گنجور

شمارهٔ ۳۴۹

از هیبت و نهیب تو ای خسرو جهان
گشتند دشمنان بی‌جان‌ تو و بی‌روان
رُمحِ همه قلم شد و فَرقِ همه قَدَم
روی همه قفا شد و سود همه زیان
بر پایشان چو کُندهٔ پولاد شد رکاب
بر دستشان چو حلقهٔ زنجیر شد عنان
شمشیر در نهاده چو خصمان بهٔکدگر
آن بدسگال این شده این بدسگال آن
زین سان وزین نهاد گریزند سربه‌سر
آسیمه در ولایت و آشفته در جهان
گه‌ گوید این‌ که شعلهٔ تیغ آمد الحذر
گه ‌گوید آن‌که نامهٔ عفو آمد اَ‌لْاَمان
دل باید و خزانه و تیغ و سپاه و تخت
تا بر مراد خویش بود مرد کامران
یعقوب را چو زین همه عُدَّت یکی نبود
بیهوده قصد ملک چرا کرد رایگان
از پیش لاف زدکه منم مردکارزار
چون وقت حمله بود شد از بیم تو نهان
بس کس‌که‌گاه حمله چو میشی بودضعیف
هرچند گاه لاف چو شیری بود ژیان
بگریخت زین ولایت و شد باز جای خویش
چون یافت از علامت و مَنجوق تو نشان
آری چو بانگ جُلجُل باز آید از هوا
دُرّاج زود بازگریزد در آشیان
کاسان و اوزگندو سمرقند پیش ازین
بودست گنج‌خانهٔ چندین تکین و خان
بی‌آنکه در نبرد فروزنده شد حُسام
بی‌آنکه در مصاف درخشنده شد سنان
بی‌آنکه شد کشیده یکی خنجر از نیام
بی‌آنکه شدگشاده یکی ناوک از کمان
بگشادی این سه قلعه‌ که هر قلعه را سزد
کس مهرکوتوال بود ماه پاسبان
از اوزگند تا به فَرَب بستدی ز خصم
بستی میان و فتنه برون‌کردی از میان
هرگز که یافته است چنین طالعی قوی
هرگز که داشته است چنین دولتی جوان
از مُعتَصَم‌ گذشته کرا بود جز تو را
این ملک و این خزانه و این لشکرگران
از ترک و دیلم و عرب و روم عالمی
جز تو به اوزگَند که آورد زاصفهان
جز تو حصار و خانهٔ خاقانیان که کرد
جای امیر و حاجب و سالار و پهلوان
اخبار و قصهٔ تو ز بس گونه‌گون شگفت
منسوخ کرد قصه و اخبار باستان
آنچ از تو دیده‌ایم و بخواهیم نیز دید
نشنیده‌ایم در کتب از هیچ داستان
از دولت تو هر چه‌ گمان بود شد یقین
وز دشمن تو هر چه یقین بود شدگمان
آن‌ کیست ‌کاو به ملک‌ کند با تو همسری
از روم تا به هند و ز چین تا به قیروان
تو ایدری و از فَزَعِ جنگیان توست
درکاشغر مصیبت و اندر خُتن فغان
سیماب شد تن چِگِلی ازنهیب سر
طَبطاب شد دل خُتَنی از نهیبِ جان
نیل است و زعفران‌ حسد تو که حاسدت
در دیده نیل دارد و بر چهره ارغوان
خون در رگ از نهیب تو چون ژاله بفسرد
و اخگر شود ز بیم تو مغز اندر استخوان
از رشک روی توست زبان حاسدِ بَصَر
وز رشک نام توست بصر دشمن زبان
همواره آسمان و زمین تابع تواند
تا یار تو خدای زمین است و آسمان
ای شاه کار خویش به ایزد سپار و بس
کایزد چنانکه باید سازد همی چنان
تو شاکری زخالق و خلق از تو شاکرند
تو شادمان و دولت و ملک از تو شادمان
زودا که باز گردی زایدر سوی عراق
با بندگان بُراق سعادت به زیر ران
دشمن به دام و کار به ‌کام و فلک غلام
دولت نگاهدار و سعادت نگاهبان
در کاشغر ز حضرت تو شحنه و عمید
واندر ختن ز دست تو والی و مرزبان
از فرّ تو رسیده سعادت بهر وطن
وز فتح تو رسیده سلامت بهر مکان
افتاده دشمنان تو درکندهٔ سقر
وآسوده دوستان تو در روضهٔ جنان

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از هیبت و نهیب تو ای خسرو جهان
گشتند دشمنان بی‌جان‌ تو و بی‌روان
هوش مصنوعی: از قدرت و ترس تو، ای شاه جهان، دشمنانت بی‌روح و بی‌جان شده‌اند.
رُمحِ همه قلم شد و فَرقِ همه قَدَم
روی همه قفا شد و سود همه زیان
هوش مصنوعی: تمامی اسلحه‌ها و ابزارها به قلم تبدیل شده‌اند و هر نوع قدرت و سلطه به زیر پا گذاشته شده است. در این وضعیت، همه چیز به عقب رفته و به نوعی تمامی سودهایی که ممکن بود کسب شود، به زیان تبدیل شده است.
بر پایشان چو کُندهٔ پولاد شد رکاب
بر دستشان چو حلقهٔ زنجیر شد عنان
هوش مصنوعی: آنها ایستاده‌اند مانند تیرک‌های فولادی و پاهایشان محکم و استوار است. در دست‌هایشان نیز گویا حلقه‌های زنجیر را محکم گرفته‌اند. این تصویر نشان‌دهنده‌ی قدرت و استواری آن‌هاست.
شمشیر در نهاده چو خصمان بهٔکدگر
آن بدسگال این شده این بدسگال آن
هوش مصنوعی: وقتی دو دشمن با شمشیر به جان هم می‌افتند، در واقع هرکدام از آن‌ها به دنبال نابودی دیگری هستند و در این شرایط، رفتارهای ناپسند هر یک به همدیگر انتقال می‌یابد.
زین سان وزین نهاد گریزند سربه‌سر
آسیمه در ولایت و آشفته در جهان
هوش مصنوعی: به این صورت: به این شکل و با این وضع، همگی به صورت آشفته و در هم ریخته در سرزمین‌ها و در جهان از هم دور می‌شوند.
گه‌ گوید این‌ که شعلهٔ تیغ آمد الحذر
گه ‌گوید آن‌که نامهٔ عفو آمد اَ‌لْاَمان
هوش مصنوعی: گاهی می‌گوید که مراقب باش، چون تیغ کشیده شده است و گاهی می‌گوید که نامهٔ عفو و بخشش آمده، پس آرامش باش.
دل باید و خزانه و تیغ و سپاه و تخت
تا بر مراد خویش بود مرد کامران
هوش مصنوعی: برای رسیدن به خواسته‌ها و آرزوهای خود، انسان به عواطف (دل)، امکانات مادی (خزانه)، قدرت (تیغ و سپاه) و جایگاه اجتماعی (تخت) نیاز دارد تا بتواند به موفقیت دست یابد.
یعقوب را چو زین همه عُدَّت یکی نبود
بیهوده قصد ملک چرا کرد رایگان
هوش مصنوعی: یعقوب زمانی که تمامی وسایل و ابزار در اختیارش نبود، چرا بدون دلیل به سمت پادشاهی رفت؟
از پیش لاف زدکه منم مردکارزار
چون وقت حمله بود شد از بیم تو نهان
هوش مصنوعی: او از قبل ادعای شجاعت و دلاوری کرده بود، اما وقتی زمان نبرد فرا رسید، به خاطر ترسش پنهان شد.
بس کس‌که‌گاه حمله چو میشی بودضعیف
هرچند گاه لاف چو شیری بود ژیان
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد در مواقعی شجاعت و قدرت نمایی می‌کنند، اما در واقعیت ضعیف هستند. آنها ممکن است گاهی خود را مانند شیر قوی نشان دهند، ولی در باطن همچون میش آسیب‌پذیرند.
بگریخت زین ولایت و شد باز جای خویش
چون یافت از علامت و مَنجوق تو نشان
هوش مصنوعی: او از این سرزمین فرار کرد و به سرزمین خود بازگشت، چون نشانه‌ای از تو، به شکل علامت و مَنجوق، پیدا کرد.
آری چو بانگ جُلجُل باز آید از هوا
دُرّاج زود بازگریزد در آشیان
هوش مصنوعی: زمانی که صدای جُلجُل در آسمان شنیده شود، جوجه‌پرندگان به سرعت به لانه‌های خود پناه می‌برند.
کاسان و اوزگندو سمرقند پیش ازین
بودست گنج‌خانهٔ چندین تکین و خان
هوش مصنوعی: سمرقند در گذشته محل نگهداری گنجینه‌های زیادی بوده و دارای ثروت و امکانات فراوانی بوده است.
بی‌آنکه در نبرد فروزنده شد حُسام
بی‌آنکه در مصاف درخشنده شد سنان
هوش مصنوعی: بدون اینکه در جنگ و نبرد درخشان و برجسته شود، حسام به میدان آمده است و بدون اینکه در مبارزه‌ی شجاعانه و دلیرانه بدرخشد، سنان نیز در عرصه حضور دارد.
بی‌آنکه شد کشیده یکی خنجر از نیام
بی‌آنکه شدگشاده یکی ناوک از کمان
هوش مصنوعی: بدون اینکه کسی خنجری از غلاف بیرون بکشد یا تیری از کمان رها کند، جنگ و درگیری به وقوع نمی‌پیوندد.
بگشادی این سه قلعه‌ که هر قلعه را سزد
کس مهرکوتوال بود ماه پاسبان
هوش مصنوعی: این سه قلعه را باز کردند و هر کدام باید یک نگهبان مهربان و ماهرو داشته باشد.
از اوزگند تا به فَرَب بستدی ز خصم
بستی میان و فتنه برون‌کردی از میان
هوش مصنوعی: از اوزگند تا به فَرَب، تو در میانه نبرد به خوبی دشمن را کنترل کردی و توانستی هرگونه مشکل و آشوب را از میان برداری.
هرگز که یافته است چنین طالعی قوی
هرگز که داشته است چنین دولتی جوان
هوش مصنوعی: هرگز کسی چنین بخت و اقبال قوی و چنین سلطنت جوان و پرقدرتی را تجربه نکرده است.
از مُعتَصَم‌ گذشته کرا بود جز تو را
این ملک و این خزانه و این لشکرگران
هوش مصنوعی: جز تو هیچ‌کس در این کشور، با این دارایی‌ها و این نیروی نظامی، به قدرتی چون معتَصَم دست نیافته است.
از ترک و دیلم و عرب و روم عالمی
جز تو به اوزگَند که آورد زاصفهان
هوش مصنوعی: از همه ملل و اقوام مانند ترک‌ها، دیلمی‌ها، عرب‌ها و رومی‌ها، هیچ‌کس به زیبایی تو نیست که از اصفهان آمده است.
جز تو حصار و خانهٔ خاقانیان که کرد
جای امیر و حاجب و سالار و پهلوان
هوش مصنوعی: برای من هیچ چیز جز تو ارزش ندارد؛ حتی حصار و کاخ‌های پادشاهان که جایگاه امیران، مقامات و قهرمانان است.
اخبار و قصهٔ تو ز بس گونه‌گون شگفت
منسوخ کرد قصه و اخبار باستان
هوش مصنوعی: داستان و خبرهای تو به قدری متنوع و جذاب است که باعث شده داستان‌ها و اخبار قدیمی دیگر جذابیت خود را از دست بدهند.
آنچ از تو دیده‌ایم و بخواهیم نیز دید
نشنیده‌ایم در کتب از هیچ داستان
هوش مصنوعی: ما آنچه را که از تو مشاهده کرده‌ایم و خواهان دیدن آن هستیم، در هیچ داستان و کتابی نشنیده‌ایم.
از دولت تو هر چه‌ گمان بود شد یقین
وز دشمن تو هر چه یقین بود شدگمان
هوش مصنوعی: از لطف و نعمت تو آنچه که در ابتدا به آن گمان می‌بردم، حالا به واقعیت تبدیل شده است و از طرف دیگر، آنچه که از دشمنی تو مطمئن بودم، اکنون به تردید و گمان تبدیل شده است.
آن‌ کیست ‌کاو به ملک‌ کند با تو همسری
از روم تا به هند و ز چین تا به قیروان
هوش مصنوعی: این شخص کیست که در دنیای گسترده، از روم تا هند و از چین تا قیروان، بتواند با تو همراهی کند و همسفر باشد؟
تو ایدری و از فَزَعِ جنگیان توست
درکاشغر مصیبت و اندر خُتن فغان
هوش مصنوعی: تو از دلیران و شجاع‌ترین جنگجویان هستی، در جایی که مردم با مصیبت و درد و فریاد مواجه‌اند.
سیماب شد تن چِگِلی ازنهیب سر
طَبطاب شد دل خُتَنی از نهیبِ جان
هوش مصنوعی: بدن چگلی از شدت احساس به شوق و هیجان تبدیل شده و دل ختن که دلی عاشقانه و لطیف است، به خاطر ندا و ندای وجود خود دچار تحولی عمیق شده است.
نیل است و زعفران‌ حسد تو که حاسدت
در دیده نیل دارد و بر چهره ارغوان
هوش مصنوعی: نیل و زعفران نماد زیبایی و غنا هستند و حسادت تو، که بر چهره‌ات نمایان شده، به گونه‌ای است که گویا دیگران به زیبایی و رنگ‌های زنده حسادت می‌ورزند.
خون در رگ از نهیب تو چون ژاله بفسرد
و اخگر شود ز بیم تو مغز اندر استخوان
هوش مصنوعی: این بیت به این مفهوم اشاره دارد که تأثیر و قدرت وجود تو باعث می‌شود که خون در رگ‌ها مانند اشک‌های باران تبخیر شود و از ترس تو، مغز در استخوان‌ها به شعله تبدیل گردد. به طور کلی، این تصویر نشان‌دهنده شدت و تاثیرگذاری یک شخصیت قوی است که احساسات و انرژی را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
از رشک روی توست زبان حاسدِ بَصَر
وز رشک نام توست بصر دشمن زبان
هوش مصنوعی: زبان حسودان به خاطر زیبایی تو زخم می‌زند و به خاطر شهرت خوب تو، چشم دشمن به زبان می‌آید.
همواره آسمان و زمین تابع تواند
تا یار تو خدای زمین است و آسمان
هوش مصنوعی: آسمان و زمین همیشه در خدمت تو هستند، چون یار تو خدایی است که آسمان و زمین را زیر سلطه خود دارد.
ای شاه کار خویش به ایزد سپار و بس
کایزد چنانکه باید سازد همی چنان
هوش مصنوعی: ای خالق بزرگ، آنچه را که ساخته‌ای به خدا بسپار و بدان که او هر آنچه را که لازم باشد، به بهترین نحو به انجام می‌رساند.
تو شاکری زخالق و خلق از تو شاکرند
تو شادمان و دولت و ملک از تو شادمان
هوش مصنوعی: تو شکرگزار خالق هستی و مردم هم از تو سپاسگزاری می‌کنند. تو خوشحالی و نعمت و سرزمین هم به خاطر تو خوشحالند.
زودا که باز گردی زایدر سوی عراق
با بندگان بُراق سعادت به زیر ران
هوش مصنوعی: ای کاش که دوباره به سوی عراق برگردی و با بندگان پاک سرشت، خوشبختی را تجربه کنی.
دشمن به دام و کار به ‌کام و فلک غلام
دولت نگاهدار و سعادت نگاهبان
هوش مصنوعی: دشمن در تله افتاده و کار به نفع ما پیش می‌رود، آسمان نیز خدمت‌گزار دولت است و سعادت ما را محافظت می‌کند.
در کاشغر ز حضرت تو شحنه و عمید
واندر ختن ز دست تو والی و مرزبان
هوش مصنوعی: در کاشغر، از جانب تو فرمانده و مقامات عالی‌رتبه وجود دارند و در ختن نیز مسئولان و مرزبانان از دستان تو منصوب شده‌اند.
از فرّ تو رسیده سعادت بهر وطن
وز فتح تو رسیده سلامت بهر مکان
هوش مصنوعی: از زیبایی و شایستگی تو، خوشبختی برای کشور ما حاصل شده و از پیروزی تو، امنیت و سلامت برای هر مکان منتقل شده است.
افتاده دشمنان تو درکندهٔ سقر
وآسوده دوستان تو در روضهٔ جنان
هوش مصنوعی: دشمنان تو در عذاب و مجازات قرار دارند و دوستان تو در آرامش و خوشبختی زندگی می‌کنند.