شمارهٔ ۳۶۱
مریز خون من ای بت به روزگار خزان
مساعدت کن و با من بریز خونرزان
چو هست خون رزان قصد خون من چه کنی
که غم فزاید از این و طرب فزاید از آن
مباش فصل خزان بیطرب که چهرهٔ توست
بهار مجلس آزادگان به وقت خزان
فحاش لله اگر چون خط و رخت داند
کسی بنفشهٔ سیراب و لالهٔ نعمان
سمن که دید به روی بنفشه غالیه پوش
زره که دید بر اطراف لاله مشکافشان
خَم بنفشه ز احرار کی رباید دل
فروغ لاله ز عشاق کی ستاند جان
من آن کسم که دل و جان خویش دادستم
به دست عشق تو ای آفتاب ترکستان
ز عشق توست دلم چون سرشک و جان چو نفس
برون شده زدو چشم و برآمده زدهان
ز سیم پاک تو داری بدیع میدانی
زغالیه است دو چوگان تو را در آن میدان
فتاده در خم چوگان تو همیشه دلم
چو نیم سوخته گویی ز هر طرف گردان
عجب نباشد اگر گوی دل بود آنجا
که سیم باشد میدان و غالیه چوگان
ملاحت لب و دندان توست فتنهٔ خلق
وگر ملاحت هر دو کنی زخلق نهان
گهر فروشان یاقوت سرخ و مروارید
به جهد باز شناسند از آن لب و دندان
زحسن روی تو گر بتگران خبر یابند
شکسته خامه شوند و زغم بریده بنان
همیشه فخر تو از حسن روی خویشتن است
چنانکه فخر من از فخر ملک شاه جهان
بزرگ بار خدایی که بر فتوح و ظفر
خجستهکنیت و نامش علامت است و نشان
روان به خدمت او تازه شد چو دل به خرد
خرد به طاعت او زنده شد چو تن به روان
گران نماید با طبع او هوای سبک
سبک نماید با حلم او زمینگران
نه بی تواتر احسان اوست هیچ مکین
نه بیتواصُل اِنعام اوست هیچ مکان
خجسته حضرت و فرخنده همتش به قیاس
دو قبلهاند مبین هم به حجت و برهان
یکی عزیز و مبارک چو کعبهٔ اسلام
یکی بلند و مُعَزَّز چو قبله ی دهقان
اگر ز روضهٔ فردوس نعمت ابد است
وگر ز چشمهٔ حیوان بقاست جاویدان
چه بزم او گه رامش چه روضهٔ رضوان
چه دست اوگه بخشش چه چشمهٔ حیوان
شدست محکم اصل وزارت از پدرش
وز او شدست بنای وزارت آبادان
پدر علم ز وزارت کشیده بر عیوق
پسر قدم ز آمارت نهاده بر کیوان
عنایت ازلی کرده با پدر بیعت
سلامت ابدی بسته با پسر پیمان
پدر نظام و پسر فخر ملک شاه زمین
پدر رضی و پسر مخلص امام زمان
پدر چو مهر درخشان شده ز برج حمل
پسر چو مشتری افراشته سر از سرطان
ایا به قدر و شرف برگذشته از امثال
ایا به فضل و هنرگوی برده از آقران
توییکه همت تو هست بحر بیپایان
توییکه دولت تو هست جرخ بیپایان
فذلکِ هنری در جریدهٔ ایام
جواهر شرفی در قلادهٔ دوران
لقای تو صفت راحت است در ارواح
بقای تو سبب صحت است در ابدان
سپهر و دولت و سلطان همی نگه دارند
همیشه اختر و بخت و دل تو از حدثان
خجستهاختر و پیروزبخت و شاددلی
هم از سپهر و هم از دولت و هم از سلطان
خلافمهرتوکین است و این از آن قبل است
به یار عقبی بر دست مالک رضوان
مخالفان تورا تافته جحیم سقر
موافقان تو را ساخته نعیم جنان
اگر موافق تو در شود در آتش تیز
عجب مدار که آتش بر او شود ریحان
وگر کسی به خلاف تو افکند تیری
عجب نباشد اگر باز پس شود ریحان
بزرگ بار خدایا خدای داد مرا
به فر دولت تو عقل پیر و بخت جوان
ز عقل پیر و ز بخت جوان همی دارم
ثنا و خدمت تو چون شریعت و ایمان
ز سکر تو جوکنم ابتدا شوم در وقت
به خاطر آتش تیز و به طبع آب روان
به انتها نتوانم رسید اگر بهمثل
به جای هر نفسی باشدم هزار زبان
اگر نه هست همه ساله طبع من چو صدف
وگرنه هست مدیح تو قطرهٔ باران
چرا مدیح تو در طبع من شود لؤلؤ
چنانکه قطره همی دُر شود صدف مرجان
همیشه تاکه امیدست و بیم در عالم
همیشه تا که زیان است و سود در کیهان
زبان مادح تو سود باد و بیم امید
امید حاسد تو بیم باد و سود و زیان
مباد دولت و عمر تو را فنا و زوال
مباد نعمت و ملک تو را قیاس و کران
چه بزم تو گه رامش چه روضهٔ فردوس
چه دست تو گه بخشش چه چشمهٔ حیوان
خجسته بر تو و بر هر که در عنایت توست
هزار جشن بهار و هزار جشن خزان
گشاده باد اجل بر مخالفانت کمین
کشیده باد زحل بر معاندانت کمان
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مریز خون من ای بت به روزگار خزان
مساعدت کن و با من بریز خونرزان
هوش مصنوعی: ای معشوق خوشچهره، در این روزهای سخت و غمانگیز، خونم را مبریز و به من دردی را که تحمل میکنم، کمکی کن.
چو هست خون رزان قصد خون من چه کنی
که غم فزاید از این و طرب فزاید از آن
هوش مصنوعی: وقتی گروهی از خونریزان به خون من قصد دارند، تو چه کاری میتوانی انجام دهی؟ چرا که غم من از این موضوع بیشتر میشود و شادی از انجام این کار کمتر خواهد شد.
مباش فصل خزان بیطرب که چهرهٔ توست
بهار مجلس آزادگان به وقت خزان
هوش مصنوعی: در فصل پاییز بیخوشحالی نباش، زیرا چهرهٔ تو نمایانگر بهار و شادابی در جمع آزادگان است حتی در این زمان سرد و بیروح.
فحاش لله اگر چون خط و رخت داند
کسی بنفشهٔ سیراب و لالهٔ نعمان
هوش مصنوعی: اگر کسی بداند که چگونه باید به خدا فحاشی کند، مانند بنفشهای است که آبیاری شده و لالهای که در دشت نعمان رشد کرده است.
سمن که دید به روی بنفشه غالیه پوش
زره که دید بر اطراف لاله مشکافشان
هوش مصنوعی: سمن وقتی دید که بر روی بنفشه، پوششی گرانبها مانند زره آویخته شده و همچنین دید که در اطراف لاله، عطری خوش و دلانگیز پخش شده است.
خَم بنفشه ز احرار کی رباید دل
فروغ لاله ز عشاق کی ستاند جان
هوش مصنوعی: دل آزادگان را نمیتوان به راحتی به دست آورد و جان عاشقان نیز به سادگی از بین نمیرود.
من آن کسم که دل و جان خویش دادستم
به دست عشق تو ای آفتاب ترکستان
هوش مصنوعی: من آن کسی هستم که برای عشق تو، دل و جانم را فدای تو کردهام ای نور تابناک سرزمین ترکستان.
ز عشق توست دلم چون سرشک و جان چو نفس
برون شده زدو چشم و برآمده زدهان
هوش مصنوعی: دل من از عشق تو مانند اشکی است که میریزد و جانم مانند نفسی است که از بدن خارج شده. چشمانم از محبت تو پر شده و به شدت غمگین و نگران هستند.
ز سیم پاک تو داری بدیع میدانی
زغالیه است دو چوگان تو را در آن میدان
هوش مصنوعی: تو از فضیلت و زیبایی خاصی برخورداری که مانند یک میدان مسابقهی شگفتانگیز میمونی، و در این میدان، دو رقیب سیاهپوش وجود دارند که تو را در آنجا به چالش میکشند.
فتاده در خم چوگان تو همیشه دلم
چو نیم سوخته گویی ز هر طرف گردان
هوش مصنوعی: دل من همیشه در چنگال عشق تو اسیر است، مانند چوبی که در بازی چوگان گرفته شده و به هر طرف کشیده میشود، گویی که آتش گرفته و سوزان است.
عجب نباشد اگر گوی دل بود آنجا
که سیم باشد میدان و غالیه چوگان
هوش مصنوعی: تعجبی ندارد اگر در جایی که ثروت و زیبایی فراوان است، دلها به دلجویی و دوستی تمایل نشان دهند. در این میدان، زیباییها و خوشبختیها همانند یک بازی شگفتانگیز در حال تماشا و چرخش هستند.
ملاحت لب و دندان توست فتنهٔ خلق
وگر ملاحت هر دو کنی زخلق نهان
هوش مصنوعی: زیبایی لب و دندانهای تو، سبب فریب و جلب توجه مردم است و اگر این زیبایی را از دیگران پنهان کنی، دیگر مردم تنها در جستجوی آن نخواهند بود.
گهر فروشان یاقوت سرخ و مروارید
به جهد باز شناسند از آن لب و دندان
هوش مصنوعی: فروشندگان جواهرات مانند یاقوت سرخ و مروارید تلاش میکنند تا زیبایی و ارزش این جواهرات را با لبها و دندانهای زیبا شناسایی کنند.
زحسن روی تو گر بتگران خبر یابند
شکسته خامه شوند و زغم بریده بنان
هوش مصنوعی: اگر زیبایی روی تو را بتها بشناسند، قلمها از حیرت خواهند شکست و قلمهای نویسندگان از غم تو ناتوان خواهند شد.
همیشه فخر تو از حسن روی خویشتن است
چنانکه فخر من از فخر ملک شاه جهان
هوش مصنوعی: تو همیشه به زیبایی صورتت افتخار میکنی، مانند اینکه من به افتخار پادشاه جهان مباهات میکنم.
بزرگ بار خدایی که بر فتوح و ظفر
خجستهکنیت و نامش علامت است و نشان
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ و قدرتمندی که پیروزیها و موفقیتهای خوشی را فراهم میآورد و نام او نشانهای از این برکات است.
روان به خدمت او تازه شد چو دل به خرد
خرد به طاعت او زنده شد چو تن به روان
هوش مصنوعی: روح آدمی به خدمت او تازه و جان تازه میشود، همانطور که دل به خرد و خرد به اطاعت او زنده و فعال میشود، مانند اینکه بدن به روح جانی دوباره مییابد.
گران نماید با طبع او هوای سبک
سبک نماید با حلم او زمینگران
هوش مصنوعی: با ویژگیهای طبیعی خود، او اندیشههای سنگین را سبک میکند و با صبوریاش، بارهای سنگین زمین را سبکتر میسازد.
نه بی تواتر احسان اوست هیچ مکین
نه بیتواصُل اِنعام اوست هیچ مکان
هوش مصنوعی: هیچ جایی بدون خیر و لطف او وجود ندارد و هیچ مکانی بدون استمرار بخشش او نیست.
خجسته حضرت و فرخنده همتش به قیاس
دو قبلهاند مبین هم به حجت و برهان
هوش مصنوعی: شخصیت والا و نیات نیک او را میتوان با دو قبلهای که در نماز استفاده میشود، مقایسه کرد و همینطور او را با دلایل و شواهد محکم توصیف کرد.
یکی عزیز و مبارک چو کعبهٔ اسلام
یکی بلند و مُعَزَّز چو قبله ی دهقان
هوش مصنوعی: یکی از اهمیت و احترام بالایی برخوردار است مانند کعبه در دین اسلام، و دیگری نیز بزرگ و محترم است مانند قبله برای کشاورزان.
اگر ز روضهٔ فردوس نعمت ابد است
وگر ز چشمهٔ حیوان بقاست جاویدان
هوش مصنوعی: اگر خوشیهای بهشت جاودانی است و یا از چشمهای است که انسان را به بقا و جاودانگی میرساند، پس همواره در پی آن باش.
چه بزم او گه رامش چه روضهٔ رضوان
چه دست اوگه بخشش چه چشمهٔ حیوان
هوش مصنوعی: به چه مجالس شادی و خوشی او برمیخیزد، چه باغ بهشتی و چه نعمتهای او در دستش، چه چشمههای حیات و زندگی در دست او جاری است.
شدست محکم اصل وزارت از پدرش
وز او شدست بنای وزارت آبادان
هوش مصنوعی: وزارت به دلیل ریشهدار بودنش به پدرش برمیگردد و از اوست که بنیان این وزارت مستحکم و پایدار قرار گرفته است.
پدر علم ز وزارت کشیده بر عیوق
پسر قدم ز آمارت نهاده بر کیوان
هوش مصنوعی: پدر علم با تجربهای که از مدیریت و سیاست دارد، برای پسرش پایههای موفقیت را فراهم کرده و قدمهای او را به سوی قلههای بلند و افتخارات هدایت کرده است.
عنایت ازلی کرده با پدر بیعت
سلامت ابدی بسته با پسر پیمان
هوش مصنوعی: خداوند از ابتدا توجه کرده و با پدر عهدی برای سلامت ابدی بسته و با پسر نیز قرار و پیمانی گذاشته است.
پدر نظام و پسر فخر ملک شاه زمین
پدر رضی و پسر مخلص امام زمان
هوش مصنوعی: پدر نظام و پسر فخر، شاهی را بر زمین به ارث میبرند و پدر رضی و پسر، خدمتگزاری برای امام زمان هستند.
پدر چو مهر درخشان شده ز برج حمل
پسر چو مشتری افراشته سر از سرطان
هوش مصنوعی: پدر به مانند خورشید درخشان شده و از برج حمل بیرون آمده است، در حالی که پسر مانند سیاره مشتری برآمده و سر از برج سرطان بالا آورده است.
ایا به قدر و شرف برگذشته از امثال
ایا به فضل و هنرگوی برده از آقران
هوش مصنوعی: آیا از نظر ارزش و شرافت برتر از دیگران هستی؟ یا اینکه به خاطر فضل و هنر خود، از همنسلان خود جلوتر رفتهای؟
توییکه همت تو هست بحر بیپایان
توییکه دولت تو هست جرخ بیپایان
هوش مصنوعی: تو همان کسی هستی که همیشه همت و تلاش تو به اندازه یک دریا بیپایان است و تو آن کسی هستی که ثروت و نعمتت به اندازه یک دایره بیپایان است.
فذلکِ هنری در جریدهٔ ایام
جواهر شرفی در قلادهٔ دوران
هوش مصنوعی: این هنر من در صفحات زمان، همچون جواهری باارزش در گردن روزگار است.
لقای تو صفت راحت است در ارواح
بقای تو سبب صحت است در ابدان
هوش مصنوعی: دیدن تو برای روحها آرامش است و وجود تو باعث سلامتی در بدنها میشود.
سپهر و دولت و سلطان همی نگه دارند
همیشه اختر و بخت و دل تو از حدثان
هوش مصنوعی: آسمان، خوشبختی و فرمانروایی همواره از حوادث و بدبختیها، ستاره و سرنوشت و دل تو را حفاظت میکنند.
خجستهاختر و پیروزبخت و شاددلی
هم از سپهر و هم از دولت و هم از سلطان
هوش مصنوعی: این شخص خوششانس و خوشاقبال است و از جانب آسمان، نعمتها و برکات دولت و سلطان نیز به او رسیده است. او دلشاد و خرم به زندگیاش ادامه میدهد.
خلافمهرتوکین است و این از آن قبل است
به یار عقبی بر دست مالک رضوان
هوش مصنوعی: عشق تو من را به مرز جنون رسانده و این احساس بسیار عمیق است. این عشق در دنیای دیگر به من پاداش داده میشود و در آنجا در کنار یار، با مالک خوشبختی ملاقات خواهم کرد.
مخالفان تورا تافته جحیم سقر
موافقان تو را ساخته نعیم جنان
هوش مصنوعی: مخالفان تو را در آتش جهنم خواهند سوزاند، اما دوستانت را در نعمتهای بهشتی قرار میدهند.
اگر موافق تو در شود در آتش تیز
عجب مدار که آتش بر او شود ریحان
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر تو در آتش بیفتد، جای شگفتی نیست که آن آتش برای او مانند گل و خوشبو شود.
وگر کسی به خلاف تو افکند تیری
عجب نباشد اگر باز پس شود ریحان
هوش مصنوعی: اگر کسی به تو حسادت کند یا به تو ضربهای بزند، تعجبی ندارد اگر در آینده شاهد باشی که نعمتها و خوشیهای تو دوباره به سمت تو بازمیگردند.
بزرگ بار خدایا خدای داد مرا
به فر دولت تو عقل پیر و بخت جوان
هوش مصنوعی: ای خدایی بزرگ و صاحب جلال، فر و مقام تو را به من عطا کن. به من عقل و درک پیرانه و بخت و شانس جوان ده.
ز عقل پیر و ز بخت جوان همی دارم
ثنا و خدمت تو چون شریعت و ایمان
هوش مصنوعی: از خرد و تجربهٔ کهنسال و از بخت جوان و شاداب، همواره به تو سپاس میگویم و خدمت میکنم، مانند احترامی که به دین و ایمان میگذارم.
ز سکر تو جوکنم ابتدا شوم در وقت
به خاطر آتش تیز و به طبع آب روان
هوش مصنوعی: از نشئه تو شروع میکنم، در آن لحظه که به خاطر آتش تند و طبع آب روان، به حالت اولیهام برمیگردم.
به انتها نتوانم رسید اگر بهمثل
به جای هر نفسی باشدم هزار زبان
هوش مصنوعی: هرگاه بخواهم به انتهای کمال و معرفت برسم، حتی اگر بهجای هر نفس، هزار زبان هم داشته باشم، نمیتوانم به آن هدف دست پیدا کنم.
اگر نه هست همه ساله طبع من چو صدف
وگرنه هست مدیح تو قطرهٔ باران
هوش مصنوعی: اگر سالی نگذرد که احساس من مانند صدف چیزی را در خود حبس نکند، در غیر این صورت، توست که سبب میشوی من مثل قطره باران همیشه جریان داشته باشم و تو را ستایش کنم.
چرا مدیح تو در طبع من شود لؤلؤ
چنانکه قطره همی دُر شود صدف مرجان
هوش مصنوعی: چرا مدح و ستایش تو در دل من همانند مروارید میشود، مانند این که قطرهای از آب در صدف مرجانی به دُر تبدیل میشود؟
همیشه تاکه امیدست و بیم در عالم
همیشه تا که زیان است و سود در کیهان
هوش مصنوعی: تا زمانی که در دنیا امید و ترس وجود دارد، همیشه سود و زیان نیز در کیهان خواهند بود.
زبان مادح تو سود باد و بیم امید
امید حاسد تو بیم باد و سود و زیان
هوش مصنوعی: زبان کسی که تو را میستاید، به نفع و امید توست، اما حسودان با گفتار خود، به تو ضرر و ناامیدی میرسانند.
مباد دولت و عمر تو را فنا و زوال
مباد نعمت و ملک تو را قیاس و کران
هوش مصنوعی: هرگز نگذار که خوشبختی و عمر تو به پایان برسد. همچنین نگذار که نعمت و سلطنت تو را با چیزی محدود بسنجند.
چه بزم تو گه رامش چه روضهٔ فردوس
چه دست تو گه بخشش چه چشمهٔ حیوان
هوش مصنوعی: این بیت به وصف زیباییها و لذتهای زندگی میپردازد. از جشن و شادیهایی سخن میگوید که شبیه به باغی از نعمتهای بهشتی هستند و همچنین به سخاوت و generosity اشاره میکند که انسان را به یاد زندگی و نشاط میاندازد. در واقع، تمامی این لذتها و زیباییها به نوعی به هم پیوستهاند و نشان دهنده حالتی از خوشی و سرخوشی هستند.
خجسته بر تو و بر هر که در عنایت توست
هزار جشن بهار و هزار جشن خزان
هوش مصنوعی: برای تو و همه کسانی که مورد لطف تو قرار دارند، هزار جشن بهار و هزار جشن پاییز را آرزو میکنم.
گشاده باد اجل بر مخالفانت کمین
کشیده باد زحل بر معاندانت کمان
هوش مصنوعی: مدت زمان حیاتت برای دشمنانت گشوده باشد و سیاره زحل همچون کمینی در انتظار کسانی که با تو دشمنی میکنند، باشد.