گنجور

شمارهٔ ۳۳۱

زرگری سازد همی باد خزان اندر رزان
زان همی زرین شود برگ‌رزان اندر خزان
زردی و سرخیم از عشق است کز تیمار او
زردی و سرخی پذیرد چهره و اشک روان
چون کند باد خزانی زعفرانی بر درخت
رنگ غم پیدا شود بر روی باغ و بوستان
چون هوا پنهان شود در زیر عباسی ردا
زان ردا پیدا شود برکوه اَ‌خضَر طَیلسان
ز آسمان‌ گویی فرود آید حواصِل بر زمین
در زمین‌ گویی رود سنجاب سوی آسمان
چون شود آب شَمَر مانندهٔ سیمین سپر
شاخ هر گلبن شود مانندهٔ زرین‌ کمان
گر همی از زعفران شادی فزاید طبع را
بوستان و باغ چون غمگین شوند از زعفران
عندلیب آید برون از گلستان و لاله‌زار
زاغ‌گیرد مسکن اندر لاله‌زار وگلستان
گر به باغ اندر نباشد ارغوان و شنبلید
برگ زر باشد چنین و آب رز باشد چنان
باغ‌ من هست آن نگارینی‌ که اندر عشق اوست
رنگ من چون شنبلید و اشک من چون ارغوان
ماه رخساری که دارد مشک بر ماه تمام
سرو بالایی که دارد ماه بر سرو روان
تا من و او در جهان پیدا نگشتیم ای عجب
عسق را و حسن را پیدا نباسد داستان
زلف‌ او مشک‌ است و کافورست روشن عارضش
بینی آن کافور کاو از مشک دارد سایبان
سینهٔ او پرنیان است و دلش چون آهن است
بینی آن آهن که دارد معدن اندر پرنیان
لعل من پنهان شود چون دُرّ او آید پدید
درّ من پیدا شود چون لعل او گردد نهان
زیر لعلش دُرّ خوشاب است و باشد گاه‌گاه
چشم من بی‌لعل و درش لعل‌بار و دُرفشان
حلقه‌های زلف مشکینش که بگشایم ز هم
بندد از شادی دلم در پیش عشق او میان
گر میان بندد دلم در عشق عشق او رواست
من به مدح سیّد اَبرار بگشایم زبان
آن خداوندی ‌که هست از کُنیت و نامش بهم
مَحمِدَت را با سعادت اِتّصال و اِقتران
ملک سلطان بی‌شکی افزون بود هر ساعتی
تاکه او باشد شرف بر ملک سلطان جهان
سوی عالی حضرت او از سعادتهای چرخ
نگسلد تا روز محشر کاروان ازکاروان
پیش او پشت جوانمردان دوتا گردد همی
زانکه هست از منتش بر پشتشان بارگران
سیم و زر از دست او ایمن نباشد ای شگفت
وانکه بیند دست او یابد ز درویشی امان
امتحان و اِقتراح از همت او شرط نیست
همت او برگذشت از اِقتراح و امتحان
گر نبودی نحس کیوان بر سپهر هفتمین
همتش را بر سپهر هفتمین بودی مکان
مهر او را آب خوانم نعمت او را هوا
زانکه بی‌آب و هوا هرگز نیارامد روان
سیرت او در خردمندی بدان جایی رسید
کاندر آن سیرت همی عیب خردگردد عیان
جود او بازارگانی پیشه دارد سال و مه
شُکْر بستاند دهد نعمت زهی بازارگان
نعمت از عالم پدید آید بلی‌گوهر ز بحر
هر دو را بشناس و اصل‌ گوهر و نعمت بدان
گر ز بخت است و خِرَد تلقین هر نیک‌اختری
هست‌کلک اندر کفش بخت و خِرَد را ترجمان
دین باری تازه باشد تا که هست او مؤتمن
ملک باقی ویژه باشد تا که هست او قهرمان
دهر را ماند کز او گه بیم باشد گه امید
چرخ را ماند کز اوگه سود باشدگه زیان
منفعت را واجب است و مصلحت را درخور است
نفس او اندر زمین و همت او در زمان
چون امینِ حضرت صاحبقران دارد به‌دست
مشتری را با عَطارد هست پنداری قِران
ای خداوندی که اندر دانش و تمییز و عقل
یادگار عالمی از مهتران باستان
هرکجا قدر تو باشد چون قَدَر باشد بلند
هر کجا حکم تو باشد چون قضا باشد روان
هر زمان در روزی مردم فزاید جود تو
لاجرم ایزد در اقبالت فزاید هر زمان
دادن روزی ضمان کردی تو از ایزد مگر
وز توکرد ایزد مگر اقبال و پیروزی ضمان
از صدف وز نافه باشد بیت‌های مدح تو
در ضمیر مَدح‌‌گوی و در دهان مَد‌ح‌‌خوان
آن یکی‌گویی‌که درّ پاک دارد در ضمیر
وین یکی گویی که مشک ناب دارد در دهان
سجده فرماید عَطارُد را فلک در پیش من
چون به مدحت سجده فرمایم قلم را در بَنان
در تنم تا هست جان و در دلم تا هست عقل
از ثنا و مدح تو خالی ندارم عقل و جان
از هوا هرکس هَوان بیند که از حدّ بگذرد
وز هوای خدمت تو من ندیدستم هَوان
در جوانی عقل پیران داد مدح تو مرا
لاجرم هستم پسندیده بر پیر و جوان
تا مُهَذّب باشد اندر مَدحِ تو گفتار من
کی زیان دارد مرا گفتار بهمان و فلان
مهرگان با تو همایون باد وزتآیید بخت
سال سرتاسر همه ایام تو چون مهرگان

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زرگری سازد همی باد خزان اندر رزان
زان همی زرین شود برگ‌رزان اندر خزان
هوش مصنوعی: هنگام خزان، باد موجب می‌شود که برگ‌ها از درختان بیفتند و در این فرآیند، برگ‌های زرد و طلایی به وجود می‌آیند. به عبارت دیگر، این دگرگونی در فصل پاییز باعث زیبایی و درخشش خاصی در طبیعت می‌شود.
زردی و سرخیم از عشق است کز تیمار او
زردی و سرخی پذیرد چهره و اشک روان
هوش مصنوعی: رنگ زرد و قرمز ما به خاطر عشق است، زیرا از درد و محبت او، چهره‌مان زرد و قرمز می‌شود و اشک‌هایمان به راه می‌افتد.
چون کند باد خزانی زعفرانی بر درخت
رنگ غم پیدا شود بر روی باغ و بوستان
هوش مصنوعی: وقتی باد خزان به رنگ زعفرانی بر درختان بوزد، نشانه غم و اندوه در باغ و بوستان مشاهده می‌شود.
چون هوا پنهان شود در زیر عباسی ردا
زان ردا پیدا شود برکوه اَ‌خضَر طَیلسان
هوش مصنوعی: زمانی که هوا در زیر ردا و پوشش عباسی پنهان می‌شود، از آن پوشش می‌توان بر روی کوه‌های سبز و سرسبز طایلسان اثری مشاهده کرد.
ز آسمان‌ گویی فرود آید حواصِل بر زمین
در زمین‌ گویی رود سنجاب سوی آسمان
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که از آسمان نعمت‌ها و برکت‌ها به زمین نازل می‌شود و در این دنیا، زندگی و نشاط به مانند جریانی است که سنجاب‌ها به سمت آسمان می‌روند. این تصویر بیانگر ارتباط و تبادل مداوم بین آسمان و زمین و زیبایی‌های زندگی است.
چون شود آب شَمَر مانندهٔ سیمین سپر
شاخ هر گلبن شود مانندهٔ زرین‌ کمان
هوش مصنوعی: وقتی آب شمر به مثل سپری نقره‌ای می‌شود، هر شاخهٔ گلی مانند کمانی طلایی به نظر می‌رسد.
گر همی از زعفران شادی فزاید طبع را
بوستان و باغ چون غمگین شوند از زعفران
هوش مصنوعی: اگر عطر زعفران باعث شادی و نشاط روح کسی شود، باید در باغ و بوستان خود خوشحال و سرزنده باشد، اما اگر زعفران هم باعث غم و اندوه شود، آن وقت هیچ‌کدام از این مکان‌ها از شادی و خوشحالی خالی خواهند بود.
عندلیب آید برون از گلستان و لاله‌زار
زاغ‌گیرد مسکن اندر لاله‌زار وگلستان
هوش مصنوعی: بلبل از باغ و گلستان بیرون می‌آید و در لاله‌زار سکنی می‌گزیند، در حالی که زاغ (کلاغ) نیز در همان لاله‌زار و گلستان جا می‌گیرد.
گر به باغ اندر نباشد ارغوان و شنبلید
برگ زر باشد چنین و آب رز باشد چنان
هوش مصنوعی: اگر در باغ گلی مانند ارغوان و شنبلید نباشد، پس وجود برگ زر و آب رز هم هیچ ارزشی ندارد.
باغ‌ من هست آن نگارینی‌ که اندر عشق اوست
رنگ من چون شنبلید و اشک من چون ارغوان
هوش مصنوعی: باغ من همان کسی است که در عشق او رنگ و بوی من به شکل گل و برگ درآمده است؛ احساس من مانند شنبلید (گل وحشی) و اشک‌هایم همچون گل ارغوان دچار لطافت و زیبایی است.
ماه رخساری که دارد مشک بر ماه تمام
سرو بالایی که دارد ماه بر سرو روان
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جذابیت یک دختر می‌پردازد. چهره‌اش مانند ماه درخشان است که با زیبایی‌اش همه را مجذوب می‌کند. قد بلند و تناسب اندامش که به درخت سرو تشبیه شده، نشان‌دهنده‌ی زیبایی و وقار اوست. در کل، شاعر به زیبایی و شکوه این دختر اشاره دارد و آن را با عناصر طبیعی و زیبا مقایسه می‌کند.
تا من و او در جهان پیدا نگشتیم ای عجب
عسق را و حسن را پیدا نباسد داستان
هوش مصنوعی: تا زمانی که من و او در این دنیا وجود نداشتیم، چه شگفت‌انگیز است که عشق و زیبایی هم اثری نداشتند و داستانی برای آنها وجود نداشت.
زلف‌ او مشک‌ است و کافورست روشن عارضش
بینی آن کافور کاو از مشک دارد سایبان
هوش مصنوعی: موهای او همچون مشک خوشبو و عرق صورتش درخشان و روشن است؛ می‌توانی ببینی که چطور آن عرق مانند کافور، سایه‌ای از مشک را بر روی خود دارد.
سینهٔ او پرنیان است و دلش چون آهن است
بینی آن آهن که دارد معدن اندر پرنیان
هوش مصنوعی: او سینه‌ای نرم و لطیف دارد، مانند پرنیان، اما دلش محکم و استوار است، مثل آهن. تو می‌توانی در دل او، که مانند آهن مستحکم است، نقاط قوت و ارزش‌های او را در زیر این لطافت پرنیان ببینی.
لعل من پنهان شود چون دُرّ او آید پدید
درّ من پیدا شود چون لعل او گردد نهان
هوش مصنوعی: اگر انگشتری به رنگ سرخ که نشان لعل است پنهان شود، گویی درّی (طلای سفید) به وضوح نمایان می‌شود. همچنین وقتی درّ من آشکار شود، یعنی من از برابر چشم‌ها پنهان می‌شوم و به سمت راز و رمز می‌روم.
زیر لعلش دُرّ خوشاب است و باشد گاه‌گاه
چشم من بی‌لعل و درش لعل‌بار و دُرفشان
هوش مصنوعی: زیر لب‌های او عطر و زیبایی وجود دارد و گاهی چشم من از آن لب‌ها خالی می‌ماند، اما در آنجا هنوز زیبایی و درخشش وجود دارد.
حلقه‌های زلف مشکینش که بگشایم ز هم
بندد از شادی دلم در پیش عشق او میان
هوش مصنوعی: زمانی که گیسوان مشکی‌اش را باز کنم، دل من از شادی در عشق او به هم می‌پیوندد.
گر میان بندد دلم در عشق عشق او رواست
من به مدح سیّد اَبرار بگشایم زبان
هوش مصنوعی: اگر دل من در عشق او گرفتار شود، این عشق کاملاً صحیح و شایسته است. من با زبانم از فضایل و خوبی‌های آن سرور بزرگ سخن خواهم گفت.
آن خداوندی ‌که هست از کُنیت و نامش بهم
مَحمِدَت را با سعادت اِتّصال و اِقتران
هوش مصنوعی: آن خداوندی که وجود دارد، با نام و ویژگی‌هایش، او را می‌ستاییم، و در این راستا به خوشبختی و ارتباط با او دست می‌یابیم.
ملک سلطان بی‌شکی افزون بود هر ساعتی
تاکه او باشد شرف بر ملک سلطان جهان
هوش مصنوعی: پادشاهی حتماً برتری و قدرتش بیشتر می‌شود هر لحظه که ویژگی‌های برجسته‌اش موجب شود که بر دیگر پادشاهان دنیا پیشی بگیرد.
سوی عالی حضرت او از سعادتهای چرخ
نگسلد تا روز محشر کاروان ازکاروان
هوش مصنوعی: این بیت می‌گوید که تا روز قیامت، افراد خوب و خوشبختی که به سوی خدا و مقام عالی او حرکت می‌کنند، هیچ‌گاه از دوستی و ارتباط با او جدا نخواهند شد. به عبارت دیگر، اتصال به حقیقت و سعادت الهی، همواره ادامه دارد و از بین نمی‌رود.
پیش او پشت جوانمردان دوتا گردد همی
زانکه هست از منتش بر پشتشان بارگران
هوش مصنوعی: در حضور او، جوانمردان به دو دسته تقسیم می‌شوند؛ زیرا بر اثر لطف و کرامت او، بر دوششان بار سنگینی قرار می‌گیرد.
سیم و زر از دست او ایمن نباشد ای شگفت
وانکه بیند دست او یابد ز درویشی امان
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که هیچ کس نمی‌تواند از ثروت و دارایی‌هایش در برابر او در امان باشد، این موضوع عجیبی است. اما کسی که به قدرت او توجه کند، از زندگی فقیرانه خود در امان خواهد بود.
امتحان و اِقتراح از همت او شرط نیست
همت او برگذشت از اِقتراح و امتحان
هوش مصنوعی: امتحان و پیشنهاد به تلاش و اراده او وابسته نیست. اراده او بالاتر از امتحان و پیشنهاد است.
گر نبودی نحس کیوان بر سپهر هفتمین
همتش را بر سپهر هفتمین بودی مکان
هوش مصنوعی: اگر نحسی و بدی‌های کیوان (زحل) بر آسمان هفتم نبود، همت او می‌توانست بر آسمان هفتم قرار گیرد.
مهر او را آب خوانم نعمت او را هوا
زانکه بی‌آب و هوا هرگز نیارامد روان
هوش مصنوعی: محبت او را مانند آب می‌دانم و نعمت‌هایش را مانند هوا. چرا که بدون آب و هوا هرگز روح آدمی آرامش نخواهد یافت.
سیرت او در خردمندی بدان جایی رسید
کاندر آن سیرت همی عیب خردگردد عیان
هوش مصنوعی: رفتار و شخصیت او به مرحله‌ای از عقلانیت و خردمندی رسیده است که در آن، حتی عیب‌های عقل نیز به وضوح نمایان می‌شود.
جود او بازارگانی پیشه دارد سال و مه
شُکْر بستاند دهد نعمت زهی بازارگان
هوش مصنوعی: بخشش و کرم او مثل یک تاجر است که در همه زمان‌ها، شکر و سپاس را از ما می‌گیرد و به ما نعمت‌های فراوانی می‌دهد.
نعمت از عالم پدید آید بلی‌گوهر ز بحر
هر دو را بشناس و اصل‌ گوهر و نعمت بدان
هوش مصنوعی: نعمت و ارزش‌های زندگی از عالم به وجود می‌آیند. بله، گوهر و ارزش واقعی مانند جواهرات از دل دریا بیرون می‌آید. پس درک کن که هر دو را بشناس و ریشه و اصل ارزش و نعمت را دریاب.
گر ز بخت است و خِرَد تلقین هر نیک‌اختری
هست‌کلک اندر کفش بخت و خِرَد را ترجمان
هوش مصنوعی: اگر چیزی به سبب شانس و عقل به انسان الهام شود، هر فردی که از سرنوشت خوبی برخوردار باشد، در واقع قلمی برای به تصویر کشیدن آن شانس و عقل در دستان اوست.
دین باری تازه باشد تا که هست او مؤتمن
ملک باقی ویژه باشد تا که هست او قهرمان
هوش مصنوعی: دین همیشه باید تازه و نو باشد تا آنجا که او امانت‌دار ملک باقی باشد و مخصوص او که قهرمان است.
دهر را ماند کز او گه بیم باشد گه امید
چرخ را ماند کز اوگه سود باشدگه زیان
هوش مصنوعی: دنیا مانند حالتی است که گاهی ترس از آن داریم و گاهی امیدواریم. گردش زمان نیز مانند این است که گاهی برای ما سود دارد و گاهی زیان.
منفعت را واجب است و مصلحت را درخور است
نفس او اندر زمین و همت او در زمان
هوش مصنوعی: سود و منفعت برای انسان امری ضروری است و نیازهای او در زندگی و زمان، باید با دقت و تدبیر تأمین شود.
چون امینِ حضرت صاحبقران دارد به‌دست
مشتری را با عَطارد هست پنداری قِران
هوش مصنوعی: زمانی که امینِ صاحبقران به دست مشتری با عطارد همراه است، انگار قِرانی رخ داده است.
ای خداوندی که اندر دانش و تمییز و عقل
یادگار عالمی از مهتران باستان
هوش مصنوعی: ای خداوندی که در علم و دانایی و تفکر، نشانه‌ای از بزرگان گذشته‌ای.
هرکجا قدر تو باشد چون قَدَر باشد بلند
هر کجا حکم تو باشد چون قضا باشد روان
هوش مصنوعی: هر جایی که ارزش و مقام تو مورد توجه قرار گیرد، آنجا به شکوه و بزرگی می‌رسد. هر جا که اراده و دستور تو به رسمیت شناخته شود، آنجا نیز به شکلی شفاف و واضح پیش خواهد رفت.
هر زمان در روزی مردم فزاید جود تو
لاجرم ایزد در اقبالت فزاید هر زمان
هوش مصنوعی: هر زمانی که به مردم بیشتری کمک کنی و دستگیر دیگران باشی، خداوند نیز به برکت و موفقیت‌های تو می‌افزاید.
دادن روزی ضمان کردی تو از ایزد مگر
وز توکرد ایزد مگر اقبال و پیروزی ضمان
هوش مصنوعی: تو از خداوند روزی را ضمانت کردی، اما آیا خودت باعث شدی که خداوند اقبال و پیروزی را هم به تو بدهد؟
از صدف وز نافه باشد بیت‌های مدح تو
در ضمیر مَدح‌‌گوی و در دهان مَد‌ح‌‌خوان
هوش مصنوعی: بیت می‌گوید که اشعار ستایش تو مانند جواهراتی از صدف و عطرهایی خوشبو هستند که در دل ستایش‌گران و در دهان ستایش‌گران وجود دارد. به نوعی، این آثار به زیبایی و عطر دلنشین آنها اشاره دارد و نشان می‌دهد که مدح و ستایش تو در وجود دیگران زندگی می‌کند.
آن یکی‌گویی‌که درّ پاک دارد در ضمیر
وین یکی گویی که مشک ناب دارد در دهان
هوش مصنوعی: شخصی را می‌بینید که گوهر گرانبهایی در دل دارد و دیگری را که بویی خوش و دلپذیر از مشک در دهانش به مشام می‌رسد.
سجده فرماید عَطارُد را فلک در پیش من
چون به مدحت سجده فرمایم قلم را در بَنان
هوش مصنوعی: در اینجا می‌گویند که آسمان (فلک) به خاطر ستایش و مدح من، به من ادب و احترام می‌گذارد و خود را به سجده می‌اندازد. همچنین وقتی من قلم را در دست می‌گیرم و شعر می‌نویسم، این کار هم به نوعی نشان‌دهنده‌ی علو مقام و خضوع آسمان در برابر من است.
در تنم تا هست جان و در دلم تا هست عقل
از ثنا و مدح تو خالی ندارم عقل و جان
هوش مصنوعی: تا زمانی که در وجودم زندگی و شعور وجود دارد، از ستایش و تمجید تو خالی نخواهم بود. جانم و عقل من همیشه در پی تو خواهند بود.
از هوا هرکس هَوان بیند که از حدّ بگذرد
وز هوای خدمت تو من ندیدستم هَوان
هوش مصنوعی: هرکس که بخواهد از مرز و حدود خود فراتر رود، دلیلی دارد که چنین تصوری می‌کند. اما من هیچگاه چنین باوری در خدمت کردن به تو نداشتم.
در جوانی عقل پیران داد مدح تو مرا
لاجرم هستم پسندیده بر پیر و جوان
هوش مصنوعی: در جوانی، عقل و دانش بزرگان را به من عطا کرد و به خاطر ستودن تو، حالا مورد قبول و پسند هر دو گروه، پیر و جوان هستم.
تا مُهَذّب باشد اندر مَدحِ تو گفتار من
کی زیان دارد مرا گفتار بهمان و فلان
هوش مصنوعی: اگر سخنانم در تمجید تو تأدیبی باشد، برای من ضرری ندارد که بگویم آنچه را که دیگران می‌گویند.
مهرگان با تو همایون باد وزتآیید بخت
سال سرتاسر همه ایام تو چون مهرگان
هوش مصنوعی: روز مهرگان برای تو پر از خوشبختی باشد و بختت در تمام سال مانند روز مهرگان، روشن و دل‌چسب باشد.