گنجور

شمارهٔ ۳۵

ای زلف و عارض تو به هم ابر و آفتاب
با بوی مشک و رنگ بَقَم ابر و آفتاب
بایسته آفرید و بدیع آفریدگار
هم زلف و عارض تو به ‌هم ابر و آفتاب
گه‌گه ز رَشک زلف تو و شرم عارضت
باشند جفت حسرت و غم ابر و آفتاب
از غم بود که گاه نهار و گه کسوف
دارند روی خویش دژم ابر و افتاب
در چهرهٔ بدایع اگر خصل ‌بشمرند
در پیش خط و خد تو کم ابر و افتاب
پس چون کنند گاه بدایع برابری
با خَط و خَدّ چون تو صنم ابر و آفتاب
در دست تو چو باغ اِرم ‌گشت و شهر عاد
چون شهر عاد و باغ ارم ابرو آفتاب
ساحر شدی مگر که نمایی همی به سِحْر
از رنگ و نقش عُقْده و خَم ابرو آفتاب
از برف و شَنْبلید کشیدند در غمت
بر موی و روی خلق رقم ابرو آفتاب
هرچند نادرست به هم برف و شَنْبَلید
آور‌ه‌اند هر دو به هم ابر و آفتاب
تو همچو آفتابی و اسب تو همچو ابر
دلها سپرده زیر قدم ابر و آفتاب
چون تو شوی سوار به‌خدمت همی شوند
اندر رکاب صدر عجم ابر و آفتاب
فرخ مجیر دولت عالی علی که هست
دست و دلش ز جود و کرم ابر و آفتاب
صَدْ‌ری که پیش هِمّت و احسان او شدند
از جملهٔ عبید و خدم ابر و آفتاب
بخت و قضا روند همی بر مراد او
چون بر مراد موسی و جم ابر و آفتاب
درگاه او حَرَم شد و هستند در طواف
چون حاجیان به گِرد حرم ابر و آفتاب
دارند بر فلک ز یمین و ضمیر او
رادیّ و روشنی به سَلَم ابر و آفتاب
با او به‌گاه بخشش اگر همسری‌ کنند
بر خویشتن کنند ستم ابر و آفتاب
آرند فوج‌ فوج به جنگ مخالفانش
از زنگ و ترک خیل و حشم ابر و آفتاب
خشک است و تیره شهر بداندیش او مگر
زان شهر باز شد به عدم ابر و آفتاب
وز بهر تخت تو ز پرند بنفش و زرد
بر آسمان زنند خِیَم ابر و آفتاب
با عدل او دریغ ندارند ظل و نور
در مرغزارها به غنم ابر و آفتاب
بی‌عدل او نه سایه دهند و نه روشنی
اندر اجم به شیر اجم ابرو آفتاب
ای زیر امر و نهی تو قومی که از شرف
دارند زیر قدر و همم ابر و آفتاب
هرگز به روزگار تو از سیل و از سموم
ننموده‌اند رنج و الم ابر و آفتاب
مولع‌ترند تا که وجود تو دیده‌اند
بر قطع قحط و منع ظُلَمْ ابر و آفتاب
گر دهر بی‌رضای تو روزی به‌کس دهد
زان ‌مکرمت خورند ندم ابر و آفتاب
باریدنی به شرط و شعاعی به‌ اعتدال
کردند قسم تو ز قسم ابر و آفتاب
اندر ازل به مصلحت روزگار تو
گویی که خورده‌اند قسم ابر و آفتاب
دارند روز بزم تو و روز رزم تو
بر دست و دیده آتش و نم ابر و آفتاب
چون در زمین معرکه دیدند ز آسمان
در موکب تو کوس و علم ابر و آفتاب
تیغ تو ابر بود و سپر آفتاب بود
کردند جنگیان تو خم ابر و آفتاب
گفتی عذاب صاعقه بار است و خصم سوز
از بلخ تا به‌کالف زم ابر و آفتاب
در باغ عمر خصم تو جستند مدتی
نه لون یافتند و نه شم ابر و آفتاب
در آب و در نبات به‌تاثیر فعل خویش
کردند نوش خصم تو سم ابر و آفتاب
ای ملک پروری که نیارند زد همی
بیش سخاو رای تو دم ابر و آفتاب
گر طبع و خاطر تو بدیدی طبایعی
نشناختی به وصف قدم ابر و آفتاب
در باغها به جود تو در تیر و در بهار
دینارگسترند و درم ابر و آفتاب
وز بهر بخشش تو کند آب و خاک را
بر در وزر دهان و شکم ابر و آفتاب
فرخ دوات و دست تو هست آفتاب و ابر
طرفه است جایگاه و قلم ابر و آفتاب
وین طرفه تر،‌که جان و دلم راگسسته‌اند
در زیر بار شُکر و نِعَم ابر و آفتاب
بردی به جود تیرگی از طبع من چنانک
از طبع روزگار هرم ابر و آفتاب
سودای مال هم تو بری از دماغ من
جون از مزاج دهر سقم ابر و آفتاب
بارنده شد زبانم و رخشنده خاطرم
گویی مراست در دل و فَمْ‌ ابر و آفتاب
تا آرزوی مرد کشاورز و گازرست
همواره ازپی تف و نم ابر و آفتاب
تا در خورند تربیت و نفع خلق را
از راه عقل و روی حکم ابر و آفتاب
شخص مبارک تو حکم باد درکرم
راضی شده به حکم حکم ابر و آفتاب
گفته تورا بشیر بشر چرخ و مشتری
خوانده تورا امام اُ‌مم ابر و آفتاب
مجلس‌گه شراب وکف ساغر تورا
خال آسمان و زهره و عم ابر و آفتاب
زایوان تو شنیده به‌شادی هزار عید
آوای زیر و نالهٔ بم ابر و آفتاب

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای زلف و عارض تو به هم ابر و آفتاب
با بوی مشک و رنگ بَقَم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: موهای تو و چهره‌ات مانند ابر و آفتاب است که با بوی خوش مشکی و رنگ زیبای بنفشه همراه است.
بایسته آفرید و بدیع آفریدگار
هم زلف و عارض تو به ‌هم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: خالق بزرگ و شگفت‌انگیز، هم‌چون زلف و چهره‌ی تو، ترکیبی از ابر و آفتاب را خلق کرده است.
گه‌گه ز رَشک زلف تو و شرم عارضت
باشند جفت حسرت و غم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: گاهی اوقات به خاطر زیبایی موهای تو و شرم صورتت، حسرت و غم همچون ابر و آفتاب به وجود می‌آید.
از غم بود که گاه نهار و گه کسوف
دارند روی خویش دژم ابر و افتاب
هوش مصنوعی: از ناراحتی است که گاهی نهار (ظهر) و گاهی خورشید (کسوف) چهره‌ای غمگین و melancholy دارند مثل ابر و آفتاب.
در چهرهٔ بدایع اگر خصل ‌بشمرند
در پیش خط و خد تو کم ابر و افتاب
هوش مصنوعی: اگر زیبایی‌های دنیا را در نظر بگیریم، چهرهٔ تو در مقابل زیبایی‌های آن، همچون کم‌بود ابر و آفتاب به نظر می‌رسد.
پس چون کنند گاه بدایع برابری
با خَط و خَدّ چون تو صنم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی‌ها و شاهکاری‌ها به قد و صورت تو مشابه شوند، مانند ابر و آفتاب هستند.
در دست تو چو باغ اِرم ‌گشت و شهر عاد
چون شهر عاد و باغ ارم ابرو آفتاب
هوش مصنوعی: دست تو مانند باغی زیبا و خوشگل شده و شهری که در آن قوم عاد زندگی می‌کردند نیز به همین زیبایی و شکوه است. ابرویت مانند خورشید درخشان و روشن است.
ساحر شدی مگر که نمایی همی به سِحْر
از رنگ و نقش عُقْده و خَم ابرو آفتاب
هوش مصنوعی: آیا تو جادوگری شده‌ای که با سحر و جادو زیبایی و نقش‌های ابرو و رنگ‌های مختلف خود را به نمایش می‌گذاری و مانند آفتاب می‌درخشی؟
از برف و شَنْبلید کشیدند در غمت
بر موی و روی خلق رقم ابرو آفتاب
هوش مصنوعی: از برف و شُنبلید (که نماد سرما و غم است) در غم تو بر روی و موی مردم، نقش و نگاری شبیه ابروهای آفتاب کشیده‌اند.
هرچند نادرست به هم برف و شَنْبَلید
آور‌ه‌اند هر دو به هم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: اگرچه برف و شَنْبَلید نادرست و بی‌مورد به یکدیگر نسبت داده شده‌اند، اما در واقع هر دو به هم مربوط هستند مانند ابر و آفتاب.
تو همچو آفتابی و اسب تو همچو ابر
دلها سپرده زیر قدم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: تو مانند آفتابی و اسب تو مانند ابری است که دل‌ها را زیر پا دارد.
چون تو شوی سوار به‌خدمت همی شوند
اندر رکاب صدر عجم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: وقتی تو سوار بر اسب می‌شوی، همه در خدمت تو حاضر می‌شوند و حتی بزرگان و نجبای دنیای خود، مانند ابر و آفتاب، دور تو جمع می‌شوند.
فرخ مجیر دولت عالی علی که هست
دست و دلش ز جود و کرم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: فرخ مجیر، شخصی است که نعمت و خوشبختی بزرگی را از سوی خداوند دریافت کرده است. او با دست و دل باز و علم و بزرگی، مانند ابر و آفتاب، بخشنده و سخاوتمند است.
صَدْ‌ری که پیش هِمّت و احسان او شدند
از جملهٔ عبید و خدم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: سینه‌ای که در برابر بزرگی و نیکی‌ای او، به عنوان بنده و خدمتگزار، ابر و آفتاب قرار گرفت.
بخت و قضا روند همی بر مراد او
چون بر مراد موسی و جم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: سرنوشت و تقدیر به نحوی پیش می‌روند که طبق خواسته او تحقق می‌یابند، درست مانند اینکه خواسته‌های موسی و جم نیز به همین صورت برآورده شد، همانند تأثیر ابر و آفتاب.
درگاه او حَرَم شد و هستند در طواف
چون حاجیان به گِرد حرم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: درگاه او به منزله حرم مقدس درآمده و ابر و آفتاب مانند حاجیان به دور آن در حال طواف هستند.
دارند بر فلک ز یمین و ضمیر او
رادیّ و روشنی به سَلَم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: در آسمان، از سمت راست و درون وجود او، نور و روشنایی به شکل ابر و آفتاب در حال تابیدن است.
با او به‌گاه بخشش اگر همسری‌ کنند
بر خویشتن کنند ستم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: اگر در زمان بخشش با او همدلی و همراهی کنند، در واقع بر خودشان ظلم کرده‌اند، همان‌طور که ابر و آفتاب به یکدیگر ظلم می‌کنند.
آرند فوج‌ فوج به جنگ مخالفانش
از زنگ و ترک خیل و حشم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: او گروه گروه به جنگ دشمنانش می‌آید، همانند صدای باران و حرکت دسته‌های ابر و نور خورشید.
خشک است و تیره شهر بداندیش او مگر
زان شهر باز شد به عدم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: شهر بدگمان او خشک و تاریک است، مگر اینکه ابر و آفتاب از آن شهر رخت بربندند و به ناکجا بروند.
وز بهر تخت تو ز پرند بنفش و زرد
بر آسمان زنند خِیَم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: برای دستیابی به تخت سلطنت تو، پرندگان بنفش و زرد در آسمان برفراز خیمه‌های ابر و آفتاب فرود می‌آیند.
با عدل او دریغ ندارند ظل و نور
در مرغزارها به غنم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: در جهانی که به عدالت اوست، نه تنها دریغی در نور و سایه وجود ندارد، بلکه همچون باران و آفتاب در مرتع‌ها برای پرورش مناسب گیاهان و موجودات، برکات و نعمت‌ها فراوان است.
بی‌عدل او نه سایه دهند و نه روشنی
اندر اجم به شیر اجم ابرو آفتاب
هوش مصنوعی: بدون عدل او، نه سایه‌ای وجود دارد و نه روشنی در این جهان؛ مانند اینکه آفتاب به ابروهای شیر آجم نمی‌تابد.
ای زیر امر و نهی تو قومی که از شرف
دارند زیر قدر و همم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: تو ای کسی که قوم و ملتی زیر فرمان تو هستند و به خاطر شرافت و مقام خود از ابر و آفتاب نیز بالاترند.
هرگز به روزگار تو از سیل و از سموم
ننموده‌اند رنج و الم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: هیچ‌گاه در زندگی تو، مشکلاتی از قبیل طوفان و گرما وجود نداشته که بتواند درد و رنجی بیاورد که ابر و آفتاب به انسان تحمیل کرده‌اند.
مولع‌ترند تا که وجود تو دیده‌اند
بر قطع قحط و منع ظُلَمْ ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف احساس عمیق و اشتیاق انسان‌ها به وجود شخص محبوب اشاره دارد. این افراد، به خاطر دیدن او، در جستجوی راهی برای رهایی از مشکلات و کاستی‌ها هستند. مشابه ابر و آفتاب که می‌توانند قهر روزگار را برطرف کنند، وجود محبوب نیز می‌تواند درد و رنج‌ها را از میان بردارد.
گر دهر بی‌رضای تو روزی به‌کس دهد
زان ‌مکرمت خورند ندم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: اگر زمانه بدون رضایت تو روزی به دیگران چیزی بدهد، من از آن بخورم و لذت ببرم، نه به مانند ابر و آفتاب که به دیگران می‌تابد و می‌بارد.
باریدنی به شرط و شعاعی به‌ اعتدال
کردند قسم تو ز قسم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: بارانی می‌بارد که به شرط و شرایط خاصی است، و نورش هم به صورتی متعادل می‌تابد. سوگند تو در ارتباط با سوگند ابر و آفتاب است.
اندر ازل به مصلحت روزگار تو
گویی که خورده‌اند قسم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: در آغاز زمان، به نفع سرنوشت تو انگار که ابر و آفتاب به نوعی با هم توافق کرده‌اند.
دارند روز بزم تو و روز رزم تو
بر دست و دیده آتش و نم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: در روز جشن و شادی تو، آتش و باران و آفتاب به چشم و دست تو متوجه شده‌اند.
چون در زمین معرکه دیدند ز آسمان
در موکب تو کوس و علم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: وقتی که در میدان نبرد به تماشا ایستادند، از آسمان نشانه‌هایی چون پرچم و صدای طبل را در موکب تو مشاهده کردند که به شکل ابر و خورشید نمایان بود.
تیغ تو ابر بود و سپر آفتاب بود
کردند جنگیان تو خم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: تیغ تو مانند ابری است که نور خورشید را می‌پوشاند، و جنگجویانت در برابر تو همچون ابر و آفتاب به نبرد درآمدند.
گفتی عذاب صاعقه بار است و خصم سوز
از بلخ تا به‌کالف زم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: تو گفتی که عذاب ناشی از صاعقه سنگین است و دشمن سوزان میان بلخ تا کالف، بر فراز ابرها و زیر آفتاب.
در باغ عمر خصم تو جستند مدتی
نه لون یافتند و نه شم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: سال‌های زیادی در زندگی تو تلاش کردند، اما نه رنگ و بویی از خوشبختی پیدا کردند و نه چیزی از نور آفتاب و باران گرفتند.
در آب و در نبات به‌تاثیر فعل خویش
کردند نوش خصم تو سم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: در آب و گیاه بر اثر کارکرد خود، دشمنان تو را همچون سم آبیاری و نور خورشید تحت تأثیر قرار دادند.
ای ملک پروری که نیارند زد همی
بیش سخاو رای تو دم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: ای پادشاه بخشنده‌ای که هیچ‌کس نمی‌تواند به پای سخاوت و generosity تو برسد، مانند باران و آفتاب که همیشه در حال پخش نعمت و برکت هستند.
گر طبع و خاطر تو بدیدی طبایعی
نشناختی به وصف قدم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: اگر تو به ذات و طبیعت خود توجه کنی، دیگر نمی‌توانی ویژگی‌های قدم‌های ابر و آفتاب را با دیگر طبیعت‌ها مقایسه کنی.
در باغها به جود تو در تیر و در بهار
دینارگسترند و درم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: در باغ‌ها به خاطر بخشش تو، در فصل بهار سکه‌ها و پول‌ها مانند باران و نور خورشید فراوان می‌شوند.
وز بهر بخشش تو کند آب و خاک را
بر در وزر دهان و شکم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: به خاطر نعمت‌های تو، آب و خاک به در می‌آیند و از دهان و شکم ابر و خورشید، زندگی و نعمت‌ها به وجود می‌آید.
فرخ دوات و دست تو هست آفتاب و ابر
طرفه است جایگاه و قلم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: دوات و دست تو همچون آفتاب و ابر، در جایگاه مناسبی قرار دارند و قلم تو از بارش ابرها و تابش آفتاب بهره‌مند است.
وین طرفه تر،‌که جان و دلم راگسسته‌اند
در زیر بار شُکر و نِعَم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: در اینجا، گوینده ابراز می‌کند که جان و دلش تحت تأثیر نعمت‌ها و فراوانی‌هایی که از آسمان به زمین نازل شده، آزرده و پریشان شده است. باران و آفتاب، که نماد برکت و نعمت هستند، بر احساسات او تأثیر منفی گذاشته و او را دچار رنج کرده‌اند.
بردی به جود تیرگی از طبع من چنانک
از طبع روزگار هرم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: تو با بخشش و سخاوت خود، تیرگی‌ها و غم‌های وجود من را از بین بردی، همچنان که روزگار با تابش آفتاب و کنار رفتن ابرها، روشنایی و روشنی را به ارمغان می‌آورد.
سودای مال هم تو بری از دماغ من
جون از مزاج دهر سقم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: اگر به دنبال ثروت باشی، چیزی از من باقی نمی‌ماند، چرا که شرایط زندگی برای من مثل ابر و آفتاب متغیر و ناپایدار است.
بارنده شد زبانم و رخشنده خاطرم
گویی مراست در دل و فَمْ‌ ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: زبانم پر از کلمات زیبا و خاطرات روشنی است، انگار که در درونم ابر و آفتاب وجود دارد.
تا آرزوی مرد کشاورز و گازرست
همواره ازپی تف و نم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: آرزوهای کشاورز و دامدار همیشه در پی بارش، رطوبت و نور خورشید است.
تا در خورند تربیت و نفع خلق را
از راه عقل و روی حکم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که برای تربیت و بهبود وضعیت مردم، باید از عقل و دانش استفاده کرد، همانطور که ابر و آفتاب به رشد و باروری زمین کمک می‌کنند.
شخص مبارک تو حکم باد درکرم
راضی شده به حکم حکم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: شخص خوشبخت تو مانند باد است که به دلخواه و خواست خود عمل می‌کند، و در رضایت و اطاعت از فرمان‌های آبی و نور خورشید قرار دارد.
گفته تورا بشیر بشر چرخ و مشتری
خوانده تورا امام اُ‌مم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: تو را به عنوان مژده‌دهنده بشریت شناخته‌اند، چرخ فلک و سیاره مشتری تو را امام و پیشوای همه‌ی موجودات می‌دانند و هم‌چنین تو را برابر ابر و آفتاب می‌خوانند.
مجلس‌گه شراب وکف ساغر تورا
خال آسمان و زهره و عم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: محل نوشیدن شراب و دمی شادی، چهره تو همچون ستاره و آسمان، و همه زیبایی‌های طبیعت را در بر دارد.
زایوان تو شنیده به‌شادی هزار عید
آوای زیر و نالهٔ بم ابر و آفتاب
هوش مصنوعی: صدای خوشی و شادمانی را در میان جشن‌ها و عیدها شنیده‌ام، صدای زنگ‌زنگ باران و نالهٔ عمیق خورشید و ابر را احساس کرده‌ام.

حاشیه ها

1398/09/27 00:11
عین. ح

پُر دُرّ و زر دهان و شکم ابر و آفتاب