شمارهٔ ۳۷۳
ای دو رخ تو پروین وی دو لب تو مرجان
پروینت بلای دل مرجانت بلای جان
پشتم شده چون گردون اندر پی آن پروین
چشمم شده چون دریا اندر غم آن مرجان
دودی است مگر خطتگلبرگ در آن پیدا
ابری است مگر زلفت خورشید درو بنهان
دودی که فکنده است او در خرمن من آتش
ابری که گشادست او از دیدهٔ من باران
چشم تو زدل خستن کردست مرا عاشق
زلف تو به جان بردن کردست مرا حیران
گر دل بخلد چشمت، شاید که تو پی دلبر
ورجان ببرد زلفت زیبد که تویی جانان
رنجی است مرا در تن زان چشم پر از افسون
دردی است مرا در دل زان زلف پر از دستان
رنجی که ز دیدارت در وقت شود راحت
دردی که زگفتارت در حال شود درمان
در بزم نیفروزد بیطلعت تو مجلس
در رزم نیاراید بیقامت تو میدان
بیطلعت تو مجلس بیماه بود گردون
بیقامت تو میدان بیسرو بود بستان
از تازگی و سرخی لاله است تو را چهره
وز روشنی و پاکی لولوست تو را دندان
لؤلؤ نشنیدم من در بُسَّد نوش آگین
لاله نشنیدم من در سنبل مشک افشان
صورتگر چینستان بر خط تو دارد سر
زیرا که ز خط داری عارض چو نگارستان
خطی است بدیع آیین بر دایرهٔ سیمین
جون خط شهابالدین در مملکت سلطان
ممدوح هنرپرور، بوبکر بلند اختر
جمشیدِ همه لشکر خورشیدِ همه ایران
صدری که مباد او را تا دهر بود آفت
بدری که مباد او را تا چرخ بود نقصان
از رسم بدیع او افروخته شد حضرت
وز رای رفیع او آراسته شد دیوان
تیمار هنرمندان گشته است بدو شادی
دشوار خردمندان گشته است بدو آسان
مخدوم شد از جاهش صد چاکر خدمتگر
ممدوح شد از جودش صد شاعرِ مِدحَتخوان
آن کاو نکند یادش یادش نکند گردون
وان کاو نبرد نامش نامش نبرد کیوان
آنجا که سخنگوید فرمان بَرَدش دولت
وآنجا که هنر ورزد یاری کندش کیهان
تا فعل چنان دارد، یزدان کندش یاری
تا قول چنان دارد دولت بردش فرمان
هرجند که از شوره بیرون ندمد سوسن
هرچند که از آتش بیرون ندمد ریحان
با آب سخای او ریحان دمد از آتش
با باد رضای او سوسن دمد از سِندان
ای پیش معزّالدین با حِشمت و با تمکین
وی پیش قوامالدّین با قدرت و با امکان
از قدرت و امکانت هر روز فزاید این
در حشمت و تمکینت هر روز فزاید آن
بی رای تو بخشش را هرگز نبود حجت
بیطبع تو آتش را هرگز نبود نیران
آنجا که کنی همّت حاتم بودت خادم
وآنجا که دهی نعمت چاکر بودت نعمان
با کین تو گر هرمز یک روز کند بیعت
با مهر توگرکیوان یک روزکند پیمان
کیوان شود از مهرت مسعودتر از زهره
هرمز شود ازکینت منحوستر از کیوان
گر بگذردی دودی از خشم تو بر جنت
ور بر جهدی بادی از جود تو بر نیران
از خشم تو بر جنت رضوان شودی مالک
وز جود تو در نیران مالک شودی رضوان
آباد بر آنکلکت کز بخت لقب دارد
تدبیر گر دولت تصویرگر دوران
بینندهٔ هر صورت بیدیدهٔ صورتبین
دانندهٔ هر حکمت بیخاطر حکمت دان
تیری استکه رفتارش سنبل کند از نسرین
مرغی است که منقارش گوهرکند از قطران
ماند به یکی کوکب کش مشک بود گردون
ماند به یکی مرکبکش سیم بود میدان
زان ابر موافق را باشد سبب نصرت
چون تاج نهد بر سر بر عاجکند جولان
دو ابر همی بینم مُضمَر شده در فعلش
یک ابر همه راحت یک ابر همه طوفان
آن ابر موافق را باشد سبب نصرت
وین ابر مخالف را باشد سبب خذلان
نادر شده چون افسون از عیسی بن مریم
معجز شده چون ثعبان از موسی بن عمران
گویی که تویی عیسی، او هست تو را افسون
گوییکه تویی موسی او هست تو را ثعبان
ای اصل همه نیکی در روشنی و پاکی
جسم تو همه جان شد جان تو همه ایمان
مدح تو معزّی را شد فاتحهٔ دفتر
سکر تو معزی را سد خاتمهٔ دیوان
در نکتهٔ اشعارش مدح تو بود معنی
بر نامهٔ اقبالش نام تو بود عنوان
هستند یک از دیگر زیباتر و نیکوتر
احسان توکردستش مدّاحتر از حسّان
تا هفت زمین باشد از هفت فلک ساکن
تا هفت فلک باشد بر هفت زمینگردان
بر هفت زمین بادا اقبال تو تا محشر
احسان تو را اَحسنت اَحسنت تو را احسان
زیباتر و فرّختر نیسان تو از تِشْرین
نیکوتر و خرّمتر تِشْرین تو از نیسان
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای دو رخ تو پروین وی دو لب تو مرجان
پروینت بلای دل مرجانت بلای جان
هوش مصنوعی: ای چهرهی زیبای تو همچون ستارهی پروین و لبهایت مانند مرجان است. زیبایی تو برای دل من زحمت و عذاب است و این دشواریها برای جانم نیز دردآور است.
پشتم شده چون گردون اندر پی آن پروین
چشمم شده چون دریا اندر غم آن مرجان
هوش مصنوعی: پشتم مانند آسمان شده و به دنبال آن ستاره پروین هستم. چشمانم همچون دریا، در غم آن گوهر مرجان پر از احساسات و شور و غم است.
دودی است مگر خطتگلبرگ در آن پیدا
ابری است مگر زلفت خورشید درو بنهان
هوش مصنوعی: شاید در این دود، نشانههایی از زیبایی خط تو پنهان باشد، و در این ابر، زلفهای تو مانند خورشید نهفته شده است.
دودی که فکنده است او در خرمن من آتش
ابری که گشادست او از دیدهٔ من باران
هوش مصنوعی: دودی که او در کوره زندگی من ایجاد کرده، مثل آتشی است که به خاطر بارانی که از چشم من میریزد، به وجود آمده است.
چشم تو زدل خستن کردست مرا عاشق
زلف تو به جان بردن کردست مرا حیران
هوش مصنوعی: چشمهای تو مرا خسته کرده و این عشق به زلف تو به جانم رسیده است و در حیرت و شگفتی قرار دادهام.
گر دل بخلد چشمت، شاید که تو پی دلبر
ورجان ببرد زلفت زیبد که تویی جانان
هوش مصنوعی: اگر چشمانت دل مرا بخواهند، شاید تو به دنبال محبوب باریکاندام خود باشی، و زیبایی موی تو به تو میآید که تو جانان من هستی.
رنجی است مرا در تن زان چشم پر از افسون
دردی است مرا در دل زان زلف پر از دستان
هوش مصنوعی: چشمهای فریبندهای که به من نگاه میکنند، به من درد و رنجی در بدن میدهند، و زلفهای دلربا و زیبا، عواطف و احساسات مرا در دل دچار درد و غم میکنند.
رنجی که ز دیدارت در وقت شود راحت
دردی که زگفتارت در حال شود درمان
هوش مصنوعی: درد و رنجی که از دیدن تو در زمان خاصی به من میرسد، در واقع راحتی و آرامش به همراه دارد و دردی که از گفتار تو در حال حاضر احساس میکنم، میتواند به نوعی درمان شود.
در بزم نیفروزد بیطلعت تو مجلس
در رزم نیاراید بیقامت تو میدان
هوش مصنوعی: در میهمانی، اگر چهرهی تو نباشد، مجلس روشن نمیشود؛ و در میدان جنگ نیز، بدون قامت تو، هیچ مبارزهای به وجود نمیآید.
بیطلعت تو مجلس بیماه بود گردون
بیقامت تو میدان بیسرو بود بستان
هوش مصنوعی: بدون زیبایی تو، مجلس همچون شب تار است و آسمان بدون قامت تو، باغی بدون درخت و سرو به نظر میرسد.
از تازگی و سرخی لاله است تو را چهره
وز روشنی و پاکی لولوست تو را دندان
هوش مصنوعی: چهرهی تو به خاطر تازگی و سرخی گل لاله زیباست و دندانهایت چون مروارید درخشنده و پاک هستند.
لؤلؤ نشنیدم من در بُسَّد نوش آگین
لاله نشنیدم من در سنبل مشک افشان
هوش مصنوعی: من هرگز صدای مروارید را در گلهای خوشبو نشنیدهام و همچنین عطر لاله را در سنبل مشکی حس نکردهام.
صورتگر چینستان بر خط تو دارد سر
زیرا که ز خط داری عارض چو نگارستان
هوش مصنوعی: صورتگر چینی بر روی چهرهات نشسته است، زیرا که زیباترین نقشها و خطوط چهرهات مانند نگارستانی است.
خطی است بدیع آیین بر دایرهٔ سیمین
جون خط شهابالدین در مملکت سلطان
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی اشاره میکند به یک اثر هنری خاص که به شیوهای استادانه بر روی سطح نقرهای خلق شده است. این اثر به نوعی نشاندهندهٔ هنر و خلاقیت میباشد و به نام شخصیتی مشهور در یک سرزمین خاص اشاره میکند.
ممدوح هنرپرور، بوبکر بلند اختر
جمشیدِ همه لشکر خورشیدِ همه ایران
هوش مصنوعی: مدحی که از هنرمندان و بزرگانی چون بوبکر، که در راس لشکرهاست و مانند ستارهای درخشان در آسمان ایران میدرخشد.
صدری که مباد او را تا دهر بود آفت
بدری که مباد او را تا چرخ بود نقصان
هوش مصنوعی: هرگز نباید سکوی بلندی که در آن هستی به بدی دچار شود، زیرا وجود او تا زمانی که جهان پابرجاست، به طور کامل است. اگر خدایی ناکرده نقصی به او برسد، تا زمانی که آسمان برقرار باشد، زیانبار است.
از رسم بدیع او افروخته شد حضرت
وز رای رفیع او آراسته شد دیوان
هوش مصنوعی: به خاطر هنر خلاقانهاش، مقام حضرت روشن شد و با آراستگی نظرات عمیق او، دیوانها به زیبایی تمام شدند.
تیمار هنرمندان گشته است بدو شادی
دشوار خردمندان گشته است بدو آسان
هوش مصنوعی: شاد کردن هنرمندان به دست او مشکل شده است، اما برای خردمندان این کار آسان شده است.
مخدوم شد از جاهش صد چاکر خدمتگر
ممدوح شد از جودش صد شاعرِ مِدحَتخوان
هوش مصنوعی: از جایگاه والای او، صد خدمتکار به زانو درآمدند و از بخششهای او، صد شاعر را به خیال سرودن مدح و ستایش برانگیخت.
آن کاو نکند یادش یادش نکند گردون
وان کاو نبرد نامش نامش نبرد کیوان
هوش مصنوعی: هر کس که خود به یاد دیگران نباشد، آسمان نیز او را فراموش خواهد کرد. و هر کس که نامش را در دلها نپروراند، ستارهها نیز او را فراموش میکنند.
آنجا که سخنگوید فرمان بَرَدش دولت
وآنجا که هنر ورزد یاری کندش کیهان
هوش مصنوعی: در جایی که فرد توانایی بیان نظر و سخن گفتن داشته باشد، به او موفقیت و قدرت میدهد و در جایی که هنرمندی و توانایی در خلق آثار وجود داشته باشد، کائنات و طبیعت به او کمک میکنند.
تا فعل چنان دارد، یزدان کندش یاری
تا قول چنان دارد دولت بردش فرمان
هوش مصنوعی: هر کس که چنین عمل کند، خدا او را یاری میکند و هر کس که چنین سخن بگوید، دولت بر او فرمانروایی خواهد کرد.
هرجند که از شوره بیرون ندمد سوسن
هرچند که از آتش بیرون ندمد ریحان
هوش مصنوعی: هرچند که در خاک شور نمیتواند گل سوسن رشد کند، و هرچند که در آتش نیز گیاه ریحان نمیتواند سر بر آورد.
با آب سخای او ریحان دمد از آتش
با باد رضای او سوسن دمد از سِندان
هوش مصنوعی: با آب فراوان او، ریحان (گیاهی معطر) به خاطر گرما به اهتزاز درمیآید و با وزش باد ملایم او، سوسن (گلی زیبا) بر روی زمین شکوفا میشود.
ای پیش معزّالدین با حِشمت و با تمکین
وی پیش قوامالدّین با قدرت و با امکان
هوش مصنوعی: ای کسی که در برابر معزالدین با شکوه و عظمت ایستادهای، و در برابر قوامالدین با قدرت و توانایی قرار داری.
از قدرت و امکانت هر روز فزاید این
در حشمت و تمکینت هر روز فزاید آن
هوش مصنوعی: هر روز بر تواناییها و امکانات تو افزوده میشود و از لحاظ مقام و قدرت نیز هر روز بیشتر میافزایی.
بی رای تو بخشش را هرگز نبود حجت
بیطبع تو آتش را هرگز نبود نیران
هوش مصنوعی: بدون نظر تو، بخشش هرگز دلیل نمیشود و بیمیل تو، آتش هرگز به شعله نمیافتد.
آنجا که کنی همّت حاتم بودت خادم
وآنجا که دهی نعمت چاکر بودت نعمان
هوش مصنوعی: هرجا که بخواهی دست به کار نیکو بزنید، به بزرگی حاتم، کسی خدمتگزار شما خواهد بود و هرجا که generosity یا بخشش کنی، مانند نعمان مورد احترام و قدردانی قرار خواهی گرفت.
با کین تو گر هرمز یک روز کند بیعت
با مهر توگرکیوان یک روزکند پیمان
هوش مصنوعی: اگر هرمز روزی به خاطر کینهات با تو بیعت کند، و اگر کیوان یک روز پیمانی با تو ببندد،...
کیوان شود از مهرت مسعودتر از زهره
هرمز شود ازکینت منحوستر از کیوان
هوش مصنوعی: کیوان به خاطر محبت تو خوشبختتر از ستاره زهره و هرمز به خاطر کینهات بدبختتر از کیوان خواهد شد.
گر بگذردی دودی از خشم تو بر جنت
ور بر جهدی بادی از جود تو بر نیران
هوش مصنوعی: اگر خشم تو به قدری شدید باشد که دودی از آن به بهشت برود، یا اگر بخشش و generosity تو به قدری باشد که بادی از آن به دوزخ بوزد، نشاندهنده تأثیر عمیق احساسات و رفتارهای انسان بر سرنوشت اوست.
از خشم تو بر جنت رضوان شودی مالک
وز جود تو در نیران مالک شودی رضوان
هوش مصنوعی: اگر خشم تو بر بهشت برین بیفتد، تو را مالک آن میکند و اگر رحمت و بخشش تو بر دوزخ جاری شود، تو را مالک آن نیز میسازد.
آباد بر آنکلکت کز بخت لقب دارد
تدبیر گر دولت تصویرگر دوران
هوش مصنوعی: سرزمین تو به خاطر بخت نیکو، رونق و آبادانی دارد. چون تدبیر به دست توست، میتوانی سرنوشت و وضعیت زمانهات را به خوبی ارزیابی کنی.
بینندهٔ هر صورت بیدیدهٔ صورتبین
دانندهٔ هر حکمت بیخاطر حکمت دان
هوش مصنوعی: هر کسی که به ظواهر دنیا نگاه میکند، اگر بینای واقعی نباشد نمیتواند درک درستی از آنها داشته باشد. همچنین، کسی که به عمق حکمتها نمینگرد، به معنای واقعی آن حکمتها پی نخواهد برد.
تیری استکه رفتارش سنبل کند از نسرین
مرغی است که منقارش گوهرکند از قطران
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و جذابیت دو چیز میپردازد. تیر، که به عنوان سمبل بلاغت و زیبایی رفتار اشاره شده، در واقع نمایانگر قدرت و تأثیرگذاری است. همچنین، پرندهای که با منقار خود گوهرها را میسازد، به نوعی نشاندهنده هنر و خلاقیت در تبدیل چیزهای معمولی به زیبا و ارزشمند است. در کل، این تصویرسازیها بیانکننده جذابیت و زیبایی در طبیعت و هنر هستند.
ماند به یکی کوکب کش مشک بود گردون
ماند به یکی مرکبکش سیم بود میدان
هوش مصنوعی: در آسمان، ستارهای وجود دارد که بویی مانند مشک را پخش میکند و در میدان، حیوانی است که بار بر دوش سیم میکشد.
زان ابر موافق را باشد سبب نصرت
چون تاج نهد بر سر بر عاجکند جولان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی ابرهای مناسب و دوستدار به بارش بیافتند، میتوانند باعث پیروزی و موفقیت شوند؛ همچون زمانی که تاجی بر سر گذاشته میشود و جلوهای از عظمت و شکوه را به نمایش میگذارد.
دو ابر همی بینم مُضمَر شده در فعلش
یک ابر همه راحت یک ابر همه طوفان
هوش مصنوعی: دو ابر را مشاهده میکنم که در رفتارشان نهفته است؛ یک ابر نمایانگر آرامش و راحتی است و ابر دیگر نشانهی طوفان و آشوب.
آن ابر موافق را باشد سبب نصرت
وین ابر مخالف را باشد سبب خذلان
هوش مصنوعی: ابرهای موافق و همراستا باعث پیروزی و موفقیت میشوند، در حالی که ابرهای مخالف و ناهمخوان، سبب شکست و ناکامی میگردند.
نادر شده چون افسون از عیسی بن مریم
معجز شده چون ثعبان از موسی بن عمران
هوش مصنوعی: در اینجا به دو معجزه اشاره شده است. یکی از معجزات عیسی (ع) که با افسون و جادو برخورد دارد و دیگری معجزه موسی (ع) که به شکلی مانند تغییر شکل مار به عصا توصیف شده است. این کلمات نشاندهنده نادر بودن این معجزات و تاثیرگذاری آنها در زمان خود هستند.
گویی که تویی عیسی، او هست تو را افسون
گوییکه تویی موسی او هست تو را ثعبان
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تو مانند عیسی هستی، زیرا او برای تو جاذبهای خاص دارد. همچنین، تو شباهتی به موسی داری، چرا که او نیز به تو قدرتی میبخشد که همانند مار تسخیرکننده است.
ای اصل همه نیکی در روشنی و پاکی
جسم تو همه جان شد جان تو همه ایمان
هوش مصنوعی: تو سرچشمهی تمام خوبیها هستی، وجود تو مظهر روشنی و پاکی است. روح تو سرشار از زندگی و ایمان است.
مدح تو معزّی را شد فاتحهٔ دفتر
سکر تو معزی را سد خاتمهٔ دیوان
هوش مصنوعی: مدح و ستایش تو، باعث تسلی خاطر حزنزدهای شد و به نوعی پایاننامه یا نتیجهگیری او را رقم زد. همچنین، تاثیر سکر و شوق تو، مانع نهایی و حد و مرز دیوانی دیگر است.
در نکتهٔ اشعارش مدح تو بود معنی
بر نامهٔ اقبالش نام تو بود عنوان
هوش مصنوعی: در اشعارش، ستایش و تحسین تو به وضوح دیده میشد و در نامهٔ موفقیتش، نام تو به عنوان نشانهای مشخص قرار داشت.
هستند یک از دیگر زیباتر و نیکوتر
احسان توکردستش مدّاحتر از حسّان
هوش مصنوعی: در میان انسانها، بعضی از افراد زیبا و نیکو هستند، ولی تو که احسان و خوبی به دیگران میکنی، از همه آنان برتر و ستودنیتر هستی.
تا هفت زمین باشد از هفت فلک ساکن
تا هفت فلک باشد بر هفت زمینگردان
هوش مصنوعی: تا زمانی که هفت زمین وجود داشته باشد از هفت آسمان، و تا زمانی که هفت آسمان بر هفت زمین بچرخند.
بر هفت زمین بادا اقبال تو تا محشر
احسان تو را اَحسنت اَحسنت تو را احسان
هوش مصنوعی: به هفت سرزمین، خوشبختی و شایستگی تو حاکم باشد تا روز قیامت، بر نیکوییها و احسانهای تو، آفرین و تحسین فرستاده شود.
زیباتر و فرّختر نیسان تو از تِشْرین
نیکوتر و خرّمتر تِشْرین تو از نیسان
هوش مصنوعی: نیسان زیبا و خوشیمنتری نسبت به تشرین است و تشرین هم شادابتر و بهتر از نیسان میباشد.