گنجور

شمارهٔ ۳۲۶

هست آفتاب روی زمین خسرو زمان
گسترده روشنایی او بر همه جهان
مسعودشاه ماه دو هفته است و پیش او
طُغرل شه است مشتری و حضرت آسمان
روزی مبارک است‌که بر آسمان ملک
هست آفتاب و مشتری و زهره را قران
اقبال بود رهبر و همراه رکن دین
تا از قبول شاه دلش گشت شادمان
او را به نزد شاه مثابت زیادت است
کامد به اختیار بر شاه میهمان
اینجا همه ملوک همی میهمان شدند
زیرا که پادشاه ملوک است میزبان
ای شاهزادگان هنرمند با هنر
بخت شما جوان و شما همچو او جوان
فخر آورید و سر بفرازید شاهوار
زین عَمِّ نیک‌بخت و خداوند مهربان
کاندر همه جهان نبود خسروی چنین
بگزیدهٔ خدای و جهان را خدایگان
شاهی است او که دولت او هست بی‌قیاس
شاهی است او که نصرت او هست بی‌کران
آثار اوست از حد کشمیر تا به روم
اخبار اوست از در چین تا به قیروان
همتای او ز گوهر سلجوقیان که بود
سلطان مُلک‌‌پرور و شاه مَلَک نشان
مانند او ز تخمهٔ داودیان که داد
داد هنر به دولت و تیغ جهان ستان
هنگام آنکه بر در غزنین مصاف‌ کرد
آسیب او رسید ز غزنی به مو‌لتان
در رزم او ز خون حسودان رنگ‌ساز
بر تیغ نیل رنگ چو بشکفت ارغوان
اندر دیار هند ز بس روی‌های زرد
گفتی به جای نیل بکشتند زعفران
مشنو خبر ز رستم زال و سفندیار
زیرا که بیش و کم بود اخبار باستان
بنگرکه از عراق و زمازندران و هند
وز حِلّه و جبال و ز خوارزم و سیستان
اینجا چه سروران و بزرگان رسیده‌اند
در بارگاه شاه کمر بسته بر میان
شاهان نامدار و امیران‌نامور
شیرانِ کامکار و دلیرانِ کامران
اکنون اگر به شرق عنانش شود سبک
اکنون اگر به غرب رکابش شود گران
پیش رکاب او که‌ کند پای در رکاب
پیش عنان او که زند دست بر عنان
ای دولت تورا ز فلک بهترین مقام
ای همت تو را ز عُلیٰ برترین مکان
درگَرد اسب دولت تو کی رسد ضمیر
بر خاک پای همّت تو کی رسد گمان
چونانکه فخر گوهر عَد‌نان محمدست
سلجوق را تویی ز هنر فَخرِ دودمان
اندر جهان ز هیبت تیر و کمان تو
چون تیر گشت راست بسی کار چون کمان
اندر عِراق و غزنین سلطان زدست توست
و اندر دیار تُرک هم از دست توست خان
این ملک و این سپه‌ که تو را جمع‌ کرد بخت
وین فتح و این ظفر که تو را داد غیب‌ْدان
هرگز به هیچ وقت ندیدست کس به‌خواب
هرگز به هیچ عصر ندادست کس نشان
فرّ تو خلق را زنَوائب‌ دهد نجات
عدل تو ملک را ز حوادث‌ دهد امان
آنجا که از سخای‌کریمان رود سخن
از تو زند کریم سخی دست داستان
گر بگذرد سخای تو بر بحر موج زن
ابری کز او رود نبود جز گهر فشان
مهر از سپهر تیغ چو زرین سنان زند
تا نیزهٔ تو را بود از تیغ او سنان
چون محشرست درگه تو روز بار و عرض
چون جنت است مجلس تو روز بزم و خوان
می چون به یاد تو زقدح در دهان شود
می‌خواره را چو چشمهٔ حیوان شود دهان
آمد به فرّخی مَهِ شعبان و حاضرند
آزادگان به بزم تو و شاهزادگان
از بهر توشه ی رمضان بر فرا‌ز جام
وز بهر دیدهٔ همگان بر فروز جان
بشنو ثنای من که به اخلاص بوده‌ام
پیش چهار شاه چهل سال مدح‌خوان
وقف است بر دو چیز تو من بنده را دو چیز
بر دیدن تو دیده و بر مدح تو زبان
تا باشد از بهار و خزان در جهان اثر
هر سال بر دوام به نوروز و مهرگان
از مهر تو خزان ولی باد چون بهار
وز کین تو بهار عدو باد چون خزان
تو ملک را به عدل و سیاست نگاهدار
و ایزد تو را به فضل و عنایت نگاهبان
در خدمت تو هر دو ملک یافته قبول
افزوده از قبول تو اقبال این و آن
ایام تو مساعد و انعام تو مدام
پیمان تو مؤکد و فرمان تو روان

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هست آفتاب روی زمین خسرو زمان
گسترده روشنایی او بر همه جهان
هوش مصنوعی: آفتاب مانند پادشاهی بزرگ بر روی زمین می‌تابد و نور او همه جا را روشن کرده است.
مسعودشاه ماه دو هفته است و پیش او
طُغرل شه است مشتری و حضرت آسمان
هوش مصنوعی: مسعودشاه مانند ماهی است که دو هفته از ماهش گذشته و در کنار او، طُغرل شاه قرار دارد که درخشش خاصی دارد، مانند سیاره مشتری و در مقام و مرتبه آسمانی است.
روزی مبارک است‌که بر آسمان ملک
هست آفتاب و مشتری و زهره را قران
هوش مصنوعی: روزی خوش‌یمن است که در آسمان ملک، آفتاب و سیاره‌های مشتری و زهره کنار هم قرار گرفته‌اند.
اقبال بود رهبر و همراه رکن دین
تا از قبول شاه دلش گشت شادمان
هوش مصنوعی: اقبال به عنوان پیشوا و یاری‌دهنده‌ی اصول دین شناخته می‌شد تا زمانی که با پذیرش پادشاه، خوشحال شد.
او را به نزد شاه مثابت زیادت است
کامد به اختیار بر شاه میهمان
هوش مصنوعی: او را به نزد پادشاه احترام و ارزشی بالاست و به اختیار خود به عنوان مهمان وارد دربار شاه می‌شود.
اینجا همه ملوک همی میهمان شدند
زیرا که پادشاه ملوک است میزبان
هوش مصنوعی: در اینجا همه شاهان به مهمانی آمده‌اند، چون پادشاه، خود میزبان است.
ای شاهزادگان هنرمند با هنر
بخت شما جوان و شما همچو او جوان
هوش مصنوعی: ای شاهزادگان هنرمند، با استعداد و هنری که دارید، شما همیشه جوان و شاداب خواهید بود.
فخر آورید و سر بفرازید شاهوار
زین عَمِّ نیک‌بخت و خداوند مهربان
هوش مصنوعی: با افتخار و سر بلند باشید مانند شاه، به خاطر این عموی نیک‌بخت و مهربان.
کاندر همه جهان نبود خسروی چنین
بگزیدهٔ خدای و جهان را خدایگان
هوش مصنوعی: در سراسر جهان، چنین پادشاهی وجود ندارد که به انتخاب خداوند باشد و او سرور جهان باشد.
شاهی است او که دولت او هست بی‌قیاس
شاهی است او که نصرت او هست بی‌کران
هوش مصنوعی: او شاهی است که قدرت و مقامش قابل مقایسه نیست و او شاهی است که یاری و پشتیبانی‌اش بی‌پایان است.
آثار اوست از حد کشمیر تا به روم
اخبار اوست از در چین تا به قیروان
هوش مصنوعی: آثار او در همه جا مشهود است، از کشمیر تا روم. اخبار و پیام‌های او از دروازه‌های چین تا قیروان به گوش می‌رسد.
همتای او ز گوهر سلجوقیان که بود
سلطان مُلک‌‌پرور و شاه مَلَک نشان
هوش مصنوعی: کسی که در زمان سلجوقیان همتای او وجود ندارد، پادشاهی است که سرزمین‌ها را پرورش می‌دهد و نشانی از بزرگی و مقام والای پادشاهی دارد.
مانند او ز تخمهٔ داودیان که داد
داد هنر به دولت و تیغ جهان ستان
هوش مصنوعی: مانند او از نسل داود که هنر و توانایی را به حکومت بخشید و بر دنیا تسلط یافت.
هنگام آنکه بر در غزنین مصاف‌ کرد
آسیب او رسید ز غزنی به مو‌لتان
هوش مصنوعی: زمانی که او در دروازه غزنین به نبرد پرداخته بود، آسیب او از غزنی به مولتان رسید.
در رزم او ز خون حسودان رنگ‌ساز
بر تیغ نیل رنگ چو بشکفت ارغوان
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، از خون حسودان رنگی بر تیغ نیل (تیغ آبی) نشسته که درست مانند زمانی‌ست که گل ارغوان شکفته می‌شود.
اندر دیار هند ز بس روی‌های زرد
گفتی به جای نیل بکشتند زعفران
هوش مصنوعی: در سرزمین هند به خاطر تعداد زیاد چهره‌های زرد، انگار به جای نیل، زعفران کاشته‌اند.
مشنو خبر ز رستم زال و سفندیار
زیرا که بیش و کم بود اخبار باستان
هوش مصنوعی: به صحبت‌ها و داستان‌های مربوط به رستم زال و سفندیار توجه نکن، چرا که این داستان‌ها مربوط به گذشته‌اند و می‌توانند دقیق یا نادقیق باشند.
بنگرکه از عراق و زمازندران و هند
وز حِلّه و جبال و ز خوارزم و سیستان
هوش مصنوعی: بنگر که از سرزمین‌های مختلف مانند عراق، مازندران، هند، حلّه، جبال، خوارزم و سیستان چه خبرهایی و چه وقایعی رخ می‌دهد.
اینجا چه سروران و بزرگان رسیده‌اند
در بارگاه شاه کمر بسته بر میان
هوش مصنوعی: در اینجا چه شخصیت‌ها و بزرگان محترمی در حضور شاه جمع شده‌اند و با جدیت و اراده آماده خدمت هستند.
شاهان نامدار و امیران‌نامور
شیرانِ کامکار و دلیرانِ کامران
هوش مصنوعی: شاهان و امیران مشهور، افرادی هستند شجاع و موفق که در میدان‌های جنگ و زندگی پیروزند.
اکنون اگر به شرق عنانش شود سبک
اکنون اگر به غرب رکابش شود گران
هوش مصنوعی: حال اگر گفته شود که به سمت شرق می‌رود، حرکتش سبک خواهد بود، و اگر به سمت غرب برود، برایش سنگین خواهد بود.
پیش رکاب او که‌ کند پای در رکاب
پیش عنان او که زند دست بر عنان
هوش مصنوعی: در حضور او که پا را به رکاب می‌گذارد، و در مقابل او که دست به یراق می‌زند، انسان هیچ جایگاهی ندارد.
ای دولت تورا ز فلک بهترین مقام
ای همت تو را ز عُلیٰ برترین مکان
هوش مصنوعی: ای نعمت و خوشبختی، تو از آسمان بهترین سرنوشت را داری و تلاش و اراده‌ات تو را به بالاترین جایگاه‌ها می‌رساند.
درگَرد اسب دولت تو کی رسد ضمیر
بر خاک پای همّت تو کی رسد گمان
هوش مصنوعی: در اطراف اسب دولت تو، اندیشه‌ام به کجا می‌رسد؟ فکر نمی‌کنم که به پای تلاش تو برسد.
چونانکه فخر گوهر عَد‌نان محمدست
سلجوق را تویی ز هنر فَخرِ دودمان
هوش مصنوعی: تو همچون فخر و اعتبار خاندان محمد، منبع افتخار و هنرمندی برای خانواده سلجوقی هستی.
اندر جهان ز هیبت تیر و کمان تو
چون تیر گشت راست بسی کار چون کمان
هوش مصنوعی: در دنیای بیرون به خاطر قدرت و جاذبه‌ی تیر و کمان تو، بسیاری از کارها مانند تیر که به‌راستی مستقیم می‌شود، به‌راحتی پیش می‌روند.
اندر عِراق و غزنین سلطان زدست توست
و اندر دیار تُرک هم از دست توست خان
هوش مصنوعی: در عراق و غزنین، سلطنت از آن توست و در سرزمین ترک‌ها نیز خانان تحت اختیار تو هستند.
این ملک و این سپه‌ که تو را جمع‌ کرد بخت
وین فتح و این ظفر که تو را داد غیب‌ْدان
هوش مصنوعی: این سرزمین و این ارتش که تو را در کنار هم جمع کرده‌اند، نتیجه‌ی شانس و این پیروزی و موفقیتی که به تو عطا شده، از علم ماورا است.
هرگز به هیچ وقت ندیدست کس به‌خواب
هرگز به هیچ عصر ندادست کس نشان
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در خواب هیچ‌گاه نشانه‌ای ندیده و هیچ‌کس در هیچ زمانی علامتی نداده است.
فرّ تو خلق را زنَوائب‌ دهد نجات
عدل تو ملک را ز حوادث‌ دهد امان
هوش مصنوعی: فرار تو از درد و مشکلات، موجب نجات مردم می‌شود و عدالت تو به سرزمین‌ها امنیت می‌بخشد و از بلاها حفظ می‌کند.
آنجا که از سخای‌کریمان رود سخن
از تو زند کریم سخی دست داستان
هوش مصنوعی: جایی که سخاوت و بخشش بزرگمردان به زبان آید، تو نیز چون کریم و بخشنده به داستان‌ها اشاره خواهی شد.
گر بگذرد سخای تو بر بحر موج زن
ابری کز او رود نبود جز گهر فشان
هوش مصنوعی: چنانچه بخشش تو همچون امواج دریا جاری شود، ابرها تنها گوهری به همراه نمی‌آورند و جز زیبایی‌های درونی چیزی بر جای نمی‌گذارند.
مهر از سپهر تیغ چو زرین سنان زند
تا نیزهٔ تو را بود از تیغ او سنان
هوش مصنوعی: خورشید مانند تیغی طلایی از آسمان می‌تابد، تا اینکه نیزه‌ات به خاطر آن تیغ، خود را به نمایش بگذارد.
چون محشرست درگه تو روز بار و عرض
چون جنت است مجلس تو روز بزم و خوان
هوش مصنوعی: محل تو در روز قیامت مانند محشر است و جمع‌تان در روز جشن و مهمانی مانند بهشت می‌باشد.
می چون به یاد تو زقدح در دهان شود
می‌خواره را چو چشمهٔ حیوان شود دهان
هوش مصنوعی: وقتی که یاد تو به یادم می‌آید، نوشیدن شراب برایم مانند چشمه‌ای می‌شود که حیات و سرزندگی را به وجود می‌آورد.
آمد به فرّخی مَهِ شعبان و حاضرند
آزادگان به بزم تو و شاهزادگان
هوش مصنوعی: ماه شعبان فرارسیده و آزادگان و شاهزادگان در مجالس جشن و شادی تو حاضر هستند.
از بهر توشه ی رمضان بر فرا‌ز جام
وز بهر دیدهٔ همگان بر فروز جان
هوش مصنوعی: برای کسب توشۀ ماه رمضان، بر روی کرسی قرار گرفته و برای روشن کردن چشم‌های همگان، جان خود را پرنور کن.
بشنو ثنای من که به اخلاص بوده‌ام
پیش چهار شاه چهل سال مدح‌خوان
هوش مصنوعی: به سخنان من گوش کن که من با تمام صداقت و خلوص، در طول چهل سال، مدح و ستایش چهار شاه را سروده‌ام.
وقف است بر دو چیز تو من بنده را دو چیز
بر دیدن تو دیده و بر مدح تو زبان
هوش مصنوعی: من به دو چیز متعهد هستم: یکی اینکه چشمانم همیشه به تو دوخته شده و دیگری اینکه زبانم برای ستایش تو به کار می‌رود.
تا باشد از بهار و خزان در جهان اثر
هر سال بر دوام به نوروز و مهرگان
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که تا زمانی که تغییرات فصل‌ها به خصوص بهار و پاییز در جهان وجود دارد، هر سال تاثیر این تغییرات بر زندگی و روح مردم همواره در آیین‌های نوروز و مهرگان دیده می‌شود.
از مهر تو خزان ولی باد چون بهار
وز کین تو بهار عدو باد چون خزان
هوش مصنوعی: دوستی و محبت تو باعث شده که حتی در فصل خزان هم حال و هوای بهار برقرار باشد، اما دشمنی تو مانند باد سرد خزان است که فضا را سرد و بی‌روح کرده است.
تو ملک را به عدل و سیاست نگاهدار
و ایزد تو را به فضل و عنایت نگاهبان
هوش مصنوعی: سلطنت خود را با عدل و تدبیر حفظ کن و خداوند تو را با لطف و رحمتش محفوظ بدارد.
در خدمت تو هر دو ملک یافته قبول
افزوده از قبول تو اقبال این و آن
هوش مصنوعی: در خدمت تو، هر دو جهان از تو پذیرش یافته‌اند و به واسطه‌ی رضایت و تایید تو، خوش‌شانسی این و آن به وجود آمده است.
ایام تو مساعد و انعام تو مدام
پیمان تو مؤکد و فرمان تو روان
هوش مصنوعی: روزهای تو خوش یمن و نعمت‌های تو پیوسته است. پیمان تو استوار و دستورات تو جاری است.