شمارهٔ ۳۴۱
چون برآرم به زبان نام خداوند جهان
تن من جمله شود گوش و دلم جمله زبان
هرچه در دهر زبان است مرا بایستی
تا ثنا گفتمی از بهر خداوند جهان
شاه آفاق ملک شاه که در طاعت او
ملکان حملپذیرند و شهان بسته میان
شهریاری که به روزی همه کس را ز خدای
خاطر پاک و دل روشن اوکرد ضَمان
ایزد اندر دل او دفتر تقدیر نهاد
هرچه خواهد بود از رفتن تقدیر چنان
در جهانداری و سلطانی از اوگشت یقین
آن هنرها که نبردست کس از خلقگمان
چندگویند ز شهنامه سخنهای دروغ
چند خوانند هنرهای فلان و بهمان
سیرت شاه عیان است و دگر جمله خبر
از خبر یاد نیارند کجا هست عیان
اندر آفاق کرا بود زشاهان قدیم
این چنین دولت پیروز و چنین بخت جوان
کهگرفت از ملکان با ظفر و نصرت و فتح
شرق تا غرب زمین را ز کران تا به کران
راه شش ماهه به یک ماه ز شاهان که گذاشت
با هزاران سپهِ تیغْ زنِ قلعهْستان
همهکیوانْ دل و مهْ طلعت و بهرامْ حُسام
صاعقهْ تیر و فلکْ مرکب و سیّارهْ سنان
همه زین تخت و از اینگاه بیفراخته سر
همه زین بخت و از این شاه بیفروخته جان
کس ندیدست چنین تخت و چنین گاه بهخواب
کس ندادست چنین بخت و چنین شاه نشان
هرکجا شاه جوانبخت روان کرد سپاه
از تن دشمن بدبخت روان گشت روان
بود در مشرق و در مغرب از او بود خروش
هست در مشرق و در مغرب از او هست فغان
شادباش ای به حقیقت ملک روی زمین
دیر زی ای به سزا پادشه ملک زمان
هرکه او بر طمع سود کند با تو خلاف
آخرالْاَمر کند جان و تن خویش زیان
آنکه با تیر وکمانکرد همی قصد نبرد
قد چون تیر وی از بیم توگشتست کمان
خستهٔ بار گران است ز خوی بد خویش
نشنیدست مگر خوی بد و بارگران
خصم تو هست چو فرعون و تویی چون موسی
رای تو چون ید بیضا و حُسامت ثُعبان
قلعه بر خصم تو مانندهٔ زندان گشته است
چه خطر باشد آن را که بود در زندان
گر بداندیش تویی دانش و بیسنگ و درنگ
دست در سنگ زد و روی ز توکرد نهان
حکم و فرمان تو مانند قضا و قَدَرست
زقضا و ز قَدَر روی نهفتن نتوان
دشمنانَتْ همه رفتند و بماندست یکی
وان یکی نیز چنان دانکه شود چون دگران
ملکا تیغ تو و جام تو دارند دو خون
به گه بزم تو این است و گه رزم تو آن
هست بر تیغ تو چون رزمکنی خون عدو
هست درجام تو چون بزم کنی خونرزان
بدسگالان را تیغ تو چو زهر افعی است
نیکخواهان را مهر تو چو آب حیوان
داشت نوشِرْوان بر درگه خود سلسلهای
تا دلیلی بود از عدل و نشانی ز امان
بر جهان وقت امان دادن و گستردن عدل
هست یک حکم تو صد سلسلهٔ نوشروان
تا شود راغ چو زنگار به هنگام بهار
تا شود باغ چو دینار به هنگام خزان
باد اقبال تو بیوسته و بخت تو بلند
باد فرمان تو پاینده و حکم تو روان
تا همی راند کار همهکس حکم ازل
همچنین نوشخور وکام دل خویش بران
در دل افروزی و در شادی و جانافروزی
در جهانداری و در شادی جاوید بمان
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون برآرم به زبان نام خداوند جهان
تن من جمله شود گوش و دلم جمله زبان
هوش مصنوعی: وقتی که نام خداوند جهان را به زبان میآورم، تمام وجودم، از جمله گوش و قلبم، به نوعی به سخن میآید و با آن همراه میشود.
هرچه در دهر زبان است مرا بایستی
تا ثنا گفتمی از بهر خداوند جهان
هوش مصنوعی: هر چه که در دنیا زبان میگوید، من باید آن را بگویم تا برای خالق جهان ستایش کنم.
شاه آفاق ملک شاه که در طاعت او
ملکان حملپذیرند و شهان بسته میان
هوش مصنوعی: شاهی که در سراسر جهان شناخته شده است و فرمانروایی او به گونهای است که پادشاهان و ملکها در محبت و اطاعت او قرار دارند و اجازهی تردید در فرمانبرداری از او را ندارند.
شهریاری که به روزی همه کس را ز خدای
خاطر پاک و دل روشن اوکرد ضَمان
هوش مصنوعی: پادشاهی که در روزی تمام مردم را به خاطر نیکخواهی و دل روشن خود از خداوند بینیاز ساخت.
ایزد اندر دل او دفتر تقدیر نهاد
هرچه خواهد بود از رفتن تقدیر چنان
هوش مصنوعی: خداوند در دل او سرنوشت را نوشته است و هر آنچه قرار است اتفاق بیفتد، به همین تقدیر وابسته است.
در جهانداری و سلطانی از اوگشت یقین
آن هنرها که نبردست کس از خلقگمان
هوش مصنوعی: در مملکتداری و حکمرانی، یقیناً آن هنرهایی که درختی از دست هیچکس نمیروید، از ذهن و خیال مردم نشأت نمیگیرد.
چندگویند ز شهنامه سخنهای دروغ
چند خوانند هنرهای فلان و بهمان
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم درباره داستانهای شاهنامه حرف میزنند و سخنان نادرست بیان میکنند. برخی نیز مهارتها و هنرهای افراد خاصی را در این زمینه مطرح میکنند.
سیرت شاه عیان است و دگر جمله خبر
از خبر یاد نیارند کجا هست عیان
هوش مصنوعی: سیرت و شخصیت شاه به وضوح نمایان است و دیگران فقط از شنیدهها صحبت میکنند و از حقیقت خبر ندارند.
اندر آفاق کرا بود زشاهان قدیم
این چنین دولت پیروز و چنین بخت جوان
هوش مصنوعی: آیا در دنیا کسی مانند پادشاهان بزرگ گذشته پیدا میشود که اینگونه موفقیت و خوشبختی داشته باشد؟
کهگرفت از ملکان با ظفر و نصرت و فتح
شرق تا غرب زمین را ز کران تا به کران
هوش مصنوعی: او از پادشاهان به پیروزی و چهارچوب گسترش قدرتیش دست یافته و تمامی سرزمین را از شرق تا غرب تحت کنترل خود درآورده است.
راه شش ماهه به یک ماه ز شاهان که گذاشت
با هزاران سپهِ تیغْ زنِ قلعهْستان
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به توصیف مسیر طولانیای میپردازد که شاهان برای فتح قلعه یا رسیدن به هدف خود، آن را در مدت کوتاهی طی کردهاند. اشاره به چالشها و سختیهایی که در این راه وجود داشته و نیاز به نیروهای زیاد و شجاعی دارد که با شمشیر آماده هستند.
همهکیوانْ دل و مهْ طلعت و بهرامْ حُسام
صاعقهْ تیر و فلکْ مرکب و سیّارهْ سنان
هوش مصنوعی: در این بیت، عناصر مختلفی از زیبایی و قدرت به تصویر کشیده شده است. کیوان نمایندهای از دل و مه، بهرام به عنوان حامی و تسلط بر امور، صاعقهای که به شدت و تندی عمل میکند و فلک که همچون مرکبی در حال حرکت است. این تصویرها به نوعی نشاندهندهی عظمت و زیبایی در جهان و طبیعت هستند.
همه زین تخت و از اینگاه بیفراخته سر
همه زین بخت و از این شاه بیفروخته جان
هوش مصنوعی: همه از این تخت و مکان سرفراز هستند و هر یک به خاطر بخت خوب و نعمتهای این شاه، جانشان روشن و شاداب است.
کس ندیدست چنین تخت و چنین گاه بهخواب
کس ندادست چنین بخت و چنین شاه نشان
هوش مصنوعی: هیچکس تخت و مقام مانند این را ندیده و هیچکس چنین بخت و شاهی را در خواب هم نداشته است.
هرکجا شاه جوانبخت روان کرد سپاه
از تن دشمن بدبخت روان گشت روان
هوش مصنوعی: هرجا که پادشاه خوشبخت سپاهی را به سوی دشمن فرستاد، روح و جان دشمن ناامید و درمانده به سمت دیگری روان شد.
بود در مشرق و در مغرب از او بود خروش
هست در مشرق و در مغرب از او هست فغان
هوش مصنوعی: در شرق و غرب، از وجود او صدا و فریاد به گوش میرسد. در هر دو سو، ناله و فریاد او شنیده میشود.
شادباش ای به حقیقت ملک روی زمین
دیر زی ای به سزا پادشه ملک زمان
هوش مصنوعی: خوشحال باش ای کسی که حقیقتاً صاحب این سرزمین هستی، مدتهاست که در این جهان بودهای و شایستهی مقام پادشاهی در این زمان.
هرکه او بر طمع سود کند با تو خلاف
آخرالْاَمر کند جان و تن خویش زیان
هوش مصنوعی: کسی که تنها به فکر سود خودش باشد، در نهایت به تو خیانت خواهد کرد و این کار به خود او نیز آسیب میزند.
آنکه با تیر وکمانکرد همی قصد نبرد
قد چون تیر وی از بیم توگشتست کمان
هوش مصنوعی: کسی که با تیر و کمان به جنگ تو آمده، اکنون از ترس تو تیرش به کمان تبدیل شده است.
خستهٔ بار گران است ز خوی بد خویش
نشنیدست مگر خوی بد و بارگران
هوش مصنوعی: او به خاطر بار سنگین مشکلاتش، از سرشت بد خود خبر ندارد و به جز بدی و بار سنگین، چیزی را نشنیده است.
خصم تو هست چو فرعون و تویی چون موسی
رای تو چون ید بیضا و حُسامت ثُعبان
هوش مصنوعی: شخص مقابل تو مانند فرعون است و تو مانند موسی. نظر تو به روشنی مثل ید بیضاست و زیباییات به زهرهیشان میماند.
قلعه بر خصم تو مانندهٔ زندان گشته است
چه خطر باشد آن را که بود در زندان
هوش مصنوعی: قلعه بر دشمن تو مانند زندانی شده است، پس چه خطری دارد برای آنکه در زندان باشد.
گر بداندیش تویی دانش و بیسنگ و درنگ
دست در سنگ زد و روی ز توکرد نهان
هوش مصنوعی: اگر تو فردی بداندیش هستی و بدون غفلت از کارهایت، باید بدان که با برخورد به مشکلات و دشواریها، چهرهات پنهان میشود و دیگران نمیتوانند تو را به خوبی ببینند.
حکم و فرمان تو مانند قضا و قَدَرست
زقضا و ز قَدَر روی نهفتن نتوان
هوش مصنوعی: فرمان و دستور تو همچون سرنوشت و مقدر است و نمیتوان از سرنوشت و مقدر فرار کرد.
دشمنانَتْ همه رفتند و بماندست یکی
وان یکی نیز چنان دانکه شود چون دگران
هوش مصنوعی: همه دشمنانت رفتهاند و تنها یکی باقی مانده است، اما این یکی هم به زودی مانند دیگران خواهد رفت.
ملکا تیغ تو و جام تو دارند دو خون
به گه بزم تو این است و گه رزم تو آن
هوش مصنوعی: ای پادشاه، شمشیر و جام تو به دو نوع خون آغشتهاند؛ یکی خون در مجالس خوشی و دیگری خون در میدانهای جنگ.
هست بر تیغ تو چون رزمکنی خون عدو
هست درجام تو چون بزم کنی خونرزان
هوش مصنوعی: وقتی تو در میدان جنگ قرار میگیری، خون دشمن بر تیغ تو میریزد و وقتی در جمعی شاد و مهمانی هستی، خونهای ریخته شده در گذشته در جام تو نمایان میشود.
بدسگالان را تیغ تو چو زهر افعی است
نیکخواهان را مهر تو چو آب حیوان
هوش مصنوعی: تیغ تو برای دشمنان به اندازه زهر افعی خطرناک است، اما محبت تو برای دوستان مانند آب حیات برای موجودات زنده است.
داشت نوشِرْوان بر درگه خود سلسلهای
تا دلیلی بود از عدل و نشانی ز امان
هوش مصنوعی: نوشیروان در دربار خود سلسلهای داشت که نشانهای از عدالت و نشانی از امنیت برای مردم بود.
بر جهان وقت امان دادن و گستردن عدل
هست یک حکم تو صد سلسلهٔ نوشروان
هوش مصنوعی: فرصت برای برقراری عدالت در جهان وجود دارد و این یک فرمان است که میتواند به ایجاد صدها رشته از نوآوری و پیشرفت کمک کند.
تا شود راغ چو زنگار به هنگام بهار
تا شود باغ چو دینار به هنگام خزان
هوش مصنوعی: برای اینکه در فصل بهار، باغ همچون یک دُر درخشان جلوه کند، باید در فصل پاییز، زنگار و زردی به آن بچسبد. در واقع، زیبایی و درخشندگی به بهار تعلق دارد و باید پاییز به عنوان پیشزمینهای برای آن باشد.
باد اقبال تو بیوسته و بخت تو بلند
باد فرمان تو پاینده و حکم تو روان
هوش مصنوعی: بخت و اقبال تو همیشه خوب و بلند باشد، فرمان تو همیشگی و حکم تو پایدار و جاری باشد.
تا همی راند کار همهکس حکم ازل
همچنین نوشخور وکام دل خویش بران
هوش مصنوعی: همهی امور زندگی تحت تأثیر تقدیر و سرنوشت است، و هر کس به نوعی میکوشد تا خواستهها و آرزوهای خود را برآورده کند.
در دل افروزی و در شادی و جانافروزی
در جهانداری و در شادی جاوید بمان
هوش مصنوعی: در دل را به شوق و شادی روشن کن و از زندگی لذت ببر. در مدیریت خود، موفق و شاداب بمان و این شادی را همیشه حفظ کن.