گنجور

شمارهٔ ۳۳۲

جهان به کام تو باد ای خدایگان جهان
خدای یار تو باد اندر آشکار و نهان
که چون تو شاه نبودست و هم نخواهد بود
ز ابتدای جهان تا به انتهای جهان
جلال دولتی و تاج ملت تازی
معزّ دین رسولی و سایهٔ یزدان
همی درود فرستد تورا ز هشت‌بهشت
روان شاه ملک شاه و ارسلان سلطان
به عدل تو همه خلق زمانه یافته‌اند
ز حادثات سلامت ز نائبات امان
ز طول و عرض چنان است ملک و دولت تو
که فیلسوف نپیمایدش به‌وهم وگمان
تو آن شهی که به نام تو خطبه کرد خطیب
چه در حجاز و چه در کاشغر چه در کرمان
روان شدست ز محمود شاه‌نامهٔ شکر
بر آن صفت‌ که ز بهرام شاه و از خاقان
به عالم اندر بر مردی و دلیری تو
بس است نصرت و فتح تو حُجّت و برهان
مصافِ ترمَذ و غَزنین و ساوه معلوم است
جهانیان را در روم و هند و ترکستان
چو بر شکستن هر سه درست‌کردی عزم
شکست دولت تو هر یکی به نیم زمان
چنان بلند برآورده هر دِزی‌ که به جَهد
به‌بای او نرسد تیر مرد سخت کمان
زهی مُظّفرِ خَصم‌‌افکنِ مَصاف شکاف‌
زهی مؤیّدِ کشورْگشای قلعه‌ْستان
خبرکه داد چو تو پادشاه گیتی بخش
نشان که داد چو تو پادشاه شاه نشان
اگر به عصر تو بهرام‌گور زنده شدی
غلام‌وار ببستی به خدمت تو میان
وگر بدیدی پرویز بارگاه تورا
به چهره مهره زدی نقشهای شادروان
رسول‌ گفت به آخر زمان شهی باشد
که عدل او بود افزون ز عدل نوشروان
به شرق و غرب بود پادشاه خرد و بزرگ
به بر و بحر بود پیشوای پیر و جوان
حصارها بگشاید مصاف‌ها شکند
همه چو چرخ بلند و همه چو کوه‌ گران
کنون به عصر تو آمد در این زمانه پدید
هر آنچه داد پیمبر در آن زمانه نشان
رسیده باد به‌او از تو صد هزار درود
که چون تو شاه نباشد به صد هزار قِران
اگر حکایت ‌کسری و قصهٔ قیصر
به‌ گنج و ملک در آفاق سایرست و روان
هزارکسری کاخ تورا سزد فَرّاش
هزار قیصر قصر تو را سزد دربان
اگر زنی به‌گه خشم پای بر خارا
وگر نهی به‌ گه جود دست بر سندان
شود زپای تو خارا چو آذر خرّاد
شود ز دست تو سندان چو چشمهٔ حیوان
چوگرم‌گشت به میدان دونده مرکب تو
سپهر بس نبود مرکب تو را میدان
چو دست راد به چوگان بری وگوی‌زنی
تو را ستاره شود گوی در خم چوگان
چو تیرهای تو از شست تو روان‌گردد
روان شود زتن بدسگال هوش و روان
زه‌کمان چو بنالد ز فرقت سوفار
دل عدو بخروشد ز حرقت پیکان
چو تیغ تیز تو خندان شود به روز نبرد
شود ز بیم تو چشم مخالفان گریان
عجب ز تیغ‌ گهربار تو که در صف رزم
ز فرق تا قدمش هست ناخن و دندان
بر آینه است پراکنده خرده مروارید
و یا به سبزه برافتاده قطرهٔ باران
چو خصم را ز سر تیغ تو به جان خطرست
خطا بود که بتابد سر از خط فرمان
سر کسی درود بی‌خلاف روز مصاف
که در خلاف تو او را بود سر عصیان
ز مهر توست ولی را همیشه راحت و سود
زکین توست عدو را همیشه رنج و زیان
اگر نبرد تو خواهد به دشت پیل دِژم
وگر خلاف تو جوید به بیشه شیر ژیان
شود زتیغ تو بر پیل دشت همچو حصار
شود زتیر تو بر شیر بیشه چون زندان
بود زیادت و نقصان ماه هر ماهی
وزین نگردد تا آسمان بود گَردان
بر آسمان سعادت مه بقای تورا
زیادتی است که هرگز نباشدش نقصان
زچرخ کیوان تا همت تو چندانی
مسافت است‌ که از چرخ ماه تا کیوان
زبهر دیدن تو وز پی ستودن تو
شریف‌تر ز همه عضوهاست چشم و زبان
چه چیز بود مراد تو از زمان و زمین
که آن نداد تورا خالق زمین و زمان
چنانکه داد مرادت بقا دهاد تورا
که از بقای تو باقی است ملکت و ایمان
خدایگانا بِپذ‌یر عذر بندهٔ خویش
اگر به بلخ نیامد به فصل تابستان
زبهر آنکه در آن فصل راه دور و دراز
به ناتوانی و پیری‌ گذاشتن نتوان
اگر نکرد به درگاه خدمت تو به تن
به شهر خویش همی‌گفت مدحت تو به جان
وگر نبود ضمیرش به بلخ‌گوهربار
شدست طبع و زبانش به مرو دُرّ افشان
کنون‌ که رایت میمون تو رسید به‌ مرو
به شادکامی بنشین و مطربان بنشان
خروس جنگ به کیوان رسان ز ایوانت
که تا نه دیر به‌کیوان بری سر ایوان
سزد که سازی جای نشاط دیگرگون
که روزگار شد از باد سرد دیگر سان
زشاخ‌ بید بیفتاد برگ چون خنجر
چو روی خاک شد از برف ریزه چون سوهان
اگر درخت نشد چون مُقامِر مَقمور
چرا به روی دژم‌ گشت و از سَلَب عریان
کنون‌که از گل و ریحان شدست باغ تهی
ز راح‌ ساز به بزم اندرون‌ گل و ریحان
کنون‌که آب به حوض اندرست همچو بلور
بتا به خانه به جای بلور نه‌ ریحان
همیشه تا نبود جامه بی‌عَلَم زیبا
چنان کجا نبود نامه خوب بی‌عنوان
گهی به شرق‌ گران‌ کن برای صید رکاب
گهی به غرب سبک‌ کن برای غَز‌و عنان
به‌روز بزم همه جامه‌های عِشرت‌پوش
به روز رزم همه نامه‌های نُصرت خوان
هزار ملک بگیر و هزارگنج ببخش
هزار عمر بیاب و هزار سال بمان

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جهان به کام تو باد ای خدایگان جهان
خدای یار تو باد اندر آشکار و نهان
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ، آرزومندم که جهان برای تو خوشایند باشد و خداوند یارت باشد، چه در آشکار و چه در پنهان.
که چون تو شاه نبودست و هم نخواهد بود
ز ابتدای جهان تا به انتهای جهان
هوش مصنوعی: چون تو در این عالم بی‌نظیر و بی‌همتا هستی و هرگز چنین شخصیت استثنائی در هیچ زمان دیگری وجود نداشته و نخواهد داشت.
جلال دولتی و تاج ملت تازی
معزّ دین رسولی و سایهٔ یزدان
هوش مصنوعی: جلال و شکوه تو، مانند تاجی است که بر سر ملتی از تبار عرب می‌درخشد و جایگاه تو در دین پیامبر بزرگ است و در سایه‌ی خداوند قرار داری.
همی درود فرستد تورا ز هشت‌بهشت
روان شاه ملک شاه و ارسلان سلطان
هوش مصنوعی: از بهشت برین، روح شاه ملک شاه و ارسلان سلطان، به تو درود می‌فرستند.
به عدل تو همه خلق زمانه یافته‌اند
ز حادثات سلامت ز نائبات امان
هوش مصنوعی: تمام مردم دنیا به خاطر عدل و انصاف تو از حوادث و مشکلات در امان مانده‌اند و در آرامش زندگی می‌کنند.
ز طول و عرض چنان است ملک و دولت تو
که فیلسوف نپیمایدش به‌وهم وگمان
هوش مصنوعی: ملک و دولت تو به قدری عمیق و وسیع است که حتی فیلسوفان بزرگ نیز توانایی درک کامل آن را ندارند و نمی‌توانند فقط با خیال و گمان به آن پی ببرند.
تو آن شهی که به نام تو خطبه کرد خطیب
چه در حجاز و چه در کاشغر چه در کرمان
هوش مصنوعی: تو آن پادشاهی که خطیب به خاطر تو سخنرانی می‌کند، چه در سرزمین حجاز، چه در کاشغر و چه در کرمان.
روان شدست ز محمود شاه‌نامهٔ شکر
بر آن صفت‌ که ز بهرام شاه و از خاقان
هوش مصنوعی: روح محمود به خاطر داستان‌های شیرین شاهنامه به پرواز درآمده است، به نحوی که این حماسه‌ها یادآور ویژگی‌های بهرام شاه و خاقان هستند.
به عالم اندر بر مردی و دلیری تو
بس است نصرت و فتح تو حُجّت و برهان
هوش مصنوعی: در عرصه زندگی، شجاعت و دلیری تو کافی است و پیروزی و موفقیت‌ات خود دلیلی محکم برای این موضوع است.
مصافِ ترمَذ و غَزنین و ساوه معلوم است
جهانیان را در روم و هند و ترکستان
هوش مصنوعی: رقابت و درگیری میان ترمذ، غزنین و ساوه برای همه در روم، هند و ترکستان شناخته شده است.
چو بر شکستن هر سه درست‌کردی عزم
شکست دولت تو هر یکی به نیم زمان
هوش مصنوعی: وقتی که تصمیم به شکست و از هم پاشیدن هر سه جنبه‌ات گرفتی، برای هر یک از آن‌ها تنها به نیمه زمان نیاز خواهی داشت تا قدرت و سلطنتت را از بین ببری.
چنان بلند برآورده هر دِزی‌ که به جَهد
به‌بای او نرسد تیر مرد سخت کمان
هوش مصنوعی: هر دزی، به قدری بلند پرواز کرده که هر کسی با زحمت هم نتواند به او برسد؛ مانند تیری که از کمان مردی قوی پرتاب شده باشد.
زهی مُظّفرِ خَصم‌‌افکنِ مَصاف شکاف‌
زهی مؤیّدِ کشورْگشای قلعه‌ْستان
هوش مصنوعی: به چه خوبی و شگفتی کسی که در مبارزه پیروز است و دشمنان را از بین می‌برد! چه کسی که سرزمین‌ها را فتح می‌کند و قلعه‌ها را به تسخیر در می‌آورد!
خبرکه داد چو تو پادشاه گیتی بخش
نشان که داد چو تو پادشاه شاه نشان
هوش مصنوعی: وقتی خبر آمد که تو پادشاه جهان هستی، نشان و نشانه‌ای که بر آن دلالت دارد هم به ثمر رسید و برتری تو به عنوان شاهی ممتاز به اثبات رسید.
اگر به عصر تو بهرام‌گور زنده شدی
غلام‌وار ببستی به خدمت تو میان
هوش مصنوعی: اگر بهروزگار تو بهرام‌گور دوباره زنده می‌شد، مانند یک غلام با کمال ادب و احترام به خدمت تو می‌آمد.
وگر بدیدی پرویز بارگاه تورا
به چهره مهره زدی نقشهای شادروان
هوش مصنوعی: اگر پرویز عظمت تو را می‌دید، بر چهره‌ات به‌جای نقش‌های زیبا، نشانه‌های شادابی و سرزندگی را می‌نمود.
رسول‌ گفت به آخر زمان شهی باشد
که عدل او بود افزون ز عدل نوشروان
هوش مصنوعی: پیامبر فرمودند که در زمان‌های آینده، پادشاهی خواهد بود که عدالت او از عدالت نوشروان بیشتر خواهد بود.
به شرق و غرب بود پادشاه خرد و بزرگ
به بر و بحر بود پیشوای پیر و جوان
هوش مصنوعی: پادشاه خرد و دانایی در شرق و غرب حضور دارد و همچنین او پیشوای نیکوکاران و حکمت‌ورزان است، چه پیر و چه جوان، در دریا و خشک‌زاد آثارش مشهود است.
حصارها بگشاید مصاف‌ها شکند
همه چو چرخ بلند و همه چو کوه‌ گران
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که مرزها و محدودیت‌ها باید کنار بروند و نبردها باید همه را به چالش بکشند، همان‌طور که چرخ از بالا و کوه‌های بزرگ محکم هستند و نمی‌توانند در برابر این تغییرات مقاومت کنند.
کنون به عصر تو آمد در این زمانه پدید
هر آنچه داد پیمبر در آن زمانه نشان
هوش مصنوعی: امروزه در این دوران هر چیزی که پیامبر در زمان خود به آن اشاره کرده، به ظهور رسیده و نمایان شده است.
رسیده باد به‌او از تو صد هزار درود
که چون تو شاه نباشد به صد هزار قِران
هوش مصنوعی: به او هزاران درود بفرست که ارزش او به اندازه‌ی یک شاه است و هیچ‌کس دیگری مانند او نیست.
اگر حکایت ‌کسری و قصهٔ قیصر
به‌ گنج و ملک در آفاق سایرست و روان
هوش مصنوعی: اگر داستان کسری و قیصر در مورد ثروت و حکومت در دنیا مطرح باشد، نشان‌دهنده این است که روح و جان آن‌ها فراتر از این دارایی‌ها و قدرت‌هاست.
هزارکسری کاخ تورا سزد فَرّاش
هزار قیصر قصر تو را سزد دربان
هوش مصنوعی: هر کسی که به مقام و منزلت تو برسد، شایسته است تا برای تو خدمت کند؛ مخصوصاً کسانی که خود در مقام‌های بلند قرار دارند، همگی شایسته‌اند که به عنوان خدمتکار یا نگهبان در کنار تو باشند.
اگر زنی به‌گه خشم پای بر خارا
وگر نهی به‌ گه جود دست بر سندان
هوش مصنوعی: اگر زنی در حال عصبانیت بر سنگی بایستد و اگر هم کسی در حال بخشش، دست بر سندان بگذارد.
شود زپای تو خارا چو آذر خرّاد
شود ز دست تو سندان چو چشمهٔ حیوان
هوش مصنوعی: وقتی تو پا به زمین می‌گذاری، خاک و سنگ مانند آتش شعله‌ور می‌شود و هنگامی که دستت به کاری می‌رسد، آن کار مانند چشمه‌ای زنده و پرتوان می‌گردد.
چوگرم‌گشت به میدان دونده مرکب تو
سپهر بس نبود مرکب تو را میدان
هوش مصنوعی: وقتی تو در میدان دوندگی گرم و پر شور شدی، جایگاه و عرصه‌ای که برای رقابت داری، دیگر کافی و مناسب برای تو نخواهد بود.
چو دست راد به چوگان بری وگوی‌زنی
تو را ستاره شود گوی در خم چوگان
هوش مصنوعی: وقتی که دست توانمند تو با چوب چوگان بازی می‌کند و موفق به زدن توپ می‌گردی، گویی که ستاره‌ای در زمین چوگان درخشان می‌شود.
چو تیرهای تو از شست تو روان‌گردد
روان شود زتن بدسگال هوش و روان
هوش مصنوعی: وقتی که تیرهای تو از انگشتانت رها می‌شود، از بدن ناپاکِ بی‌خود حواس و روح جدا می‌گردد.
زه‌کمان چو بنالد ز فرقت سوفار
دل عدو بخروشد ز حرقت پیکان
هوش مصنوعی: وقتی زه کمان به خاطر جدایی به صدا درآید، دل دشمن از شدت درد و نارضایتی می‌سوزد.
چو تیغ تیز تو خندان شود به روز نبرد
شود ز بیم تو چشم مخالفان گریان
هوش مصنوعی: هنگامی که شمشیر تیز تو در روز نبرد خندان می‌شود، دشمنان از ترس تو چشمانشان پر از اشک می‌شود.
عجب ز تیغ‌ گهربار تو که در صف رزم
ز فرق تا قدمش هست ناخن و دندان
هوش مصنوعی: عجب است که شمشیر باارزش تو، در میدان جنگ از سر تا پا، پر از نشانه‌های برش و آسیب است.
بر آینه است پراکنده خرده مروارید
و یا به سبزه برافتاده قطرهٔ باران
هوش مصنوعی: بر روی آینه، تکه‌های کوچک مروارید پخش شده و یا اینکه قطره‌های باران بر روی چمن افتاده‌اند.
چو خصم را ز سر تیغ تو به جان خطرست
خطا بود که بتابد سر از خط فرمان
هوش مصنوعی: اگر دشمن تو از تیغ تو در خطر باشد، اشتباه است که از فرمان تو سرپیچی کند.
سر کسی درود بی‌خلاف روز مصاف
که در خلاف تو او را بود سر عصیان
هوش مصنوعی: در روز نبرد، برای کسی که به تو دشمنی ندارد، سلام و درود می‌فرستم، چرا که او در روزی که بر خلاف تو بوده، سرپیچی نکرده است.
ز مهر توست ولی را همیشه راحت و سود
زکین توست عدو را همیشه رنج و زیان
هوش مصنوعی: دوستی و عشق تو باعث آرامش و سود من است، اما برای دشمنان تو همیشه رنج و آسیب به همراه دارد.
اگر نبرد تو خواهد به دشت پیل دِژم
وگر خلاف تو جوید به بیشه شیر ژیان
هوش مصنوعی: اگر جنگ تو در دشت به مقابله با فیل باشد، یا اگر بخواهد که تو را در جنگل به چالش بکشد، با شیرهای نیرومند مواجه خواهی شد.
شود زتیغ تو بر پیل دشت همچو حصار
شود زتیر تو بر شیر بیشه چون زندان
هوش مصنوعی: تیغ تو در دشت مانند حصاری برای فیل‌ها می‌شود و تیر تو در جنگل مانند زندانی برای شیرها خواهد بود.
بود زیادت و نقصان ماه هر ماهی
وزین نگردد تا آسمان بود گَردان
هوش مصنوعی: هر ماه، ماه تام و کامل نیست و ممکن است کم و زیاد شود، اما این نواقص و کمبودها تا زمانی که در آسمان وجود دارد، قابل تغییر نیستند.
بر آسمان سعادت مه بقای تورا
زیادتی است که هرگز نباشدش نقصان
هوش مصنوعی: بر فراز آسمان خوشبختی، ماهِ وجود تو از آنچه هست، بیشتری دارد و هرگز کمبودی نخواهد داشت.
زچرخ کیوان تا همت تو چندانی
مسافت است‌ که از چرخ ماه تا کیوان
هوش مصنوعی: از آنجا که فاصلهٔ آسمان‌نشین کیوان (زحل) تا همت و تلاش تو بس زیاد است، این فاصله به اندازهٔ فاصلهٔ بین ماه و کیوان است.
زبهر دیدن تو وز پی ستودن تو
شریف‌تر ز همه عضوهاست چشم و زبان
هوش مصنوعی: چشم و زبان برای دیدن و ستودن تو از همه اعضای بدن شریف‌تر هستند.
چه چیز بود مراد تو از زمان و زمین
که آن نداد تورا خالق زمین و زمان
هوش مصنوعی: مراد تو از وجود زمان و زمین چه بود که خالق آن‌ها، یعنی پروردگار، به تو عطا نکرد؟
چنانکه داد مرادت بقا دهاد تورا
که از بقای تو باقی است ملکت و ایمان
هوش مصنوعی: به گونه‌ای که آرزوی تو را برای ماندگاری برآورده کند، بدان که ماندگاری تو سبب بقای ملک و ایمان تو خواهد شد.
خدایگانا بِپذ‌یر عذر بندهٔ خویش
اگر به بلخ نیامد به فصل تابستان
هوش مصنوعی: ای خدا، از تو می‌خواهم که عذر من را بپذیری اگر نتوانستم در فصل تابستان به بلخ بیایم.
زبهر آنکه در آن فصل راه دور و دراز
به ناتوانی و پیری‌ گذاشتن نتوان
هوش مصنوعی: به خاطر کسی که در آن فصل نمی‌تواند مسیر طولانی و سخت را به خاطر پیری و ناتوانی طی کند.
اگر نکرد به درگاه خدمت تو به تن
به شهر خویش همی‌گفت مدحت تو به جان
هوش مصنوعی: اگر کسی در حضور تو خدمت نکند، لااقل به شهر و دیارش درباره خوبی‌ها و ویژگی‌های تو سخن خواهد گفت و تو را ستایش خواهد کرد.
وگر نبود ضمیرش به بلخ‌گوهربار
شدست طبع و زبانش به مرو دُرّ افشان
هوش مصنوعی: اگر روح و وجودش در بلخ با ارزش و گرانبها نیست، طبع و زبانش در مرو همچون مروارید درخشان است.
کنون‌ که رایت میمون تو رسید به‌ مرو
به شادکامی بنشین و مطربان بنشان
هوش مصنوعی: اکنون که پرچم نیکوی تو به مرو رسید، به خوشحالی و شادی بپرداز و نوازندگان را به حضور دعوت کن.
خروس جنگ به کیوان رسان ز ایوانت
که تا نه دیر به‌کیوان بری سر ایوان
هوش مصنوعی: به خروس جنگی بگو که از ایوانت به کیوان بشتابد، زیرا اگر دیر کند، ممکن است سر ایوان را از دست بدهد.
سزد که سازی جای نشاط دیگرگون
که روزگار شد از باد سرد دیگر سان
هوش مصنوعی: شایسته است که در جایی دیگر به شادمانی بپردازی، زیرا زمانه به خاطر تغییرات سرد و سخت، تغییر کرده است.
زشاخ‌ بید بیفتاد برگ چون خنجر
چو روی خاک شد از برف ریزه چون سوهان
هوش مصنوعی: برگ درخت بید مانند خنجری به زمین افتاده و زمانی که برف بر روی خاک نشسته، به شکل سوهان دیده می‌شود.
اگر درخت نشد چون مُقامِر مَقمور
چرا به روی دژم‌ گشت و از سَلَب عریان
هوش مصنوعی: اگر درخت به اندازه یک قمارباز شکست‌خورده نشود، چرا به دیوار غم روی آورد و از آب ناپاک عریان بماند؟
کنون‌که از گل و ریحان شدست باغ تهی
ز راح‌ ساز به بزم اندرون‌ گل و ریحان
هوش مصنوعی: اکنون که باغ از گل و گیاه خالی شده است، برای برگزاری جشن و مهمانی در آن مکان، گلابی و خوشبو بیاورید.
کنون‌که آب به حوض اندرست همچو بلور
بتا به خانه به جای بلور نه‌ ریحان
هوش مصنوعی: اکنون که آب در حوض قرار دارد، مانند بلوری زیباست؛ اما در خانه به جای بلور، نباید ریحان باشد.
همیشه تا نبود جامه بی‌عَلَم زیبا
چنان کجا نبود نامه خوب بی‌عنوان
هوش مصنوعی: همیشه تا زمانی که لباسی زیبا با علامت و نشانه‌ای نباشد، نامه خوبی بدون عنوان و نام نخواهد بود.
گهی به شرق‌ گران‌ کن برای صید رکاب
گهی به غرب سبک‌ کن برای غَز‌و عنان
هوش مصنوعی: در مواقع مختلف، گاهی باید با قدرت و جدیت کار کرد و به سمت هدف خود حرکت کرد، و گاهی لازم است با آرامش و سبکی عمل کنیم تا بتوانیم بهتر به مقصود برسیم.
به‌روز بزم همه جامه‌های عِشرت‌پوش
به روز رزم همه نامه‌های نُصرت خوان
هوش مصنوعی: در روز جشن و شادی، تمام لباس‌ها از جلوه و زیبایی پر می‌شود و در روز جنگ و نبرد، همه نامه‌ها و پیام‌ها پر از یاری و نصرت خوانده می‌شود.
هزار ملک بگیر و هزارگنج ببخش
هزار عمر بیاب و هزار سال بمان
هوش مصنوعی: هزاران فرشته را به دست آور و هزار گنجینه را ببخش، هزاران سال را در زندگی پیدا کن و هزار سال در این دنیا باقی بمان.