گنجور

شمارهٔ ۳۲۳

ای برشکسته سنبل مشکین به نسترن
ماه غزل سرای من ای سروِ سیم‌ُتن
در پیچ زلف توست هزاران هزا‌ر تاب
در سحر چشم توست هزاران هزار فن
کژی شدست با خم زلف تو مُتَّفق
خوبی شدست با رخ خوب تو مُقْتَرن
در بُسدّین دو شَکّر تو معجزِ مسیح
در نرگسین دو چشم تو تلبیس اهرمن
از توست سال و ماه جهان را ده و دو چیز
وز هجر و وصل توست مرا شادی و حَزَن
شمع و شب و گلاب و می و سیب و یاسمین
شمشاد و مشک و نوش و گل و نار و نارون
ای آنکه چون تو بت ننگاریده در بهار
وی آنکه چون تو سرو نبالیده در چمن
زین بیش جان من به فراق اندرون مسوز
زین بیش فال من به فراق اندرون مزن
صبرم رمیده کردی از آن چشم پرخمار
پشتم شکسته ‌کردی از آن زلف پرشکن
جان من از فراق رخ تو پر آتش است
گرچه ز اشک دایم دریاست گرد من
گاه آمد ای نگار سمنبر وصال را
کاکنون به باغ چون رخ تو بشکفد سمن
هر غنچه را تو گویی لعل است در غلاف
هر لاله را تو گویی لؤلؤست در دهن
یاقوت زرد آرد گلزار گوشوار
دیبای سرخ پوشد بادام پیرهن
اکنون سحرگهان بوزد باد مشک بوی
گوئی به خُلق خواجه سرشته است خویشتن
کافی نظام ملکت و وافی قوام دین
شمس‌الکفات شیخ اجل بوعلی حسن
فرخ رضی آل علی آن که ملک را
رخشان‌تر از سهیل یمانی است در یمن
ای سیدی‌ که زنده شد از سیرت تو دین
زآن سان‌که خاک تیره زآب و زجان بدن
چرخ و زمان به دولت تو گشته متفق
و اندر مشاورت نه چو تو هیچ موتمن
از رای توست‌ کلک نگارنده بر زمین
وز روی توست ماه درخشنده بر ز من
پیداترست خلق تو از ماه در شرف
بویاترست خلق تو از نافه در ختن
گویی حیای صرف ‌کشیدی تو در بصر
گویی سخای ناب مزیدی تو با لبن
زین روی خدمت تو رهی را شریعت است
در وی دعا فریضه و در وی ثنا سُنَن
از آرزوی مجلس و دیدار خسروی
بی‌جان شدم چو مرغ بر اطرافِ بابْزن
با بنده در خراسان دایم به ‌روز و شب
خواهندهٔ لقای تو گردیده مرد و زن
تا آب بحر را نکند هیچکس قیاس
تا بوقُبیس را نزند هیحکس به من
چون آب بحر بادا بر کهترانت جود
چون بوقبیس بادا بر مهترانت منّ
گردون همیشه رهبر و دولت به همرهت
یار تو روزگار و معین تو ذوالمنن

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای برشکسته سنبل مشکین به نسترن
ماه غزل سرای من ای سروِ سیم‌ُتن
هوش مصنوعی: ای سنبل مشکی که بر اثر شکستگی، زیبایی‌ات بیشتر شده، تو معشوق من هستی که در دل آن گل نسترن می‌درخشی. ای سرو زیبای خوش‌اندام من!
در پیچ زلف توست هزاران هزا‌ر تاب
در سحر چشم توست هزاران هزار فن
هوش مصنوعی: در لابه‌لای زلف‌های تو هزاران رشته و تاب وجود دارد و در زیبایی چشمانت هزاران فن و هنر نهفته است.
کژی شدست با خم زلف تو مُتَّفق
خوبی شدست با رخ خوب تو مُقْتَرن
هوش مصنوعی: با خم زلف تو، ناهماهنگی بهتری پیدا کرده است و زیبایی صورت خوب تو، به‌خوبی با آن هماهنگ شده است.
در بُسدّین دو شَکّر تو معجزِ مسیح
در نرگسین دو چشم تو تلبیس اهرمن
هوش مصنوعی: در دو دست تو مانند معجزه مسیح، شکر وجود دارد و در دو چشمت، فریب شیطان نهفته است.
از توست سال و ماه جهان را ده و دو چیز
وز هجر و وصل توست مرا شادی و حَزَن
هوش مصنوعی: سال و ماه این جهان از توست و دو چیزی که باعث شادی و اندوه من می‌شود، جدایی و وصال توست.
شمع و شب و گلاب و می و سیب و یاسمین
شمشاد و مشک و نوش و گل و نار و نارون
هوش مصنوعی: در اینجا به تصاویری از زیبایی‌ها و عطرهای دلپذیر اشاره شده است. شب با شمعی روشن می‌شود و عطر گلاب فضای اطراف را معطر می‌کند. میوه‌هایی مانند سیب و گل‌هایی همچون یاسمین و نارون، فضای دلنواز و زیبایی را خلق می‌کنند. همچنین به وجود درختان و عناصر لطیف طبیعی اشاره شده است که همگی ترکیبی از زیبایی و لذت را به تصویر می‌کشند.
ای آنکه چون تو بت ننگاریده در بهار
وی آنکه چون تو سرو نبالیده در چمن
هوش مصنوعی: ای کسی که هیچ بتی در زیبایی به پای تو نمی‌رسد و هیچ سروی در شکوه و قامت تو در باغ‌ها نمی‌بالد.
زین بیش جان من به فراق اندرون مسوز
زین بیش فال من به فراق اندرون مزن
هوش مصنوعی: این شعر به احساس درد و رنج ناشی از جدایی اشاره دارد. شاعر از طرف مقابل می‌خواهد که دیگر بیشتر قلب او را نشکسته و او را دچار عذاب نکند. او می‌گوید که دیگر نمی‌تواند این رنج را تحمل کند و از او می‌خواهد که نباید بیشتر از این او را آزرده خاطر کند.
صبرم رمیده کردی از آن چشم پرخمار
پشتم شکسته ‌کردی از آن زلف پرشکن
هوش مصنوعی: چشم‌های خواب‌آلودت باعث شده که صبرم از بین برود و زلف‌های شکننده‌ات باعث شده که روحم آسیب ببیند.
جان من از فراق رخ تو پر آتش است
گرچه ز اشک دایم دریاست گرد من
هوش مصنوعی: دل من به خاطر دوری از چهره‌ات آتش می‌زند و هرچند که اشک‌های من دائماً مانند دریا در اطرافم جریان دارد، نمی‌توانم از این درد رهایی یابم.
گاه آمد ای نگار سمنبر وصال را
کاکنون به باغ چون رخ تو بشکفد سمن
هوش مصنوعی: گاهی ای معشوق، برای وصال به سراغ من بیا، زیرا اکنون در باغ، مانند گل سمن، چهره زیبای تو شکفته است.
هر غنچه را تو گویی لعل است در غلاف
هر لاله را تو گویی لؤلؤست در دهن
هوش مصنوعی: هر غنچه را تو می‌گویی انگشتری قیمتی است و در هر لاله، تو آن را همچون مروارید می‌دانی که در دهان دارد.
یاقوت زرد آرد گلزار گوشوار
دیبای سرخ پوشد بادام پیرهن
هوش مصنوعی: یاقوت زرد، در باغ گل، زیبایی خود را نشان می‌دهد و گلی از دیبای قرمز، به بادام می‌پوشاند.
اکنون سحرگهان بوزد باد مشک بوی
گوئی به خُلق خواجه سرشته است خویشتن
هوش مصنوعی: در حال حاضر، صبح زود بادی می‌وزد که بوی خوش مشک را به همراه دارد، گویی این عطر به خودی خود از ویژگی‌های روش و طرز رفتار آن شخص خاص نشأت گرفته است.
کافی نظام ملکت و وافی قوام دین
شمس‌الکفات شیخ اجل بوعلی حسن
هوش مصنوعی: این بیت به تعریف و ستایش شخصیت برجسته‌ای می‌پردازد که به عنوان یک شخصیت کلیدی در حفظ و پایداری نظام کشور و دین شناخته می‌شود. او به عنوان روشنفکر و عالم بزرگی از جمله بوعلی سینا معرفی شده است که به معرفت و حکمت مشهور است.
فرخ رضی آل علی آن که ملک را
رخشان‌تر از سهیل یمانی است در یمن
هوش مصنوعی: فرخ رضی، از نسل علی، کسی است که درخشندگی‌اش از ستاره سهیل در یمن بیشتر است.
ای سیدی‌ که زنده شد از سیرت تو دین
زآن سان‌که خاک تیره زآب و زجان بدن
هوش مصنوعی: ای آقایی که به خاطر شخصیت و رفتار تو، دین زنده و شکوفا شد، مانند اینکه خاک سیاه با آب و زندگی دوباره جان می‌گیرد.
چرخ و زمان به دولت تو گشته متفق
و اندر مشاورت نه چو تو هیچ موتمن
هوش مصنوعی: زمان و سرنوشت به نفع تو هماهنگ شده‌اند و در هیچ مشورتی، کسی مانند تو قابل اعتماد نیست.
از رای توست‌ کلک نگارنده بر زمین
وز روی توست ماه درخشنده بر ز من
هوش مصنوعی: قلم نقاشی به دلیل اراده و خواست تو بر روی زمین می‌نویسد و ماه با درخشندگی‌اش به خاطر چهره تو از من تابش می‌یابد.
پیداترست خلق تو از ماه در شرف
بویاترست خلق تو از نافه در ختن
هوش مصنوعی: ظاهر تو از ماه زیباتر است و بوی تو از گل‌های ختن خوشبوتر.
گویی حیای صرف ‌کشیدی تو در بصر
گویی سخای ناب مزیدی تو با لبن
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که تو با شرم و حیا در نگاهت جلوه‌گری کرده‌ای و همچنین سخاوت و generosity تو در لب‌هایت مشهود است.
زین روی خدمت تو رهی را شریعت است
در وی دعا فریضه و در وی ثنا سُنَن
هوش مصنوعی: به همین دلیل برای خدمت به تو، مسیر درستی وجود دارد که در آن دعا واجب است و ستایش نیز از آداب و سنن محسوب می‌شود.
از آرزوی مجلس و دیدار خسروی
بی‌جان شدم چو مرغ بر اطرافِ بابْزن
هوش مصنوعی: از شوق و آرزوی دیدار پادشاه و حضور در محفل او، به شدت بی‌حال و بی‌جان شدم؛ مانند پرنده‌ای که دور و بر گل‌ها می‌چرخد.
با بنده در خراسان دایم به ‌روز و شب
خواهندهٔ لقای تو گردیده مرد و زن
هوش مصنوعی: در خراسان، مردان و زنان همواره در طول روز و شب به دنبال ملاقات تو هستند.
تا آب بحر را نکند هیچکس قیاس
تا بوقُبیس را نزند هیحکس به من
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند حجم و وسعت دریا را با هیچ چیز دیگری مقایسه کند، درست مثل اینکه هیچ‌کس نمی‌تواند به من یا ویژگی‌های من نگاهی هم‌چون بوقلمون بیندازد.
چون آب بحر بادا بر کهترانت جود
چون بوقبیس بادا بر مهترانت منّ
هوش مصنوعی: چون آب دریا بر کوچک‌ترها مهربانی می‌بارد، همان‌طور که بوقلمون بر بزرگ‌ترها سخاوت می‌ورزد.
گردون همیشه رهبر و دولت به همرهت
یار تو روزگار و معین تو ذوالمنن
هوش مصنوعی: آسمان همیشه فرمانرواست و همراه تو در این مسیر، روزگار و کمک‌کننده‌ات همیشگی است.