گنجور

شمارهٔ ۳۳۵

بشکفت و تازه گشت دگرباره اصفهان
از دولت و سعادت شاهنشه جهان
سلطان شرق و غرب‌که در شرق و غرب اوست
صاحبقِران و خسرو و شاه و خدایگان
شاهی که شد به طلعتش افروخته زمین
شاهی که شد به دولتش افراخته زمان
آباد کرده ی نظر و عدل او شدست
هر جا خراب کردهٔ شاهان باستان
با داستان نصرت او ژاژ و بیهده است
دیرینه سرگذشت و کهن گشبته داستان
گم شد گمان خلق در اوصاف دولتش
هرگز مکان خبر دهد و نیست در مکان
گویی که هست قدرت او دولت خدای
کاندر چگونگیش همی گم شود گمان
در رزمگاه نصرت و در بارگاه ملک
ایزد اگر به تیغ و به عدلش دهد زبان
تیغش به رزمگاه نگوید جز الحذر
عدلش به بارگاه نگوید جز الأمان
آنجا که شد ز نعرهٔ شبدیز او خبر
وانجا که شد ز شعلهٔ شمشیر او نشان
چون یخ فسرده‌گشت و چو انگشت سوخته
خون در رگ مخالف و مغز اندر استخوان
گه خشم او ز رُوم برآرد همی نفیر
گه سهم او ز ترک برآرد همی فغان
در هرکجا که هست اثرهای او پدید
بر قصرهای قیصر و بر خانه‌های خان
ای خسروی که حکم تو را کرد کردگار
بر هر سری مسلط و بر هر تنی روان
شادی همی کنند ز دیدار و خدمتت
در دیده روشنایی و در کالبد روان
از بس که در نبرد گران کرده‌ای رکاب
و ز بس‌ که در فتوح سبک کرده‌ای عنان
در طاعت تو نیست سر هیچ کس سبک
بر بیعت تو نیست دل هیچکس‌ گران
بس‌ کس‌ که از خلاف تو دادست سر به باد
بس کس که در خلاف توکردست جان زیان
ابله کسی بود که مخالف شود تو را
کش هم نهیب سر بود و هم هلاک جان
از اختر تو قِسم ‌کواکب همی رسد
گه نَحْس‌ در مُقابله گه سَعْد در قِران
آری چنانکه شاه ملوکی تو در زمین
هست اختر تو شاه کواکب در آسمان
چون دولت جوان هنر و دانش تو دید
ملک جوان سپرد به تو دولت جوان
بی‌دانش و هنر نتوان ملک یافتن
دولت به هیچکس ندهد ملک رایگان
شاها شد اصفهان جو سپهری پر از نجوم
تا رایت و رکاب تو آمد به اصفهان
این شهر چون شکفته یکی بوستان شدست
با دوستان نشاط همی کن به بوستان
در حجره‌های خُرَم و در باغهای خوش
ساغر همی ستان ز کف ترک دلستان
گر عزم سوی رزم کنی باش کامکار
ور قصد سوی بزم کنی باش کامران
چونانکه رای توست به دهر اندرون بزی
چندانکه کام توست به ملک اندرون بمان

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بشکفت و تازه گشت دگرباره اصفهان
از دولت و سعادت شاهنشه جهان
هوش مصنوعی: اصفهان بار دیگر با برکت و خوشبختی پادشاه خود شکوفا و تازه شد.
سلطان شرق و غرب‌که در شرق و غرب اوست
صاحبقِران و خسرو و شاه و خدایگان
هوش مصنوعی: سلطان شرق و غرب که در حاکمیت او فرمانروایان و بزرگانی از جمله قهرمانان و پادشاهان وجود دارند.
شاهی که شد به طلعتش افروخته زمین
شاهی که شد به دولتش افراخته زمان
هوش مصنوعی: پادشاهی که به زیبایی‌اش، زمین روشن شده است و پادشاهی که به خوشبختی‌اش، زمان شکوفا شده است.
آباد کرده ی نظر و عدل او شدست
هر جا خراب کردهٔ شاهان باستان
هوش مصنوعی: در هر جایی که شاهان قدیم به ویرانی و نابودی پرداخته‌اند، آنجا به لطف نگاه و عدالت او دوباره آباد و رونق پیدا کرده است.
با داستان نصرت او ژاژ و بیهده است
دیرینه سرگذشت و کهن گشبته داستان
هوش مصنوعی: داستان پیروزی و موفقیت او آن‌قدر بزرگ و با ارزش است که بازگویی داستان‌های قدیمی و بی‌فایده است.
گم شد گمان خلق در اوصاف دولتش
هرگز مکان خبر دهد و نیست در مکان
هوش مصنوعی: مردم در توصیف بزرگ‌منشی او به اشتباه افتاده‌اند و هیچ نشانه‌ای از این عظمت در مکان‌های عادی پیدا نمی‌شود.
گویی که هست قدرت او دولت خدای
کاندر چگونگیش همی گم شود گمان
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که قدرت او همانند دولت خداوند است، چنان که در چگونگی آن، انسان‌ها به راحتی دچار شک و تردید می‌شوند.
در رزمگاه نصرت و در بارگاه ملک
ایزد اگر به تیغ و به عدلش دهد زبان
هوش مصنوعی: در میدان نبرد پیروزی و در کاخ قدرت الهی، اگر خداوند با شمشیر و عدالتش زبان بگشاید،
تیغش به رزمگاه نگوید جز الحذر
عدلش به بارگاه نگوید جز الأمان
هوش مصنوعی: تیغ او در میدان جنگ فقط به احتیاط هشدار می‌دهد و عدالت او در درگاه فقط به آرامش و امنیت اشاره دارد.
آنجا که شد ز نعرهٔ شبدیز او خبر
وانجا که شد ز شعلهٔ شمشیر او نشان
هوش مصنوعی: در جایی که نعره‌ی اسب تندرو او به گوش می‌رسد و در جایی که نشانه‌ای از شعله‌ی شمشیر او دیده می‌شود.
چون یخ فسرده‌گشت و چو انگشت سوخته
خون در رگ مخالف و مغز اندر استخوان
هوش مصنوعی: وقتی که یخ سرد و سخت می‌شود و انگشت سوخته خونش در رگ‌ها حس می‌شود و مغز در استخوان‌ها فرورفته است.
گه خشم او ز رُوم برآرد همی نفیر
گه سهم او ز ترک برآرد همی فغان
هوش مصنوعی: گاه خشم او از سرزمین روم به گوش می‌رسد و صدای بلندی ایجاد می‌کند و گاه وقتی سهم او از سرزمین ترک می‌رسد، فریاد و ناله‌ای به راه می‌اندازد.
در هرکجا که هست اثرهای او پدید
بر قصرهای قیصر و بر خانه‌های خان
هوش مصنوعی: هر جا که بروی، نشانه‌های او را می‌بینی، هم بر کاخ‌های بزرگ رومیان و هم بر خانه‌های مردم عادی.
ای خسروی که حکم تو را کرد کردگار
بر هر سری مسلط و بر هر تنی روان
هوش مصنوعی: ای پادشاهی که خداوند با اراده‌اش به تو تسلط و قدرت داده است، بر هر انسانی فرمانروایی و بر هر وجودی تسلط داری.
شادی همی کنند ز دیدار و خدمتت
در دیده روشنایی و در کالبد روان
هوش مصنوعی: شادی و خوشحالی از دیدن و خدمت کردن به تو به وضوح در چهره‌ها دیده می‌شود و جان‌ها را روشن می‌کند.
از بس که در نبرد گران کرده‌ای رکاب
و ز بس‌ که در فتوح سبک کرده‌ای عنان
هوش مصنوعی: از بس که در میدان جنگ پا را بر رکاب محکم گذاشته‌ای و از بس که در پیروزی‌ها به آسانی خود را هدایت کرده‌ای.
در طاعت تو نیست سر هیچ کس سبک
بر بیعت تو نیست دل هیچکس‌ گران
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در اطاعت از تو احساس سبکی و راحتی نمی‌کند و دل هیچ‌کس در قبال بیعت با تو سنگین و غمگین نیست.
بس‌ کس‌ که از خلاف تو دادست سر به باد
بس کس که در خلاف توکردست جان زیان
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد به خاطر مخالفت با تو، جان و سرشان را از دست داده‌اند و بسیاری دیگر به خاطر همین مخالفت، دچار زیان شده‌اند.
ابله کسی بود که مخالف شود تو را
کش هم نهیب سر بود و هم هلاک جان
هوش مصنوعی: ابله کسی است که در برابر تو مقاومت کند، زیرا هم خطر را به جان می‌خرد و هم ممکن است آسیب جدی ببیند.
از اختر تو قِسم ‌کواکب همی رسد
گه نَحْس‌ در مُقابله گه سَعْد در قِران
هوش مصنوعی: از ستاره‌ی تو گاهی بدی و شگون به ما می‌رسد و گاهی خوشبختی و سعادت.
آری چنانکه شاه ملوکی تو در زمین
هست اختر تو شاه کواکب در آسمان
هوش مصنوعی: شکی نیست که تو در زمین مانند یک شاه و حاکم هستی، همانطور که ستاره تو در آسمان مانند یک ستاره درخشان است.
چون دولت جوان هنر و دانش تو دید
ملک جوان سپرد به تو دولت جوان
هوش مصنوعی: وقتی که قدرت و شایستگی جوان و هنرمند تو را مشاهده کرد، پادشاه نیز آن قدرت را به تو سپرد.
بی‌دانش و هنر نتوان ملک یافتن
دولت به هیچکس ندهد ملک رایگان
هوش مصنوعی: بدون داشتن دانش و هنر، نمی‌توان به حکومت و پادشاهی دست یافت. دولت و قدرت به کسی به صورت رایگان و بدون زحمت داده نمی‌شود.
شاها شد اصفهان جو سپهری پر از نجوم
تا رایت و رکاب تو آمد به اصفهان
هوش مصنوعی: ای سلطان، اصفهان بهشتی شده پر از ستاره‌ها و زیبایی‌ها، چون پرچم و زین تو به این دیار آمده است.
این شهر چون شکفته یکی بوستان شدست
با دوستان نشاط همی کن به بوستان
هوش مصنوعی: این شهر مانند یک باغ زیبا و سرسبز شده است، بی‌نهایت شادی و خوشی را با دوستانم در این باغ تجربه می‌کنم.
در حجره‌های خُرَم و در باغهای خوش
ساغر همی ستان ز کف ترک دلستان
هوش مصنوعی: در اتاق‌های شاداب و در باغ‌های زیبا، هر لحظه از دل‌خواهی‌ها و لحظات خوش زندگی بهره‌مند باش.
گر عزم سوی رزم کنی باش کامکار
ور قصد سوی بزم کنی باش کامران
هوش مصنوعی: اگر تصمیم به جنگ داری، موفق خواهی بود و اگر به میهمانی و شادی روی‌آوری، خوشبخت خواهی بود.
چونانکه رای توست به دهر اندرون بزی
چندانکه کام توست به ملک اندرون بمان
هوش مصنوعی: بر اساس خواسته و اراده‌ات در دنیا زندگی کن و هر چقدر که می‌خواهی در مقام و جایگاه خود باقی بمان.