گنجور

شمارهٔ ۳۵۴

پرنیان بافد همی باد صبا در بوستان
هر درختی طَیْلسان سازد همی از پرنیان
گر همی خواهی که بینی پرنیان را تار و پود
برگ و بار هر درختی بنگر اندر بوستان
تا چکاوک بست موسیقار بر منقار خویش
ارغنون زن گشت بلبل بر درخت ارغوان
خوش بود آواز موسیقار و صوت ارغنون
ساخته با یک دگر در مجلس شاه جهان
رکن دین مصطفی برهان میرالمؤمنین
پادشاه ملک‌بخش و خسرو گیتی ستان
بوالمظفر برکیارق آن که در شاهنشهی
یادگارست از ملک سلطان و از الب‌ارسلان
هست خشم و عفو او پروانهٔ بیم و امید
هست مهر و کین او پیمانهٔ سود و زیان
سست گردد دست مکاران چو بگشاید کمین
پست گردد قد جباران چو بفرازد کمان
بر سعادتهای او بر هفت کشور گشته‌اند
هشت قوم مختلف با یکدگر همداستان
خویش و بیگانه موافق دوست و دشمن معترف
بنده و آزاد یک‌دل پیر و برنا یک‌زبان
گرد او از حفظ خود ایزد حصاری ساخته است
دولت او را کوتوال و نصرت او را پاسبان
چون به قهر دشمنی‌گردد عنان او سبک
چون به فتح کشوری گردد رکاب او گران
هم ظفر پیوسته دارد بارکاب او رکاب
هم سعادت بسته دارد با عنان او عنان
گر به آهنگ دز رویین گذشت اسفندیار
بی‌گزند از هفت خوان در راه بلخ بامیان
ور زدیگر هفت‌خوان بگذشت رستم بی‌نهیب
خیل دیوان را مسخر کرد در مازندران
هست سلطان را کنون چون رستم و اسفندیار
در ولایت صد سپهسالار و سیصد پهلوان
هر یکی آورده صد دز چون دز زویین به ‌چنگ
هر یکی بگذشته از هفتاد همچون هفت‌خوان
خاکساران را مقید کرده اندر زیر بند
بادپایان را مسخر کرده اندر زیر ران
سر یزدانی نهان بود از خلایق مدتی
بود هرکس را دگرگون فکرت و وهم وگمان
آمد اکنون خلق را از فر یزدانی پدید
هرچه اندر برده بود از سر یزدانی نهان
از میان دودمان چون شد ملک سلطان برون
ایزد او را برکشید و برگزید از دودمان
هم ز خانه ملک جویان رنگ‌ها برساختند
یال‌ها بفراختند از شام و روم و اصفهان
دهر چون آشفته دریایی و بدخواهان شاه
بازکرده چون نهنگان اندر آن دریا دهان
سربرآورده به زشتی و درشتی سربه‌سر
رایگان دندان فرو برده به‌گنج شایگان
هرکسی منشور سلطانی نوشته بر زمین
وآمده منشور سلطان برکیارق زآسمان
خسروا هرگز نبیند دیدهٔ گردون پیر
باغ دولت را ز تو فرخنده‌تر سروی جوان
فر فرخ طلعت و نور و ضیای چهر توست
دیده را چون روشنایی کالبد را چون روان
شرع نَپسَندد که من نوشیروان خوانم تو را
ورچه‌ کس چون او نبود از خسروان باستان
زانکه هست اندر دل تو داد و دین هر دو به هم
داد بی‌دین بود تنها در دل نوشیروان
گفت پیغمبر که در آخر زمان آید پدید
خسروی کز باختر عدلش رسد تا خاوران‌
خلق را معلوم شد کز خسروان اکنون تویی
آنکه پیغمبر نشان دادست در آخر زمان
تا فلک پیروزه‌گون باشد تویی پیروزبخت
تا کواکب را قِران باشد تویی صاحبقران
آهن تیغ تو در هندوستان آمد پدید
گر زمین از عدل او شد کشور هندوستان
روی آب از بهر ساز رزم تو وقت خریف
گاه چون جوشن نماید گاه چون برگستوان
وز پی آرایش بزم تو هنگام بهار
شاخ‌ گل ‌بندد کمرهای مرصع بر میان
تا به قوت بارهٔ اسکندری باشد مثل
تا درفش کاویان باشد به نصرت داستان
بادهندی تیغ تو چون بارهٔ اسکندری
باد عالی رایت تو چون درفش کاویان
هم میان و هم‌ کران عالم اندر حکم تو
پیش حکم تو میان بسته سپاه بی‌کران
پای شاهان جهان در دام تو تا روز حشر
دامن شاهنشهی در دست تو تا جاودان
زین مبارک سال ‌گردش کرده ایام تو را
جشن نوروزی به پیروزی و بهروزی ضمان
بنده مخلص معزّی تهنیت ‌گفته تو را
گاه در جشن بهار و گاه در جشن خزان

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پرنیان بافد همی باد صبا در بوستان
هر درختی طَیْلسان سازد همی از پرنیان
هوش مصنوعی: باد صبا در باغ می‌وزد و مانند بافنده‌ای ماهر، پارچه‌ای لطیف و نرم به نام پرنیان را از درختان می‌سازد.
گر همی خواهی که بینی پرنیان را تار و پود
برگ و بار هر درختی بنگر اندر بوستان
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی زیبایی و لطافت پرنیان را ببینی، باید به تار و پود برگ و میوه هر درخت توجه کنی و آنها را در باغ تماشا کنی.
تا چکاوک بست موسیقار بر منقار خویش
ارغنون زن گشت بلبل بر درخت ارغوان
هوش مصنوعی: چکاوک که ساز را به نوای خود می‌نوازد، در حالی‌که بلبل بر شاخه درخت ارغوان آهنگین می‌خواند.
خوش بود آواز موسیقار و صوت ارغنون
ساخته با یک دگر در مجلس شاه جهان
هوش مصنوعی: آواز موسیقیدان و صدای ساز ارغنون در کنار هم در مجلسی که شاه جهان حضور دارد، بسیار دلپذیر و لذت‌بخش است.
رکن دین مصطفی برهان میرالمؤمنین
پادشاه ملک‌بخش و خسرو گیتی ستان
هوش مصنوعی: بنیاد دیانت پیامبر بزرگوار اسلام، دلیلی قاطع و شیوه‌ای درست برای هدایت مؤمنان است و او، پادشاهی فرزانه و بخشنده است که فرمانروایی بر جهان را به عهده دارد.
بوالمظفر برکیارق آن که در شاهنشهی
یادگارست از ملک سلطان و از الب‌ارسلان
هوش مصنوعی: در این بیت به شخصیتی به نام بوالمظفر اشاره شده است که به عنوان یک یادگار از سلطنت شاهنشاهی و از سلسله‌ای به نام الب ارسلان شناخته می‌شود. این بیان نشان‌دهنده‌ی اهمیت و جایگاه او در تاریخ و حکمرانی است.
هست خشم و عفو او پروانهٔ بیم و امید
هست مهر و کین او پیمانهٔ سود و زیان
هوش مصنوعی: خشم و بخشش او مانند پروانه‌ای است که میان ترس و امید پرواز می‌کند. محبت و دشمنی او مانند پیمانه‌ای است که سود و زیان را می‌سنجد.
سست گردد دست مکاران چو بگشاید کمین
پست گردد قد جباران چو بفرازد کمان
هوش مصنوعی: دست کسانی که به فریبکاری و نیرنگ مشغولند، در برابر حقائق ضعیف و ناتوان خواهد شد. همچنین، قدرت و موقعیت کسانی که از زور و قدرت استفاده می‌کنند، وقتی که بر اعمال ناشایست خود تکیه کنند، محکوم به کاهش و فروپاشی خواهد بود.
بر سعادتهای او بر هفت کشور گشته‌اند
هشت قوم مختلف با یکدگر همداستان
هوش مصنوعی: هشت قوم مختلف به خاطر خوشبختی‌های او به گرد هم آمده‌اند و در هفت سرزمین مختلف با هم توافق کرده‌اند.
خویش و بیگانه موافق دوست و دشمن معترف
بنده و آزاد یک‌دل پیر و برنا یک‌زبان
هوش مصنوعی: هر کس با دوستان و دشمنان خود هم‌داستان است و به نوعی درک مشترکی دارند. همه، چه نزدیکان و چه بیگانگان، به نوعی هم کلام و هم دل هستند، خواه پیر باشند یا جوان.
گرد او از حفظ خود ایزد حصاری ساخته است
دولت او را کوتوال و نصرت او را پاسبان
هوش مصنوعی: ایزد برای حفظ خود گردی را به دورش کشیده و دولت او را مانند یک نگهبان محافظت می‌کند و نصرت او را مانند یک پاسبان حفظ می‌نماید.
چون به قهر دشمنی‌گردد عنان او سبک
چون به فتح کشوری گردد رکاب او گران
هوش مصنوعی: زمانی که دشمنی به او بی‌احترامی کند، قدرت و کنترل او کم می‌شود، ولی وقتی که به پیروزی و فتح یک سرزمین دست پیدا کند، قدرت و اراده‌اش به شدت افزایش می‌یابد.
هم ظفر پیوسته دارد بارکاب او رکاب
هم سعادت بسته دارد با عنان او عنان
هوش مصنوعی: کسی که پیروزی و موفقیت را در زندگی دنبال می‌کند، همواره به راحتی و بی‌دردسری دست می‌یابد. او با نگاهی به مسیر خود، به سعادتی دست می‌یابد که به مانند افسار بر اسبش است و او را به سوی خیر و نیکی رهنمون می‌سازد.
گر به آهنگ دز رویین گذشت اسفندیار
بی‌گزند از هفت خوان در راه بلخ بامیان
هوش مصنوعی: اگر اسفندیار با شجاعت و قدرت از هفت مرحله سخت عبور کند، بدون هیچ آسیبی به بلخ و بامیان خواهد رسید.
ور زدیگر هفت‌خوان بگذشت رستم بی‌نهیب
خیل دیوان را مسخر کرد در مازندران
هوش مصنوعی: اگر رستم از هفت خوان دیگر هم عبور کند، بدون ترس و با قدرت می‌تواند گروه بزرگی از دیوان را در مازندران تسلیم کند.
هست سلطان را کنون چون رستم و اسفندیار
در ولایت صد سپهسالار و سیصد پهلوان
هوش مصنوعی: الان در دنیای پادشاه، همانند رستم و اسفندیار، صد فرمانده و سیصد جنگجوی قدرتمند وجود دارند.
هر یکی آورده صد دز چون دز زویین به ‌چنگ
هر یکی بگذشته از هفتاد همچون هفت‌خوان
هوش مصنوعی: هر کس چیزی از خود به یادگار گذاشته است، مانند اینکه هر فردی از مرزهای خاصی عبور کرده و به دشواری‌ها و موانع بسیاری دست یافته است، همانند عبور از هفت‌خوان رستم.
خاکساران را مقید کرده اندر زیر بند
بادپایان را مسخر کرده اندر زیر ران
هوش مصنوعی: دست و پای افرادی که از خاک برخاسته‌اند، تحت تاثیر و کنترل قدرت‌های بزرگ قرار گرفته و به نوعی در زنجیر هستند.
سر یزدانی نهان بود از خلایق مدتی
بود هرکس را دگرگون فکرت و وهم وگمان
هوش مصنوعی: مدتی است که حقیقت الهی از دید مردم پنهان مانده و هر کس به نوعی در افکار و تصورات خود دچار تغییر و تبادل شده است.
آمد اکنون خلق را از فر یزدانی پدید
هرچه اندر برده بود از سر یزدانی نهان
هوش مصنوعی: اکنون انسان‌ها از نور الهی و موجودیتی که خداوند به آن‌ها داده، پدیدار شده‌اند. هرچه را که خداوند در دل و وجود آنان نهان داشته، نیز به نمایش درآمده است.
از میان دودمان چون شد ملک سلطان برون
ایزد او را برکشید و برگزید از دودمان
هوش مصنوعی: از میان نسل‌ها، هنگامی که پادشاهی بر عرصه قدرت ظاهر شد، خداوند او را برگزید و به مقام سلطنت رساند.
هم ز خانه ملک جویان رنگ‌ها برساختند
یال‌ها بفراختند از شام و روم و اصفهان
هوش مصنوعی: از خانه‌ی پادشاهان، جویندگان رنگ‌ها را ساختند و یال‌ها را از سرزمین‌های شام، روم و اصفهان گسترانیدند.
دهر چون آشفته دریایی و بدخواهان شاه
بازکرده چون نهنگان اندر آن دریا دهان
هوش مصنوعی: در این دنیا مانند دریای پرهیاهو و پرآشفتگی است و دشمنان شاه مانند نهنگ‌ها در این دریا آماده حمله هستند.
سربرآورده به زشتی و درشتی سربه‌سر
رایگان دندان فرو برده به‌گنج شایگان
هوش مصنوعی: این بیت درباره فردی صحبت می‌کند که با ناپسند و ظاهری خشن، در حال غارت و قیمتی برداری از یک گنجینه ارزشمند است. در واقع، او بدون هیچ دلیلی و به طور بی‌رحمانه به ثروت‌های دیگران دست می‌زند.
هرکسی منشور سلطانی نوشته بر زمین
وآمده منشور سلطان برکیارق زآسمان
هوش مصنوعی: هر کس که بر اساس خواسته و نظریات خود قوانین و مقرراتی وضع کرده، باید بداند که حقیقت و قوانین الهی بالاتر از آنچه او نوشته، وجود دارد.
خسروا هرگز نبیند دیدهٔ گردون پیر
باغ دولت را ز تو فرخنده‌تر سروی جوان
هوش مصنوعی: هرگز کسی که از خوشبختی به دور است، نمی‌تواند زیبایی‌های زندگی را مانند تو ببیند. تو همچون درختی جوان و شاداب، در باغ خوشبختی می‌درخشیدی و هیچ چیز دیگری به پای تو نمی‌رسد.
فر فرخ طلعت و نور و ضیای چهر توست
دیده را چون روشنایی کالبد را چون روان
هوش مصنوعی: زیبایی و درخشانی چهره‌ات به مانند نوری است که چشم‌ها را روشن می‌کند، همان‌گونه که روح به بدن زندگی می‌بخشد.
شرع نَپسَندد که من نوشیروان خوانم تو را
ورچه‌ کس چون او نبود از خسروان باستان
هوش مصنوعی: قوانین دین اجازه نمی‌دهند که من تو را مانند نوشیروان خطاب کنم، چون کسی همچون او از پادشاهان گذشته وجود ندارد.
زانکه هست اندر دل تو داد و دین هر دو به هم
داد بی‌دین بود تنها در دل نوشیروان
هوش مصنوعی: زیرا در دل تو هم عدالت وجود دارد و هم دین، و اگر کسی بی‌دین باشد، مانند نوشیروان تنها خواهد ماند.
گفت پیغمبر که در آخر زمان آید پدید
خسروی کز باختر عدلش رسد تا خاوران‌
هوش مصنوعی: پیامبر فرمود که در پایان زمان، پادشاهی ظهور می‌کند که عدل و انصاف او از غرب تا شرق جهان گسترش خواهد یافت.
خلق را معلوم شد کز خسروان اکنون تویی
آنکه پیغمبر نشان دادست در آخر زمان
هوش مصنوعی: مردم می‌دانند که تو، که خسروان را نمایندگی می‌کنی، همان کسی هستی که پیامبر در آخر الزمان به او اشاره کرده است.
تا فلک پیروزه‌گون باشد تویی پیروزبخت
تا کواکب را قِران باشد تویی صاحبقران
هوش مصنوعی: تا زمانی که آسمان زیبا و خوش‌یومنی وجود دارد، تو نیز فردی خوش‌شانس و موفق هستی. و تا زمانی که ستاره‌ها در جایگاه‌های خوب و مناسبی قرار دارند، تو هم کسی هستی که در زندگی‌ات موفقیت‌ها و فرصت‌های خوبی نصیبت می‌شود.
آهن تیغ تو در هندوستان آمد پدید
گر زمین از عدل او شد کشور هندوستان
هوش مصنوعی: تیغ آهنی تو در هندوستان نمایان شد. اگر زمین به خاطر انصاف و عدل او به کشور هندوستان تبدیل شده است.
روی آب از بهر ساز رزم تو وقت خریف
گاه چون جوشن نماید گاه چون برگستوان
هوش مصنوعی: در زمان خزان، سطح آب به خاطر صدای ساز جنگ تو، گاهی مانند زره درخشان و گاهی مانند برگ درختان ظاهر می‌شود.
وز پی آرایش بزم تو هنگام بهار
شاخ‌ گل ‌بندد کمرهای مرصع بر میان
هوش مصنوعی: در بهار، به مناسبت زیبایی و تزیین بزم تو، گل‌ها بر روی شاخه‌ها کمرهای زیبا و زینتی را به دور خود می‌بندند.
تا به قوت بارهٔ اسکندری باشد مثل
تا درفش کاویان باشد به نصرت داستان
هوش مصنوعی: تا زمانی که قدرت لشکر اسکندر را داشته باشد، مانند نشان پرچم کاوه به نشانه پیروزی خواهد بود.
بادهندی تیغ تو چون بارهٔ اسکندری
باد عالی رایت تو چون درفش کاویان
هوش مصنوعی: نیروی تاثیرگذار و زیبایی نگاه تو همچون نوشیدنی خاصی است که اسکندر را به یاد می‌آورد و پرچم تو به قدری بلند و با شکوه است که مانند پرچم کاویان در آسمان بر افراشته شده است.
هم میان و هم‌ کران عالم اندر حکم تو
پیش حکم تو میان بسته سپاه بی‌کران
هوش مصنوعی: هم در مرکز و هم در اطراف، جهان در برابر توست. حکم و اراده تو بر همه چیز حاکم است و حتی در مقابل فرمان تو، نیروی بی‌پایان وجود دارد.
پای شاهان جهان در دام تو تا روز حشر
دامن شاهنشهی در دست تو تا جاودان
هوش مصنوعی: قدرت و سلطه‌ی شاهان در دستان تو است و این وضعیت تا روز قیامت ادامه خواهد داشت، و دامن شاه بزرگ نیز همیشه در دست تو خواهد بود.
زین مبارک سال ‌گردش کرده ایام تو را
جشن نوروزی به پیروزی و بهروزی ضمان
هوش مصنوعی: این سال مبارک به تو این نوید را می‌دهد که روزهای خوب و پیروزی‌هایی در راه است و جشن نوروز به این خوشی‌ها اشاره دارد.
بنده مخلص معزّی تهنیت ‌گفته تو را
گاه در جشن بهار و گاه در جشن خزان
هوش مصنوعی: من همیشه به تو تبریک می‌گویم، گاهی در جشن بهار و گاهی در جشن خزان.