شمارهٔ ۳۳۸
بر قاعدهٔ ملت پیغمبر یزدان
کیکرد جهان راست به شمشیر و به فرمان
نور ابدی از هنر خویشکهگسترد
برگوهر جغری بک و بر خانهٔ خاقان
از دولت پیروز که شد تا به قیامت
شاه همه ایران و پناه همه توران
در مشرق و در مغرب بیمهر نبوت
صد معجزه بنمود چوموسی وسلیمان
صد لشکر منصور به یک ماه که آورد
از دجله به جیحون و زموصل به خراسان
جز شاه بلند اختر ابوالفتح ملکشاه
سلطان جهانگیر و شهنشاه جهانبان
شاهی که فرازد علم نُصرت و تأیید
در مدت یک ماه بدوگوشهٔ کیهان
شاهیکه شدستند همه لشکرِ خصمش
چون لشکر شیطان به دل آشفتهٔ خذلان
هر دم زدنی لشکر اقبال کند عرض
تا جمله برد بر تبع لشگر شیطان
گرد سپه شاه چه در شرق و چه در غرب
بر چرخ همی تیرهکند دیدهٔکیوان
از خیمه و خرگاه توگوییکه سپهری است
پر کوکب رخشنده همه کوه و بیابان
وز نعمت بسیار توگویی که بهشتی است
آراسته و ساخته لشکرگه سلطان
شاها ز نهیب تو همه چارهٔ دشمن
مانند سپندان شد و عزم تو چو سندان
چیره نشود دشمن تو بر تو به چاره
سفته نشود بیهده سندان به سپندان
بودی تو به موصلکه همی لشکر خصمت
گفتند که بردیم خراسان به کف آسان
حالی نه بهاندازه وکاری نه بهترتیب
بر دست گرفت آن که کمربست به عصیان
بیهوده برون برد سر از چنبر طاعت
بر خیره جدا کرد دل از عهد و ز پیمان
چون رایت پیروز تو آمد به در ری
آن حال دگرگون شد و آن کار دگرسان
از هیبت شمشیر تو برگشت و همیگفت
از کرده پشیمانم و بر رفته پشیمان
حقاکه به فرمان تو بر باد دهد سر
هرکاو نه به فرمان تو بر دست نهد جان
گر دشمن تو هست چو هامان و چو فرعون
هستی تو به پیروزی چون موسیِ عِمران
رای سپهآرای تو همچون ید بیضاست
شمشیر گهربار تو مانندهٔ ثُعبان
ثعبان و ید بیضا ای شاه تو داری
چه بیم و چه باک است ز فرعون و ز هامان
چوگان ظفر داری و میدان شجاعت
عالم همهگویی است تو را در خم چوگان
گویند که جاوید همی روی زمین را
بخشیدن نور است ز خورشید درفشان
تا باشد خورشید درفشان ز بر چرخ
بادی زبر تخت درخشان و درافشان
مینوش کن ای شاه که از گردش خورشید
نوروز بزرگ آمد و بگذشت زمستان
بر مدح و ثنای تو زبانها بگشادند
بلبل به سمنزار و چکاوک به گلستان
لعل است فرو ریخته بر دامن کهسار
درّ است درآویخته از گردن بستان
از سبزه و از لاله چه بر دشت و چه بر کوه
مینا و عقیق است پراکنده فراوان
از باد همی سوده شود عنبر و کافور
وز ابر همی توده شود لولو و مرجان
در فعل مگر بندهٔ جود تو شدست این
در صنع مگر چاکر طبع تو شدست آن
تا باغ چو دینار شود در مه آذر
تا راغ چو زنگار شود در مه نیسان
زیر علم و زیر نگین تو همی باد
عالم همه آراسته چون روضهٔ رضوان
بر دست تو اصل طرب و مایهٔ نصرت
جام تو و شمشیر تو در مجلس و میدان
تو جفت سخاپروری و جفت تو دولت
تو یار بلنداختری و یار تو یزدان
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بر قاعدهٔ ملت پیغمبر یزدان
کیکرد جهان راست به شمشیر و به فرمان
هوش مصنوعی: بر اساس اصول و قوانین دین پیامبر، آیا خداوند جهان را با شمشیر و فرمان اداره کرد؟
نور ابدی از هنر خویشکهگسترد
برگوهر جغری بک و بر خانهٔ خاقان
هوش مصنوعی: نور جاودانی از هنر خود، که بر سنگ قیمتی میتابد و بر خانهٔ پادشاه میدرخشد.
از دولت پیروز که شد تا به قیامت
شاه همه ایران و پناه همه توران
هوش مصنوعی: از خوشی و شادکامی که تا قیامت ادامه دارد، او شاه تمامی ایران و پناهگاه همه تورانیها خواهد بود.
در مشرق و در مغرب بیمهر نبوت
صد معجزه بنمود چوموسی وسلیمان
هوش مصنوعی: در شرق و غرب، پیامبری که مورد محبت قرار نگرفته، صدها معجزه مانند موسی و سلیمان را نشان داد.
صد لشکر منصور به یک ماه که آورد
از دجله به جیحون و زموصل به خراسان
هوش مصنوعی: منصور با لشکر انبوهی در یک ماه، از دجله تا جیحون و از موصل تا خراسان سفر کرد و این فاصله را طی کرد.
جز شاه بلند اختر ابوالفتح ملکشاه
سلطان جهانگیر و شهنشاه جهانبان
هوش مصنوعی: جز پادشاه بزرگ و برجسته ابوالفتح ملکشاه، که سلطان و فرمانروا بر کل جهان است.
شاهی که فرازد علم نُصرت و تأیید
در مدت یک ماه بدوگوشهٔ کیهان
هوش مصنوعی: پادشاهی که در مدت یک ماه، قدرت و حمایت خود را در دو گوشهٔ جهان به همه نشان داد.
شاهیکه شدستند همه لشکرِ خصمش
چون لشکر شیطان به دل آشفتهٔ خذلان
هوش مصنوعی: پادشاهی که سپاهش به خاطر دشمنش به هم ریخته و آشفته است، مثل سپاه شیطان به دلها میتازند و ناامیدی و سرگردانی را در دلها میافکنند.
هر دم زدنی لشکر اقبال کند عرض
تا جمله برد بر تبع لشگر شیطان
هوش مصنوعی: هر لحظه فرصتی به وجود میآید که باید از آن بهرهبرداری کرد، اما در عوض برخی افراد به وسوسههای منفی و ناپسند گرایش پیدا میکنند و از مسیر درست منحرف میشوند.
گرد سپه شاه چه در شرق و چه در غرب
بر چرخ همی تیرهکند دیدهٔکیوان
هوش مصنوعی: سپهسالار شاه در هر دو سمت شرق و غرب، نور ستارهٔ کیوان را بر آسمان تاریک میکند.
از خیمه و خرگاه توگوییکه سپهری است
پر کوکب رخشنده همه کوه و بیابان
هوش مصنوعی: از خیمه و چادر تو به نظر میرسد که آسمانی پرستاره و درخشان است که تمام کوهها و دشتها را در بر گرفته است.
وز نعمت بسیار توگویی که بهشتی است
آراسته و ساخته لشکرگه سلطان
هوش مصنوعی: از نعمتهای فراوان تو به نظر میرسد که دنیایی زیبا و خوشساخت همانند باغ بهشتی است، همچون جایی که سپاه یک پادشاه گرد هم آمدهاند.
شاها ز نهیب تو همه چارهٔ دشمن
مانند سپندان شد و عزم تو چو سندان
هوش مصنوعی: ای شاه، به خاطر قدرت و نفوذ تو، تمامی تدابیر دشمنان مانند نیهای خشک و بیفایده شده و ارادهات محکم و استوار مانند سندان (آهنگری) است.
چیره نشود دشمن تو بر تو به چاره
سفته نشود بیهده سندان به سپندان
هوش مصنوعی: دشمن نمیتواند بر تو غلبه کند، مگر اینکه تلاش کنی و برای مقابله با او آماده باشی. بیفایده است اگر فقط به مسائل مهم بیتوجه باشی و در عمل اقدام نکنید.
بودی تو به موصلکه همی لشکر خصمت
گفتند که بردیم خراسان به کف آسان
هوش مصنوعی: تو در موصل حضور داشتی و دشمنانت به تو گفتند که با سهولت، خراسان را فتح کردهایم.
حالی نه بهاندازه وکاری نه بهترتیب
بر دست گرفت آن که کمربست به عصیان
هوش مصنوعی: کس که در برابر نافرمانی و خطاها ایستاده و آماده است، نه از چیزی به اندازه کافی بهرهمند است و نه کارش سامانمند و منظم است.
بیهوده برون برد سر از چنبر طاعت
بر خیره جدا کرد دل از عهد و ز پیمان
هوش مصنوعی: بیهوده خواسته است که از دام بندگی خارج شود و دلش را از عهد و پیمان جدا کرده است.
چون رایت پیروز تو آمد به در ری
آن حال دگرگون شد و آن کار دگرسان
هوش مصنوعی: زمانی که پرچم پیروزی تو به دروازهی ری رسید، اوضاع به کلی تغییر کرد و وضعیت به نحو دیگری در آمد.
از هیبت شمشیر تو برگشت و همیگفت
از کرده پشیمانم و بر رفته پشیمان
هوش مصنوعی: از ترس و قدرت شمشیر تو، او عقبنشینی کرده و در دلش احساس پشیمانی از کارهایی که انجام داده و همچنین از تصمیمهایی که گرفته، دارد.
حقاکه به فرمان تو بر باد دهد سر
هرکاو نه به فرمان تو بر دست نهد جان
هوش مصنوعی: حقیقت این است که فقط به دستور تو، هر کسی ممکن است جانش را از دست بدهد و نه اینکه به خواست تو جان خود را به دست بیاورد.
گر دشمن تو هست چو هامان و چو فرعون
هستی تو به پیروزی چون موسیِ عِمران
هوش مصنوعی: اگر دشمنان تو مانند هامان و فرعون هستند، تو نیز باید همچون موسی، پسر عمران، به پیروزی برسی.
رای سپهآرای تو همچون ید بیضاست
شمشیر گهربار تو مانندهٔ ثُعبان
هوش مصنوعی: رای و اندیشهٔ تو مانند دستی معجزهآساست و شمشیر ارزشمند تو شبیه به مخلوقی عجیب و قدرتمند است.
ثعبان و ید بیضا ای شاه تو داری
چه بیم و چه باک است ز فرعون و ز هامان
هوش مصنوعی: ای شاه، تو چه نگران و ترسانی از فرعون و هامان در حالی که حقایق بزرگی چون مار و دست بیضایی در دستان توست؟
چوگان ظفر داری و میدان شجاعت
عالم همهگویی است تو را در خم چوگان
هوش مصنوعی: اگر در میدان نبرد شجاعت و پیروزی داری، همهچیز به تو مربوط میشود و تو پادشاهی هستی که روی سکوهای پیروزی ایستادهای.
گویند که جاوید همی روی زمین را
بخشیدن نور است ز خورشید درفشان
هوش مصنوعی: میگویند جاویدان، نور زمین را به سبب تابش خورشید بخشیده است.
تا باشد خورشید درفشان ز بر چرخ
بادی زبر تخت درخشان و درافشان
هوش مصنوعی: تا زمانی که خورشید در آسمان درخشان است و باد بر تخت زیبا و درخشان میوزد، این حالت ادامه دارد.
مینوش کن ای شاه که از گردش خورشید
نوروز بزرگ آمد و بگذشت زمستان
هوش مصنوعی: ای پادشاه، باده بنوش، زیرا که به یادآوری میآورد تغییر فصلها و آمدن نوروز بزرگ، که زمستان به پایان رسیده است.
بر مدح و ثنای تو زبانها بگشادند
بلبل به سمنزار و چکاوک به گلستان
هوش مصنوعی: بلبلان در باغها درباره تو سخنها گفتند و چکاوکها در گلستان از تو ستایش کردند.
لعل است فرو ریخته بر دامن کهسار
درّ است درآویخته از گردن بستان
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت طبیعت اشاره دارد. در آن، سنگهایی شبیه به لعل بر دامن کوهها و دُرهایی که از گردن باغها آویختهاند، توصیف شده است. این تصویرسازی نشاندهندهی زیبایی و ارزشمندی خالقیت طبیعت است.
از سبزه و از لاله چه بر دشت و چه بر کوه
مینا و عقیق است پراکنده فراوان
هوش مصنوعی: در دشت و کوه، زیباییهای طبیعی همچون سبزه و لاله و سنگهای قیمتی مانند مینا و عقیق به طرز فراوانی وجود دارد.
از باد همی سوده شود عنبر و کافور
وز ابر همی توده شود لولو و مرجان
هوش مصنوعی: از وزش باد، بوی خوش و عطرهایی مانند عنبر و کافور به وجود میآید و از بارش باران، جواهراتی مانند مروارید و مرجان شکل میگیرد.
در فعل مگر بندهٔ جود تو شدست این
در صنع مگر چاکر طبع تو شدست آن
هوش مصنوعی: جز این نیست که در عمل فقط بندۀ بخشش تو هستم و در آفرینش هم جز خدمتگزار طبیعت تو نیستم.
تا باغ چو دینار شود در مه آذر
تا راغ چو زنگار شود در مه نیسان
هوش مصنوعی: تا زمانی که باغ مانند سکه دینار جلوه کند در ماه آذر، و تا وقتی که دشت مانند زنگار در ماه نیسان شود.
زیر علم و زیر نگین تو همی باد
عالم همه آراسته چون روضهٔ رضوان
هوش مصنوعی: زیر پرچم و در سایهی تو، همهی جهانیان به زیبایی و آرایش درآمدهاند، مانند باغی از بهشت.
بر دست تو اصل طرب و مایهٔ نصرت
جام تو و شمشیر تو در مجلس و میدان
هوش مصنوعی: در دست تو شادی و خوشی واقعی نهفته است؛ جام تو نماد پیروزی است و شمشیر تو نمایانگر قدرت در هر جمع و میدانی است.
تو جفت سخاپروری و جفت تو دولت
تو یار بلنداختری و یار تو یزدان
هوش مصنوعی: تو همانند دو موجود شگفتانگیز و پرتوان هستی و همراهی تو، سعادت و خوشبختی است. یار تو در این مسیر، خداوندی است که به تو یاری میرساند.