شمارهٔ ۳۷۴
دوش رفتم به خیمهٔ جانان
تازه کردم به بوی جانان، جان
آفتاب است زیر شب گفتی
زیر زلف اندرون رخ جانان
گر به روز آفتاب رخشان است
پس چرا شد به شب رخش رخشان
جعد او بر شکوفه عنبر بار
زلف او بر ستاره مشک افشان
جان من زیر جعد او پیدا
دل من زیر زلف او پنهان
بود چوگان دو زلف وگوی زنخ
گوی و چوگانش را ز گل میدان
گوی سیمین شود به هرحالی
هرکجا عنبری بود چوگان
زیر آن لب نهفته دندانش
همچو لولو نهاده در مرجان
من به دندان گرفتم انگشتم
در غم عشق آن لب و دندان
گفتم ای دلفریب سیمین بر
ماه گویا تویی و سرو روان
در کنارم تو را سزد گردون
وز وثاقم تو را سزد بستان
گرچه با تو مرا خوش است وصال
ورچه دیدار توست قوت روان
از وصال تو خوشترست مرا
خدمت نور دولت سلطان
آفتاب تبار قتلغ بیک
میر گیتیگشای ملک ستان
آنکه همنام شیر یزدان است
هست برهان قدرت یزدان
وان که سلطان برادرش خواند
همچو سلطان بود ز بخت جوان
چاکر جاه و قدر اوست زمین
بندهٔ عقل ورای اوست زمان
کرد با رای او قضا بیعت
کرد با قَدْر او قَدَر پیمان
مهر او با موافقان رحمت
کین او با مخالفان طوفان
دل صافیش چشمهٔ خورشید
کف کافیش چشمهٔ حیوان
کوه با حِلم او چو باد سبک
باد با طبع او چو کوه گران
چون به رزم اندرون گشاد کمین
چون به جنگ اندرون کشید کمان
بفکند شیر شرزه را چنگال
بشکند پیل مست را دندان
بر جبین موافقانش نوشت
مهر او: «هل اتی علی الانسان»
بر جبین مخالفانش نوشت
کین او «کُلّ مَنْ عَلیها فان»
ای امیری که زیر همت توست
برج خورشید و خانهٔ کیوان
پدرت را ولایت است و تورا
جای بهرام و جاه نوشروان
بارگاه تو را ز قدر و شرف
زیبد از روی حور شادروان
خدمت شاه و طاعت پدر است
سیرت تو در آشکار و نهان
مقبلی لاجرم زخدمت این
خرمی لاجرم ز طاعت آن
شاعر شاه و مادح دولت
آفرین گوی توست و مدحت خوان
چون پیاده به مجلس تو شتافت
دهد از حال اسب خویش نشان
داشت اسبی که گاه گام زدن
بود با باد تیزرو یکسان
بحر جوشنده بود در رفتار
چرخ کوشنده بود در جولان
چون برو بودمی بیاسودی
پای و دست من از رکاب و عنان
بیسبب ناگهان بخفت و بمرد
مرگ او بود هم بر او تاوان
ای دریغا که ناگهان آورد
ملکالموت اسب من به زیان
میزبان کن مرا خداوندا
تا نباشم پیاده و حیران
گر من از تو ستورکی خواهم
عذر من ظاهرست و حال عیان
هر ستوری که تو مرا بخشی
شکرگویم به پیش شاه جهان
تا پدید آید از خزان و بهار
گه زمستان و گاه تابستان
بر تو فرخنده باد فصل بهار
بر تو فرخنده باد جشن خزان
تا بپاید فلک تو نیز بپای
تا بماند جهان تو نیز بمان
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوش رفتم به خیمهٔ جانان
تازه کردم به بوی جانان، جان
هوش مصنوعی: دیروز به خیمهٔ محبوبم رفتم و با بوی او جان تازهای گرفتم.
آفتاب است زیر شب گفتی
زیر زلف اندرون رخ جانان
هوش مصنوعی: در زیر تاریکی شب، مانند خورشیدی میدرخشد که زیر زلفهای محبوب جا گرفته است.
گر به روز آفتاب رخشان است
پس چرا شد به شب رخش رخشان
هوش مصنوعی: اگر روز آفتاب درخشان است، پس چرا در شب چهرهاش همچنان درخشان است؟
جعد او بر شکوفه عنبر بار
زلف او بر ستاره مشک افشان
هوش مصنوعی: موهای او مانند شکوفههای خوشبو و زلفهایش همچون ستارههای زیبا درخشان و پراکندهاند.
جان من زیر جعد او پیدا
دل من زیر زلف او پنهان
هوش مصنوعی: روح من در زیر زیباییهای او نمایان است، اما دل من در زیر گیسوانش مخفی شده است.
بود چوگان دو زلف وگوی زنخ
گوی و چوگانش را ز گل میدان
هوش مصنوعی: زلفهای او همچون چوگان است و لبخندش مانند گوی، و او با آرامش در میدان زندگی بازی میکند.
گوی سیمین شود به هرحالی
هرکجا عنبری بود چوگان
هوش مصنوعی: هر جا که عطر خوشی به مشام برسد، حتی در سختترین شرایط، زیبایی و جذابیت خود را نشان میدهد.
زیر آن لب نهفته دندانش
همچو لولو نهاده در مرجان
هوش مصنوعی: زیر آن لب، دندانهایش پنهان است، مانند مرواریدی که در مرجان جای گرفته است.
من به دندان گرفتم انگشتم
در غم عشق آن لب و دندان
هوش مصنوعی: در غم عشق، آنقدر دچار درد و رنج شدم که انگشتم را به دندان گرفتم.
گفتم ای دلفریب سیمین بر
ماه گویا تویی و سرو روان
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای زیبای دلفریب، تو به روشنی ماه میمانی و مانند سروی هستی که در دشت میرقصد.
در کنارم تو را سزد گردون
وز وثاقم تو را سزد بستان
هوش مصنوعی: در کنار من، شایستهی توست که به آسمان نظر کند و از بند من، لایق توست که از باغ لذت ببری.
گرچه با تو مرا خوش است وصال
ورچه دیدار توست قوت روان
هوش مصنوعی: هرچند که بودن با تو و دیدارت برایم بسیار خوشایند است، ولی این عواطف و احساسات همچنان به من نیرو و انرژی میدهد.
از وصال تو خوشترست مرا
خدمت نور دولت سلطان
هوش مصنوعی: خدمت به نور و روشنایی سلطنت تو برایم از دیدار تو هم لذتبخشتر است.
آفتاب تبار قتلغ بیک
میر گیتیگشای ملک ستان
هوش مصنوعی: خورشید گیتی، شاهی است که در میدان نبرد، پیروزی به ارمغان میآورد و زمین را تحت سلطه خود در میآورد.
آنکه همنام شیر یزدان است
هست برهان قدرت یزدان
هوش مصنوعی: کسی که نام او مانند نام شیر است، نشانهای از قدرت خداوند است.
وان که سلطان برادرش خواند
همچو سلطان بود ز بخت جوان
هوش مصنوعی: کسی که برادرش را به مقام سلطنت میخواند، به واسطه سرنوشت خوبش، خود نیز مانند یک سلطان است.
چاکر جاه و قدر اوست زمین
بندهٔ عقل ورای اوست زمان
هوش مصنوعی: خدمتکار و نگهبان مقام و جایگاه او، زمین تابع عقل و دانایی بالاتر از اوست و زمان نیز در اختیار آن عقل است.
کرد با رای او قضا بیعت
کرد با قَدْر او قَدَر پیمان
هوش مصنوعی: با تدبیر او، تقدیرها رقم خورد و با ارادهاش، سرنوشتها مشخص شدند.
مهر او با موافقان رحمت
کین او با مخالفان طوفان
هوش مصنوعی: عشق و محبت او برای کسانی که با او همنظر هستند، مانند رحمت و لطف است، اما برای کسانی که مخالف او هستند، همچون طوفانی و ویرانگر است.
دل صافیش چشمهٔ خورشید
کف کافیش چشمهٔ حیوان
هوش مصنوعی: دل پاک و زلال او مانند چشمهای پر از نور و روشنی است، و آنچنان روحش سرشار از حیات و انرژی است که همچون چشمهای از زندگی میجوشد.
کوه با حِلم او چو باد سبک
باد با طبع او چو کوه گران
هوش مصنوعی: کوه با صبر و بردباری او سبک و بیوزن شده و باد با طبیعت او سنگین و محکم شده است.
چون به رزم اندرون گشاد کمین
چون به جنگ اندرون کشید کمان
هوش مصنوعی: زمانی که در میدان جنگ و نبرد، کمین خود را به نمایش گذاشت، تیراندازی به جنگ درآورد.
بفکند شیر شرزه را چنگال
بشکند پیل مست را دندان
هوش مصنوعی: شیر قوی و شجاع از شدت قدرتش چنگالهایش را بر میافکند و فیل مست را هم با شدت به دندان میرسد.
بر جبین موافقانش نوشت
مهر او: «هل اتی علی الانسان»
هوش مصنوعی: بر پیشانی دوستداران او نوشته شده است: «آیا بر انسان زمانی نیامده که»
بر جبین مخالفانش نوشت
کین او «کُلّ مَنْ عَلیها فان»
هوش مصنوعی: بر پیشانی دشمنانش نوشته شده است که هر چیزی که بر روی زمین است، زوالپذیر است.
ای امیری که زیر همت توست
برج خورشید و خانهٔ کیوان
هوش مصنوعی: ای بزرگی که زیر سایهٔ تو، خورشید و خانهٔ کیوان (سیارهٔ زحل) قرار دارد.
پدرت را ولایت است و تورا
جای بهرام و جاه نوشروان
هوش مصنوعی: پدر تو مقام والایی دارد و تو در موقعیتی برتر از بهرام و جاه نوشروان قرار داری.
بارگاه تو را ز قدر و شرف
زیبد از روی حور شادروان
هوش مصنوعی: مقام و جایگاه تو شایستهی احترامی است که از زیباییها و روحانیّت برمیخیزد.
خدمت شاه و طاعت پدر است
سیرت تو در آشکار و نهان
هوش مصنوعی: انجام خدمت به شاه و اطاعت از پدر، اصل و بنیاد رفتار تو در زندگی چه در ظاهر و چه در باطن است.
مقبلی لاجرم زخدمت این
خرمی لاجرم ز طاعت آن
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که از دیدگاه شاعر، خوشی و شادکامی ناشی از خدمت و عبودیت است. در واقع، برای دستیابی به شادی و سعادت، باید به طاعت و خدمت پرداخته شود.
شاعر شاه و مادح دولت
آفرین گوی توست و مدحت خوان
هوش مصنوعی: شاعر در واقع تو را به عنوان شاه و مدحگوی کسی که دولت را بنا نهاده، ستایش میکند و در وصف تو شعر میسراید.
چون پیاده به مجلس تو شتافت
دهد از حال اسب خویش نشان
هوش مصنوعی: وقتی کسی پیاده به دیدار تو میشتابد، نشانههایی از وضعیت و شرایط اسبش را به تو میدهد.
داشت اسبی که گاه گام زدن
بود با باد تیزرو یکسان
هوش مصنوعی: شخصی اسبی داشت که هنگام راه رفتن، سرعتش با باد تند یکی بود.
بحر جوشنده بود در رفتار
چرخ کوشنده بود در جولان
هوش مصنوعی: در حرکت چرخش دنیا مثل دریا است که همیشه جوشان و پر از جنب و جوش است.
چون برو بودمی بیاسودی
پای و دست من از رکاب و عنان
هوش مصنوعی: وقتی او میرفت، من احساس راحتی میکردم و پا و دستم از کنترل و هدایت آزاد بود.
بیسبب ناگهان بخفت و بمرد
مرگ او بود هم بر او تاوان
هوش مصنوعی: بدون هیچ دلیلی ناگهان خوابش برد و جان سپرد. مرگ او نتیجه رفتارهایش بود.
ای دریغا که ناگهان آورد
ملکالموت اسب من به زیان
هوش مصنوعی: ای کاش که ناگهان فرشته مرگ، زندگیام را به پایان نبرد.
میزبان کن مرا خداوندا
تا نباشم پیاده و حیران
هوش مصنوعی: خداوندا، مرا پذیرایی کن تا در مسیر زندگی سردرگم و تنها نباشم.
گر من از تو ستورکی خواهم
عذر من ظاهرست و حال عیان
هوش مصنوعی: اگر من از تو چیزی بخواهم، واضح است که نیازی به پنهان کردن دلایل من نیست و وضعیت من نیز آشکار است.
هر ستوری که تو مرا بخشی
شکرگویم به پیش شاه جهان
هوش مصنوعی: هر کمکی که به من کنی، برایش سپاسگزارم و آن را پیش بزرگترین حکمران دنیا ارزشمند میدانم.
تا پدید آید از خزان و بهار
گه زمستان و گاه تابستان
هوش مصنوعی: هر فصلی به نوبت خود ظاهر میشود، به طوری که با آمدن بهار و پاییز، زمستان و تابستان نیز در زمان مناسب خود به وجود میآیند.
بر تو فرخنده باد فصل بهار
بر تو فرخنده باد جشن خزان
هوش مصنوعی: بهار و گلچینی برای تو مبارک باشد و همچنین جشن فصل پاییز نیز برای تو خوشایند و پر برکت باد.
تا بپاید فلک تو نیز بپای
تا بماند جهان تو نیز بمان
هوش مصنوعی: تا زمانی که آسمان و ستارهها پابرجا هستند، تو هم پایدار باش تا دنیایت همچنان باقی بماند.