شمارهٔ ۳۶۳
همان بِه است که امروز خوش خوریم جهان
که دی گذشت و ز فردا پدید نیست نشان
از این سه روز که گفتم میانه امروزست
مکن توقف و پیش میانه بند میان
در انتظار بهار و خزان مباش که هست
خزان عدوی بهار و بهار خصم خزان
ببین که هر چه بهار شکفته پیدا کرد
خزان ستیزهٔ او را چگونه کرد نهان
مگر خزان به رزان نو شریعتی بنهاد
که هست در همه عالم مباح خون رزان
مگر که در شب دی ماه بادِ خوارزمی
عسس شدست که کردست باغ را عریان
ز برف ریزه چون سوهان شدست روی زمین
ز یخ شدست رخ آبگیر چون سندان
مگر زمانه به آهنگری برون آمد
که آب کرد چو سندان و باد چون سوهان
چه باک از اینکه جهان سرد گشت و ناخوش شد
که خانه گرم و مُغَنّی خوش است و یار جوان
گر از بنفشه و لاله زمین باغ تهی است
ز هر دو هست بدل زلف و چهرهٔ جانان
چو زلف و چهرهٔ او هست بیهده چه خوریم
غم بنفشهٔ سیراب و لالهٔ نُعمان
به ماه دی ز خم زلف و رنگ چهرهٔ او
بنفشهزار پدید آوریم و لالستان
رسید عید بیا تا به تیغ بادهکنیم
به عید قربان تیمار خویش را قربان
طواف حاج کنون گرد قبلهٔتازی است
طواف ماست کنون گرد قبلهٔ دهقان
اگر همی نتوان کرد اخدمتش بیشکا
کنیم خدمت فرزند او چنانکه توان
دو گوهرست درین وقت شرط مجلس ما
قِنینه مَعدِن این و تنوره مسکن آن
یکی چو آب رز اندر میانهٔ ساغر
یکی چو برگ گل اندر میان آتشدان
یکی ز نور و ز سوزندگی نتیجهٔ عشق
یکی ز جان و ز پاکیزگی نتیجهٔ جان
بدین دو گوهر روشن شب زمستان را
چنان کنیم که ماند به روز تابستان
گهی به مطرب گوییم چنگ برزن هین
گهی به ساقی گوییم جام پر کن هان
گهی صبوح کنیم از سه بوسه و سه قدح
خمار عشق و خمار شراب را درمان
چو ابر بر سر ما از هوا فشاند سیم
کنیم بر سر آن از تنوره زرافشان
چو مطربان سرِ انگشت را کنند سبک
به یاد خواجه به کف برنهیم رطل گران
خجسته ناصح دولت اجل موید دین
ستوده تاج کفات عجم سرِ فَتَیان
مُعین ملک زمین و زمان علی سعید
که هست نایب فرمانده زمین و زمان
جز او که بود که شایسته نیابت شد
دو خواجه را که گرفتند هر دو ملک جهان
نظام دین را در دولت ملک سنجر
قوام دین را در دولت ملک سلطان
حمایت است و رعایت مجیرش از آفات
هدایت است و عنایت مجیرش از حَدَثان
بنان اوست به هنگام شغل شغلگذار
ضمیر اوست به هنگام فتنه فتنه نشان
حمایت از ملک است و عنایت از دستور
هدایت از ملک است و عنایت از یزدان
ز آسمان همه تأیید و رحمت است نثار
برآن خجسته ضمیر و بر آن خجسته بنان
بزرگ بار خدایا ز طالعی که توراست
به فال دیدن رویت مبارک است چنان
اگر ببیند روی تو بتپرست به خواب
بتابد از شب کفرش ستارهٔ ایمان
شمار مدت عمر تو با قضا و قدر
ز روزگار و فلک ساختند شرح و بیان
به مدتی که بود بیشتر ز مدت نوح
فلک نوشت خط و روزگار کرد ضمان
همی ز رای تو افروخته شود حضرت
همی ز رای تو آراسته شود دیوان
که هر دو را تو چنان درخوری که وقت بهار
درخت را تَفِ خورشید و کِشت را باران
بنای دین نبی بر کتاب و اخبارست
بنای دولت خسرو بر آن خجسته بنان
چو درّ و سِحر به مشک و شَبَه برآمیزی
دواتدار تو نازد نبیرهٔ مشکان
تو در هنر دگری وان نفر دگر بودند
چو نامهٔ نبوی کی بود هزار افسان
کتاب عین مُسَلّم توراست وز همه قوم
همه صفات نوشتند در دبیرستان
به نعمت تو که از فیلسوف حضرت شاه
شنیدهام چو در آغاز فتنه بود نشان
که گفت محتشمی در عجم پدید آید
نه از قبیلهٔ بهمان نه از نژاد فلان
از او رسند بسی مهتران به جاه و به نام
وز او رسند بسی کهتران به آب و به نان
خدای باشد از او راضی و ملک خشنود
سپاه و شاه و رعیت به شکر و پیر و جوان
دُرست گشت که آن محتشم تویی که ز تو
همه معاینه بینم هر آنچه داد نشان
دو بیت شعر ز گفتار خواجه برهانی
تو را سزد که تویی هر دو بیت را برهان:
« به حق افضل انسان و حق صورت آن
که هست سوره آن هل اتی علیالانسان
که نام و نسل تو باقی است تا بدان ساعت
که آشکار شود کلّ من علیها فان »
ز بهر آنکه تو در دست جام باده نهی
همی حسد برد از باده چشمهٔ حیوان
ز آرزوی صبوح تو ساکنان بهشت
سپیدهدم بگریزند هر شب از رضوان
ستاره باشد بر برج و برج بر گردون
چنانکه نام تو در شعر و شعر در دیوان
شدست طبعم در مدح تو چو آتش تیز
شدست شعرم در شکر تو چو آب روان
چو من به مجلس تو کاشکی رسیدندی
مُقَدِّمان سخن شاعران چیرهزبان
که تا به نظم مدیحت نثار کردندی
هزار عقد ز یاقوت و لولو و مرجان
چه حاجت است بدیشان ز بهر نظم مدیح
که من بدارم تنها نیابت از ایشان
اگر چه شعر مرا گفتهای بسی احسنت
وگرچه در حق من کردهای بسی احسان
کنون زیادت باید که هیچ باقی نیست
همه شدند و نهادند روی در نقصان
مکن درنگ و غنیمت شمر ستایش و شکر
که قادری و قلم بر مراد توست روان
همیشه تا که بر این هفت چرخ دایرهوار
کنند هفت ستاره به سعد و نحس قران
ز سعد بهره ی عمر تو باد راحت و سور
ز نحس بهرهٔ خصم تو باد رنج و زیان
به مجلس تو همه روز کهتران خرم
چو حاجیان به مِنا عید گوسفندکشان
خدای داده ز شش چیز مر تو را شش چیز
که عمر مرد به هر شش بماند آبادان
کف از شراب و لب از خنده و بر از معشوق
دل از نشاط و تن از ناز و خانه از مهمان
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
همان بِه است که امروز خوش خوریم جهان
که دی گذشت و ز فردا پدید نیست نشان
هوش مصنوعی: بهتر است که امروز را با خوشی بگذرانیم، چرا که دیروز گذشته و از فردا هیچ چیز مشخص نیست.
از این سه روز که گفتم میانه امروزست
مکن توقف و پیش میانه بند میان
هوش مصنوعی: از سه روزی که اشاره کردم، امروز در وسط آنهاست. بنابراین، نباید در این روز که در میانه است، توقف کنی و باید به جلو حرکت کنی.
در انتظار بهار و خزان مباش که هست
خزان عدوی بهار و بهار خصم خزان
هوش مصنوعی: برای منتظر ماندن بهار و خزان نباش، زیرا خزان دشمن بهار و بهار مخالف خزان است.
ببین که هر چه بهار شکفته پیدا کرد
خزان ستیزهٔ او را چگونه کرد نهان
هوش مصنوعی: ببین که هر چه در بهار زیبایی و شکوفایی پیدا کرد، چگونه خزان دشمنی و نابودیاش را پنهان کرده است.
مگر خزان به رزان نو شریعتی بنهاد
که هست در همه عالم مباح خون رزان
هوش مصنوعی: آیا خزان به بهار نوین احکامی گذاشت که خون ریختن در دنیا برای همگان مجاز شد؟
مگر که در شب دی ماه بادِ خوارزمی
عسس شدست که کردست باغ را عریان
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که در شب دیماه، بادی از سمت خوارزم آمده است که درختان باغ را بیبرگ و عریان کرده است.
ز برف ریزه چون سوهان شدست روی زمین
ز یخ شدست رخ آبگیر چون سندان
هوش مصنوعی: برفهای ریز روی زمین مانند سوهان عمل کرده و آن را زبر و خشن کردهاند. همچنین، یخها روی آبگیر به قدری محکم و سخت شدهاند که شبیه یک سندان به نظر میرسند.
مگر زمانه به آهنگری برون آمد
که آب کرد چو سندان و باد چون سوهان
هوش مصنوعی: زمانه چنان سخت و استوار شده که انگار مانند آهنگری به سراغ آن رفتهایم. در این حالت، مانند آبی است که بر روی سندان نرم شده و بادی که همچون سوهان عمل میکند، به نظر میرسد.
چه باک از اینکه جهان سرد گشت و ناخوش شد
که خانه گرم و مُغَنّی خوش است و یار جوان
هوش مصنوعی: نگران نباش که دنیای اطرافت سرد و ناخوشایند شده است، زیرا خانهای که گرم و دلپذیر است و محبوبی جوان در کنار توست، همه چیز را زیبا و دلنشین میکند.
گر از بنفشه و لاله زمین باغ تهی است
ز هر دو هست بدل زلف و چهرهٔ جانان
هوش مصنوعی: اگر باغ از بنفشه و لاله خالی است، این به دلیل زیبایی و جذابیت زلف و چهرهٔ معشوق است که جای آنها را پر کرده است.
چو زلف و چهرهٔ او هست بیهده چه خوریم
غم بنفشهٔ سیراب و لالهٔ نُعمان
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت او به قدری چشمگیر است که دیگر نیازی به غصه خوردن برای گلهای بنفشه و لاله نیست.
به ماه دی ز خم زلف و رنگ چهرهٔ او
بنفشهزار پدید آوریم و لالستان
هوش مصنوعی: در ماه دی، با زیبایی و جذابیت زلف و چهره او، باغی از بنفشهها ایجاد میکنیم و دنیایی از شور و شوق به وجود میآوریم.
رسید عید بیا تا به تیغ بادهکنیم
به عید قربان تیمار خویش را قربان
هوش مصنوعی: عید فرا رسیده است، بیایید تا با نوشیدن شراب جشن بگیریم. در روز عید قربان، مشکلات و دردهای خود را فدای شادی و سرور کنیم.
طواف حاج کنون گرد قبلهٔتازی است
طواف ماست کنون گرد قبلهٔ دهقان
هوش مصنوعی: در حال حاضر، برگزاری مناسک حج به دور خانهٔ خدا، مانند طواف کردن است، اما برای ما، طواف و گرد آمدن به دور مردمی است که از کشاورزان و زارعان هستند.
اگر همی نتوان کرد اخدمتش بیشکا
کنیم خدمت فرزند او چنانکه توان
هوش مصنوعی: اگر نتوانیم خودمان به او خدمت کنیم، بیتردید باید به فرزند او خدمت کنیم، بهگونهای که امکان دارد.
دو گوهرست درین وقت شرط مجلس ما
قِنینه مَعدِن این و تنوره مسکن آن
هوش مصنوعی: در این لحظه، دو چیز گرانبها در مجلس ما وجود دارد: یکی گنجی که در این مکان است و دیگری جایی که ما در آن زندگی میکنیم.
یکی چو آب رز اندر میانهٔ ساغر
یکی چو برگ گل اندر میان آتشدان
هوش مصنوعی: در میان ظرف شراب، یکی مانند آب گلگون و درخشان است و دیگری مانند برگ گلی که در لابهلای آتش قرار دارد.
یکی ز نور و ز سوزندگی نتیجهٔ عشق
یکی ز جان و ز پاکیزگی نتیجهٔ جان
هوش مصنوعی: یکی از ویژگیهای عشق، نور و سوزندگی آن است، و دیگری از خلوص و پاکی جان نشأت میگیرد.
بدین دو گوهر روشن شب زمستان را
چنان کنیم که ماند به روز تابستان
هوش مصنوعی: ما این دو گوهر درخشان را طوری به کار میبریم که شبهای زمستان را مانند روزهای تابستان روشن و دلپذیر کنیم.
گهی به مطرب گوییم چنگ برزن هین
گهی به ساقی گوییم جام پر کن هان
هوش مصنوعی: گاهی به نوازنده میگوییم که سازش را به صدا درآورد و گهی از باریگر میخواهیم که جام را پر کند.
گهی صبوح کنیم از سه بوسه و سه قدح
خمار عشق و خمار شراب را درمان
هوش مصنوعی: گاهی با نوشیدن یک یا دو لیوان شراب و بوسهای از معشوق، حال و هوای عشق و بیخبری از دنیا را به دست میآوریم و به نوعی به درمان روح خود میرسیم.
چو ابر بر سر ما از هوا فشاند سیم
کنیم بر سر آن از تنوره زرافشان
هوش مصنوعی: مانند ابری که در آسمان نقرهای میبارد، ما نیز باید با زیبایی و روشنی بر دیگران تأثیر بگذاریم و بر فراز آن، از شعلههای آتشین درون خود بپاشیم.
چو مطربان سرِ انگشت را کنند سبک
به یاد خواجه به کف برنهیم رطل گران
هوش مصنوعی: وقتی نوازندگان با انگشتان خود نواختن را آغاز میکنند، به یاد بزرگمردی که در دلمان جای دارد، ما نیز بار سنگین مشکلات را با امید و شوق کنار میگذاریم.
خجسته ناصح دولت اجل موید دین
ستوده تاج کفات عجم سرِ فَتَیان
هوش مصنوعی: نقد و اندرز دهندهای خوشبخت و نیکو در پشتیبانی از دین، به ستایش تاج و تخت ایرانیان میپردازد و به جوانان افتخار میکند.
مُعین ملک زمین و زمان علی سعید
که هست نایب فرمانده زمین و زمان
هوش مصنوعی: علی سعید کسی است که به عنوان نایب و نماینده، در اداره و فرماندهی زمین و زمان نقش دارد و مورد حمایت و کمک الهی است.
جز او که بود که شایسته نیابت شد
دو خواجه را که گرفتند هر دو ملک جهان
هوش مصنوعی: جز او کسی نیست که شایستگی نمایندگی را داشت، زمانی که دو خواجه، یعنی دو بزرگ جامعه، هر دو سلطنت جهان را به دست گرفتند.
نظام دین را در دولت ملک سنجر
قوام دین را در دولت ملک سلطان
هوش مصنوعی: در زمان سلطنت ملک سنجر، دین به خوبی برقرار و پایدار شد، و همچنین در دوران حکومت ملک سلطان، دین از حمایت و استحکام برخوردار بود.
حمایت است و رعایت مجیرش از آفات
هدایت است و عنایت مجیرش از حَدَثان
هوش مصنوعی: حمایت و توجه خداوند از آسیبها نشان دهنده هدایت و لطف اوست در برابر مشکلات و چالشها.
بنان اوست به هنگام شغل شغلگذار
ضمیر اوست به هنگام فتنه فتنه نشان
هوش مصنوعی: دست او در زمان کار، نشانهای از مهارت و توانایی اوست و در زمان آشفتگی و مشکلات، نشاندهندهی درون و وجود اوست.
حمایت از ملک است و عنایت از دستور
هدایت از ملک است و عنایت از یزدان
هوش مصنوعی: حمایت از حکومت و توجه به رهبری از طرف خداوند است.
ز آسمان همه تأیید و رحمت است نثار
برآن خجسته ضمیر و بر آن خجسته بنان
هوش مصنوعی: از آسمان، تمامی حمایتها و رحمتها بر آن روح پاک و دستهای نیکو فرستاده میشود.
بزرگ بار خدایا ز طالعی که توراست
به فال دیدن رویت مبارک است چنان
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ، به خاطر سرنوشتی که تو داری، خوشبینی به دیدن چهرهات مایهی خوشحالی است.
اگر ببیند روی تو بتپرست به خواب
بتابد از شب کفرش ستارهٔ ایمان
هوش مصنوعی: اگر کسی در خواب چهرهٔ تو را ببیند که همچون بت پرستیده میشود، شبهای کفر و نادانیاش به درخشش ستارهٔ ایمان تبدیل میشود.
شمار مدت عمر تو با قضا و قدر
ز روزگار و فلک ساختند شرح و بیان
هوش مصنوعی: مدت عمر تو به خواست خدا و سرنوشت تعیین شده است و این موضوع در جریان زمان و با تأثیر کیهان شرح و توضیح داده شده است.
به مدتی که بود بیشتر ز مدت نوح
فلک نوشت خط و روزگار کرد ضمان
هوش مصنوعی: در این دنیا، عمر بعضی افراد بیشتر از عمر نوح است و زمان، همواره مشغول نگارش داستان زندگی و سرنوشت آنهاست.
همی ز رای تو افروخته شود حضرت
همی ز رای تو آراسته شود دیوان
هوش مصنوعی: از فکر و اندیشه تو، به روشنی و زیبایی رهنمون میشود و فضایی پر از نور و زیبایی شکل میگیرد.
که هر دو را تو چنان درخوری که وقت بهار
درخت را تَفِ خورشید و کِشت را باران
هوش مصنوعی: تو به اندازهای شایستهای که در موسم بهار، درخت با نور خورشید و کشت با باران زندگی و رشد میکند.
بنای دین نبی بر کتاب و اخبارست
بنای دولت خسرو بر آن خجسته بنان
هوش مصنوعی: بنیاد دین پیامبر بر اساس کتاب و اخبار است، در حالی که بنیاد حکومت خسرو بر آن پایههای نیکو و مستحکم است.
چو درّ و سِحر به مشک و شَبَه برآمیزی
دواتدار تو نازد نبیرهٔ مشکان
هوش مصنوعی: وقتی که دواتدار تو با هنر و زیبایی به خوبی در کنار هم قرار میگیرد، همچون گرانبهای ستودنی و جادویی به نظر میرسد و باعث میشود که تو به نازندگی و جذابیت یادآور نوهٔ مشکان باشی.
تو در هنر دگری وان نفر دگر بودند
چو نامهٔ نبوی کی بود هزار افسان
هوش مصنوعی: تو در هنری خاص هستی و شخص دیگری در هنری دیگر. مانند نامه نبوی که در آن هزاران داستان و افسانه موجود است، هر یک از شما در زمینه خود به بهترین شکل فعالیت میکند.
کتاب عین مُسَلّم توراست وز همه قوم
همه صفات نوشتند در دبیرستان
هوش مصنوعی: کتاب، نشانهی واضح و روشن توست و از هر قوم و ملتی صفات و ویژگیهای مختلف را در مدرسه نوشتهاند.
به نعمت تو که از فیلسوف حضرت شاه
شنیدهام چو در آغاز فتنه بود نشان
هوش مصنوعی: من به برکت و نعمتی که از فیلسوف بزرگ، که مورد توجه شاه است، شنیدهام، مانند نشانهای در زمان آغاز فتنه.
که گفت محتشمی در عجم پدید آید
نه از قبیلهٔ بهمان نه از نژاد فلان
هوش مصنوعی: محتشمی در ایران ظهور خواهد کرد، نه از نسل و قبیلهای خاص و نه از نژاد مشخصی.
از او رسند بسی مهتران به جاه و به نام
وز او رسند بسی کهتران به آب و به نان
هوش مصنوعی: بسیاری از برجستهترین افراد به مقام و شهرت میرسند و همچنین افراد عادی به منابع ضروری زندگی همچون آب و نان دست پیدا میکنند.
خدای باشد از او راضی و ملک خشنود
سپاه و شاه و رعیت به شکر و پیر و جوان
هوش مصنوعی: خداوندی هست که هم از او راضی باشیم و هم پادشاهی که مورد خشنودی قرار گیرد. در این میان، سپاه، شاه، و مردم باید به شکرگزاری مشغول باشند، چه پیر و چه جوان.
دُرست گشت که آن محتشم تویی که ز تو
همه معاینه بینم هر آنچه داد نشان
هوش مصنوعی: درست است که تو بزرگمنش و ارجمند هستی و من هر چیزی را که نشان میدهد، از تو میبینم.
دو بیت شعر ز گفتار خواجه برهانی
تو را سزد که تویی هر دو بیت را برهان:
هوش مصنوعی: شایسته است که تو دو بیت شعر را از گفتار خواجه برهانی بیاوری و دلیل وجود هر دو بیت را برای خودت روشن کنی.
« به حق افضل انسان و حق صورت آن
که هست سوره آن هل اتی علیالانسان
هوش مصنوعی: به حق برتری انسان و حقیقت صورت او که در سوره «هل اتی» دربارهاش آمده است.
که نام و نسل تو باقی است تا بدان ساعت
که آشکار شود کلّ من علیها فان »
هوش مصنوعی: هرگز از یاد نخواهد رفت که نام و نسل تو تا زمانی که موجودات عالم از بین بروند باقی خواهد ماند.
ز بهر آنکه تو در دست جام باده نهی
همی حسد برد از باده چشمهٔ حیوان
هوش مصنوعی: برای اینکه تو در دست خود جام باده را قرار میدهی، حسد چشمهٔ حیات از باده برمیخیزد.
ز آرزوی صبوح تو ساکنان بهشت
سپیدهدم بگریزند هر شب از رضوان
هوش مصنوعی: به خاطر آرزوی نوشیدنی تو، ساکنان بهشت هر شب در سپیدهدم از خوشی و لذتهای بهشت فرار میکنند.
ستاره باشد بر برج و برج بر گردون
چنانکه نام تو در شعر و شعر در دیوان
هوش مصنوعی: ستارهای بر بلندی میدرخشد و بلندی بر آسمان قرار دارد؛ همچنین نام تو در شعرها جاودان است و شعرها در دیوان جا دارد.
شدست طبعم در مدح تو چو آتش تیز
شدست شعرم در شکر تو چو آب روان
هوش مصنوعی: طبع من در ستایش تو مانند آتش تیز شده است و اشعارم در توصیف تو مانند آب روان و شیرین گشتهاند.
چو من به مجلس تو کاشکی رسیدندی
مُقَدِّمان سخن شاعران چیرهزبان
هوش مصنوعی: کاش من هم به میهمانی تو میآمدم و آن کسانی که در سخن گفتن از شاعران ماهر هستند، در کنار من حضور داشتند.
که تا به نظم مدیحت نثار کردندی
هزار عقد ز یاقوت و لولو و مرجان
هوش مصنوعی: برای تو که به زیباییهای خود میدرخشی و شایسته ستایش هستی، هزاران دانه از یاقوت و لولو و مرجان را به پای مدح و ستایش تو میریزند.
چه حاجت است بدیشان ز بهر نظم مدیح
که من بدارم تنها نیابت از ایشان
هوش مصنوعی: نیازی به ستایش و مدح از سوی دیگران نیست، چون من به تنهایی میتوانم از آنها نمایندگی کنم و از خوبیهایشان سخن بگویم.
اگر چه شعر مرا گفتهای بسی احسنت
وگرچه در حق من کردهای بسی احسان
هوش مصنوعی: هرچند که دربارهی شعر من خیلی خوب صحبت کردهای و به من لطف زیادی کردهای،
کنون زیادت باید که هیچ باقی نیست
همه شدند و نهادند روی در نقصان
هوش مصنوعی: اکنون باید بیشتر از قبل تلاش کرد، چراکه هیچ چیز باقی نمانده و همه در حال کاهش و نقصان هستند.
مکن درنگ و غنیمت شمر ستایش و شکر
که قادری و قلم بر مراد توست روان
هوش مصنوعی: به تعویق نینداز و فرصت را غنیمت بشمار، زیرا تو قادر هستی و توانایی برآورده کردن آرزوهایت را داری.
همیشه تا که بر این هفت چرخ دایرهوار
کنند هفت ستاره به سعد و نحس قران
هوش مصنوعی: در زندگی، یک چرخه دائمی وجود دارد که تحت تاثیر هفت ستاره قرار دارد و این ستارهها اثرات مثبت و منفی را در سرنوشت انسانها به نمایش میگذارند.
ز سعد بهره ی عمر تو باد راحت و سور
ز نحس بهرهٔ خصم تو باد رنج و زیان
هوش مصنوعی: امیدوارم زندگی تو پر از خوشی و آسایش باشد و لذت ببری، در حالی که دشمن تو دچار سختی و ضرر شود.
به مجلس تو همه روز کهتران خرم
چو حاجیان به مِنا عید گوسفندکشان
هوش مصنوعی: در هر روز به مجلس تو، جوانان شاداب و خوشحال هستند مانند زائران که در روز عید قربانی به منا میروند.
خدای داده ز شش چیز مر تو را شش چیز
که عمر مرد به هر شش بماند آبادان
هوش مصنوعی: خدا به تو شش نعمت داده است و عمر انسان به هر شش نعمت، همیشه پا برجا و آباد میماند.
کف از شراب و لب از خنده و بر از معشوق
دل از نشاط و تن از ناز و خانه از مهمان
هوش مصنوعی: دستها پر از شراب، لبها پر از خنده، بدن خسته از معشوق، دل شاداب، و تن نرم و مهمان در خانه.