گنجور

شمارهٔ ۳۶۴

صنع خدای و عدل وزیر خدایگان
هستند پرورنده و دارندهٔ جهان
معلوم عالم است که بر خلق واجب است
شکر خدا و مدح وزیر خدایگان
صدر اجل رضیّ خلیفه قوام دین
دستور کامکار و خداوند کامران
نیک‌اختری که سیرت و کردارهای او
در شرق و غرب هست ز نیک‌ اختری نشان
آراسته شدست به توقیع او زمین
و افروخته شدست به تدبیر او زمان
در عدل جز بدو نکند عالم افتخار
در جود جز بدو نزند ملک داستان
اندر کفایت آنچه از او دید چشم خلق
نشنید گوش خلق ز تاریخ باستان
گویی ز رآی پاک و ز بخت بلند اوست
پاکی در آفتاب و بلندی در آسمان
گویی سپهر مرکب اقبال او شدست
کش ماه و آفتاب رکاب آمد و عنان
قفل و کلید گشت دو دستش که جور و عدل
بسته شدست ازین وگشاده شدست از آن
روزی بَنان او دهد آفاق را مگر
دارد بنای روزی آفاق را بنان
گیتی سرای و خلق همه میهمان شدند
تا گشت همت و کرم خواجه میزبان
جایی‌ که میزبان ‌کرم و همتش بود
گیتی سزد سزای و همه خلق میهمان
بنگر به ‌دست و خامهٔ او گر ندیده‌ای
بحر گهر هبا کن و ابر گهر فشان
ور آرزوی دولت و بخت آیدت همی
آثار او نگه کن و توقیع او بخوان
اندر وفای او نَبُوَد جسم را وفات
و اندر هوای او نَبُوَد چرخ را هَوان
هر کس‌ که هست چاکر او بهره یافته است
از مایهٔ سعادت و از سایهٔ امان
افزون کند موافقتش نیکخواه‌ را
در دل قوام دانش و در تن نظام جان
بیرون کند مخالفتش بدسگال را
از دیده روشنایی و از کالبد روان
ای دادگستری که به ‌تدبیر ورای خویش
کردی جهان مسخر شاه جهان ستان
تدبیر تو نشاند و سر کِلک تو گماشت
در روم کاردارش و در شام پهلوان
از تیغ و کلک تو حاصل همی شود
هم‌ گنج بی‌نهایت و هم ملک بی‌کران
امسال روم و شام بهر دو گشاده شد
سال دگر گشاده شود مصر و قیروان
ای دور روزگار به ‌تو سفتهٔ نشان
گردد دل مخالف تو سفتهٔ سنان
بی‌طلعت مبارک و بی‌آفرین تو
بر آدمی حرام شود دیده و دهان
از بهر آنکه دست تو بوسد زبان و لب
گوش و دو دیده رشک برد بر لب و زبان
بر آسمان قضا و قدر متفق شدند
کردند عمر و بخت تو از یک دگر ضمان
بخت تو همچو عمر تو گردید پایدار
عمر تو همچو بخت تو گردید جاودان
من بنده روزگار تو را وصف چون کنم
پیمودن فلک به کف دست‌ چون توان
عین‌الکمال عالم ارواح خوانمت
کاندر مناقب تو همی‌گم شودگمان
در خدمت تو رنج برم ‌گنج بر دهم
بر رنج خدمت تو نکردست‌ کس زیان
روزی که نفخ صور برانگیزدم ز خاک
جانم همه ثنای تو خواند ز استخوان
تا باغ را شکفته ‌کند رایت بهار
تا راغ را کآشفته کند لشکر خزان
از عدل تو شکفته همی باد دین و ملک
خصم تو را کَشَفته همی باد خان و مان
تابنده باد فر تو بر خُرد و بر بزرگ
پاینده باد عدل تو بر پیر و بر جوان
فرخنده باد مهر تو جاوید و من رهی
هر سال‌ گفته تهنیت جشن مهرگان

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صنع خدای و عدل وزیر خدایگان
هستند پرورنده و دارندهٔ جهان
هوش مصنوعی: خدای جهان را آفریده و عدالت در دست وزیران اوست که نگهدار و مدیریت‌کننده‌ی زمین و آسمان هستند.
معلوم عالم است که بر خلق واجب است
شکر خدا و مدح وزیر خدایگان
هوش مصنوعی: به وضوح مشخص است که بر مردم واجب است شکرگزاری از خدا و تمجید از وزیران و فرمانروایان.
صدر اجل رضیّ خلیفه قوام دین
دستور کامکار و خداوند کامران
هوش مصنوعی: این بیت به تمجید از شخصی اشاره دارد که به عنوان یک رهبر و خلیفه شناخته می‌شود و نقش مهمی در حفظ و تقویت دین دارد. او به عنوان یک فرد موفق و خوشبخت شناخته می‌شود که دستورها و راهنمایی‌هایش تأثیر بسزایی در پیشرفت جامعه دارد. این شخص نه تنها از نظر دینی قدرتمند است بلکه در امور اجتماعی و سیاسی نیز کاردان و موفق به شمار می‌آید.
نیک‌اختری که سیرت و کردارهای او
در شرق و غرب هست ز نیک‌ اختری نشان
هوش مصنوعی: انسانی نیک و با فضیلت که رفتار و شخصیت او در همه جا شناخته شده است، نشانی از نیکی و نیک‌سیرتی دارد.
آراسته شدست به توقیع او زمین
و افروخته شدست به تدبیر او زمان
هوش مصنوعی: زمین به امضاء و نشانه‌گذاری او زیبا و آراسته شده و زمان با تدبیر و برنامه‌ریزی او روشن و درخشان گردیده است.
در عدل جز بدو نکند عالم افتخار
در جود جز بدو نزند ملک داستان
هوش مصنوعی: در عدالت، هیچ‌کس جز او به خود نمی‌بالد و در بخشش، هیچ‌کس جز او داستانی ندارد.
اندر کفایت آنچه از او دید چشم خلق
نشنید گوش خلق ز تاریخ باستان
هوش مصنوعی: در این دنیا، آنچه که چشم‌ها از او دیده‌اند، کافی است و گوش‌ها از تاریخ قدیم چیزهایی نشنیده‌اند.
گویی ز رآی پاک و ز بخت بلند اوست
پاکی در آفتاب و بلندی در آسمان
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که وی از خوشنصیبی و دیانت اوست که موجب شده تا مانند تابش آفتاب درخشان و در عرش آسمان بالا برود.
گویی سپهر مرکب اقبال او شدست
کش ماه و آفتاب رکاب آمد و عنان
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که سرنوشت خوب او به گونه‌ای است که ماه و خورشید همراهش شده‌اند و در واقع به او یاری می‌رسانند.
قفل و کلید گشت دو دستش که جور و عدل
بسته شدست ازین وگشاده شدست از آن
هوش مصنوعی: دو دست او مانند قفل و کلید عمل کردند، به گونه‌ای که از یک طرف به خاطر انصاف و عدالت بسته شده و از طرف دیگر باز شده است.
روزی بَنان او دهد آفاق را مگر
دارد بنای روزی آفاق را بنان
هوش مصنوعی: روزی دست خداوند به آفاق می‌رسد، مگر این‌که بنا و اساس این روزی را خود آفاق تعیین کرده باشد.
گیتی سرای و خلق همه میهمان شدند
تا گشت همت و کرم خواجه میزبان
هوش مصنوعی: دنیا محل زندگی است و مردم همه مهمان هستند. وقتی که تلاش و سخاوت بزرگوار به میان آمد، او به عنوان میزبان شناخته می‌شود.
جایی‌ که میزبان ‌کرم و همتش بود
گیتی سزد سزای و همه خلق میهمان
هوش مصنوعی: در مکانی که میزبان خوب و با شخصیت باشد، زمین و دنیا سزاوار اوست و همه مردم می‌توانند به عنوان مهمان در آنجا حضور داشته باشند.
بنگر به ‌دست و خامهٔ او گر ندیده‌ای
بحر گهر هبا کن و ابر گهر فشان
هوش مصنوعی: به دقت نگاه کن به کار او با قلم؛ اگر دریا و جواهر را ندیده‌ای، وجود خود را پر از زیبایی و ثروت کن و مانند ابر، جواهرات را بریز.
ور آرزوی دولت و بخت آیدت همی
آثار او نگه کن و توقیع او بخوان
هوش مصنوعی: اگر به دنبال خوشبختی و موفقیت هستی، به نشانه‌های آن دقت کن و پیام‌های مربوط به آن را مطالعه کن.
اندر وفای او نَبُوَد جسم را وفات
و اندر هوای او نَبُوَد چرخ را هَوان
هوش مصنوعی: در محبت و وفاداری او، جسم دچار فنا و زوال نمی‌شود و در سایه عشق او، گردش زمان و چرخش دنیا دچار ناپایداری نمی‌گردد.
هر کس‌ که هست چاکر او بهره یافته است
از مایهٔ سعادت و از سایهٔ امان
هوش مصنوعی: هر کسی که به خدمت او درآید، از برکت خوشبختی و حمایت امن او بهره‌مند خواهد شد.
افزون کند موافقتش نیکخواه‌ را
در دل قوام دانش و در تن نظام جان
هوش مصنوعی: موافقت و همراهی او با نیک‌اندیشان، بر دانش درونی و استحکام زندگی انسان می‌افزاید.
بیرون کند مخالفتش بدسگال را
از دیده روشنایی و از کالبد روان
هوش مصنوعی: او دشمن بدخواهش را از چشمانش و از وجودش دور می‌کند تا نتواند با کارهایش او را تحت تأثیر قرار دهد.
ای دادگستری که به ‌تدبیر ورای خویش
کردی جهان مسخر شاه جهان ستان
هوش مصنوعی: ای قاضی و دادگستر که با تدبیر و فراست خود، توانستی جهان را به اقتدار و تسلط شاه درآوری.
تدبیر تو نشاند و سر کِلک تو گماشت
در روم کاردارش و در شام پهلوان
هوش مصنوعی: تدبیر و تدبیرسازی تو باعث شد که جایگاه مهمی به تو داده شود؛ به طوری که در روم به عنوان کاردار و در شام به عنوان یک پهلوان شناخته شدی.
از تیغ و کلک تو حاصل همی شود
هم‌ گنج بی‌نهایت و هم ملک بی‌کران
هوش مصنوعی: از هنر و تردستی تو، هم ثروت بی‌پایانی به دست می‌آید و هم سرزمین‌های وسیعی که هیچ حد و مرزی ندارند.
امسال روم و شام بهر دو گشاده شد
سال دگر گشاده شود مصر و قیروان
هوش مصنوعی: امسال، درهای دو سرزمین روم و شام برای ما باز شده است، و سال آینده نیز درهای مصر و قیروان گشوده خواهد شد.
ای دور روزگار به ‌تو سفتهٔ نشان
گردد دل مخالف تو سفتهٔ سنان
هوش مصنوعی: ای روزگار، روزهای سخت و نامساعد تو مثل کوه‌های تیز و برنده‌ای هستند که دل من، که به خاطر تو ناراحت است، احساس می‌کند تحت فشار و خطر قرار دارد.
بی‌طلعت مبارک و بی‌آفرین تو
بر آدمی حرام شود دیده و دهان
هوش مصنوعی: چهره‌ی مبارک و بی‌نظیر تو برای انسان، باعث می‌شود که چشم و زبانش از زیبایی و شگفتی ناتوان شوند.
از بهر آنکه دست تو بوسد زبان و لب
گوش و دو دیده رشک برد بر لب و زبان
هوش مصنوعی: به خاطر این که دست تو را ببوسد، زبان و لب حسرت می‌خورند و دو چشم به لب و زبان تو حسادت می‌کنند.
بر آسمان قضا و قدر متفق شدند
کردند عمر و بخت تو از یک دگر ضمان
هوش مصنوعی: بر آسمان سرنوشت و تقدیر توافق کردند که عمر و شانس تو از یکدیگر حمایت کنند.
بخت تو همچو عمر تو گردید پایدار
عمر تو همچو بخت تو گردید جاودان
هوش مصنوعی: سرنوشت تو به اندازه عمرت ثابت و پایدار است و عمر تو نیز به اندازه سرنوشتت جاودانه خواهد بود.
من بنده روزگار تو را وصف چون کنم
پیمودن فلک به کف دست‌ چون توان
هوش مصنوعی: من چگونه می‌توانم تو را توصیف کنم، در حالی که برای سنجش عظمت آسمان‌ها به اندازه‌ی یک دست هم راهی ندارم؟
عین‌الکمال عالم ارواح خوانمت
کاندر مناقب تو همی‌گم شودگمان
هوش مصنوعی: تو را به کمالی می‌خوانم که در عالم ارواح وجود دارد، زیرا من فضایل تو را ذکر می‌کنم و این تصور می‌شود که می‌توانم درباره‌ات سخن بگویم.
در خدمت تو رنج برم ‌گنج بر دهم
بر رنج خدمت تو نکردست‌ کس زیان
هوش مصنوعی: من برای خدمت به تو رنج می‌برم و گنج‌هایم را هم فدای این خدمت می‌کنم. هیچ‌کس به اندازه من برای تو زحمتی نکشیده و در این راه متضرر نشده است.
روزی که نفخ صور برانگیزدم ز خاک
جانم همه ثنای تو خواند ز استخوان
هوش مصنوعی: در روزی که فرشته‌ای به صدا درآید و همه مردم از خاک برانگیخته شوند، جان من تنها ستایش و تمجید تو را خواهد کرد و از وجودم تنها صدای تو به گوش خواهد رسید.
تا باغ را شکفته ‌کند رایت بهار
تا راغ را کآشفته کند لشکر خزان
هوش مصنوعی: برای اینکه باغ به گل بنشیند و زیبایی بهار را به نمایش بگذارد، به همین ترتیب سپاه خزان نیز برای ویرانی و نابودی آن می‌کوشد.
از عدل تو شکفته همی باد دین و ملک
خصم تو را کَشَفته همی باد خان و مان
هوش مصنوعی: از انصاف و عدالت تو، دین و مملکت پیروزی یافته و دشمن تو، در حال نابودی است. همچنین، خانه و زندگی‌ات نیز در امنیت و رونق است.
تابنده باد فر تو بر خُرد و بر بزرگ
پاینده باد عدل تو بر پیر و بر جوان
هوش مصنوعی: باد به تمامی افراد، خواه کوچک و بزرگ، بوزد و عدالت تو بر همه، چه پیر و چه جوان، برقرار باشد.
فرخنده باد مهر تو جاوید و من رهی
هر سال‌ گفته تهنیت جشن مهرگان
هوش مصنوعی: خوشا به حال مهر تو که همیشه و جاودانه است و من هر سال به تو این تبریک را می‌گویم که جشن مهرگان را جشن بگیریم.