شمارهٔ ۳۵۶
تازه و نو شد ز فر باد فروردین جهان
خرم و خوش گشت کوه و دشت و باغ و بوستان
کرد پنداری زمین را آسمان چون خویشتن
کزگل و سبزه زمین دارد نهاد آسمان
زند خواند هر زمان بلبل به باغ اندر همی
زند باف است او به لفظ پارسی پازندخوان
کوه شد چون پرنیان و لاله شد همچون علم
سرخ نیکوتر علم چون سبز باشد پرنیان
نیلگون آمد بنفشه زعفرانگون شنبلید
آن همانا نیل بودست این همانا زعفران
لعلگویی از بدخشان نقب بر زد بر زمین
وز زمین بر رفت پنداری به شاخ ارغوان
برق در ابر و سیاهی در میان لاله هست
همچو آتش در دخان و همچو در آتش دخان
جون برآید ابر پرسیمرغگردد روی چرخ
پرِّ هر سیمرغ بر روی زمین گوهرفشان
از هوا هر ساعتی بر ابر بدرخشد درخش
چون زگرد معرکه تیغ شهگیتی ستان
ناصر دین خسرو مشرق ملکسنجر که ملک
یافت میراث از ملک سلطانُ از الب ارسلان
آن جهانداری که هست اندر خراسان جیش او
جوش او در ماوراءالنهر و در زابلستان
پادشاهان پنج چیز او را مسلم کردهاند
خاتم و شمشیر و تاج و تخت وگنج شایگان
از بناتالنعش قصر بخت او را کنگره است
وز ثریا درگه اقبال او را آستان
چرخ باشد زیر پایش هر کجا ساید رکاب
دهر باشد زیر دستش هر کجا تابد عنان
گر بود رایش که دریابد زمان رفته را
چون ستاره گاه رجعت باز پس گردد زمان
گر بلرزد نیزه اندر دست او روز نبرد
مرد در جوشن بلرزد اسب در بَرْگُستوان
هم بر آنسان کز زُمرُّد چشم افعی بِتَرکَد
چشم دشمن بترکد چون او بگرداند سنان
بر سعادتهای او گردون گردان داد خط
زهره شد بر خط گواه و مشتری شد در ضمان
تاکه هامون پست باشد رای او باشد بلند
تا که گردون پیر باشد بخت او باشد جوان
ای جهانآرای شاهی کز مبارک رای توست
دولت و دین را ز بیداد و بدی امن و امان
اختیارست از جهان اقلیم رابع خلق را
در خط فرمان توست آنچ اختیارست از جهان
چون خرد شکر تو گوید، جان کُند شکر خرد
چون زبان مدح تو گوید دل کند مدح زبان
ملک و دین را از تو نگزیرد چو نگزیرد همی
دیده را از روشنایی کالبد را از روان
سر فرازد آسمان گر بر میان خویشتن
آن کمر بیند که دربان تو دارد برمیان
نیزه و شمشیر و تیر لشکرت روز مصاف
کرد در صحرای تِرْمَذ دام و دد را میهمان
میهمان نشگفت اگر باشد به صحرا دام و دد
هرکجا شمشیر و تیر و نیزه باشد میزبان
هر امیر از لشکرت بر لشکری شد کامکار
هر غلام از مرکبت بر مرکبی شد کامران
از امیران و غلامان تو رشک آید همی
مهر ومه را بر سبهر و حورعین را بر جنان
گر خلاف تو قدرخان کرد پیدا بر زمین
حشمت و قَدر قَدَرخان در زمین کردی نهان
آن غرور اندر سر او دشمنی دیگر نهاد
کز میان چون جست از تیغ تو چون تیر ازکمان
آن یکی از بیم تیرت چون کمان خم داد پشت
وین دگر جست از سر تیغ تو چون تیر ازکمان
هر دو را بارگران از خوی بد درگردن است
هست معروف این مثل: خوی بدو بارگران
گرچه بود اندر گمان خصم پیروزی و فتح
ایزدش روزی نکرد از هر چه بود اندر گمان
رزم تو دریای جوشان گشت و تیغت چون نهنگ
سر ز دریا برزد و ناگه کشیدش در دهان
آنچه با او شاه ماضی کرده بود از نیکویی
شد فراموش از دلش تاکرد جان و تن زبان
هرکه بدکاری کند ناگه نهد بر خاک سر
هرکه بدعهدی کند ناگه دهد بر باد جان
چون اجل را برکران عمر او افتاد چشم
آمد از توران به جیحون با سپاهی بیکران
مار و مرغ آری چو سنگ و دام را درخور شوند
مار بیرون آید از سوراخ و مرغ از آشیان
هرکه با تو سرکشد تا پیش تو لشکر کشد
باشد انجامش چنین و باشد آغازش چنان
نصرت تو روز دهرافروز را ماند همی
روز دهر افروز را انکارکردن کی توان
آنکه عصیان کرد ملک از دست او ناگه برفت
وانکه فرمان برد ملک آمد بهدستش رایگان
چاکر فرمان توست و بندهٔ احسان توست
آنکه اکنون در دیار ماورالنهرست خان
نام سلجوق از جهان هرگز نگردد منقطع
تا چو تو شاهی بود سلجوق را در دودمان
یک گهر باشد کزو قیمت فزاید عقل را
یک پسر باشد کزو باقی بماند خاندان
هرکجا لشکرکشی اقبال باشد پیشرو
تا بود اینانج بک در لشکر تو پهلوان
با دلیریهای او منسوخ گشت اندر عجم
آن دلیریها که رستم کرد در مازندران
لشکر افروزند و ملکآرای پیش تخت تو
این سپهسالار عادل وان وزیر مهربان
زین مبارکتر سپهداری و دستوری ندید
دولت افراسیاب و حضرت نوشین روان
تا بود در عالمِ سِفلی طبایع را مزاج
تا بود در عالم عِلوی کواکب را قران
باکواکب باد پیمانت در این عالم درست
بر طبایع باد فرمانت در این عالم روان
تارک دشمن ز تیغ آبدارت خاکسار
باد انصاف تو اندر مملکت آتش نشان
دولت از تو سرفراز و تو ز دولت سرفراز
لشکر از تو شادمان و تو زلشکر شادمان
اختیار تو همه پیروزی و نیکاختری
روزگار تو همه نوروز و عید و مهرگان
شاکر و راضی به تو جان معزّالدین به خلد
پیش تخت تو معزّی شعر گوی و مَدح خوان
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تازه و نو شد ز فر باد فروردین جهان
خرم و خوش گشت کوه و دشت و باغ و بوستان
هوش مصنوعی: بهار با وزش بادهای فروردینی به تازگی و طراوت رسید و باعث شادابی و نشاط در تمام طبیعت شد. کوهها و دشتها، باغها و بوستانها همه به شکوفایی و زیبایی در آمدند.
کرد پنداری زمین را آسمان چون خویشتن
کزگل و سبزه زمین دارد نهاد آسمان
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که زمین را مانند آسمان تصور کردهای، چرا که زمین نیز مانند آسمان، از گل و سبزه پر است.
زند خواند هر زمان بلبل به باغ اندر همی
زند باف است او به لفظ پارسی پازندخوان
هوش مصنوعی: بلبل هر زمان در باغ آواز میخواند و با صدای شیرینش همه را مجذوب میکند، او به زبان فارسی نمیخواند.
کوه شد چون پرنیان و لاله شد همچون علم
سرخ نیکوتر علم چون سبز باشد پرنیان
هوش مصنوعی: کوه مانند پارچهای نرم و لطیف شده و لاله به رنگ قرمز مثل پرچم زیبا و جذاب درآمده است، و اگر پرچم سبز باشد، زیباییاش همچون پرنیان خواهد بود.
نیلگون آمد بنفشه زعفرانگون شنبلید
آن همانا نیل بودست این همانا زعفران
هوش مصنوعی: بنفشهای با رنگ آبی به نظر میرسد، در حالی که زعفران ظاهری زرد دارد. این نشان میدهد که همان چیزی که آبی به نظر میرسد، در واقع نیل است و آنچه زرد به نظر میرسد، واقعیات زعفران است.
لعلگویی از بدخشان نقب بر زد بر زمین
وز زمین بر رفت پنداری به شاخ ارغوان
هوش مصنوعی: درخشان بودن لعل (سنگ قیمتی) از بدخشان باعث میشود که گویی از دل زمین خارج شده و به شکوفههای ارغوانی میپیوندد. این تصویر زیبا نشاندهندهی زیبایی و ارزش لعل است که به طور طبیعی از زمین بهدست میآید و به گلهای ارغوانی شباهت دارد.
برق در ابر و سیاهی در میان لاله هست
همچو آتش در دخان و همچو در آتش دخان
هوش مصنوعی: در اینجا به تضادهایی اشاره شده است؛ مانند نوری که در ابر وجود دارد و تاریکی که در دل لالهها نهفته است. همچنین به حالت آتش و دودی که در آن وجود دارد اشاره میکند. این توصیفها نشاندهنده وجود عناصر متضاد و زیباییهایی است که در کنار هم وجود دارند.
جون برآید ابر پرسیمرغگردد روی چرخ
پرِّ هر سیمرغ بر روی زمین گوهرفشان
هوش مصنوعی: زمانی که جان برخیزد، ابرها در آسمان به شکل پر سیمرغ در میآیند و هر سیمرغی که بر روی زمین است، مانند گوهر درخشان میشود.
از هوا هر ساعتی بر ابر بدرخشد درخش
چون زگرد معرکه تیغ شهگیتی ستان
هوش مصنوعی: هر زمان که از آسمان بر ابرها نوری میتابد، همچون درخشش تیغی در میدان جنگ، این روشنایی خاصی دارد که یادآور قدرت و عظمت پادشاهی جهان است.
ناصر دین خسرو مشرق ملکسنجر که ملک
یافت میراث از ملک سلطانُ از الب ارسلان
هوش مصنوعی: ناصر دین خسرو، فرمانروای مشرق زمین، به ارث چیزی از ملک سلطان و الب ارسلان یافته است.
آن جهانداری که هست اندر خراسان جیش او
جوش او در ماوراءالنهر و در زابلستان
هوش مصنوعی: آن کسی که در خراسان بزرگ است، تأثیر او و انرژی او در مناطق دیگری همچون ماوراءالنهر و زابلستان نیز احساس میشود.
پادشاهان پنج چیز او را مسلم کردهاند
خاتم و شمشیر و تاج و تخت وگنج شایگان
هوش مصنوعی: پادشاهان با پنج چیز، او را به رسمیت شناختهاند: انگشتر، شمشیر، تاج، تخت و گنجینههای ارزشمند.
از بناتالنعش قصر بخت او را کنگره است
وز ثریا درگه اقبال او را آستان
هوش مصنوعی: او از نسل زنان بزرگ است و سرنوشتش در مقام بلند و با وفور نعمت قرار دارد، بهگونهای که به اوج آسمان و لایههای بالای ستارهها دست یافته است.
چرخ باشد زیر پایش هر کجا ساید رکاب
دهر باشد زیر دستش هر کجا تابد عنان
هوش مصنوعی: چرخ یعنی زندگی و زمان، هر کجا که برود به آن سمت حرکت میکند. همچنین، در هر جایی که کمان زندگی به او فشار وارد کند، او توانایی کنترل و هدایت آن را دارد.
گر بود رایش که دریابد زمان رفته را
چون ستاره گاه رجعت باز پس گردد زمان
هوش مصنوعی: اگر ارادهاش این باشد که زمان گذشته را درک کند، مانند ستارهای که در زمان خاصی بازمیگردد، زمان نیز دوباره به عقب خواهد آمد.
گر بلرزد نیزه اندر دست او روز نبرد
مرد در جوشن بلرزد اسب در بَرْگُستوان
هوش مصنوعی: اگر نیزه در دست او بلرزد، در روز نبرد، مرد نیز در زرهاش میلرزد و اسب در عرصه جنگ به لرزه در میآید.
هم بر آنسان کز زُمرُّد چشم افعی بِتَرکَد
چشم دشمن بترکد چون او بگرداند سنان
هوش مصنوعی: چشم افعی به رنگ زمرّد درخشان است و اگر دشمن به آن نگاه کند، چشمانش میترسد و میلرزد؛ چون افعی با حرکت تند خود، موقعیت را تغییر میدهد.
بر سعادتهای او گردون گردان داد خط
زهره شد بر خط گواه و مشتری شد در ضمان
هوش مصنوعی: سرنوشت و قسمتهای شاد او به گونهای رقم خورده است که مانند خطی روشن بر آسمان نمایان شده و این نشاندهندهٔ گواهی بر زیبایی و خوش شانسی اوست. همچنین، زهره و مشتری به عنوان نمادهایی از حمایت و ضمانت در زندگیاش به تصویر کشیده شدهاند.
تاکه هامون پست باشد رای او باشد بلند
تا که گردون پیر باشد بخت او باشد جوان
هوش مصنوعی: تا زمانی که زمین پایینتر از آسمان باشد، نظر و اراده او برتر است و تا زمانی که آسمان قدیمی است، شانس و سرنوشت او جوان و تازه است.
ای جهانآرای شاهی کز مبارک رای توست
دولت و دین را ز بیداد و بدی امن و امان
هوش مصنوعی: ای جهانآرا، ای پادشاه، که با نظر نیک تو، دین و دولت از ظلم و فساد در امان است و در امنیت قرار دارد.
اختیارست از جهان اقلیم رابع خلق را
در خط فرمان توست آنچ اختیارست از جهان
هوش مصنوعی: در این دنیا، هر چیزی که در اختیار انسانهاست و از آن بهرهبرداری میکنند، تنها تحت فرمان تو و به اراده توست. آنچه که در دنیای ما وجود دارد، رابطه مستقیم با تو و تصمیمات تو دارد.
چون خرد شکر تو گوید، جان کُند شکر خرد
چون زبان مدح تو گوید دل کند مدح زبان
هوش مصنوعی: وقتی عقل در مدح تو سخن میگوید، جان انسان به خاطر آن خوشحال میشود و وقتی که عقل تو را ستایش میکند، دل انسان از این ستایش شاداب میگردد.
ملک و دین را از تو نگزیرد چو نگزیرد همی
دیده را از روشنایی کالبد را از روان
هوش مصنوعی: اگر انسان چشمش را از نور روشنایی و روحش را از بدن جدا نکند، هیچ چیز دیگری مانند ملک و دین نمیتواند او را از خود دور کند.
سر فرازد آسمان گر بر میان خویشتن
آن کمر بیند که دربان تو دارد برمیان
هوش مصنوعی: اگر سر به آسمان بکشی و خود را بزرگ و والا ببینی، آن کمر را که در حقیقت نشانهی عزت و مقام توست، برمیان خودت حس خواهی کرد.
نیزه و شمشیر و تیر لشکرت روز مصاف
کرد در صحرای تِرْمَذ دام و دد را میهمان
هوش مصنوعی: در روز نبرد، لشکر تو با نیزه و شمشیر و تیر آماده شد و در صحرای ترمذ، حیوانات وحشی را به میهمانی دعوت کرد.
میهمان نشگفت اگر باشد به صحرا دام و دد
هرکجا شمشیر و تیر و نیزه باشد میزبان
هوش مصنوعی: اگر مهمانی در صحرا باشد، حق ندارد که تعجب کند، چون هر جا که سلاح و زور باشد، میزبان هم وجود دارد.
هر امیر از لشکرت بر لشکری شد کامکار
هر غلام از مرکبت بر مرکبی شد کامران
هوش مصنوعی: هر فرماندهای از سپاهیانش، به پیروزی دست مییابد و هر خدمتکاری نیز با سوار شدن بر مرکب او، به موفقیت میرسد.
از امیران و غلامان تو رشک آید همی
مهر ومه را بر سبهر و حورعین را بر جنان
هوش مصنوعی: شما از شایستگان و خدمتگزارانت حسادت میکنی به زیباییهای آسمان و بهشت و حورعین.
گر خلاف تو قدرخان کرد پیدا بر زمین
حشمت و قَدر قَدَرخان در زمین کردی نهان
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد مرتبه و قدر تو را در زمین پنهان کند، باید بداند که خود را در حجاب حشمت و عظمت تو قرار داده است.
آن غرور اندر سر او دشمنی دیگر نهاد
کز میان چون جست از تیغ تو چون تیر ازکمان
هوش مصنوعی: غرور و تکبر در ذهن او دشمن تازهای به وجود آورد که وقتی از میان آن تیرها و ضربات تو فرار کرد، مانند تیر پرتاب شده از کمان بود.
آن یکی از بیم تیرت چون کمان خم داد پشت
وین دگر جست از سر تیغ تو چون تیر ازکمان
هوش مصنوعی: یکی به خاطر ترس از تیر تو به حالت کمخم و ناتوانی افتاده است، در حالی که دیگری از نوک تیغ تو پرش میکند مانند تیری که از کمان رها میشود.
هر دو را بارگران از خوی بد درگردن است
هست معروف این مثل: خوی بدو بارگران
هوش مصنوعی: هر دو نفر به خاطر رفتار زشت خود، باری سنگین را بر دوش دارند. این جمله بیانگر این است که ناپسندیهای اخلاقی هر فرد، او را دچار مشکلات و عواقب سنگینی میکند.
گرچه بود اندر گمان خصم پیروزی و فتح
ایزدش روزی نکرد از هر چه بود اندر گمان
هوش مصنوعی: هرچند دشمن فکر میکند که پیروز و موفق است، اما خداوند روزی به او نمیدهد که از هر آنچه در فکرش میگذرد، بهرهای ببرد.
رزم تو دریای جوشان گشت و تیغت چون نهنگ
سر ز دریا برزد و ناگه کشیدش در دهان
هوش مصنوعی: درگیری تو به گونهای شد که مانند دریای طوفانی به جوش و خروش درآمد و شمشیرت مانند نهنگی سر از دریا برآورد و ناگهان آن را بلعید.
آنچه با او شاه ماضی کرده بود از نیکویی
شد فراموش از دلش تاکرد جان و تن زبان
هوش مصنوعی: شخصی که زمانی با شاه گذشتهای خوب داشته، حالا آن خوبیها را از یاد برده و از دلش خارج شده است. او هم به روح و هم به جسم خود دچار مشکلاتی است و نمیتواند زبان به سخن آورد.
هرکه بدکاری کند ناگه نهد بر خاک سر
هرکه بدعهدی کند ناگه دهد بر باد جان
هوش مصنوعی: هر کسی که کار ناپسندی انجام دهد، ناگهان به زمین میافتد و از قضاوت دیگران بیاعتبار میشود. همچنین، هر کسی که به وعدههایش وفا نکند، در لحظهای ممکن است جانش به باد برود و دچار خطر شود.
چون اجل را برکران عمر او افتاد چشم
آمد از توران به جیحون با سپاهی بیکران
هوش مصنوعی: زمانی که سرنوشت پایان عمر او به سراغش آمد، نیرویی بزرگ و بیپایان از سرزمین توران به سوی جیحون جاری شد.
مار و مرغ آری چو سنگ و دام را درخور شوند
مار بیرون آید از سوراخ و مرغ از آشیان
هوش مصنوعی: هر موجودی در جایگاه و شرایط مناسب خود قرار میگیرد. زمانی که مار از لانهاش بیرون میآید و مرغ نیز از آشیانش خارج میشود، این نشاندهنده سازگاری آنها با محیط و موقعیتشان است.
هرکه با تو سرکشد تا پیش تو لشکر کشد
باشد انجامش چنین و باشد آغازش چنان
هوش مصنوعی: هرکس که از روی خودخواهی و قدرتنمایی به مقابله با تو بیاید، سرانجامش به این شکل خواهد بود و شروعش به آن شکل.
نصرت تو روز دهرافروز را ماند همی
روز دهر افروز را انکارکردن کی توان
هوش مصنوعی: پشتیبانی و یاری تو همچون روزی فراوان و روشن است، آیا میتوان انکار کرد که چنین روزی وجود ندارد؟
آنکه عصیان کرد ملک از دست او ناگه برفت
وانکه فرمان برد ملک آمد بهدستش رایگان
هوش مصنوعی: هر کس که نافرمانی کند، ناگهان سلطنت و قدرتش از دستش میرود. اما کسی که اطاعت کند و فرمانبردار باشد، بهصورت رایگان سلطنت و قدرت بهدست میآورد.
چاکر فرمان توست و بندهٔ احسان توست
آنکه اکنون در دیار ماورالنهرست خان
هوش مصنوعی: من خدمتگزار تو هستم و بندهٔ لطف و رحمت تو. آن کسی که اکنون در سرزمین فراتر از نهر زندگی میکند، در واقع تحت فرمان تو قرار دارد.
نام سلجوق از جهان هرگز نگردد منقطع
تا چو تو شاهی بود سلجوق را در دودمان
هوش مصنوعی: نام سلجوق در جهان هرگز قطع نخواهد شد، تا زمانی که تو چنین شاهی بر او مسلط باشی.
یک گهر باشد کزو قیمت فزاید عقل را
یک پسر باشد کزو باقی بماند خاندان
هوش مصنوعی: یک جواهر وجود دارد که ارزش عقلا را بیشتر میکند و یک فرزند وجود دارد که نسل و خانواده را ادامه میدهد.
هرکجا لشکرکشی اقبال باشد پیشرو
تا بود اینانج بک در لشکر تو پهلوان
هوش مصنوعی: هر جا که موفقیت و پیروزی باشد، این افراد با جسارت و شجاعت در جلو میایستند و در صفوف تو، همچون قهرمانان به شمار میآیند.
با دلیریهای او منسوخ گشت اندر عجم
آن دلیریها که رستم کرد در مازندران
هوش مصنوعی: با دلیریهای او، شجاعتهایی که رستم در مازندران انجام داد در سرزمین عجم دیگر دیده نمیشود و فراموش میشود.
لشکر افروزند و ملکآرای پیش تخت تو
این سپهسالار عادل وان وزیر مهربان
هوش مصنوعی: لشکر به تو احترام میگذارند و برایت تجمل و زیبایی میآفرینند. این فرمانده عادل و این وزیر مهربان در خدمت تو هستند.
زین مبارکتر سپهداری و دستوری ندید
دولت افراسیاب و حضرت نوشین روان
هوش مصنوعی: هیچ فرمانده و رهبر دیگری به اندازهی افراسیاب و نوشینروان خوشبخت و سعادتمند نبوده است.
تا بود در عالمِ سِفلی طبایع را مزاج
تا بود در عالم عِلوی کواکب را قران
هوش مصنوعی: تا زمانی که در این دنیا طبعها و ویژگیهای مختلف وجود دارد، میتوان به تعادل و توازن آنها پرداخت. در عالم بالاتر، این تعادل به صورت همنشینی و هماهنگی ستارهها در آسمان نمایان میشود.
باکواکب باد پیمانت در این عالم درست
بر طبایع باد فرمانت در این عالم روان
هوش مصنوعی: در این جهان، با ستارهها پیمانی بستهاید و این پیمان به شما این امکان را میدهد که بر طبق طبیعت و خواست خود، حرکت کنید و در این عالم به راحتی جریان یابید.
تارک دشمن ز تیغ آبدارت خاکسار
باد انصاف تو اندر مملکت آتش نشان
هوش مصنوعی: اگر تیغ تند تو دشمنان را ریشهکن کند، در برابر این قدرت، خاکساری و انصاف تو باید در مملکت بهعنوان آتشنشان عمل کند.
دولت از تو سرفراز و تو ز دولت سرفراز
لشکر از تو شادمان و تو زلشکر شادمان
هوش مصنوعی: خوشی و سعادت از تو آغاز میشود و تو به خاطر این خوشی و سعادت در زندگیات سرشار از شادی هستی. سربازان و کسانی که به تو وابسته هستند نیز به خاطر تو شاد و خوشحالاند و تو از شادی آنها نیز میزیزی.
اختیار تو همه پیروزی و نیکاختری
روزگار تو همه نوروز و عید و مهرگان
هوش مصنوعی: تو تمام تصمیمگیریهایت را بر عهده داری و پیروزی و خوشبختی روزهایت همواره مانند عیدها و جشنهاست.
شاکر و راضی به تو جان معزّالدین به خلد
پیش تخت تو معزّی شعر گوی و مَدح خوان
هوش مصنوعی: جان معزّلدین شکرگزار و راضی است و به بهشت پیش تو میآید، پس ای معزّی، شعر بگو و اوصاف تو را مدح کن.