شمارهٔ ۳۷۰
خطّ است گرد عارض آن ماه دلستان
یا سنبل است ریخته بر طرف گلستان
یا عنبرست حلّ شده بربرگ نسترن
یا مورچه است صفزده برگرد ارغوان
از کوچکی که هست مر آن ماه را دهن
از لاغریکه هست مر آن ماه را میان
چون در میان و در دهن او نگه کنی
گوئی میان او کمرست و کمر دهان
در پرنیانش آهن و در مشک آتش است
این هر چهار سخت بدیع است و دلستان
هرگز بدین صفت نشنیدم مُشَعبَدی
کاهن به مشک پوشد و آتش بهپرنیان
من دارم از عقیق به جَزع اندرون اثر
واو دارد از شکر به عقیق اندرون نشان
تا دور گشت قامت چون تیر او زمن
پشتم شدست در طلبش چفته چون کمان
جز دیدهٔ من و لب او در جهان که دید
جزع عقیق بار و عقیق گهرفشان
هرگز کمان روان ز پس تیر کس ندید
چون شدکمان من ز پس تیر او روان
هر شب که دست در علم وصل او زنم
خورشید برکشد عَلَم صبح در زمان
وان شب که قصههای فراقش کنم به شعر
گمره شوند فَرْقد و شِعْری به آسمان
تاکی نهم به دل بر از اندوه عشق داغ
تاکیکنم ز هجر بتان ناله و فغان
جان پرورم بهدوستی و مدح صاحبی
کاو هست یرورندهٔ ملک خدایگان
فرخنده مجد ملک و پسندیده شمس دین
تاج تبار و واسطهٔ عقد دودمان
بوالفضل کز فضایل و اقبال نام او
منسوخ کرد نام بزرگان باستان
بدری که شد به طلعتش افروخته زمین
صدری که شد به همتش آراسته زمان
جان است شکر او که بود آشنای عقل
عقل است مهر او که بود رهنمای جان
گویی کفایت و هنرش وهم و فکر توست
کان هست بینهایت و این هست بیکران
گویی مناقبش صفت ذات صانع است
کاندر چگونگیش همی گم شود گمان
تخمی شناس خدمت او در زمین بخت
کان تخم بردهد به همه وقت نام و نان
سود و زیان و سَعْد و نحوست به هم دهند
افلاک در تحرک و اجرام در قران
آهنگ سوی خدمت او کن که خدمتش
سعدی است بینحوست و سودی است بیزیان
دارد به زیر کلک در از عقل و از هنر
گنج و سپاه و مملکت صاحب القران
بی عقل کامل و هنر وافر ای عجب
بر کام خویشتن نتوان گشت کامران
نه شغل روزگار توان ساخت بر گزاف
نه کلک شهریار توان داست رایگان
ای گوش غایبان ز کمال تو پر خبر
وی چشم حاضران زجمال تو پر عیان
امر تو چون قضاست رسیده بهر مکین
نام تو چون هواست رسیده بهر مکان
کوهیگران زعزم تو کاهی شود سبک
کاهی سبک ز حزم تو کوهی شود گران
فضل کفات را به قلم نقد کردهای
وارزاق خلق را به قلم کردهای ضمان
یک تن که دید ناقد فضل همه کفات
یک تن که دید رازق رزق همه جهان
از قُوَّت عبارت و تهذیب لفظ توست
اندر لغت فصاحت و اندر نُکَت بیان
اعجاز و سِحْر وصف بیان و بنان توست
هم معجزالبیانی و هم ساحرالبنان
کلک مُشَعْبد تو چراغی است نوربخش
ازکاشغر زبانه زده تا به قیروان
ملک از دخان او همه ساله مُنَقّش است
و او خود منقش است همه ساله از دخان
ماند به خیزران و به قدرت چو خنجرست
هرگز که دید قدرت خنجر ز خیزران
بینای اَکْمَه است و سخنگوی اَبْکَم است
دانای بیدل است و توانای ناتوان
مرغی است اوکه درّو شبه پرکشد به هم
چون سوی صحن باغ گراید ز آشیان
در زیر هر صفیرش درّی است شاهوار
در زیر هر صریرش گنجی است شایگان
او هست درکف تو و تاثیر نقش اوست
در قصرهای قیصر و در خانههای خان
ای آشکار پیش دلت هر چه کردگار
آرد همی به پردهٔ غیب اندرون نهان
دست تورا به ابر که داند قیاس کرد
تا بدره بدره این دهد و قطره قطره آن
در حشر اگر به دست تو باشد شمار خلق
بر هیچ خلق بسته نماند در جنان
هرچند پادشاه تن آدمی است دل
از بهر آفرین تو شد بندهٔ زبان
گوییکه مدح تو سبب عز و شادی است
زیرا که مادح تو عزیزست و شادمان
گرگنجهای مدح تو مخزون کند قضا
گردونش قلعه باید و خورشید پاسبان
رسته است از امتحان فلک طبع من رهی
تا کردهام به طبع مدیح تو امتحان
خواهم همی ز بهر ثنای و لقای تو
در دیده روشنایی و درکالبد روان
در مدح تو به وصفکمال است شعر من
خاصه به رسم تهنیت جشن مهرگان
جشنی عجب که در چمن و بوستان همی
بر لشکر بهار زند لشکر خزان
گویی مگر درخت یکی مرد راهب است
بر دوش او فکنده یهودانه طیلسان
زنگارگون لباس درختان جویبار
گویی فرو زدند بهزنگار زعفران
بیماری است و عشق رخ زرد را سبب
بیمار و عاشق اندر مگر باغ و بوستان
گر طبع باغ پیر و کهن گشت باک نیست
طبع تو تازه باد و تن و بخت نوجوان
تا در میان دشمن و اندر میان دوست
ازکین بود حکایت و از مهر داستان
بر دشمنانت نحس زحل باد کینهورز
بر دوستانت سعد فلک باد مهربان
گنج طرب همیشه تو را باد زیردست
اسب ظفر همیشه تو را باد زیرران
روشن به طلعت شه افاق چشم تو
روشن به نور طلعت تو چشم خاندان
جاه و قبول و حشمت تو هر سه پایدار
عز و بقا و دولت تو هر سه جاودان
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خطّ است گرد عارض آن ماه دلستان
یا سنبل است ریخته بر طرف گلستان
هوش مصنوعی: خطوطی که بر چهره آن ماه زیبا نقش بسته، مانند سنبلهایی هستند که بر گوشههای گلستان افتادهاند.
یا عنبرست حلّ شده بربرگ نسترن
یا مورچه است صفزده برگرد ارغوان
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عطر و زیبایی گل نسترن و همچنین به تصویر کشیدن صحنهای از طبیعت میپردازد. شاعر به نوعی آنچه را که زیبا و خوشبو است، با عنبر مقایسه میکند و در کنار آن، صفهای منظم مورچهها را که در اطراف گلهای ارغوانی در حال حرکت هستند، به تصویر میکشد. این توصیف حس لطافت و شگفتی از زیباییهای طبیعی را منتقل میکند.
از کوچکی که هست مر آن ماه را دهن
از لاغریکه هست مر آن ماه را میان
هوش مصنوعی: از زمانی که آن ماه کوچک بود، به خاطر لاغریاش، دهنش چقدر کم است!
چون در میان و در دهن او نگه کنی
گوئی میان او کمرست و کمر دهان
هوش مصنوعی: وقتی به داخل دهان او نگاه کنی، به نظر میرسد که میان او مانند کمر است و دهانش هم همچون کمر.
در پرنیانش آهن و در مشک آتش است
این هر چهار سخت بدیع است و دلستان
هوش مصنوعی: در پارچههایی که بسیار نازک و لطیف هستند، آهن وجود دارد و در عطر مشکی که بوی آتش را میدهد. این چهار عنصر هرکدام به طرز شگفتانگیز و جذابی در کنار هم قرار دارند.
هرگز بدین صفت نشنیدم مُشَعبَدی
کاهن به مشک پوشد و آتش بهپرنیان
هوش مصنوعی: هرگز نشنیدهام که کسی با ویژگیهای خاصی که یک کاهن دارد، مشک را بپوشد و آتش را در پارچهی نرم منتقل کند.
من دارم از عقیق به جَزع اندرون اثر
واو دارد از شکر به عقیق اندرون نشان
هوش مصنوعی: من از عقیق به جَزع رنگ و بویی گرفتهام و از شکر هم درونم نشانههایی مانند عقیق پیدا شده است.
تا دور گشت قامت چون تیر او زمن
پشتم شدست در طلبش چفته چون کمان
هوش مصنوعی: وقتی قامت او مثل تیر بلند و راست شد، من به خاطر جستجوی او مانند کمانی خم شده بر پشت خود احساس سنگینی کردم.
جز دیدهٔ من و لب او در جهان که دید
جزع عقیق بار و عقیق گهرفشان
هوش مصنوعی: جز چشم من و لب او، در این دنیا هیچ چیز دیگری را نمیبینم، مانند عقیق که زیبایی و ارزشش به درخشش و جلوهاش است.
هرگز کمان روان ز پس تیر کس ندید
چون شدکمان من ز پس تیر او روان
هوش مصنوعی: هیچکس ندیده است که کمان به دوش کسی بیفتد و تیرش به سوی دیگران پرتاب شود، اما کمان من وقتی تیر او را میبیند، به دنبال او روان است.
هر شب که دست در علم وصل او زنم
خورشید برکشد عَلَم صبح در زمان
هوش مصنوعی: هر شب که به یاد او هستم و ارتباطی با او برقرار میکنم، مانند این است که خورشید صبحگاهان علم و نشانههای خود را برافراشته میکند.
وان شب که قصههای فراقش کنم به شعر
گمره شوند فَرْقد و شِعْری به آسمان
هوش مصنوعی: وقتی شبی را برای گفتن داستانهای جدایی و دوری خود انتخاب کنم، ستارهها و شعرهای من در آسمان گم میشوند.
تاکی نهم به دل بر از اندوه عشق داغ
تاکیکنم ز هجر بتان ناله و فغان
هوش مصنوعی: چقدر باید از غم عشق رنج بکشم؟ تا کی باید به خاطر دوری محبوبان شکایت و ناله کنم؟
جان پرورم بهدوستی و مدح صاحبی
کاو هست یرورندهٔ ملک خدایگان
هوش مصنوعی: من به خاطر دوستی و ستایش فردی جان خود را پرورش میدهم که مالک و فرمانروای زمین است.
فرخنده مجد ملک و پسندیده شمس دین
تاج تبار و واسطهٔ عقد دودمان
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصیت و مقام کسی میپردازد که خوشبختی و بزرگی را برای خانواده و نسل خود به ارمغان آورده است. او به عنوان یک فرد برجسته و مورد پسند، مظهر نور و روشنی دین به شمار میآید و با وجود خود، پیوندهای خانوادگی و نسب را تقویت میکند.
بوالفضل کز فضایل و اقبال نام او
منسوخ کرد نام بزرگان باستان
هوش مصنوعی: بوالفضل به خاطر ویژگیها و کامیابیهایش، باعث شده است که نام بزرگانی که در گذشته مشهور بودند، فراموش شود.
بدری که شد به طلعتش افروخته زمین
صدری که شد به همتش آراسته زمان
هوش مصنوعی: چهرهای که با نورش زمین را روشن کرد و وجودش به خاطر ارادهاش، زمان را زیبا و منظم ساخت.
جان است شکر او که بود آشنای عقل
عقل است مهر او که بود رهنمای جان
هوش مصنوعی: جان من به خاطر آن شکر است که با عقل آشناست و عقل من به خاطر عشق اوست که راهنمای جانم میباشد.
گویی کفایت و هنرش وهم و فکر توست
کان هست بینهایت و این هست بیکران
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که توانایی و استعداد او از خیال و اندیشه تو نشأت میگیرد، زیرا آنچه او دارد بیپایان است و آنچه تو داری نیز بیمرز و گسترده است.
گویی مناقبش صفت ذات صانع است
کاندر چگونگیش همی گم شود گمان
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که ویژگیهای او به گونهای است که به خصوصیات خداوند شبیه میشود و در این اوصاف، تصوری از ذات او گم میشود.
تخمی شناس خدمت او در زمین بخت
کان تخم بردهد به همه وقت نام و نان
هوش مصنوعی: کسی که به خدمت او توجه دارد و سعی میکند، در زندگیاش شانس و موفقیتهایی به دست میآورد که همواره او را برای یادآوری نام و روزیاش معرفی میکند.
سود و زیان و سَعْد و نحوست به هم دهند
افلاک در تحرک و اجرام در قران
هوش مصنوعی: سرنوشت و خوشبختی و بدبختی انسانها تحت تأثیر حرکت سیارات و اجرام آسمانی قرار دارد. این عوامل در یکدیگر تأثیر متقابل دارند و تغییرات آنها میتواند بر زندگی افراد اثر بگذارد.
آهنگ سوی خدمت او کن که خدمتش
سعدی است بینحوست و سودی است بیزیان
هوش مصنوعی: به سوی خدمت او بشتاب که خدمت به او برای سعدی خوشبختی و نفعی بدون ضرر است.
دارد به زیر کلک در از عقل و از هنر
گنج و سپاه و مملکت صاحب القران
هوش مصنوعی: زیر دفتری که به قلم نوشته شده، دانش و هنر به همراه ثروت و قدرت یک سرزمین وجود دارد که صاحب قرآن است.
بی عقل کامل و هنر وافر ای عجب
بر کام خویشتن نتوان گشت کامران
هوش مصنوعی: اگر انسان بیفهم و بدون هنر باشد، عجیب است که بتواند به خواستههای خود برسد و در زندگی موفق باشد.
نه شغل روزگار توان ساخت بر گزاف
نه کلک شهریار توان داست رایگان
هوش مصنوعی: نه در روزگاری که بیدلیل کار کنیم میتوان شغل و پیشهای ساخت، نه در دنیای خود میتوان به آسانی و بیزحمت از عهده کارهای بزرگ برآمد.
ای گوش غایبان ز کمال تو پر خبر
وی چشم حاضران زجمال تو پر عیان
هوش مصنوعی: ای گوش کسانی که دور هستند، از زیباییها و کمالات تو آگاهند و ای چشم کسانی که نزدیک هستند، از زیبایی چهرهات بهوضوح میبینند.
امر تو چون قضاست رسیده بهر مکین
نام تو چون هواست رسیده بهر مکان
هوش مصنوعی: امرت مانند تقدیر است که به هر مکان رسیده و نام تو مانند هواست که در هر جایی پراکنده شده است.
کوهیگران زعزم تو کاهی شود سبک
کاهی سبک ز حزم تو کوهی شود گران
هوش مصنوعی: اگر تو با اراده و استقامت خود تلاش کنی، مشکلات بزرگ به آسانی حل میشوند و همچنین میتوانی از ضعفهای کوچک خود به قدرتهای بزرگ دست پیدا کنی.
فضل کفات را به قلم نقد کردهای
وارزاق خلق را به قلم کردهای ضمان
هوش مصنوعی: تو فضائل و خوبیهای دیگران را با دقت و قلم خود نوشتهای و همچنین برکت و روزی مردم را با دقت و حسابی به تصویر کشیدهای.
یک تن که دید ناقد فضل همه کفات
یک تن که دید رازق رزق همه جهان
هوش مصنوعی: یک نفر که توانایی و فضیلتهای بسیاری را مشاهده کرد، مانند کسی است که رازق و روزیدهنده تمام جهانیان را میبیند.
از قُوَّت عبارت و تهذیب لفظ توست
اندر لغت فصاحت و اندر نُکَت بیان
هوش مصنوعی: قدرت واژهها و زیبایی بیان تو به خاطر مهارت در زبان و دقت در نکات کلامی است.
اعجاز و سِحْر وصف بیان و بنان توست
هم معجزالبیانی و هم ساحرالبنان
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و تأثیر کلمات و بیان اشاره دارد. به نوعی میگوید که قدرت و جذابیت سخن و دستهایتان مانند یک معجزه و جادو است. از طرفی، هم گفتار شما قدرت شگفتانگیزی دارد و هم هنر دستهایتان تأثیر عمیقی بر دیگران میگذارد.
کلک مُشَعْبد تو چراغی است نوربخش
ازکاشغر زبانه زده تا به قیروان
هوش مصنوعی: قلم زیبا و خوشنویس تو مانند چراغی پرنور است که از کاشغر تا قیروان روشنایی میدهد.
ملک از دخان او همه ساله مُنَقّش است
و او خود منقش است همه ساله از دخان
هوش مصنوعی: هر ساله، ملک و جهان به واسطه وجود او زیبا و نقشدار میشود و خود او نیز همواره از این زیبایی و نقشها بهرهمند است.
ماند به خیزران و به قدرت چو خنجرست
هرگز که دید قدرت خنجر ز خیزران
هوش مصنوعی: به خاطر قدرت و تأثیری که خنجر دارد، هرگز نباید فراموش کرد که قدرت آن از نی (خیزران) همیشه مشخص تر و واضحتر است.
بینای اَکْمَه است و سخنگوی اَبْکَم است
دانای بیدل است و توانای ناتوان
هوش مصنوعی: نابینایی میتواند چیزی را ببیند که دیگران نمیبینند و کسی که نمیتواند صحبت کند، میتواند از درون خود چیزی بگوید. همچنین، کسی که از نظر روحی بیدل است، ممکن است دانایی داشته باشد و فردی که ناتوان است، میتواند تواناییهایی را از خود نشان دهد.
مرغی است اوکه درّو شبه پرکشد به هم
چون سوی صحن باغ گراید ز آشیان
هوش مصنوعی: پرندهای وجود دارد که با شوق و اشتیاق به سمت باغ پرواز میکند، گویا در حال جمعآوری مروارید و زیباییهاست، در حالی که از لانهاش دور میشود.
در زیر هر صفیرش درّی است شاهوار
در زیر هر صریرش گنجی است شایگان
هوش مصنوعی: در زیر هر صدای جویبار، مرواریدی با ارزش نهفته است و در زیر هر نجوای نسیم، گنجی گرانبها وجود دارد.
او هست درکف تو و تاثیر نقش اوست
در قصرهای قیصر و در خانههای خان
هوش مصنوعی: در دستان تو او وجود دارد و تأثیر او در کاخهای پادشاهان و منازل بزرگان نمایان است.
ای آشکار پیش دلت هر چه کردگار
آرد همی به پردهٔ غیب اندرون نهان
هوش مصنوعی: ای کسی که دل تو از هر چه که خداوند به آفریدن آورده آگاه است، همه آنچه در پس پرده غیب نهفته است، در دل تو آشکار میشود.
دست تورا به ابر که داند قیاس کرد
تا بدره بدره این دهد و قطره قطره آن
هوش مصنوعی: کسی نمیداند که دست تو را به ابرهای آسمان چگونه مقایسه کند؛ زیرا این یکی به دنبال بخششهای بزرگ است و آن دیگری به مقدار کم و ناچیز.
در حشر اگر به دست تو باشد شمار خلق
بر هیچ خلق بسته نماند در جنان
هوش مصنوعی: اگر در روز رستاخیز کنترل و مدیریت شمار مردم به دست تو باشد، هیچ موجودی در بهشت نخواهد ماند و همه به آنجا خواهند آمد.
هرچند پادشاه تن آدمی است دل
از بهر آفرین تو شد بندهٔ زبان
هوش مصنوعی: هرچند که بدن انسان مانند یک پادشاه است، اما دل او به خاطر تو و برای تو به بندگی زبان درآمده است.
گوییکه مدح تو سبب عز و شادی است
زیرا که مادح تو عزیزست و شادمان
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که ستایش تو باعث احترام و خوشحالی است، چرا که کسی که تو را مدح میکند شخصی شریف و شاداب است.
گرگنجهای مدح تو مخزون کند قضا
گردونش قلعه باید و خورشید پاسبان
هوش مصنوعی: اگر قضا و سرنوشت، مزایای تو را پنهان کند، آن وقت نیاز است که داراییات مثل قلعهای محکم باشد و خورشید هم از آن محافظت کند.
رسته است از امتحان فلک طبع من رهی
تا کردهام به طبع مدیح تو امتحان
هوش مصنوعی: طبع من از امتحان آسمان رهایی یافته است، چون در ستایش تو آزمایش کردهام.
خواهم همی ز بهر ثنای و لقای تو
در دیده روشنایی و درکالبد روان
هوش مصنوعی: من به خاطر ستایش و دیدار تو، در چشمانم نور و در وجودم روح و جان میخواهم.
در مدح تو به وصفکمال است شعر من
خاصه به رسم تهنیت جشن مهرگان
هوش مصنوعی: شعر من درباره تو، به خاطر ویژگیهای برجستهات است و به ویژه برای جشن مهرگان نوشته شده است.
جشنی عجب که در چمن و بوستان همی
بر لشکر بهار زند لشکر خزان
هوش مصنوعی: در چمنی زیبا و در دل گلها، جشن عجیبی برپا شده است که بر لشکر بهار پیروزی میزند و لشکر پاییز را تحتفشار قرار میدهد.
گویی مگر درخت یکی مرد راهب است
بر دوش او فکنده یهودانه طیلسان
هوش مصنوعی: انگار درختی مانند یک مرد زاهد است که یهودیانی با ردای بلند بر دوش او گذاشتهاند.
زنگارگون لباس درختان جویبار
گویی فرو زدند بهزنگار زعفران
هوش مصنوعی: لباس درختان در کنار جویبار به رنگ زرد گلی شبیه است، گویی که زعفران بر آنها نشسته است.
بیماری است و عشق رخ زرد را سبب
بیمار و عاشق اندر مگر باغ و بوستان
هوش مصنوعی: عشق مانند بیماری است که صورت را زرد و رنگپریده میکند. آیا نمیتوان عاشق را در باغ و بوستان دید؟
گر طبع باغ پیر و کهن گشت باک نیست
طبع تو تازه باد و تن و بخت نوجوان
هوش مصنوعی: اگر طبیعت باغ کهنه و قدیمی شد، اشکالی ندارد، زیرا طبیعت تو باید جوان و سرزنده باشد و جسم و حیات تو نیز باید مانند جوانان باشد.
تا در میان دشمن و اندر میان دوست
ازکین بود حکایت و از مهر داستان
هوش مصنوعی: در میان دشمنان، داستان کینه و در میان دوستان، حکایت محبت و مهر وجود دارد.
بر دشمنانت نحس زحل باد کینهورز
بر دوستانت سعد فلک باد مهربان
هوش مصنوعی: برای دشمنان تو، زحل نشانهی بدی و کینه است و برای دوستانت، سیاره سعد نشاندهندهی محبت و نیکویی است.
گنج طرب همیشه تو را باد زیردست
اسب ظفر همیشه تو را باد زیرران
هوش مصنوعی: خوشی و شادابی همیشه همراه تو باشد، پیروزی و موفقیت همیشه در سایه حمایت تو باشد.
روشن به طلعت شه افاق چشم تو
روشن به نور طلعت تو چشم خاندان
هوش مصنوعی: چهره محبوب تو مانند خورشید درخشان است و وجود تو روشنی و درخشش را به خانوادهات هدیه میدهد.
جاه و قبول و حشمت تو هر سه پایدار
عز و بقا و دولت تو هر سه جاودان
هوش مصنوعی: مقام و اعتبار و شکوه تو همگی پابرجا هستند و عزت و دوام و قدرت تو نیز همواره پایدار خواهد ماند.