گنجور

شمارهٔ ۳۲۴

خیال صورت جانان شکست توبهٔ من
جه صورت است که دارد خیال توبه شکن
هوای او به دلم در نشست و کرد خراب
چه ساکنی است‌ که از وی خراب شد مسکن
اگرچه آتش عشقش بسوخته است دلم
همی خورم غم آن ماهروی سیمین‌تن
که سوزد آتش دوزخ در آن جهان تن او
چنانکه آتش عشقش در این جهان تن من
ایا چو سوزن سیمین میانِ باریکت
همی خَلَد غمِ عشقت در این دلم سوزن
تورا زغالیه خِرمن زدست بر آتش
مرا هوای تو آتش زدست در خِرمن
تو نور چشم منی تا زمن جدا شده‌ای
به جان تو که جهان را ندیده‌ام روشن
گهی زاشک صدف کرده‌ام زجام شراب
گهی ز رشک قَبا کرده‌ام ز پیراهن
قد تو بینم اگر سوی سَروبن‌ گذرم
رخ ‌تو بینم اگر بنگرم ‌به ‌برگ سمن
ولیکن از رخ و قدّ تو گر براندیشم
مرا نه برگ سَمَن باید و نه سرو چمن
نَبَرده‌وار تنم را به تیغ هجر زدی
دلیروار دلم را به تیر غمزه مزن
که تیرهای تو بر دل همی چنان‌ گذرد
که تیرهای عَلای ملوک بر جوشن
یمین دولت عالی نصیر ملت حق
که هست ناصر اسلام و قاهر دشمن
حسام دین هدی بوالمظفر اسماعیل
که آفتاب زمین است و آفتاب زمن
بزرگ شد گهر گیلکی به سیرت او
چنانکه تخمهٔ ساسان به سیرت بهمن
هنر زجوهر او همچنان همی خیزد
که زرّ ناب ز کان و جواهر از معدن
برآورد ز گریبان خدمتش سر خویش
چو مرد را زند اقبال دست در دامن
میان او و میان دگر امیران است
تفاوتی ‌که میان فرایض است و سُنن
به تیغ و بازوی او رام شد زمانه چنانک
به تازیانه شود رام‌ کرهٔ توسن
زتیغ او همه تایید زاید و نصرت
که تیغ اوست به ‌تایید و نصرت آبستن
به وقت آنکه دو لشکر نهند روی به‌رزم
هوا ز گَرد شود همچو روی اهریمن
زدوده تیغ یمانیش بس که خون ریزد
زمین رزم ‌کند مَعدِن عقیق یمن
اگرچه مرد به از زن بود در آن هنگام
شود ز بیم سر خویش مرد حاسد زن
حسام دین چوبدان وقت نیزه بردارد
به نیزه سفته ‌کند سنگ خاره و آهن
اگر به تیر زند غیبه را کند غربال
وگر به ‌گُرز زند خُود را کند هاون
یلان رزم و سران سپه‌ کنند فرار
که شیر گُرد ربای است و گُرد شیر اوژن
ایا به فر فریدون و سان و سیرت سام
ایا به چهر منوچهر و قوت قارَن
به حوض‌ کوثر اگر روح شاد و تازه شود
ز آب دست تو چون حوض کوثرست لگن
به چاه بسته نگشتی به‌چارهٔ گرگین
اگر شهامت و حَزم تو داشتی بیژن
زهی موافقِ پرهیزه کارِ پاک صفت
که شاکرند ز تو خلق و خالق ذَوالمَن
همان گروه که گردن کشی همی کردند
کنون ز شُکر تو دارند طوق در گردن
اگر چه وصف تو عالی‌تر و شریف‌ترست
ز هر چه خاطر شاعر بر آن رساند ظن
در آفرین مدیحت سخن چنین باید
معانی متناسب به لفظِ مستحسن
اگرجه هست معزّی سزای بادافراه
چو گفت مدح تو باشد سزای پاداشن
همیشه پرورش او ز شکر نعمت توست
چنانکه پرورش کودکان بود ز لبن
به شکر تو نتواند رسید اگر به مثل
به جای موی مَسامش بود زبان و دهن
اگر به سان چراغی شدست خاطر او
عنایت تو بس است این چراغ را روغن
همیشه تا که نشان نبوّت موسی
ز آتش است و درخت و ز وادی ایمن
تو چون درخت همی بال و آتش اندر جام
همی ستان ز کف ساقیان سِیم ذَقَن
نه آتشی‌ که شرارش همی رسد به هوا
نه آتشی که دخانش برآید از روزن
کشیده بچه ی حوراش از خزانه ی خُم
فکنده موبد داناش در قِنینه ز دَن
به رنگ لاله و زو مجلس تو لاله ستان
به گونهٔ گل و زوخانهٔ تو چون‌ گلشن

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خیال صورت جانان شکست توبهٔ من
جه صورت است که دارد خیال توبه شکن
هوش مصنوعی: تصور عشق محبوب در دل من باعث شده که ندامت و پشیمانی‌ام از بین برود. چه معنایی دارد که من بخواهم توبه کنم در حالی که خیالات عاشقانه‌ام مرا همچنان به سمت او می‌کشاند؟
هوای او به دلم در نشست و کرد خراب
چه ساکنی است‌ که از وی خراب شد مسکن
هوش مصنوعی: هوای او به دل من چنان نفوذ کرد که زندگی‌ام را ویران کرد. چه کسی است که به خاطر عشق او دچار بی‌قراری شده و محل سکونتش را ترک کرده است؟
اگرچه آتش عشقش بسوخته است دلم
همی خورم غم آن ماهروی سیمین‌تن
هوش مصنوعی: هر چند که عشق او دلم را به آتش کشیده، اما هنوز هم غم آن زیبای نازنین را در دل دارم.
که سوزد آتش دوزخ در آن جهان تن او
چنانکه آتش عشقش در این جهان تن من
هوش مصنوعی: در آن دنیا، باید جسم او را آتش جهنم بسوزاند، همان‌طور که عشق او در این دنیا، دل من را می‌سوزاند.
ایا چو سوزن سیمین میانِ باریکت
همی خَلَد غمِ عشقت در این دلم سوزن
هوش مصنوعی: آیا مانند سوزن نازک نقره‌ای در میان تنگی‌های دل، حس و درد عشق تو در دلم سوزان است؟
تورا زغالیه خِرمن زدست بر آتش
مرا هوای تو آتش زدست در خِرمن
هوش مصنوعی: تو از چوب‌های آتش زا در گندم زار قدیم به آتش زدن من علاقه‌مند شده‌ای.
تو نور چشم منی تا زمن جدا شده‌ای
به جان تو که جهان را ندیده‌ام روشن
هوش مصنوعی: تو روشنی چشمان من هستی و از زمانی که از من دور شده‌ای، به خاطر تو که دنیا را هنوز ندیده‌ام، زندگی‌ام تاریک شده است.
گهی زاشک صدف کرده‌ام زجام شراب
گهی ز رشک قَبا کرده‌ام ز پیراهن
هوش مصنوعی: گاهی به خاطر اشک‌هایی که از غم دلم به خاطر یک صدف (محبت) ریخته‌ام، از جام شراب نوشیده‌ام و گاهی به خاطر حسادت، از زیبایی پیراهنی که بر تن دارم، متاثر شده‌ام.
قد تو بینم اگر سوی سَروبن‌ گذرم
رخ ‌تو بینم اگر بنگرم ‌به ‌برگ سمن
هوش مصنوعی: اگر از کنار درخت سَروبن بگذرم، قد تو را می‌بینم و اگر به برگ‌های سمن نگاه کنم، چهره تو را مشاهده می‌کنم.
ولیکن از رخ و قدّ تو گر براندیشم
مرا نه برگ سَمَن باید و نه سرو چمن
هوش مصنوعی: اما اگر به چهره و قامت تو فکر کنم، دیگر نه به درخت سمن به چیزی احتیاج دارم و نه به باغ و گل.
نَبَرده‌وار تنم را به تیغ هجر زدی
دلیروار دلم را به تیر غمزه مزن
هوش مصنوعی: به مانند یک زخم‌خورده، به بدنی که در اثر دوری آسیب دیده، تیر غمزه‌ات را به دل من نزن که دل من را به شدت مجروح کرده است.
که تیرهای تو بر دل همی چنان‌ گذرد
که تیرهای عَلای ملوک بر جوشن
هوش مصنوعی: تیرهای تو به راحتی و با شدت به دل می‌نشیند، مانند تیرهایی که پادشاهان بر روی زره می‌زنند.
یمین دولت عالی نصیر ملت حق
که هست ناصر اسلام و قاهر دشمن
هوش مصنوعی: دولت یمن، که حامی حقوق ملت است و پشتیبان اسلام و پیروز بر دشمنان، در حال رشد و پیشرفت است.
حسام دین هدی بوالمظفر اسماعیل
که آفتاب زمین است و آفتاب زمن
هوش مصنوعی: اسماعیل، که به حسام دین هدی نیز شناخته می‌شود، به عنوان روشنایی و تابش زمین توصیف شده است و به نوعی نماد درخشش و نور در زمانه‌اش به شمار می‌آید.
بزرگ شد گهر گیلکی به سیرت او
چنانکه تخمهٔ ساسان به سیرت بهمن
هوش مصنوعی: یک گوهر ارزشمند از سرشت گیلک به اندازه‌ای بزرگ و قابل احترام شده است که شایستگی‌اش را نمی‌توان نادیده گرفت، مانند اینکه تخم ساسان در شخصیت بهمن به کمال می‌رسد.
هنر زجوهر او همچنان همی خیزد
که زرّ ناب ز کان و جواهر از معدن
هوش مصنوعی: هنر از ذات و جوهر او به طور طبیعی جوانه می‌زند، همان‌طور که طلا خالص از معدن به دست می‌آید و جواهرات نیز از معادن استخراج می‌شوند.
برآورد ز گریبان خدمتش سر خویش
چو مرد را زند اقبال دست در دامن
هوش مصنوعی: وقتی که انسان در کمال جدیت و تلاش برمی‌خیزد و در برابر چالش‌ها به خود متکی می‌شود، به موفقیت و فرصت‌های جدیدی دست پیدا می‌کند. این حالت نشان‌دهنده اقبال و سعادتی است که با همت و تلاش فرد به وجود می‌آید.
میان او و میان دگر امیران است
تفاوتی ‌که میان فرایض است و سُنن
هوش مصنوعی: بین او و سایر فرمانروایان تفاوتی وجود دارد شبیه به تفاوت میان وظایف الزامی و سنت‌ها.
به تیغ و بازوی او رام شد زمانه چنانک
به تازیانه شود رام‌ کرهٔ توسن
هوش مصنوعی: زمانه به قدری تحت تأثیر قدرت و توانایی او قرار گرفت که مانند اسبی که با تازیانه تربیت می‌شود، به راحتی تسلیم شد.
زتیغ او همه تایید زاید و نصرت
که تیغ اوست به ‌تایید و نصرت آبستن
هوش مصنوعی: تیغ او همواره به حمایت و پیروزی می‌انجامد، زیرا این تیغ با نیروی پشتیبانی و قدرت ارتقا یافته است.
به وقت آنکه دو لشکر نهند روی به‌رزم
هوا ز گَرد شود همچو روی اهریمن
هوش مصنوعی: زمانی که دو ارتش آماده جنگ می‌شوند، یعنی به میدان نبرد می‌آیند، هوا به قدری غبارآلود و تیره می‌شود که مانند چهره شیطان می‌گردد.
زدوده تیغ یمانیش بس که خون ریزد
زمین رزم ‌کند مَعدِن عقیق یمن
هوش مصنوعی: تیغ یمانی به قدری خون می‌ریزد که زمین را به جنگ دعوت می‌کند و معدن عقیق یمن به شدت در نبرد شرکت می‌کند.
اگرچه مرد به از زن بود در آن هنگام
شود ز بیم سر خویش مرد حاسد زن
هوش مصنوعی: هرچند در آن زمان مرد از زن برتر به حساب می‌آمد، اما از ترس حفظ موقعیت خود، حسادت او به زن به وجود می‌آید.
حسام دین چوبدان وقت نیزه بردارد
به نیزه سفته ‌کند سنگ خاره و آهن
هوش مصنوعی: حسام دین چوبدست خود را برمی‌دارد و در لحظه‌ای که نیاز باشد، با آن به مقابله با سنگ‌های سخت و آهن می‌پردازد.
اگر به تیر زند غیبه را کند غربال
وگر به ‌گُرز زند خُود را کند هاون
هوش مصنوعی: اگر کسی به واسطه تیراندازی به غیبت دیگران بپردازند، به نوعی زندگی دیگران را زیر سوال می‌برد و اگر با ضربه‌ای شدید به خود حمله کند، در واقع به خود آسیب می‌زند و خود را دچار مشکل می‌کند.
یلان رزم و سران سپه‌ کنند فرار
که شیر گُرد ربای است و گُرد شیر اوژن
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، جنگجویان و فرماندهان سپاه زمانی که با خطر روبرو می‌شوند، فرار می‌کنند، زیرا شیر قوی و دلیر به دنبال آن‌هاست و شجاعت شیر در تن آنها ریشه دوانده است.
ایا به فر فریدون و سان و سیرت سام
ایا به چهر منوچهر و قوت قارَن
هوش مصنوعی: آیا به عظمت فریدون و ویژگی‌های برجسته سام اشاره دارم، یا به زیبایی منوچهر و قدرت قارون؟
به حوض‌ کوثر اگر روح شاد و تازه شود
ز آب دست تو چون حوض کوثرست لگن
هوش مصنوعی: اگر روح انسان به حوض کوثر برود و شاد و تازه شود، این نشان می‌دهد که آبی که از دست تو می‌ریزد، همانند آب حوض کوثر است و می‌تواند روح را جلا دهد و زنده کند.
به چاه بسته نگشتی به‌چارهٔ گرگین
اگر شهامت و حَزم تو داشتی بیژن
هوش مصنوعی: اگر courage و تدبیر تو مانند بیژن بود، در چاهی که به خاطر گرگین بسته شده، گرفتار نمی‌شدی.
زهی موافقِ پرهیزه کارِ پاک صفت
که شاکرند ز تو خلق و خالق ذَوالمَن
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی از افرادی سخن می‌گوید که اخلاق و رفتار نیکو دارند و در پرهیز از زشتی‌ها کوشا هستند. این افراد به خاطر خوب بودنشان مورد احترام خلق و خالق قرار می‌گیرند، و شکرگزار نعمت‌ها و رحمت‌های الهی هستند.
همان گروه که گردن کشی همی کردند
کنون ز شُکر تو دارند طوق در گردن
هوش مصنوعی: همان افرادی که قبلاً گردن‌کشی و سرکشی می‌کردند، اکنون به خاطر نعمت و لطف تو، در گردنشان بندگی و احترام وجود دارد.
اگر چه وصف تو عالی‌تر و شریف‌ترست
ز هر چه خاطر شاعر بر آن رساند ظن
هوش مصنوعی: هرچند که توصیف تو از هر چیزی که شاعر بتواند به آن فکر کند، بالاتر و با ارزش‌تر است.
در آفرین مدیحت سخن چنین باید
معانی متناسب به لفظِ مستحسن
هوش مصنوعی: برای توصیف زیبایی‌ها و فضائل تو، باید از کلماتی استفاده کرد که با معنای عمیق و دلنشین خودشان، با هم هماهنگ باشند.
اگرجه هست معزّی سزای بادافراه
چو گفت مدح تو باشد سزای پاداشن
هوش مصنوعی: اگرچه در دنیا کسانی هستند که به خاطر قدرت و ثروت خود بر دیگران فخر می‌فروشند، اما زمانی که به ستایش تو پرداخته شود، این ستایش خود به نوعی پاداش و ارج نهادن به تو خواهد بود.
همیشه پرورش او ز شکر نعمت توست
چنانکه پرورش کودکان بود ز لبن
هوش مصنوعی: پرورش او همیشه ناشی از نعمت توست، مانند پرورش کودکان که از شیر مادر است.
به شکر تو نتواند رسید اگر به مثل
به جای موی مَسامش بود زبان و دهن
هوش مصنوعی: اگر همه زبان‌ها و دهان‌ها با یکدیگر جمع شوند، باز هم نمی‌توانند شکرگزاری تو را به درستی ادا کنند.
اگر به سان چراغی شدست خاطر او
عنایت تو بس است این چراغ را روغن
هوش مصنوعی: اگر دل او مانند چراغی روشن شده باشد، داشتن توجه و محبت تو برای روشن نگه‌داشتن این چراغ کافی است.
همیشه تا که نشان نبوّت موسی
ز آتش است و درخت و ز وادی ایمن
هوش مصنوعی: به طور مداوم، نشانه‌های نبوت موسی شامل آتش، درخت و مکان امن است.
تو چون درخت همی بال و آتش اندر جام
همی ستان ز کف ساقیان سِیم ذَقَن
هوش مصنوعی: تو مانند درختی هستی که همواره در حال بالارفتن و شعله ور شدن است و در این حال، با هر جرعه‌ای که از ظرف‌ها می‌نوشی، شادابی و نشاط را از دست ساقی‌ها می‌گیری.
نه آتشی‌ که شرارش همی رسد به هوا
نه آتشی که دخانش برآید از روزن
هوش مصنوعی: آتش نه آن‌قدر شدتی دارد که شعله‌اش به آسمان برسد و نه آن‌قدر ضعیف است که فقط دودی از روزنه‌ای خارج شود.
کشیده بچه ی حوراش از خزانه ی خُم
فکنده موبد داناش در قِنینه ز دَن
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف جواهرات و زیبایی‌های ناب اشاره دارد. شاعر از یک کودک زیبا و معصوم سخن می‌گوید که با ظرافت و دقت خاصی از منبعی پرارزش و گرانبها، مانند خمره‌ای پر از جواهرات، بیرون آمده است. این تشبیه به زیبایی و ارزش‌های معنوی اشاره دارد که به نوعی می‌تواند نمادی از دانایی و حکمت باشد.
به رنگ لاله و زو مجلس تو لاله ستان
به گونهٔ گل و زوخانهٔ تو چون‌ گلشن
هوش مصنوعی: به رنگ لاله‌ها و زیبایی تو، مجلس تو پر از لاله‌هاست، مثل اینکه خانه‌ات مانند باغی سرسبز و زیباست.

حاشیه ها

1398/02/29 20:04
رحیم غلامی

حسام الدین ابوالمظفر اسماعیل گیلکی از حاکمان اسماعیلی مذهب طبس بوده و بنا به نوشته مرحوم عباس اقبال در سیاستهای سلجوقیان دخالتهایی داشته است.