گنجور

شمارهٔ ۳۶۸

چون نماز شام پروین نور زد بر آسمان
ساربان از بهر رفتن بانگ زد بر کاروان
نقطهٔ خاکی گرفته دست موسی برکنار
در کشیده سامری پرگار گرد آسمان
اختران و ماه پیدا گشته بر چرخ بلند
آفتاب روشنی گستر به‌ خاک اندر نهان
ماه با سیارگان رایت برآورده زکوه
گفتی آمد خسرو چین با سپاهی بی‌کران
ناپدید آمد ز دریا گوهرآگین یک صدف
گشت بر دریای جوشان آن صدف گوهرفشان
یا همی زد در شب تاری نگهبان فلک
سیمگون مسمارها بر آبگون برگستوان
روی هامون گلستان از قطرهٔ ماهی سپر
وز شعاع شیر و ماهی روی‌ گردون گلستان
وان مَجَّره بر کنار آسمان خیمه زده
همچو مروارید ریزه ریخته بر پرنیان
وان بنات‌النعش چون تخت فریدون روز رزم
وان شباهنگ دُرفشان چون درفش کاویان
چون برآمد صبح دیدم قلعه‌ای را من زدور
آسمان را رازدار و مشتری را ترجمان
از بزرگی آسمان در زیردست کوتوال
وز بلندی مشتری در زیر پای پاسبان
درکتاب مرد دانش زان بزرگی سرگذشت
در حدیث اهل خدمت زان بلندی داستان
قلعه‌ای محکم که دیوارش پر از گُرد دلیر
روضه‌ای خرم که بنیادش پر از شیر ژیان
اندر آن روضه نجات ملت صاحب کتاب
واندر آن قلعه کلید دولت صاحب‌قران
همچو فرخارست لیکن نقش او تیر و سپر
همچو گردون است لیکن نجم او تیر و کمان
قطب آن‌ گردون سعادت باشد و فتح و ظفر
تا زمین ملک شاهنشه بود خورشید آن
مهتر کافی رئیس نامور عبدالرحیم
مَفخر دنیا ابوسهل افتخار دودمان
مشتری رای است و کیوان‌ همت و خورشید قدر
صاعقه تیغ است و صرصر تیر و سیارهٔ سِنان
برمکی جود است و نعمان نعمت و آصف صفت
اَصمعی نطق است و صاحب فکرت و صابی بیان
تیغ جوهردار او در سر رود همچون خرد
تیر جان ا‌وبار او در تن رود همجون گمان
آن یکی شیری است کاندر مغز دارد مرغزار
وین یکی مرغی است‌کاندر هوش دارد آشیان
جرم گیمخت زمین اندر نوردد نامه‌وار
هرکجا راند همایون مرکب اندر زیرران
بادرنگ او نبیند کس درنگ اندر زمین
با شتاب او نیابد کس شتاب اندر زمان
بشکند کوه‌گران را چون‌ گران دارد رکاب
بِفْکند باد سبک را چون سبک دارد عنان
ای به وَرْج و کامکاری نایب اسفندیار
وی به‌عدل و نامداری نایب نوشیروان
اختیار ایزدی تا عقل داری اختیار
قهرمان دولتی تا قهر داری قهرمان
در سخا بدخواه مالی دروغا بدخواه جان
در شتاب آتش‌فشانی در درنگ آتش‌نشان
راه دین معمور باشد تا تو باشی راهبر
مرز ملک آباد باشد تا تو باشی مرزبان
شد غریق‌ بر تو هر مهتر و هر محتشم
شد رهین شکر تو هر سرور و هر پهلوان
نیست از مهر تو در آفاق خالی یک ضمیر
نیست از مدح تو در اسلام فارغ یک زبان
از حکیمان تو در هر شهر بینم قافله
وزندیمان تو در هر دشت بینم کاروان
پیشه‌گیرد خدمت تو هر که خواهد جاه و آب
توشه سازد مِد‌حَت تو هرکه خواهد نام و نان
تربت ری همچو خلدست و تویی رضوان صفت
قلعهٔ ری همجو طورست و تویی موسی نشان
شهر را زینت به‌توست و قلعه را حشمت بتو
درج را قیمت به‌گوهر باشد و تن را به‌جان
بدسگال تو همی سوزد بر آذر جان و دل
تا تو را خواند برادر خسرو گیتی ستان
مهترا گر رفت برهانی معزی نایب است
هم ز بلبل بچهٔ بلبل به اندر بوستان
چون نمودن در خراسان پیش سلطان شاعری
بنده را منشور و خلعت داد سلطان جهان
من به اقبال ملکشاهی چنین مقبل شدم
همچو برهانی به فر پادشاه الب‌ارسلان
آمدم تا پیش تو خدمت نمایم چند روز
وافرین گویم به‌لفظ موجز و طبع روان
طبع را کردم به شعر پرمعانی اقتراح
عقل را کردم به وزن این قوافی امتحان
در چنین لفظ و معانی‌ کس نبیند مستعار
در چنین وزن و قوافی کس نیابد شایگان
چون به شرط دوستی خدمت‌گزارم نزد تو
پیش گیرم خدمت درگاه و راه اصفهان
تا که باشد سوگواری از سپهر زودگرد
تا که باشد شادمانی از خدای غیب‌دان
باد بدخواهت ز تاثیر سپهری سوگوار
باد مدّاحت ز تقدیر خدایی شادمان

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون نماز شام پروین نور زد بر آسمان
ساربان از بهر رفتن بانگ زد بر کاروان
هوش مصنوعی: زمانی که نماز شام آغاز می‌شود، ستاره پروین نورش را بر آسمان می‌تاباند و در این حال، ساربان برای حرکت کاروان صدا می‌زند.
نقطهٔ خاکی گرفته دست موسی برکنار
در کشیده سامری پرگار گرد آسمان
هوش مصنوعی: موسی در دنیای خاکی قرار دارد و سامری با ابزار خود که شبیه پرگار است، دور آسمان می‌چرخد. این تصویر نشان‌دهندهٔ تضاد میان روحانی و مادی است. موسای بزرگ و فرستاده خدا در جستجوی حقیقت و سویی دیگر، در حالی که سامری به دنبال حواشی دنیوی است.
اختران و ماه پیدا گشته بر چرخ بلند
آفتاب روشنی گستر به‌ خاک اندر نهان
هوش مصنوعی: ستاره‌ها و ماه بر آسمان نمایان شده‌اند و درخشش آفتاب بر زمین پخش شده است و در این میان، آفتاب خود را از چشم‌ها پنهان کرده است.
ماه با سیارگان رایت برآورده زکوه
گفتی آمد خسرو چین با سپاهی بی‌کران
هوش مصنوعی: ماه با ستاره‌ها مانند پرچم بر افراشته است و از کوه به سوی ما آمده است، گویی که پادشاه چین با لشکری بی‌نهایت به میدان آمده است.
ناپدید آمد ز دریا گوهرآگین یک صدف
گشت بر دریای جوشان آن صدف گوهرفشان
هوش مصنوعی: یک صدف زیبا و پر از گوهر ناگهان از دریا ناپدید شد و در کنار دریا که به شدت می‌جوشید، همان صدف شروع به پاشیدن گوهرها کرد.
یا همی زد در شب تاری نگهبان فلک
سیمگون مسمارها بر آبگون برگستوان
هوش مصنوعی: در دل شب تار، نگهبان آسمان با چکش‌ها بر سطح آب‌های نقره‌ای گیاهان کار می‌کند.
روی هامون گلستان از قطرهٔ ماهی سپر
وز شعاع شیر و ماهی روی‌ گردون گلستان
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف زیبایی‌های طبیعی پرداخته می‌شود. در کنار هامون، گل‌های زیبا درخشان هستند، که به خاطر وجود آب و نور ماهی درخشندگی بیشتری پیدا کرده‌اند. همچنین، به تأثیر نور خورشید و ماه نیز اشاره می‌شود که به زیبایی‌های زمین افزوده و آن را همچون گلستانی می‌سازد.
وان مَجَّره بر کنار آسمان خیمه زده
همچو مروارید ریزه ریخته بر پرنیان
هوش مصنوعی: آن چیزی که بر لبه آسمان است، مانند یک مروارید کوچک بر روی پارچه نازک، جا گرفته است.
وان بنات‌النعش چون تخت فریدون روز رزم
وان شباهنگ دُرفشان چون درفش کاویان
هوش مصنوعی: این دو بانو مانند تخت فریدون در روزهای جنگ و مانند درفش کاویان در شب می‌درخشند و جلوه‌گری می‌کنند.
چون برآمد صبح دیدم قلعه‌ای را من زدور
آسمان را رازدار و مشتری را ترجمان
هوش مصنوعی: وقتی صبح فرا رسید، از فاصله‌ای دور قلعه‌ای را دیدم که آسمان را محافظت می‌کند و مشتری را به زبان می‌آورد.
از بزرگی آسمان در زیردست کوتوال
وز بلندی مشتری در زیر پای پاسبان
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف عظمت و بزرگی آسمان و سیاره مشتری می‌پردازد و بر این نکته تأکید می‌کند که حتی با این عظمت‌ها، همه چیز در دست انسان‌ها و نگهبانان زمین قرار دارد. به عبارتی، با وجود بزرگی و بلندی پدیده‌ها، در سطحی دیگر، انسان‌ها مدیریت و نظارت بر امور را بر عهده دارند.
درکتاب مرد دانش زان بزرگی سرگذشت
در حدیث اهل خدمت زان بلندی داستان
هوش مصنوعی: در کتاب دانشمندان، درباره بزرگی و حماسه‌های شخصیت‌های بزرگ داستان‌هایی وجود دارد که از خدمت و فضیلت آن‌ها صحبت می‌کند. این داستان‌ها به توصیف بلندی مقام و ویژگی‌های نیکشان می‌پردازند.
قلعه‌ای محکم که دیوارش پر از گُرد دلیر
روضه‌ای خرم که بنیادش پر از شیر ژیان
هوش مصنوعی: یک دژ مستحکم که دیوارش پر از دلیران است و باغی سرسبز که پایه‌اش از شیران قوی است.
اندر آن روضه نجات ملت صاحب کتاب
واندر آن قلعه کلید دولت صاحب‌قران
هوش مصنوعی: در آن باغی که مایه نجات ملت‌هاست، کتابی وجود دارد و در آن دژی که کلید حکومت و سرنوشت در آن نهفته است، کتاب قرآن حضور دارد.
همچو فرخارست لیکن نقش او تیر و سپر
همچو گردون است لیکن نجم او تیر و کمان
هوش مصنوعی: شخصیتی شبیه فرخار دارد، اما نشانه او مانند تیر و سپر است. همچنین مانند آسمان است، اما ستاره او مانند تیر و کمان عمل می‌کند.
قطب آن‌ گردون سعادت باشد و فتح و ظفر
تا زمین ملک شاهنشه بود خورشید آن
هوش مصنوعی: سعادت و پیروزی در دنیای گردان به پادشاهی تعلق دارد، و تا زمانی که زمین تحت سلطه شاه باشد، همانند خورشیدی درخشان خواهد بود.
مهتر کافی رئیس نامور عبدالرحیم
مَفخر دنیا ابوسهل افتخار دودمان
هوش مصنوعی: رئیس بزرگ و معروف عبدالرحیم، مایه افتخار دنیا و خانواده ابوسهل است.
مشتری رای است و کیوان‌ همت و خورشید قدر
صاعقه تیغ است و صرصر تیر و سیارهٔ سِنان
هوش مصنوعی: سرنوشت و تقدیر مشتری است و بزرگ‌ترین آرزوها را کیوان به دوش دارد. خورشید نماد قدرت و توانایی است و درخشندگی آن مانند صاعقه می‌درخشد. باد سرد و تند مانند تیر است و سیارات به‌عنوان نشانه‌هایی از اراده و هدف به حساب می‌آیند.
برمکی جود است و نعمان نعمت و آصف صفت
اَصمعی نطق است و صاحب فکرت و صابی بیان
هوش مصنوعی: برمک سخاوت و generosity را نمایان می‌کند، نعمان نشانه‌ی نعمت و فراوانی است. آصف ویژگی‌های بامعنا و قابل توجه را از خود به نمایش می‌گذارد و اَصمعی قدرت بیان و توانایی فکری دارد.
تیغ جوهردار او در سر رود همچون خرد
تیر جان ا‌وبار او در تن رود همجون گمان
هوش مصنوعی: تیغ درخشان و تیز او به مانند یک تیر در سر انسان فرو می‌رود و جان او را در بدنش همچون یک تصور می‌گیرد.
آن یکی شیری است کاندر مغز دارد مرغزار
وین یکی مرغی است‌کاندر هوش دارد آشیان
هوش مصنوعی: این جمله به تضاد دو موجود اشاره دارد: یک شیر که در دل خود فضای وسیع دشت و زندگی طبیعی را حمل می‌کند و دیگری، پرنده‌ای که در ذهنش یک لانه یا آشیانه‌ی امن و آرامش را دارد. این بیان نشان‌دهنده‌ی تفاوت‌های بنیادین در جنبه‌های وجودی و نگرش به زندگی است.
جرم گیمخت زمین اندر نوردد نامه‌وار
هرکجا راند همایون مرکب اندر زیرران
هوش مصنوعی: به زمین که می‌خفی، گناهی در آن نهفته است و هر جا که برود، نشانه‌های بلندمرتبه‌ای را با خود می‌برد، همچون اسبی که در دل خاک می‌تازد.
بادرنگ او نبیند کس درنگ اندر زمین
با شتاب او نیابد کس شتاب اندر زمان
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌تواند با سرعت او درنگی بر روی زمین ببیند و هیچ کس نمی‌تواند در زمان با شتاب او شتاب بگیرد.
بشکند کوه‌گران را چون‌ گران دارد رکاب
بِفْکند باد سبک را چون سبک دارد عنان
هوش مصنوعی: اگر کوهی سنگین و محکم باشد، باد سبک می‌تواند آن را بشکند. همچنین اگر چیز سبکی وجود داشته باشد، می‌تواند به راحتی کنترل و هدایت شود.
ای به وَرْج و کامکاری نایب اسفندیار
وی به‌عدل و نامداری نایب نوشیروان
هوش مصنوعی: ای کسی که مانند اسفندیار در حال و کارهایت با قدرت و توانایی هستی، تو نیز با عدالت و شهرتی مانند نوشیروان، نایب و نماینده‌ای برجسته هستی.
اختیار ایزدی تا عقل داری اختیار
قهرمان دولتی تا قهر داری قهرمان
هوش مصنوعی: هر زمان که عقل و درک صحیح داشته باشی، حق انتخاب و اختیار از سوی خداوند با تو خواهد بود. همچنین اگر در مقام یک قهرمان قرار داشته باشی و دارای قدرت و اراده برای شکست دشواری‌ها باشی، به قدرت و اختیار دست یافته‌ای.
در سخا بدخواه مالی دروغا بدخواه جان
در شتاب آتش‌فشانی در درنگ آتش‌نشان
هوش مصنوعی: در بخشندگی و فراخ‌دلی، افراد بدخواه فقط به فکر مال و ثروت هستند، اما کسانی که دل و جان را می‌خواهند، در موقعیت‌های خطرناک به سرعت عمل می‌کنند. در حالی که در مواقعی دیگر ممکن است مانند آتش‌نشان‌ها که در مواقع بحرانی به کمک می‌آیند، آرامش و تدبیر بیشتری داشته باشند.
راه دین معمور باشد تا تو باشی راهبر
مرز ملک آباد باشد تا تو باشی مرزبان
هوش مصنوعی: راه دین پر رونق خواهد بود به شرطی که تو هدایتگر آن باشی و مرز کشور امن و آباد خواهد بود اگر تو نگهبان آن باشی.
شد غریق‌ بر تو هر مهتر و هر محتشم
شد رهین شکر تو هر سرور و هر پهلوان
هوش مصنوعی: هر شخص برجسته و با احترام به خاطر تو غرق در محبت و عشق تو شده است و هر فرمانروای قدرتمند و پهلوان بزرگ به شکرانه تو به خدمت تو درآمده و وابسته است.
نیست از مهر تو در آفاق خالی یک ضمیر
نیست از مدح تو در اسلام فارغ یک زبان
هوش مصنوعی: در دنیا هیچ جایی خالی از محبت تو نیست و هیچ زبانی نمی‌تواند از ستایش تو در دین اسلام بی‌نیاز باشد.
از حکیمان تو در هر شهر بینم قافله
وزندیمان تو در هر دشت بینم کاروان
هوش مصنوعی: در هر شهری حکیمانی را می‌بینم که همچون کاروانی در حرکتند و در هر دشت، انسان‌هایی را می‌نگرم که همچون گروهی از زنده‌دلان به زندگی مشغولند.
پیشه‌گیرد خدمت تو هر که خواهد جاه و آب
توشه سازد مِد‌حَت تو هرکه خواهد نام و نان
هوش مصنوعی: هر کسی که به دنبال مقام و اعتبار است، باید به خدمت تو بپردازد و هر کسی که بخواهد به شهرت و زندگی خوبی دست یابد، باید به تو مدح و ستایش کند.
تربت ری همچو خلدست و تویی رضوان صفت
قلعهٔ ری همجو طورست و تویی موسی نشان
هوش مصنوعی: شهر ری به زیبایی بهشت است و تو همچون رضوان، نگهبان آن هستی. قلعهٔ ری نیز مانند کوه طور است و تو نمایانگر موسی در آن مکان می‌باشی.
شهر را زینت به‌توست و قلعه را حشمت بتو
درج را قیمت به‌گوهر باشد و تن را به‌جان
هوش مصنوعی: شهر از وجود تو زیبا و آراسته است و قلعه به خاطر تو دارای شکوه و تندیسی است. ارزش نوشته‌ها به مانند جواهر است و وجود انسان با جان و روحش ارزش پیدا می‌کند.
بدسگال تو همی سوزد بر آذر جان و دل
تا تو را خواند برادر خسرو گیتی ستان
هوش مصنوعی: بدگمانی تو باعث می‌شود که جان و دل من در آتش بسوزد، تا زمانی که برادر خسرو، پادشاه جهان، تو را بخواند.
مهترا گر رفت برهانی معزی نایب است
هم ز بلبل بچهٔ بلبل به اندر بوستان
هوش مصنوعی: اگر معزی به میهمانی تو برود، باز هم نایب است، زیرا فرزند بلبل باید در بوستان بماند و از زیبایی‌ها بهره‌مند شود.
چون نمودن در خراسان پیش سلطان شاعری
بنده را منشور و خلعت داد سلطان جهان
هوش مصنوعی: وقتی شاعری از خراسان در پیش سلطان ظاهر شد، سلطان جهان به او لوح و هدایای نفیسی داد.
من به اقبال ملکشاهی چنین مقبل شدم
همچو برهانی به فر پادشاه الب‌ارسلان
هوش مصنوعی: من همچون دلیل و نشانه‌ای بر ظهور و شکوه پادشاه ملکشاه، در شرایطی شگفت‌آور و محتملاً خوش‌یمن قرار گرفتم.
آمدم تا پیش تو خدمت نمایم چند روز
وافرین گویم به‌لفظ موجز و طبع روان
هوش مصنوعی: من آمده‌ام تا برای تو خدمت کنم و چند روزی را به زبان ساده و لحن روان، تمجید و ستایش تو را بکنم.
طبع را کردم به شعر پرمعانی اقتراح
عقل را کردم به وزن این قوافی امتحان
هوش مصنوعی: به ذهنم شعری با معانی عمیق پیشنهاد دادم و اندیشه‌ام را در قالب وزن و قافیه‌های موزون آزمایش کردم.
در چنین لفظ و معانی‌ کس نبیند مستعار
در چنین وزن و قوافی کس نیابد شایگان
هوش مصنوعی: در این دنیای پر از واژه‌ها و معانی، کسی نمی‌تواند چیزی خارج از زبان و بیان رایج پیدا کند و در این قالب‌های شعری و قافیه‌ها نیز هیچ کس نمی‌تواند شایستگی خاصی را بیابد.
چون به شرط دوستی خدمت‌گزارم نزد تو
پیش گیرم خدمت درگاه و راه اصفهان
هوش مصنوعی: زمانی که به شرط دوستی به تو خدمت می‌کنم، باید درگاه و مسیر اصفهان را پیش روی خود قرار دهم.
تا که باشد سوگواری از سپهر زودگرد
تا که باشد شادمانی از خدای غیب‌دان
هوش مصنوعی: تا زمانی که از آسمان دگرگون غم و اندوه وجود دارد، شادی و خوشحالی ناشی از خدایی که به همه چیز آگاهی دارد، نیز خواهد بود.
باد بدخواهت ز تاثیر سپهری سوگوار
باد مدّاحت ز تقدیر خدایی شادمان
هوش مصنوعی: باد بدخواه تو، تحت تأثیر آسمان غمگین است و ستایشگر تو به خاطر تقدیر الهی شادمان است.