شمارهٔ ۳۶۲
شد ز تاثیر سپهر سرکش نامهربان
هجر یار مهربان چون وصل باد مهرگان
لاجرمگیتی و من هر دو موافقگشتهایم
او ز باد مهرگان و من ز یار مهربان
او همی دارد هوا را سرد بیدیدار این
من همیدارمنفس را سردبیدیدار آن
او همی ریزد بعمدا بر زمردکهربا
من همی سایم بعمدا برشقایق زعفران
من بخار عشق دارم در بصر بیجاده بار
او بخارآب دارد برهوا لولو فشان
من همی پنهانکنم در طبع راز خویشتن
او همی پنهان کند در خاک نقش بوستان
او همی بر خاک خشک آتش برافروزد زچوب
من همی بر طبع سرد آتش برانگیزم زجان
او همی پژمرده گردد بیبهار دلگشای
من همی فرسوده کردم بینگار دلستان
آن نگاری کز وصال و هجر او پیدا شود
در خزان من بهار و در بهار من خزان
قامت او سرو را قیمت دهد در جویبار
طلعت او ماه را روشنکند در آسمان
عارضش در زیر خط دندانْشْ اندر زیر لب
چشمش اندر زیر مژگان و دلش در بر نهان
سوسن اندر جوشن است و لؤلؤ اندر لاله برگ
نرگس اندر سوزن است و آهن اندر پرنیان
نسبتی دارد همانا زلف او با طبع من
کان به یک صنعت چنین است او به یک صنعت چنان
زلف او بر دامن خورشید دارد مشک ناب
طبع من بار دگر در مدح خورشید جهان
مجد دولت افتخار ملت صاحبکتاب
بوالمحاسن آفتاب دولت صاحبقران
آنکه اندر طاعتش گردون همیکوشد به جهد
وانکه اندر خدمتش دولت همی بندد میان
آن خداوندی که بر ایوان و درگاهش سزد
اوج گردون کوتْوال و برجکیوان پاسبان
کوه را با حلم او گر بنگری باشد سبک
باد را با طبع او گر بنگری باشدگران
در مصاف دشمنان با نیزه و شمشیر او
چیست ضایعتر ز درع و جوشن و برگستوان
تیغش اندر دست دیدم همچو بیم اندر امید
عفوش اندر خشم دیدم همچو سود اندر زیان
زر و مشک از خدمتش خیزد همی زیراکه هست
زایرش زرین کنار و مادحش مشکین دهان
خانهٔ کعبه است کویش خان ابراهیم بزم
کاین زطاعت خواه خالی نیست وان از میهمان
باد را هرگز نباشد با فلک پیوستگی
او فلک قدر است و دارد باد را در زیر ران
تا ندیدم اسب او را من ندانستم که هست
در جهان باد مصور با رکاب و با عنان
ای همه تأثیر گردون را بهخوبی رهنمای
وی همه تقدیر ایزد را به نیکی ترجمان
گاه شدت بس نباشد دشمنانت را سقر
روز نعمت بس نباشد دوستانت را جنان
در سخا بدخواه مالی دروغا بدخواه مال
در شتاب آتشفشانی در درنگ آتشنشان
تو به عدل اندر چو خورشیدی ولیکن بیزوال
تو به جود اندر چو دریایی ولیکن بیکران
تو چو موسی و سلیمان و فریدون مقبلی
بی عصا و بی نگین و بی درفش کاویان
اختیار ایزدی تا عقل داری اختیار
قهرمان دولتی تا قهر داری قهرمان
دودهٔ نسل کمالی از تو ماند تا به حشر
همچو از سلطان عالم دودهٔ الب ارسلان
نوبت بخت جوان دشمنانت درگذشت
نوبت تو در رسید از دولت شاه جهان
آتش خشم تو هر ساعت که بنماید سرشک
دشمنانت را برآرد دود مرگ از دودمان
ای خداوندی که از اقبالْ سوی درگهت
قافله در قافله است و کاروان در کاروان
از هر آن دشمن که خشم تو برآرد دودوگرد
آتش سوزنده گردد مغزش اندر استخوان
مهر تو جویم به دل تا در دلم باشد خِرَد
پیش تو باشم به تن تا در تنم باشد روان
از ثنا و مدح تو فارغ نباشم یک نفس
وز سرای و کوی تو غایب نباشم یک زمان
چون ز سلطان بگذرم مقصود هر معنی تویی
زانچه بنویسم به دست و زانچه رانم بر زبان
تا نباشد سوگوار اندر طرب چون شادخوار
تا نباشد ناتوان اندر ظفر چون کامران
بادهخوار اندر طرب بادی و خصمت سوگوار
کامران اندر ظفر بادی و خصمت ناتوان
روزگار و بخت و اقبال تو هر سه پایدار
مهرگان و عید نوروز تو هر سه جاودان
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شد ز تاثیر سپهر سرکش نامهربان
هجر یار مهربان چون وصل باد مهرگان
هوش مصنوعی: بر اثر تأثیر آسمان سرکش و نا مهربان، دوری یار مهربان به مانند وصالی در مهرگان است.
لاجرمگیتی و من هر دو موافقگشتهایم
او ز باد مهرگان و من ز یار مهربان
هوش مصنوعی: به ناچار، هم دنیا و هم من با هم هماهنگ شدهایم. او تحت تأثیر باد مهرگان است و من تحت تأثیر یار مهربان.
او همی دارد هوا را سرد بیدیدار این
من همیدارمنفس را سردبیدیدار آن
هوش مصنوعی: او به دلیل دوری از معشوق، احساس سرما میکند و من هم به خاطر بیخبری از او، نفسهایم سرد شده است.
او همی ریزد بعمدا بر زمردکهربا
من همی سایم بعمدا برشقایق زعفران
هوش مصنوعی: او به عمد ذراتی بر روی سنگهای قیمتی میپاشد و من نیز به عمد بر روی گل زعفران سایه میافکنم.
من بخار عشق دارم در بصر بیجاده بار
او بخارآب دارد برهوا لولو فشان
هوش مصنوعی: من از عشق بدم احساساتی دارم که درونم موج میزند، در حالی که او با خنکای آبی که در هوا پخش شده، همچون مرواریدی درخشان و زیباست.
من همی پنهانکنم در طبع راز خویشتن
او همی پنهان کند در خاک نقش بوستان
هوش مصنوعی: من در دل خود به رازهایی پنهان اعتقاد دارم و او هم در زمین، نشانههای زیبایی را به طور پنهانی حفظ میکند.
او همی بر خاک خشک آتش برافروزد زچوب
من همی بر طبع سرد آتش برانگیزم زجان
هوش مصنوعی: او بر روی زمین خشک آتش میسوزاند، من نیز با چوب خود آتش را برمیانگیزم و این کار را از عمق وجودم انجام میدهم.
او همی پژمرده گردد بیبهار دلگشای
من همی فرسوده کردم بینگار دلستان
هوش مصنوعی: عزیزم، در غیاب تو روزگارم بیروح و بیسرزندگی میگذرد. دلم بدون تو روز به روز افسردهتر و خستهتر میشود.
آن نگاری کز وصال و هجر او پیدا شود
در خزان من بهار و در بهار من خزان
هوش مصنوعی: عشقی که از دست دادن و دست یافتن به آن بروز میکند، در فصل پاییز برای من بهاری است و در فصل بهار، برایم پاییزی به همراه میآورد.
قامت او سرو را قیمت دهد در جویبار
طلعت او ماه را روشنکند در آسمان
هوش مصنوعی: قد او به درخت سرو اصالت و زیبایی میبخشد و چهرهی او همچون ماه در آسمان، نور و روشنی را پخش میکند.
عارضش در زیر خط دندانْشْ اندر زیر لب
چشمش اندر زیر مژگان و دلش در بر نهان
هوش مصنوعی: او زیباییهایی دارد که در هر بخش از وجودش نهفته است؛ لبخندش زیر دندانها، نگاهش در زیر مژگان و دلش در آغوش پنهان است.
سوسن اندر جوشن است و لؤلؤ اندر لاله برگ
نرگس اندر سوزن است و آهن اندر پرنیان
هوش مصنوعی: گل سوسن در زرهپوشی خود زیبایی دارد و مروارید در گل لاله درخشش میکند. همچنین، گل نرگس در سوزن و آهن در پارچهی نازک و لطیف وجود دارد.
نسبتی دارد همانا زلف او با طبع من
کان به یک صنعت چنین است او به یک صنعت چنان
هوش مصنوعی: زلف او در واقع تأثیری عمیق بر وجود من دارد، زیرا من و او هر کدام به نوعی ویژگی خاص داریم که با یکدیگر هماهنگ است.
زلف او بر دامن خورشید دارد مشک ناب
طبع من بار دگر در مدح خورشید جهان
هوش مصنوعی: زلف او به گونهای است که مانند عطر خالص، زیبایی خاصی را به خورشید میبخشد و من دوباره احساس میکنم که میخواهم در وصف زیبایی خورشید سخن بگویم.
مجد دولت افتخار ملت صاحبکتاب
بوالمحاسن آفتاب دولت صاحبقران
هوش مصنوعی: این بیت به اهمیت و بزرگی شخصی اشاره دارد که به عنوان نماینده ملت و دارای ویژگیهای برجسته ای معرفی شده است. او نه تنها مظهر افتخار مردم خود است، بلکه مانند خورشید، سرشار از روشنی و برکات برای کشور خود میباشد.
آنکه اندر طاعتش گردون همیکوشد به جهد
وانکه اندر خدمتش دولت همی بندد میان
هوش مصنوعی: کسی که به اطاعت و خدمت او آسمانها تلاش میکنند و یکهتاز دیانت و بخت میشود، نشان از جایگاه و مقام بالای او در نزد خداوند دارد.
آن خداوندی که بر ایوان و درگاهش سزد
اوج گردون کوتْوال و برجکیوان پاسبان
هوش مصنوعی: آن خدای بزرگی که شایسته است بر بالای درگاه و ایوانش، آسمان به عنوان نگهبان و سیاره کیوان به عنوان پاسبان حضور داشته باشند.
کوه را با حلم او گر بنگری باشد سبک
باد را با طبع او گر بنگری باشدگران
هوش مصنوعی: اگر به کوه با صبر و حوصله او نگاه کنی، سبک و آرام به نظر میرسد و اگر به باد با طبیعت او توجه کنی، به نظر میرسد که سبک و آزاد است.
در مصاف دشمنان با نیزه و شمشیر او
چیست ضایعتر ز درع و جوشن و برگستوان
هوش مصنوعی: در جنگ با دشمنان، او چه چیزی بیفایدهتر از زره و زرهپوشی دارد؟
تیغش اندر دست دیدم همچو بیم اندر امید
عفوش اندر خشم دیدم همچو سود اندر زیان
هوش مصنوعی: در دستش شمشیری دیدم که نشانهای از ترس و امید است. همچنین عفو او را در حال خشم مشاهده کردم، مانند منفعتی که در زیان وجود دارد.
زر و مشک از خدمتش خیزد همی زیراکه هست
زایرش زرین کنار و مادحش مشکین دهان
هوش مصنوعی: دارایی و زیبایی از خدمت او به وجود میآید، زیرا که زایندگان او دارای کناری طلایی و مدحکنندگانش با دهانی خوشبو هستند.
خانهٔ کعبه است کویش خان ابراهیم بزم
کاین زطاعت خواه خالی نیست وان از میهمان
هوش مصنوعی: خانهٔ کعبه، مکان مقدس و باعظمتی است که به ابراهیم تعلق دارد، و اینجا جایی است که همواره از مهمانان و عبادتکنندگان پر است. در واقع، هیچگاه این مکان از افرادی که به عبادت و خدمت به خدا میپردازند خالی نمیماند.
باد را هرگز نباشد با فلک پیوستگی
او فلک قدر است و دارد باد را در زیر ران
هوش مصنوعی: باد هیچوقت نمیتواند با آسمان ارتباطی برقرار کند. آسمان در جایگاه بلندی است و باد در زیر آن قرار دارد.
تا ندیدم اسب او را من ندانستم که هست
در جهان باد مصور با رکاب و با عنان
هوش مصنوعی: تا زمانی که اسب او را ندیدم، متوجه نشدم در جهان چه زیبایی وجود دارد که با زین و افسار در حرکت است.
ای همه تأثیر گردون را بهخوبی رهنمای
وی همه تقدیر ایزد را به نیکی ترجمان
هوش مصنوعی: ای کسانی که به روشنی تأثیر آسمانها را درک میکنید و به خوبی میتوانید تقدیر خداوند را به زیبایی بیان کنید.
گاه شدت بس نباشد دشمنانت را سقر
روز نعمت بس نباشد دوستانت را جنان
هوش مصنوعی: گاهی دشمنانت آنقدر قوی نیستند که تو را شکست دهند، اما در روز نعمت، دوستانت به اندازه کافی خوب نیستند که تو را یاری کنند.
در سخا بدخواه مالی دروغا بدخواه مال
در شتاب آتشفشانی در درنگ آتشنشان
هوش مصنوعی: در لطف و généreous بودن، دشمنان از مال تو نیستند، اما در بےدقتی و بیتوجهی، آتش نجاتبخش به آتشسوزی تبدیل میشود.
تو به عدل اندر چو خورشیدی ولیکن بیزوال
تو به جود اندر چو دریایی ولیکن بیکران
هوش مصنوعی: تو مانند خورشید در عدالت هستی که همواره پایدار و ناپیداست، و مانند دریایی در generosity (بخشش) هستی که حد و مرز ندارد.
تو چو موسی و سلیمان و فریدون مقبلی
بی عصا و بی نگین و بی درفش کاویان
هوش مصنوعی: تو همچون موسی و سلیمان و فریدون هستی، اما هنوز به قدرت و نشانههای آنها مانند عصا، انگشتر و پرچم کاویان دست نیافتهای.
اختیار ایزدی تا عقل داری اختیار
قهرمان دولتی تا قهر داری قهرمان
هوش مصنوعی: تا وقتی که عقل و خرد داری، میتوانی به دلخواه و با اختیار خود عمل کنی، اما وقتی که دچار خشم و قهر میشوی، باید در نظر داشته باشی که خود را در چالشهای حکومتی و اجتماعی قرار میدهی.
دودهٔ نسل کمالی از تو ماند تا به حشر
همچو از سلطان عالم دودهٔ الب ارسلان
هوش مصنوعی: نسل کمالی که به تو وابسته است، تا روز قیامت باقی خواهد ماند، مانند این که دودمان سلطان عالم، یعنی الب ارسلان، نیز همچنان پابرجاست.
نوبت بخت جوان دشمنانت درگذشت
نوبت تو در رسید از دولت شاه جهان
هوش مصنوعی: حال که فرصت و شانس جوانی در اختیار تو قرار گرفته و زمان رنج و سختی دشمنانت به پایان رسیده است، زمان موفقیت و خوشبختی تو نیز فرارسیده است.
آتش خشم تو هر ساعت که بنماید سرشک
دشمنانت را برآرد دود مرگ از دودمان
هوش مصنوعی: هر گاه خشم تو نمایان شود، دشمنان تو را به زانو درآورده و از دودمانشان نشانههای مرگ به جا میگذارد.
ای خداوندی که از اقبالْ سوی درگهت
قافله در قافله است و کاروان در کاروان
هوش مصنوعی: ای خداوندی که خوشبختی و جلوههای نیکو به سوی درگاه تو همچون گروهها و کاروانهای پیوسته و فراوان در حال حرکت است.
از هر آن دشمن که خشم تو برآرد دودوگرد
آتش سوزنده گردد مغزش اندر استخوان
هوش مصنوعی: هر دشمنی که ناراحتی و خشم تو را برانگیزد، مثل دود و آتش خواهد بود و مغز او در استخوانش میسوزد.
مهر تو جویم به دل تا در دلم باشد خِرَد
پیش تو باشم به تن تا در تنم باشد روان
هوش مصنوعی: من در جستجوی عشق تو هستم تا در دلم حک شود، و هر زمان که به حضور تو بیفتم، همواره در جسمم وجود داشته باشم و جانم با تو پیوند بخورد.
از ثنا و مدح تو فارغ نباشم یک نفس
وز سرای و کوی تو غایب نباشم یک زمان
هوش مصنوعی: هرگز از توصیف و ستایش تو غافل نخواهم بود و حتی برای یک لحظه هم از خانه و خیابان تو دور نخواهم شد.
چون ز سلطان بگذرم مقصود هر معنی تویی
زانچه بنویسم به دست و زانچه رانم بر زبان
هوش مصنوعی: به محض اینکه از سلطانی بگذرم، هر هدف و مقصود من تو هستی؛ آنچه را که مینویسم با قلم و آنچه را که بر زبان میآورم، همه از تو میگوید.
تا نباشد سوگوار اندر طرب چون شادخوار
تا نباشد ناتوان اندر ظفر چون کامران
هوش مصنوعی: تا زمانی که شادی در دل سوگواران نباشد، نمیتوان انتظار داشت که خوشحالی در دل شادخواران موجود باشد و همچنین هنگامی که ناتوانی بر چهرهای نشسته است، پیروزی و موفقیت نمیتواند در دل پیروزان جلوهگر باشد.
بادهخوار اندر طرب بادی و خصمت سوگوار
کامران اندر ظفر بادی و خصمت ناتوان
هوش مصنوعی: نماشده است که در حین شادی و میگساری، طرف مقابل در غم و اندوه به سر میبرد. کسی که خوشبخت و پیروز است، در حالی که رقیبش در شرایط ناتوانی قرار دارد.
روزگار و بخت و اقبال تو هر سه پایدار
مهرگان و عید نوروز تو هر سه جاودان
هوش مصنوعی: زمان و شانس تو، هر دو ثابت و ماندگارند، همینطور جشن مهرگان و عید نوروزت نیز همواره باقی خواهند ماند.