکر تو فریضه چو صیام و چو صلوات
همه انبوهی زوار به درگاه تو باد
همچو انبوهی حجاج به دشت عرفات
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای به عدل تو جهان یافته از جور نجات
دولت و ملک ملک را زبقای تو ثبات
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر عدلت، جهان از ظلم و ستم نجات یافته است، حکومت و پادشاهی به دوام و ثبات تو وابسته است.
گر بنازند وزیران کُفات از تو سزد
زانکه هم شمس وزیرانی و هم صدر کفات
هوش مصنوعی: اگر وزیران بخواهند به تو آسیب برسانند، این کار از آنها بعید نیست، زیرا تو هم مثل خورشید در میان وزیران و همچون بهار در صدر نشینی.
آن وزیری تو که از بعد رسول قُرَشی
بر تو زیبد که دهد اهل شریعت صلوات
هوش مصنوعی: ای وزیری که بعد از پیامبر قریش به تو میآید، شایسته است که اهل دین و شریعت بر تو درود و صلوات فرستند.
با تو یک ساعت اگر رای زدی اسکندر
از پی چشمهٔ حیوان نشدی در ظُلَمات
هوش مصنوعی: اگر با تو حتی یک ساعت صحبت کنم، اسکندر بزرگ هم نمیتواند در تاریکیها به دنبال چشمهٔ حیات برود.
چون بدیدی به حقیقت خرد و فضل تو را
خوردی از چشمهٔ فضل و خردت آب حیات
هوش مصنوعی: وقتی که حقیقت و دانش را مشاهده کردی، از وجود شایستگی و حکمت خودت بهرهمند میشوی و به زندگی واقعی و سرشار از دانش دست پیدا میکنی.
هست دایم زده انگشت تو ای صدر روان
هر یکی بیشتر از دجله و جیحون و فرات
هوش مصنوعی: تو ای صدر (امام) روان، دائماً به یاد تو هستم و این یادآوری برایم از آب دجله، جیحون و فرات نیز بیشتر است.
سر فرازد اَمَل و تازه شود روی امید
چون تو در دست قلم گیری و در پیش دوات
هوش مصنوعی: زمانی که آرزوها در دل انسان جوانه میزنند و امید تازهای در چهرهاش میدرخشد، مانند این است که تو با قلم در دست و دوات پیش رویت، میتوانی سرنوشت خود را بنویسی.
برکات همه عالم بود اندر قلمت
چون به توقیع کند در کف رادت حرکات
هوش مصنوعی: برکات و خيرات همه جهان به دست توست، چون زمانی که در دستان تو به عنوان نشان و امضاء می آید، حرکات و فعالیتهایت تعیین کننده میشود.
کوکب سعد چو در بُرج شرف سیر کند
عالمی را بود اندر حرکاتش برکات
هوش مصنوعی: زمانی که ستاره سعد در موقعیت برج شرف حرکت میکند، برکات و خیر بسیاری برای مردم به ارمغان میآورد.
عین دیوان ادب را تو چنان داری یاد
که ادیبان به از آن یاد ندارند صفات
هوش مصنوعی: تو به خوبی آثار ادبی را به یاد داری، به طوری که ادیبان حرفهای نیز نمیتوانند به همان حد و اندازه، ویژگیها و صفات آن را به خاطر بیاورند.
صاحب جمهره در عهد تو گر زنده شود
بدل جمهره از شرم تو خواند ادوات
هوش مصنوعی: اگر صاحب آن مجموعه در زمان تو زنده شود، به خاطر شرم تو، به جای آن مجموعه، آغاز به خواندن ادوات میکند.
بر تو باید که سخن عرضه کند مرد سخن
که مقادیر سخن را تو شناسی درجات
هوش مصنوعی: مرد دانا باید با تو صحبت کند، زیرا تو باید بتوانی ارزش و درجات کلام را بشناسی.
منم آن بنده که باغ دلم از خدمت توست
تازه و سبز چنانک از دم نوروز نبات
هوش مصنوعی: من همان کسی هستم که دل و وجودم به خاطر خدمت به تو همیشه سرزنده و شاداب است، مانند گیاهانی که در آغاز بهار جوانه میزنند و تازه و سرسبز میشوند.
از رضای تو سرافراخته تا روز جزا
در وفای تو دل افروخته تا روز وفات
هوش مصنوعی: از شادی و خرسندی تو تا روز قیامت سر بلندی دارم و تا روز ابد در وفای تو پرشور و احساس هستم.
نیست بر رای تو پوشیده که یک سال مقیم
بودهام در وطنی خشک و تهی از حسنات
هوش مصنوعی: تو خوب میدانی که من یک سال در مکانی زندگی کردهام که خشک و خالی از نیکیهاست.
سوی درگاه تو از خانه بدان آمدهام
تاکنم شغل بنین ساخته و شغل بنات
هوش مصنوعی: من از خانهام به سوی درگاه تو آمدهام تا شغل و حرفهای برای پسران و دخترانم بسازم.
تا گهر آرد دستم چه مرا گویی خُذْ
تا گهر بارد طبعم چه مرا گویی هات
هوش مصنوعی: بیا تا ببینیم که دستم چه گوهری به همراه میآورد. چه میگویی به من که این گوهر را بگیر؟ بیا و ببین که درونم چقدر ثروت و زیبایی وجود دارد. چه میگویی وقتی که قلبم پر از نعمت است؟
غم اِفلاس همی تیره کند خاطر من
که دهد جز تو مرا از غم افلاس نجات
هوش مصنوعی: غم فقر و تنگدستی دل مرا میآزارد، پس جز تو چگونه میتوانم از این غم رهایی یابم؟
به سرِ تو که به من بنده مُهنّا نرسید
صِلَت تو که بهخط پار مرا بود برات
هوش مصنوعی: به سر تو که به من بندهی مُهنّا نرسید، پیوند تو که به خط پار مرا بود، مجوزی است.
این جمله به نوعی بیان میکند که ارتباط و پیوندی که بین من و تو وجود دارد به اندازهای است که حتی به دست نوشتهای که از تو دارم، نیازمندم.
از تو امسال صِلت نقد همی دارم چشم
تا کنم در کتب شکر تو عنوان صلات
هوش مصنوعی: من امسال به انتظار پاداشی از جانب تو هستم تا بتوانم در نوشتههای خود، به شکرانه تو اشاره کنم.
تا به شرع اندر تکبیر صلوت است و سلام
باد شکر تو فریضه چو صیام و چو صلوات
هوش مصنوعی: در این متن اشاره شده که در دین، وقتی به نماز میپردازیم، در آغاز آن تکبیر و سپس سلام نیز لازم است. همچنین، شکرگزاری تو، مانند روزه و صلوات، واجب و ضروری است.
همه انبوهی زوار به درگاه تو باد
همچو انبوهی حجاج به دشت عرفات
هوش مصنوعی: همه زائران به درگاه تو مانند حجاجی هستند که به دشت عرفات آمدهاند.

امیر معزی