شمارهٔ ۳۷۶
لاغری یار من است از همه خوبان جهان
که بتی موی میان است و مهی تنگ دهان
خواهم آن را که بود چون دل من تنگدهن
جویم آن را که بود چون تن من موی میان
یار لاغر به همه حال ز فربه بهتر
ور ندانی ز من آگاه شو و نیک بدان
خوشتر از شاخ سپیدار بود شاخ سمن
بهتر از نارون و مشک بود سرو روان
ماه چون نو شود از لاغری و باریکی
بنمایند به انگشت همه خلق جهان
گر ستونی بود از سیم، نگیری در دست
باز سوی دهن آری چو خلالی بود آن
دوست لاغر را برگیری و یک فربه را
به دو صد حیله در آغوش گرفتن نتوان
فربهان را نتوان داشت نهان در هر جای
لاغران را به همه جای توان داشت نهان
سبکی شادی جان است و گرانی غم دل
بفروشم غم دل، بازخرم شادی جان
جان سبک باشد و لاغر نبود جز که سبک
تن گران باشد و فربه نبود جز که گران
منم آن عاشق آشفتهدل لاغردوست
جز بدین نام مرا پیش همه خلق مخوان
لاغری دارم و با او دل من سخت خوش است
صبر نتوانم از او یک نفس و نیم زمان
همچنین یار دلارام و چنین دلبر خوش
آفرین شرف الملک مرا داد نشان
قبلهٔ دولت ابوسعد خداوند سعود
دادگر محتشم داد ده داد ستان
آن که از بخشش او فخرکند ملک زمین
آن که از دانش او شاد بود شاه زمان
کف او جود عیان است و کف خلق خبر
دل او علم یقین است و دل خلق گمان
بر گمان تکیه ندارند کجا هست یقین
وز خبر یاد ندارند کجا هست عیان
ای خداوند کریمان و دلیل دولت
ای سرافراز بزرگان و امین سلطان
پیش از این گاه کفایت، پس از این گاه خرد
ننشست و ننشیند چو تو اندر دیوان
مشتری سعد فشاند به سر کلک تو بر
چون شود کلک تو بر سیم و سمن مشکفشان
استوار از قلم و دست تو بینم همه سال
ملک سلطان معظم ز کران تا به کران
گوی تدبیر وکفایت زبزرگان بردی
پس از این کس نزند گوی و نبازد چوگان
باز نشناسد اگر نوشرَوان زنده شود
قلعهٔ درگهت از سلسلهٔ نوشروان
قدم همّت تو تارک کیوان سپرد
زان قبل راه نیابد به تو نحس کیوان
تن بدخواه و بداندیش تو چون نالهٔ طفل
کند اندر شکم مادر فریاد و فغان
مهر و کین تو دهد سود و زیان همهکس
مهرتو سود پدید آرد وکین تو زیان
دل بدخواه تو چون خسته کند دست اجل
باشد از تیروکمان فلکش تیر وکمان
به فلک برشده مریخ و زحل زان دارد
تا غلامان تو را سازد پیکان و سنان
حور خواهد که کند صورت او نقش بساط
چون نهی پای برین سدره و این شادروان
تخت تو جایگهی دارد بر عرش بلند
گر به حیلت رسد اندیشهٔ مخلوق بدان
در بقای ازلی بخت یکی نامه نوشت
تا بر آن نامه مگر نام تو باشد عنوان
ننمودست جنان را مَلِکالعَرش بهکس
وافریدست سرای تو نمودار جنان
گوهر سرخ بروید ز همه روی زمین
گر دهد جود تو یک بار زمین را باران
ای کریمی که عنا را به عنایت ببری
برنتابم ز در و درگه تو نیز عنان
کردمی هوش و روان بر سر مدح تو نثار
گر مرا دست رسیدی بهسوی هوش و روان
گر ثناهای تو گفتن نتواند دل من
ترجمان دل من بنده بود کلک و زبان
درّ و یاقوت من از همت وجود تو سزد
زان کجا همت وجود تو چو بحرست و چوگان
تا بود راغ چو زنگار به هنگام بهار
تا بود باغ چو دینار به هنگام خزان
تا مکان است و درو خُزْد و بزرگی است مکین
تا به زیر قدم خرد و بزرگ است مکان
شاد بادند به درگاه تو هم خرد و بزرگ
تازه بادند به ایوان تو هم پیر و جوان
تن و جان و دل تو خرم و شادان و درست
برخور از جان و تن و کام دل خویش بران
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
لاغری یار من است از همه خوبان جهان
که بتی موی میان است و مهی تنگ دهان
هوش مصنوعی: یار من از همه زیباییهای دنیا لاغرتر است، او همچون مجسمهای است که مویی روی پیشانیاش و دندانهایی تنگ و زیبا دارد.
خواهم آن را که بود چون دل من تنگدهن
جویم آن را که بود چون تن من موی میان
هوش مصنوعی: من کسی را میخواهم که مانند دل من احساس تنگی و فشردگی داشته باشد، و به دنبال کسی هستم که مانند موهای بدن من در میان باشد.
یار لاغر به همه حال ز فربه بهتر
ور ندانی ز من آگاه شو و نیک بدان
هوش مصنوعی: دوستی لاغر در هر شرایطی از کسی چاق بهتر است. اگر نمیدانی، از من آگاه شو و به خوبی بفهم.
خوشتر از شاخ سپیدار بود شاخ سمن
بهتر از نارون و مشک بود سرو روان
هوش مصنوعی: زیباتر از شاخ سپیدار، شاخ سمن است و سرو روان از نارون و مشک هم بهتر است.
ماه چون نو شود از لاغری و باریکی
بنمایند به انگشت همه خلق جهان
هوش مصنوعی: وقتی که ماه تازه و نازک میشود، همه افراد جهان با انگشت خود به آن اشاره میکنند و آن را نشان میدهند.
گر ستونی بود از سیم، نگیری در دست
باز سوی دهن آری چو خلالی بود آن
هوش مصنوعی: اگر ستونی از نقره بود، آن را در دست نگیری و به جای آن، مانند خلال دندان به سمت دهان ببری.
دوست لاغر را برگیری و یک فربه را
به دو صد حیله در آغوش گرفتن نتوان
هوش مصنوعی: اگر دوست لاغرت را به راحتی میتوانی در آغوش بگیری، اما برای در آغوش گرفتن یک فرد چاق به سختی میتوان به چندین روش متوسل شد.
فربهان را نتوان داشت نهان در هر جای
لاغران را به همه جای توان داشت نهان
هوش مصنوعی: نمیتوان فربهها را در هر جا پنهان کرد، اما لاغرها را میتوان به راحتی در همه جا مخفی کرد.
سبکی شادی جان است و گرانی غم دل
بفروشم غم دل، بازخرم شادی جان
هوش مصنوعی: سبکی و شادی روح انسان است، اما درد و غمی که در دل دارم اگر به فروش برم، باز هم شادی و خوشی را به دست میآورم.
جان سبک باشد و لاغر نبود جز که سبک
تن گران باشد و فربه نبود جز که گران
هوش مصنوعی: اگر روح و جان سبک باشد و نحیف، تنها در صورتی ممکن است که بدن سنگین و چاق باشد و اگر بدن چاق و سنگین نباشد، روح و جان هم نمیتوانند به چنین حالتی برسند.
منم آن عاشق آشفتهدل لاغردوست
جز بدین نام مرا پیش همه خلق مخوان
هوش مصنوعی: من همان عاشق پریشانحالی هستم که فقط به خاطر عشق لاغر شدهام، جز به این نام مرا با نام دیگری در میان مردم صدا نزنید.
لاغری دارم و با او دل من سخت خوش است
صبر نتوانم از او یک نفس و نیم زمان
هوش مصنوعی: من دلی شاد از محبت او دارم، گرچه لاغر و ضعیف هستم. نمیتوانم حتی برای یک لحظه هم دوری او را تحمل کنم.
همچنین یار دلارام و چنین دلبر خوش
آفرین شرف الملک مرا داد نشان
هوش مصنوعی: یار نازنین و دلبر زیبا و دلربا با من چنین کرد که نشانی از مقام و شرافتی به من عطا نمود.
قبلهٔ دولت ابوسعد خداوند سعود
دادگر محتشم داد ده داد ستان
هوش مصنوعی: نیاز ما به درگاه خداوند است و تقاضا داریم که بر ما لطف و بزرگی بفرماید. به امید برکت و نعمت از سوی حق تعالی.
آن که از بخشش او فخرکند ملک زمین
آن که از دانش او شاد بود شاه زمان
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر بخششهایش به خود میبالد، همهجا در دنیا مورد احترام است و کسی که از دانش او خوشنود و خوشحال باشد، در زمان خود شبیه به یک پادشاه میباشد.
کف او جود عیان است و کف خلق خبر
دل او علم یقین است و دل خلق گمان
هوش مصنوعی: دست خداوند بخششهایش آشکار است و مردم از آن مطلعاند. اما دل خداوند علم واقعی را در خود دارد، در حالی که دل مردم فقط بر اساس گمان و حدسهایشان عمل میکند.
بر گمان تکیه ندارند کجا هست یقین
وز خبر یاد ندارند کجا هست عیان
هوش مصنوعی: امیدوار نیستند بر هیچ گمانی که نشاندهندهی واقعیت باشد و به اطلاعاتی که به وضوح حقیقت را نشان دهد، آزدی نمیدهند.
ای خداوند کریمان و دلیل دولت
ای سرافراز بزرگان و امین سلطان
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ و بخشنده، و علت اصلی نعمتها، تو که در میان بزرگان سرآمدی و امانتدار شاهی.
پیش از این گاه کفایت، پس از این گاه خرد
ننشست و ننشیند چو تو اندر دیوان
هوش مصنوعی: قبل از این زمان، عقل کافی بود، اما بعد از این زمان، خرد به آرامش نخواهد نشست و مانند تو در میان دیوان نخواهد ماند.
مشتری سعد فشاند به سر کلک تو بر
چون شود کلک تو بر سیم و سمن مشکفشان
هوش مصنوعی: فردی خوش شانسی به تو بهایی میدهد و ارزش تو را بالا میبرد؛ مانند اینکه نوشته یا اثر تو با عطر و زیبایی خاصی جلوهگر میشود و دلها را به خود جذب میکند.
استوار از قلم و دست تو بینم همه سال
ملک سلطان معظم ز کران تا به کران
هوش مصنوعی: من از قلم و دستان تو میبینم که سالها کشور سلطان بزرگ، از یک طرف تا طرف دیگر، بهخوبی برقرار و استوار است.
گوی تدبیر وکفایت زبزرگان بردی
پس از این کس نزند گوی و نبازد چوگان
هوش مصنوعی: توانایی و تدبیر تو از بزرگان برتر است، پس از این دیگر کسی نمیتواند در میدان رقابت به پا خیزد و باختی را تجربه کند.
باز نشناسد اگر نوشرَوان زنده شود
قلعهٔ درگهت از سلسلهٔ نوشروان
هوش مصنوعی: اگر کسی که به سرزندگی و جوانی میرسد، تو را نشناسد، قلعهات از نسل نوشروان هم دوباره جان میگیرد.
قدم همّت تو تارک کیوان سپرد
زان قبل راه نیابد به تو نحس کیوان
هوش مصنوعی: کس به پشتیبانی اراده و تلاش تو به جایگاه بلند و والایی دست یافته است؛ اما برای کسی که به تو دست نیابد، سرنوشت خوب و خوشی رقم نخواهد خورد.
تن بدخواه و بداندیش تو چون نالهٔ طفل
کند اندر شکم مادر فریاد و فغان
هوش مصنوعی: بدن تو همانند نالهٔ کودکی در شکم مادر، به دلخواه و اندیشهٔ بد دچار درد و رنج میشود و فریاد و فغان سر میدهد.
مهر و کین تو دهد سود و زیان همهکس
مهرتو سود پدید آرد وکین تو زیان
هوش مصنوعی: عشق و محبت تو برای همه خوشبختی و بهره به همراه دارد، در حالی که دشمنی و کینهات برای دیگران ضرر و زیان به بار میآورد. محبت تو به دیگران باعث خوشحالی و سود میشود، اما کینهات تنها به ضرر آنها میانجامد.
دل بدخواه تو چون خسته کند دست اجل
باشد از تیروکمان فلکش تیر وکمان
هوش مصنوعی: وقتی دل تو خسته شود، این نشاندهندهٔ آن است که دست تقدیر از تیر و کمانی که سرنوشت برای تو آماده کرده، تیر میزند.
به فلک برشده مریخ و زحل زان دارد
تا غلامان تو را سازد پیکان و سنان
هوش مصنوعی: مریخ و زحل در آسمان به جایگاهی بلند رسیدهاند تا برای خدمتگذاران تو نیز ابزارهایی مانند تیر و نیزه بسازند.
حور خواهد که کند صورت او نقش بساط
چون نهی پای برین سدره و این شادروان
هوش مصنوعی: زیبایی او با گام گذاشتن بر این گلها مانند نقشهایی خواهد شد که بر روی فرش نقش میبندد.
تخت تو جایگهی دارد بر عرش بلند
گر به حیلت رسد اندیشهٔ مخلوق بدان
هوش مصنوعی: تخت تو موقعیتی دارد بر فراز آسمان، اگر اندیشهٔ انسان به چالاکی و هوشمندی، راهی به آنجا پیدا کند.
در بقای ازلی بخت یکی نامه نوشت
تا بر آن نامه مگر نام تو باشد عنوان
هوش مصنوعی: در سرنوشت ابدی، یکی نامهای نوشت و تنها نام تو باید بر سر آن نامه قرار گیرد.
ننمودست جنان را مَلِکالعَرش بهکس
وافریدست سرای تو نمودار جنان
هوش مصنوعی: بهشت را کسی جز خداوند برای کسی نشان نداده است، این خانهای که تو در آن هستی، همان بهشت است که از سوی او خلق شده است.
گوهر سرخ بروید ز همه روی زمین
گر دهد جود تو یک بار زمین را باران
هوش مصنوعی: اگر باران رحمت تو یک بار بر زمین ببارد، سنگها و خاکها هم میتوانند جواهرات سرخ تولید کنند.
ای کریمی که عنا را به عنایت ببری
برنتابم ز در و درگه تو نیز عنان
هوش مصنوعی: ای بخشندهای که با لطف و توجه خود، گرفتارانی را به آواز خود میخوانی، من هرگز اجازه نمیدهم که از در و آستان تو دور شوم.
کردمی هوش و روان بر سر مدح تو نثار
گر مرا دست رسیدی بهسوی هوش و روان
هوش مصنوعی: من تمامی فکر و احساس خود را فدای ستایش تو میکنم، اگر تو به من دسترسی پیدا کنی و به سمت آن فکر و احساس بیاوری.
گر ثناهای تو گفتن نتواند دل من
ترجمان دل من بنده بود کلک و زبان
هوش مصنوعی: اگر نتوانم به خوبی از تو ستایش کنم، دل من بهترین روشنگر احساسات من است و زبانم فقط ابزاری برای بیان آن عشق و احساسم است.
درّ و یاقوت من از همت وجود تو سزد
زان کجا همت وجود تو چو بحرست و چوگان
هوش مصنوعی: مروارید و سنگهای قیمتی من از بزرگی و ارزش وجود تو نشأت میگیرد، زیرا همت و اراده تو همچون دریا است و بینهایت.
تا بود راغ چو زنگار به هنگام بهار
تا بود باغ چو دینار به هنگام خزان
هوش مصنوعی: تا زمانی که برای باغ، زنگار (آلودگی) وجود دارد، بهار نیز وارد آن نمیشود. به همین ترتیب، زمانی که باغ مانند دینار (سکه طلا) در خزان (پاییز) باشد، زیبایی و طراوت خود را حفظ میکند.
تا مکان است و درو خُزْد و بزرگی است مکین
تا به زیر قدم خرد و بزرگ است مکان
هوش مصنوعی: تا زمانی که جایی وجود دارد و در آن هم سرمایه و بزرگی هست، میتوان به آنجا رفت و در آن جا ماند. اما این نکته را باید در نظر گرفت که هر چیز، چه کوچک و چه بزرگ، زیر پای خرد و اندیشه انسان قرار دارد.
شاد بادند به درگاه تو هم خرد و بزرگ
تازه بادند به ایوان تو هم پیر و جوان
هوش مصنوعی: همه افراد، چه کوچک و بزرگ، در درگاه تو خوشحال هستند و نسبت به ورود به مجلس تو، چه پیر و چه جوان، حس تازگی و سرزندگی دارند.
تن و جان و دل تو خرم و شادان و درست
برخور از جان و تن و کام دل خویش بران
هوش مصنوعی: بدن و روح و قلب تو باید شاد و خوشحال باشد؛ از زندگی و لذتها بهرهمند شو و از جان و وجود خود و آنچه را که دوست داری، استفاده کن.