شمارهٔ ۳۶۹
کیمیا دارد مگر با خویشتن باد خزان
ور ندارد چون همی زرین کند برگ رزان
اصل رنگ آمیختن دارد مگر باد خریف
ور ندارد چون همی سازد زمینا زعفران
آمد آن فصلی که نصرانی سَلب گردد هوا
تا کند باغ بهشتی را یهودی طیلسان
از مُلمَّع صدره برسازد عبیرین پیرهن
وز منقش حله برسازد مزعفر پرنیان
اب گردد در شمَر مانندهٔ سیمین سپر
چون شود شاخ شجر مانندهٔ زرینکمان
تودهٔ پَرّ حواصِل بر زمین آید پدید
چون زمین در زیر پر فاخته گردد نهان
ارغوان و شَنبلید از باغ اگر بیرون شوند
حاشلله گر ز رفتنشان مرا دارد زیان
باغ من هست آن نگارینی که اندر عشق اوست
روی من چون شنبلید و اشک من چون ارغوان
تا بدیدم روی خوب و قامت زیبای او
ماهگفتم باز آمد بر سر سرو روان
تا من و او در جهان پیدا نگشتیم ای عجب
عشق را و حسن را پیدا نیامد داستان
بر رخ او آتش است و در دل من آتش است
مایهٔ عشق است این و مایهٔ حسن است آن
دیدهٔ من هست ازین آتش پر از سیمین شرر
چهرهٔ او هست زآن آتش پر از مشکین دخان
تا میان لاغر و چشم سیاهش دیدهام
روز من چون زلف کردست و دل من چون دهان
چند خواهد بودن اندر عشق آن بدر منیر
چهرهٔ من بر زمین و دستها بر آسمان
عشق و مدح اندر هم آمیزم که خوب آید همی
عشق بر بدر زمین و مدح بر صدر زمان
تاج ملک و جان آفاق و جمال دین حق
عمدهٔ فتح و غنایم بوالغنایم مرزبان
آن که بفروزد همی از سیرت و آثار او
ملتِ صاحب کتاب و دولت صاحبقِران
خاک و باد از طبع و حلم او مرکّب شد مگر
کین حو طبع او سبک شد و آن چو حلم او گران
در قیاس عقل او وندر حساب فضل او
فلسفیّ و هندسی را هر دو گمگردد گمان
لشکر ظلمت گریزد از وجود اندر عدم
گر کنی در روشنایی طبع او را امتحان
رای او چرخ است اگر کوکب همی تابد ز چرخ
طبع او کان است اگر اختر همی تابد زکان
صورت دولت بعینه طلعت میمون اوست
هرکه او را دید داد از صورت دولت نشان
چشم بیند طلعت او و زبان گوید ثناش
لاجرم زاعضای دیگر به بود چشم و زبان
هر زمان در دولت سلطان فزاید عقل او
لاجرم سلطان در اقبالش فزاید هر زمان
یافت از یزدان به طاعت نصرتی تا روز حشر
یافت از سلطان به خدمت حشمتی تا جاودان
این چنین نصرت زیزدان کس نیابد بیگزاف
وین چنین حشمت زسلطان کس نیابد رایگان
ای کریمان مُستَجیر و دولت تو مُستجار
وی حکیمان مستعین و همّت تو مستعان
شکر اِنعامت رسیدست از ختن تا قندهار
نقش اقلامت رسیدست از حبش تا قیروان
شیرمردان یافته از خدمت تو قدر و جاه
رادمردان ساخته از نعمت تو نام و نان
پیر فرهنگ و جوان دولت تورا خوانم که هست
هم تورا فرهنگ پیر و هم تورا دولت جوان
از جهان بیشی و هستی در جهان وین نادر است
من مکانگیری ندیدم کو بود بیش از مکان
ملک را تاجی و زیبد خاک پای همتت
تاجهای قیمتی در گنجهای شایگان
تاج حور اندر جنان گر قیمتی دارد عظیم
مثل تو تاجی ندارد هیچ حور اندر جنان
مثل آن تاجی که گر نوشیروان دیدی تورا
تاج بودی خاک پایت بر سر نوشیروان
بینم اسباب کفایت هم به شکل نکتهای
وز بنان و کلک توست آن نکته را شرح و بیان
شمس را بینم عَطارُد را گرفته درکنار
چون تو را بینم گرفته کِلک فرخ در بنان
گر خرد را درکفایت ترجمان باید همی
نیست از کلک تو کافیتر خرد را ترجمان
گه بود چون سرو زرین بر بلورین جویبار
گه بود چون مرغ رنگینپر میان آشیان
تَجرِبتکن بر تن او آهن و پولاد را
تا ببینی مغز سیمین در نگارین استخوان
کارهای چون کمان از فعل او گردد چو تیر
چون کند برنامه ی شاهنشهی تیر وکمان
در بنان تو صریر او چو افسون مسیح
بازگرداند روان را سوی شخص بیروان
ای سپهرِ فضل و مختارِ خداوند سپهر
ای جهان عقل و مقصودِ خداوند جهان
خوان تو سرمایهٔ عقل است و قانون شرف
فرخ آن شعریکه بر خوان تو باشد مدحخوان
روز من فرخنده شد مانند جشن نوبهار
تا تو را گفتم دو مِدحَت در دو جشن مهرگان
عرض کردم هر دو خدمت را به شرط بندگی
آن یکی اندر سمرقند آن دگر در اصفهان
تا که طبع کینهور بر خشم باشد کامکار
تا که طبع مهربان بر عفو باشد کامران
باد گردون روز و شب بر بدسگالت کینهور
باد دولت سال و مه بر نیکخواهت مهربان
مرکبت را از ثریّا نعل و از فرقد رکاب
از مجره تنگ و از خورزین و از جوزا عنان
دین و دنیا از تو خرم تو ز هر دو پرمراد
شاه و دستور از تو شاکر تو ز هر دو شادمان
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کیمیا دارد مگر با خویشتن باد خزان
ور ندارد چون همی زرین کند برگ رزان
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که تنها با خود انسان، خاصیتی جادویی بدست آورد؟ اگر این خاصیت را نداشته باشد، نمیتواند حتی برگهای زرد پاییز را به طلا تبدیل کند.
اصل رنگ آمیختن دارد مگر باد خریف
ور ندارد چون همی سازد زمینا زعفران
هوش مصنوعی: برای ایجاد رنگ، اساساً باید مواد مختلف را ترکیب کرد، مگر اینکه باد خنکی این کار را انجام ندهد. چون وقتی که زمین زعفران را میسازد، این ترکیب به خوبی شکل میگیرد.
آمد آن فصلی که نصرانی سَلب گردد هوا
تا کند باغ بهشتی را یهودی طیلسان
هوش مصنوعی: فصل جدیدی فرارسیده که در آن، نصرانی (مسیحی) به حجاب و پوشش خود پایان خواهد داد و به این ترتیب، باغ بهشتی میتواند در اختیار یهودی (یهودیزبان) قرار گیرد.
از مُلمَّع صدره برسازد عبیرین پیرهن
وز منقش حله برسازد مزعفر پرنیان
هوش مصنوعی: از پارچهای زیبا و خوشبو، پیراهنی میدوزد و با دامن زریدوزی مزین، جلوهای خاص به آن میبخشد.
اب گردد در شمَر مانندهٔ سیمین سپر
چون شود شاخ شجر مانندهٔ زرینکمان
هوش مصنوعی: مثل اینکه آب در شمر به شکل سپری نقرهای در آمده است، وقتی که درختانی با شاخهایی طلایی مانند کمان طلایی رشد میکنند.
تودهٔ پَرّ حواصِل بر زمین آید پدید
چون زمین در زیر پر فاخته گردد نهان
هوش مصنوعی: وقتی که تودهای از پرها بر روی زمین ریخته میشود، این توده در زیر پر فاخته، بهطور پنهان قرار میگیرد.
ارغوان و شَنبلید از باغ اگر بیرون شوند
حاشلله گر ز رفتنشان مرا دارد زیان
هوش مصنوعی: اگر گلهای ارغوان و شنبلیه از باغ بیرون بروند، برای من فرقی ندارد و حتی اگر رفتن آنها برایم ضرر داشته باشد، اهمیتی ندارد.
باغ من هست آن نگارینی که اندر عشق اوست
روی من چون شنبلید و اشک من چون ارغوان
هوش مصنوعی: باغ من جایی است که محبوبم در آن است. چهرهاش مانند گل خوشبو است و اشکهای من مانند گل ارغوان زیبا و دلربا هستند.
تا بدیدم روی خوب و قامت زیبای او
ماهگفتم باز آمد بر سر سرو روان
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی و قامت دلفریب او را دیدم، انگار که دوباره ماه در آسمان ظاهر شده است.
تا من و او در جهان پیدا نگشتیم ای عجب
عشق را و حسن را پیدا نیامد داستان
هوش مصنوعی: تا زمانیکه من و او در این دنیا به وجود نیامدیم، عجیب است که نه از عشق خبری بود و نه از زیبایی.
بر رخ او آتش است و در دل من آتش است
مایهٔ عشق است این و مایهٔ حسن است آن
هوش مصنوعی: او بر صورتش شعلههایی دارد و در دل من نیز آتشی برپاست؛ این عشق است که به وجود میآورد و آن زیبایی است که به چشم میآید.
دیدهٔ من هست ازین آتش پر از سیمین شرر
چهرهٔ او هست زآن آتش پر از مشکین دخان
هوش مصنوعی: چشمان من از این آتش پُر از شعلههای نقرهای پر شده است و چهرهی او هم ناشی از این آتش، مملو از دودی تیره و خوشبوست.
تا میان لاغر و چشم سیاهش دیدهام
روز من چون زلف کردست و دل من چون دهان
هوش مصنوعی: من در میان آن لاغر با چشمان سیاهش دیدهام که روز من مانند زلف او پیچیده شده و دل من همچون دهانش گشوده است.
چند خواهد بودن اندر عشق آن بدر منیر
چهرهٔ من بر زمین و دستها بر آسمان
هوش مصنوعی: مدت زمان عشق و محبت آن نور زیبای من چقدر خواهد بود، در حالی که من روی زمین هستم و دستانم به سوی آسمان دراز است؟
عشق و مدح اندر هم آمیزم که خوب آید همی
عشق بر بدر زمین و مدح بر صدر زمان
هوش مصنوعی: عشق و ستایش را با هم ترکیب میکنم، زیرا عشق در دل زمین زیباست و ستایش در اوج زمان خوش جلوه میکند.
تاج ملک و جان آفاق و جمال دین حق
عمدهٔ فتح و غنایم بوالغنایم مرزبان
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف قدرت و زیبایی دین حق پرداخته شده است. تاج سلطنت و روح حیات جهان، زیبایی دین حق، و دستاوردهای بزرگ در زندگی را به عنوان مهمترین داراییها و نتایج تلاشهای یک مرزبان و مدافع معرفی میکند. این مطلب نشاندهنده اهمیت جایگاه دینی و اجتماعی این شخصیت است و به عظمت و فتوحات او اشاره دارد.
آن که بفروزد همی از سیرت و آثار او
ملتِ صاحب کتاب و دولت صاحبقِران
هوش مصنوعی: کسی که از ویژگیها و آثارش مشخص باشد، میتواند موجب افتخار ملت و کشورش شود.
خاک و باد از طبع و حلم او مرکّب شد مگر
کین حو طبع او سبک شد و آن چو حلم او گران
هوش مصنوعی: خاک و باد از ویژگیها و صبوری او ترکیب شدهاند، اما حس کینهاش باعث شده که این ویژگیها سبک و بی ارزش شوند، در حالی که صبر و بردباری او بسیار سنگین و با ارزش است.
در قیاس عقل او وندر حساب فضل او
فلسفیّ و هندسی را هر دو گمگردد گمان
هوش مصنوعی: عقل او و فضل او به حدی بالاست که اگر فلسفه و هندسه را با آن مقایسه کنیم، هر دو در مقابلش ناتوان و بیارزش به نظر میرسند.
لشکر ظلمت گریزد از وجود اندر عدم
گر کنی در روشنایی طبع او را امتحان
هوش مصنوعی: اگر تواناییهای درونی خود را در نور و روشنی آزمایش کنی، سپاه تاریکی از وجود تو که در عدم نهفته است، فرار خواهد کرد.
رای او چرخ است اگر کوکب همی تابد ز چرخ
طبع او کان است اگر اختر همی تابد زکان
هوش مصنوعی: اگر او برگرداند، جهان و دنیای او به مانند چرخ است، و اگر ستارهای در آن بتابد، به خاطر طبیعت و شخصیت اوست. همچنین اگر اختر دیگری درخشش دارد، این نیز به خاطر آن ویژگیهای اوست.
صورت دولت بعینه طلعت میمون اوست
هرکه او را دید داد از صورت دولت نشان
هوش مصنوعی: صورت زیبا و دلفریب دولت همانند چهره خوشفرم و خوش یمن اوست. هر کسی که او را ببیند، از زیبایی و نماد دولت خبر میگیرد.
چشم بیند طلعت او و زبان گوید ثناش
لاجرم زاعضای دیگر به بود چشم و زبان
هوش مصنوعی: چشم زیبایی او را میبیند و زبان به ستایشش میپردازد، بنابراین واضح است که دیگر اعضای بدن از چشم و زبان بهتر نیستند.
هر زمان در دولت سلطان فزاید عقل او
لاجرم سلطان در اقبالش فزاید هر زمان
هوش مصنوعی: هر بار که قدرت و موفقیت یک پادشاه بیشتر میشود، به طبع آن، خرد و دانایی او نیز افزایش مییابد و این به معنای این است که در موفقیتهای او همواره رشد و ترقی وجود دارد.
یافت از یزدان به طاعت نصرتی تا روز حشر
یافت از سلطان به خدمت حشمتی تا جاودان
هوش مصنوعی: به خاطر بندگی و اطاعت از خدا، پیروزی و فتحی به دست میآید که تا روز قیامت ادامه خواهد داشت. و از خدمت به پادشاه و فرمانروای خود، شأن و مقام ارزندهای به دست میآورد که تا ابد پایدار خواهد بود.
این چنین نصرت زیزدان کس نیابد بیگزاف
وین چنین حشمت زسلطان کس نیابد رایگان
هوش مصنوعی: کمک و پیروزی از سوی خداوند به کسی بدون زحمت و تلاش نمیرسد و کسی نمیتواند بهصورت رایگان و بدون زحمت، چنین مقام و سلطنتی را به دست آورد.
ای کریمان مُستَجیر و دولت تو مُستجار
وی حکیمان مستعین و همّت تو مستعان
هوش مصنوعی: ای بزرگواران، به تو پناه میبرم و امید به رحمت و حمایتت دارم. ای خردمندان، به کمک تو نیازمندم و به تلاش و ارادهات اتکا میکنم.
شکر اِنعامت رسیدست از ختن تا قندهار
نقش اقلامت رسیدست از حبش تا قیروان
هوش مصنوعی: نشانههای نعمت تو از ختن تا قندهار پخش شده و اثر قلمهاتو از حبش تا قیروان دیده میشود.
شیرمردان یافته از خدمت تو قدر و جاه
رادمردان ساخته از نعمت تو نام و نان
هوش مصنوعی: شجاعان و دلاوران به خاطر خدمت تو اعتبار و منزلت پیدا کردهاند و جوانمردان از نعمتهای تو برخوردار شده، نام و روزی یافتهاند.
پیر فرهنگ و جوان دولت تورا خوانم که هست
هم تورا فرهنگ پیر و هم تورا دولت جوان
هوش مصنوعی: من تو را هم به خاطر فرهنگ سالم و پختهای که داری، و هم به دلیل جوانی و نشاطت در اداره و قدرت توجیه میکنم؛ زیرا تو هم از نظر فرهنگ مانند یک پیر عالم هستی و هم از نظر قدرت و دولت مانند یک جوان پر انرژی.
از جهان بیشی و هستی در جهان وین نادر است
من مکانگیری ندیدم کو بود بیش از مکان
هوش مصنوعی: در این جهان، وجود بسیاری از انسانها و اشیا را میبینیم، اما شخصی که فراتر از این محدودیتهای جغرافیایی و مادی زندگی کند، بسیار نادر است. من هرگز کسی را ندیدهام که از مکان و مکانگیری خود فراتر رفته باشد.
ملک را تاجی و زیبد خاک پای همتت
تاجهای قیمتی در گنجهای شایگان
هوش مصنوعی: پادشاه را تاجی بر سر است، اما خاک پای تلاش تو میتواند از تاجهای گرانبها ارزشمندتر باشد.
تاج حور اندر جنان گر قیمتی دارد عظیم
مثل تو تاجی ندارد هیچ حور اندر جنان
هوش مصنوعی: تاج حوران در بهشت اگرچه ارزش زیادی دارد، اما هیچیک از حوران بهشتی به اندازه تو ارزشمند نیستند.
مثل آن تاجی که گر نوشیروان دیدی تورا
تاج بودی خاک پایت بر سر نوشیروان
هوش مصنوعی: اگر تاج را به مانند تاجی تصور کنی که نوشیروان بر سر دارد، تو نیز باید بدان اشاره کنی که در واقع این تاج بر سر تو قرار دارد و خاک پای تو بر سر نوشیروان است. این یعنی مقام و بزرگی تو از آن پادشاه نیز بالاتر است.
بینم اسباب کفایت هم به شکل نکتهای
وز بنان و کلک توست آن نکته را شرح و بیان
هوش مصنوعی: میبینم که عواملی برای فراهم آوردن نیازها وجود دارد و این نکتهای که به ذهنم میرسد، در ارتباط با نوشته و بیان توست. میخواهم این نکته را توضیح دهم.
شمس را بینم عَطارُد را گرفته درکنار
چون تو را بینم گرفته کِلک فرخ در بنان
هوش مصنوعی: زمانی که شمس را میبینم، در کنار عطار و خوشبو بودن او را احساس میکنم. همانطور که وقتی تو را میبینم، خوشحالی و سعادت را در دستانم حس میکنم.
گر خرد را درکفایت ترجمان باید همی
نیست از کلک تو کافیتر خرد را ترجمان
هوش مصنوعی: اگر به دنبال ترجمهای مناسب برای خرد هستی، هیچ چیزی نمیتواند بهتر از قلم تو باشد.
گه بود چون سرو زرین بر بلورین جویبار
گه بود چون مرغ رنگینپر میان آشیان
هوش مصنوعی: گاه او مثل یک سرو طلایی بر روی جویبار شفاف و روشنی است، و گاه مانند یک پرنده رنگارنگ در لانهاش جلوهگری میکند.
تَجرِبتکن بر تن او آهن و پولاد را
تا ببینی مغز سیمین در نگارین استخوان
هوش مصنوعی: آزمایش کن که بر تن او آهن و فولاد را بگذاری تا ببینی که در دل آن استخوانهای زیبا، مغز نقرهای نهفته است.
کارهای چون کمان از فعل او گردد چو تیر
چون کند برنامه ی شاهنشهی تیر وکمان
هوش مصنوعی: کارهایی که به زحمت انجام میشوند، به مانند کمان از اعمال او ناشی میگردند. وقتی که عمل او مانند تیر به هدف میزند، برنامهای به سبک شاهنشاهی در پیش میگیرد.
در بنان تو صریر او چو افسون مسیح
بازگرداند روان را سوی شخص بیروان
هوش مصنوعی: صدای دلنواز تو مانند جادوی مسیح است که روح را به سمت فردی سوق میدهد که بیروح است.
ای سپهرِ فضل و مختارِ خداوند سپهر
ای جهان عقل و مقصودِ خداوند جهان
هوش مصنوعی: ای آسمان پر از فضیلت و اراده خداوند، ای جهانی که عقل و هدف خداوند در آن نهفته است.
خوان تو سرمایهٔ عقل است و قانون شرف
فرخ آن شعریکه بر خوان تو باشد مدحخوان
هوش مصنوعی: میزبان، منبع عقل و شرافت است و شعرهایی که در مدح او سروده میشود، بسیار ارزشمند و مبارک هستند.
روز من فرخنده شد مانند جشن نوبهار
تا تو را گفتم دو مِدحَت در دو جشن مهرگان
هوش مصنوعی: روز من شاد و خوشایند شد مانند جشن بهار، چون دو بار در دو جشن مهرگان به تو ستایش کردم.
عرض کردم هر دو خدمت را به شرط بندگی
آن یکی اندر سمرقند آن دگر در اصفهان
هوش مصنوعی: گفتم که هر دو خدمت را انجام دهم، به شرط اینکه یکی در سمرقند و دیگری در اصفهان باشد.
تا که طبع کینهور بر خشم باشد کامکار
تا که طبع مهربان بر عفو باشد کامران
هوش مصنوعی: تا زمانی که خوی انتقامجویانه بر خشم حاکم باشد، انسان موفق نیست؛ اما زمانی که خوی مهربانی بر بخشش غالب شود، انسان به کامیابی میرسد.
باد گردون روز و شب بر بدسگالت کینهور
باد دولت سال و مه بر نیکخواهت مهربان
هوش مصنوعی: هوا و زمانه همیشه بر دشمنانت بدی میکند و بر نیکوکاران با محبت و خوبی برخورد میکند.
مرکبت را از ثریّا نعل و از فرقد رکاب
از مجره تنگ و از خورزین و از جوزا عنان
هوش مصنوعی: اسب خود را از ستاره ثریا زین کن و از ستاره فرقد رکاب بزن. با نوار که به سمت مجرۀ تنگ میرود و با عنان که از ستاره خورزین و جوزا میآید.
دین و دنیا از تو خرم تو ز هر دو پرمراد
شاه و دستور از تو شاکر تو ز هر دو شادمان
هوش مصنوعی: دین و دنیای تو به خوشی گذرانده میشود و تو از هر دو خواستهٔ خود را به دست میآوری. شاه و نگهبان به لطف تو سپاسگزارند و تو از هر دو حالتی شاد و خوشحال داری.