گنجور

شمارهٔ ۳۲۱

ای ماه لاله روی من ای سرو سیم‌تن
از دل تو را فلک‌ کنم از جان تو را چمن
زیرا که دل سزد فلک ماه روی را
زیرا که جان سزد چمن سرو سیم‌تن
زلف تو توده تودهٔ مشک است بر قمر
جعد تو حلقه حلقهٔ ابرست بر سمن
زان توده توده است به شهر اندرون بلا
زان حلقه حلقه است به دهر اندرون فتن
لب چون عقیق‌ کردی و رخساره چون سهیل
وین هر دو ساختی به هزاران فسون و فن
تا در عجم بود لب و رخسار تو بدیع
چونان‌ کجا سهیل و عقیق است در یمن
دل بر دلم نه ای صنم ششتری قبای
لب بر لبم نِه ای پسر مشتری ذقن
تا موم نرم بینی در زیر سنگ سخت
تا شَنبلید بینی در زیر نسترن
چون تیر برکمان نهی و بشکنی سپاه
صد توبه بشکنی به‌سر زلف پر شکن
درکار تو شگفت فرو مانده‌ام بتا
توبه‌شکن نهم لقبت یا سپه‌شکن
تا تو به وقتِ خشم و به وقتِ لَطَف مرا
آتش نموده‌ای ز رخ و لؤلؤ از دهن
هجران تو بر آتش و لؤلؤ همی کند
همچون رخ و دهانت لب و دیدگان من
ایدون‌ گمان بری که مگر ماه انجم است
چون بنگری به چهره و دندان خویشتن
خواهان دیدن تو شود گر خبر رسد
از ماه و انجم تو به خورشید انجمن
میر اجل مؤید ملک و شهاب دین
فرخ ظهیر دولت‌ ابونصر ‌بن حسن
فرخنده اختری که خجسته خصال او
آسایش زمین شده و آرایش ز من
مرد خرد سپهر شناسد بساط او
آری سپهر باشد خورشید را وطن
کینش به کار دشمن دولت دهد فساد
خشمش به چشم دشمن ملت نهد وسن
تایید او چو پیرهن یوسف است و خلق
یعقوب‌وار در طلب بوی پیرهن
درگاه اوست ملتزم خلق و ملتجا
تدبیر اوست معتمد ملک و مؤتمن
در رسمهاش گنج معالی است مُدَّخَر
در لفظهاش گنج معانی است مُخْتَزن
گر بر زند به سنگ نکوخواه از حسام
ور بر زند به‌خاک نگون‌خواه او مجِن
از سنگ و خاک قسمت ایشان رسد دو چیز
آن را رسد جواهر و این را رسدکفن
ای نفی کفر باطل و اثبات دین حق
ای نصرت فرشته و ای قهر اهرمن
دُرّ است دولت تو و آفاق چون صدف
جان است همت تو و افلاک چون بدن
هرکس ز معن‌ زائده ‌گوید همی خبر
هرکس ز سیف ذُویزن آرد همی سخن
یک چاکر تو صاحب صد ‌معن زائده است
یک‌ کِهتر تو مهتر صد سیف ذویزن
از آتش سیاست و خشم تو در سزد
‌مِغفَر شود چون مَعجر و مردان شوند زن
بر پای و بر دو دست تو عاشق شده است ماه
زین روی ‌گه چو نعل بودگاه چون لگن
آسوده نیست دست تو از جود ساعتی
گویی شدست دست تو بر جود مفتتن
گر چاهکن شدست ز بهر تو دشمنت
ناگاه دراوفتد به ته چاه چاهکن
وانگاه دست بر رسن مدبری زند
از چَه درآید و به ‌گلو در کند رسن
گر بر عَدَن خیال جمال تو بگذرد
همچون بهشت عَدْ‌ن شود تُربتِ عَدَن
گر باد احتشام تو بر نار بن وزد
آن ناربن شود به بلندی چو نارون
ور سایهٔ قبول تو بر روبه اوفتد
شیران دهند بچهٔ روباه را لبن
تیر فلک شمن شود وکلک من صنم
چون طبع تو صنم شود و طبع من شَمَن
هر مدحتی‌که نام تو باشد تخلصش
گردو‌نْشْ مشتری سزد و مشتری ثمن
تا از نِعَم همیشه بود خلق را طرب
تا از مِحَن همیشه بود خلق را حَزَن
بادند دوستان تو در روضهٔ نعم
بادند دشمنان تو در قبضهٔ محن
افروخته وثاق تو از شَمسهٔ چِگِل
آراسته سرای تو از لُعبت خُتن
وان گوهر لطیف که پروردش آفتاب
یاقوت‌وار آمده در جام تو ز دَن

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای ماه لاله روی من ای سرو سیم‌تن
از دل تو را فلک‌ کنم از جان تو را چمن
هوش مصنوعی: ای ماه با زیبایی گل لاله و ای سرو خوش‌اندام، من به خاطر تو از دل و جانم می‌کوشم که تو را به دنیای زیبایی‌ها ببرم.
زیرا که دل سزد فلک ماه روی را
زیرا که جان سزد چمن سرو سیم‌تن
هوش مصنوعی: به همین خاطر دلواره‌های فلک و آسمان، زیبایی چهره‌ی ماه را طلب می‌کنند و همچنین روح انسان، شایسته‌ی زیبایی و ظرافت سروهای خوش‌اندام در باغ است.
زلف تو توده تودهٔ مشک است بر قمر
جعد تو حلقه حلقهٔ ابرست بر سمن
هوش مصنوعی: زلف تو به مانند توده‌ای از مشک است و جعد تو حلقه‌هایی همچون ابر بر روی سمن قرار گرفته است.
زان توده توده است به شهر اندرون بلا
زان حلقه حلقه است به دهر اندرون فتن
هوش مصنوعی: از آن توده‌ای که در شهر وجود دارد، بلایایی به وجود می‌آید و از آن حلقه‌هایی که در دنیا وجود دارد، فتنه‌ها و مشکلاتی سر برمی‌آورد.
لب چون عقیق‌ کردی و رخساره چون سهیل
وین هر دو ساختی به هزاران فسون و فن
هوش مصنوعی: لب‌های تو زیبا مانند سنگ عقیق شده و چهره‌ات مانند ستاره سهیل درخشان است و تو این زیبایی‌ها را با هزاران حقه و فن به وجود آوردی.
تا در عجم بود لب و رخسار تو بدیع
چونان‌ کجا سهیل و عقیق است در یمن
هوش مصنوعی: زمانی که تو در سرزمین عجم وجود داشتی، لب و چهره‌ات به قدری زیبا و منحصر به فرد بود که نمی‌توان آن را با ستاره سهیل یا سنگ عقیق در یمن مقایسه کرد.
دل بر دلم نه ای صنم ششتری قبای
لب بر لبم نِه ای پسر مشتری ذقن
هوش مصنوعی: ای معشق من! دل من را به درد می‌آوری، تو که به زیبایی شش‌تراش معروفی. لب‌های زیبایت را بر لب‌های من بگذار، ای پسر مشتری!
تا موم نرم بینی در زیر سنگ سخت
تا شَنبلید بینی در زیر نسترن
هوش مصنوعی: وقتی موم را در زیر سنگ سخت قرار می‌دهی، نرم و انعطاف‌پذیر می‌شود و در زیر نسترن هم می‌توانی شنبلید را ببینی. این یعنی در شرایط سخت و ظالم هم، ممکن است چیزهای لطیف و زیبا وجود داشته باشند.
چون تیر برکمان نهی و بشکنی سپاه
صد توبه بشکنی به‌سر زلف پر شکن
هوش مصنوعی: وقتی تیر را بر کمان بگذاری و آن را بیندازی، مانند شکستن صفی از توبه‌هاست، که در برابر زیبایی‌های معشوقی با زلف‌های پر پیچ و خم ناتوان می‌شود.
درکار تو شگفت فرو مانده‌ام بتا
توبه‌شکن نهم لقبت یا سپه‌شکن
هوش مصنوعی: در کار تو به شدت متعجب و شگفت‌زده‌ام، ای بت نازنین. آیا می‌توانم به تو روی آورم و از تو کمک بخواهم، یا ای کسی که دشمنان را شکست می‌دهی؟
تا تو به وقتِ خشم و به وقتِ لَطَف مرا
آتش نموده‌ای ز رخ و لؤلؤ از دهن
هوش مصنوعی: وقتی تو در حالت خشم و وقتی در حال محبت به من نگاه می‌کنی، نوری از چهره‌ات می‌تابد که مانند لؤلؤ (دریای مروارید) آتش به جانم می‌زند.
هجران تو بر آتش و لؤلؤ همی کند
همچون رخ و دهانت لب و دیدگان من
هوش مصنوعی: دوری تو بر دل من همچون آتش و مروارید است، چهره و دهانت بر من تأثیر عمیق می‌گذارد و چشم‌هایم را به خود مشغول کرده است.
ایدون‌ گمان بری که مگر ماه انجم است
چون بنگری به چهره و دندان خویشتن
هوش مصنوعی: این شعر اشاره به این دارد که وقتی به چهره و دندان خود نگاه می‌کنی، شاید دلت می‌خواهد که تصور کنی چهره‌ات زیبا و همچون ماه درخشان است. به نوعی، شاعر به زیبایی ظاهری و جذابیت توجه دارد و این حس زیبایی را با تشبیه به ماه بیان می‌کند.
خواهان دیدن تو شود گر خبر رسد
از ماه و انجم تو به خورشید انجمن
هوش مصنوعی: اگر خبر ظهور و زیبایی تو به گوش برسد، مانند تابش خورشید به جمع ستاره‌ها، همه مشتاق دیدن تو خواهند شد.
میر اجل مؤید ملک و شهاب دین
فرخ ظهیر دولت‌ ابونصر ‌بن حسن
هوش مصنوعی: این بیت به معرفی شخصیتی به نام ابونصر بن حسن می‌پردازد که به عنوان یک پادشاه یا مقام عالی‌رتبه شناخته می‌شود. او تحت حمایت و پشتیبانی نیرویی الهی و مسلط بر امور است که به او قدرت و دوام می‌بخشد. به نوعی، این اشارات نشان‌دهنده‌ی ارزشیابی و تقدیر از جایگاه و اهمیت او در جامعه و تاریخ است.
فرخنده اختری که خجسته خصال او
آسایش زمین شده و آرایش ز من
هوش مصنوعی: ستاره‌ای خوشبخت و نیکو که ویژگی‌هایش باعث آرامش زمین و زیبایی زندگی من شده است.
مرد خرد سپهر شناسد بساط او
آری سپهر باشد خورشید را وطن
هوش مصنوعی: مرد خرد به زیبایی و عظمت عالم پی می‌برد و می‌داند که در این گستره وسیع، آسمان محل زندگی خورشید است.
کینش به کار دشمن دولت دهد فساد
خشمش به چشم دشمن ملت نهد وسن
هوش مصنوعی: عصبانیت و خشم او می‌تواند به دشمن آسیب بزند و منافع او را نابود کند. آزردگی و کینه‌اش می‌تواند به دشمن آسیب‌های جدی وارد کند و او را در موقعیتی تضعیف کند.
تایید او چو پیرهن یوسف است و خلق
یعقوب‌وار در طلب بوی پیرهن
هوش مصنوعی: تائید و پشتیبانی خداوند همچون پیراهن یوسف است که بخشی از آن به زیبایی و محبت او اشاره دارد. مردم نیز مانند یعقوب در جستجو و آرزوی یافتن عطر و نشانه‌هایی از این تایید هستند. آنها به دنبال نشانه‌ها و دلایل الهی در زندگی خود می‌گردند.
درگاه اوست ملتزم خلق و ملتجا
تدبیر اوست معتمد ملک و مؤتمن
هوش مصنوعی: درگاه خداوند جایی است که مخلوقات به آن پناه می‌برند و تدبیر او، ضامن امنیت و اعتماد کشورها و مردم است.
در رسمهاش گنج معالی است مُدَّخَر
در لفظهاش گنج معانی است مُخْتَزن
هوش مصنوعی: در ظاهر کلماتش، گنجینه‌ای از معانی عالی نهفته است و در لغاتش، گنجی از معانی پنهان وجود دارد.
گر بر زند به سنگ نکوخواه از حسام
ور بر زند به‌خاک نگون‌خواه او مجِن
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد کسی را به تندی ساکت کند، می‌تواند با سنگ به او ضربه بزند، و اگر بخواهد او را زمین‌گیر کند، با خاک به او تعرض می‌کند.
از سنگ و خاک قسمت ایشان رسد دو چیز
آن را رسد جواهر و این را رسدکفن
هوش مصنوعی: از سنگ و خاک، دو سرنوشت برای انسان‌ها رقم می‌خورد: یکی به جواهر و ثروت می‌رسد و دیگری به کفن و مرگ.
ای نفی کفر باطل و اثبات دین حق
ای نصرت فرشته و ای قهر اهرمن
هوش مصنوعی: ای کسی که کفر را باطل و دین حق را ثابت می‌کنی، ای فرشته‌ای که حامی و یاور هستی و ای قدرتی که در برابر خرافات می‌ایستی.
دُرّ است دولت تو و آفاق چون صدف
جان است همت تو و افلاک چون بدن
هوش مصنوعی: دولت تو ارزشمند مانند مروارید است و آسمان‌ها مثل صدفی هستند که آن را در خود دارند. همچنین تلاش و اراده تو مانند جان است و جهانی که در آن زندگی می‌کنی، همچون بدنی است که به آن جان می‌بخشد.
هرکس ز معن‌ زائده ‌گوید همی خبر
هرکس ز سیف ذُویزن آرد همی سخن
هوش مصنوعی: هر کس از چیزی که به آن آشنایی ندارد سخن می‌گوید و از آن اطلاعات می‌دهد. همچنین، هر کسی که درباره شجاعت و جنگ و جدال صحبت کند، به نوعی آگاهی از موضوع دارد.
یک چاکر تو صاحب صد ‌معن زائده است
یک‌ کِهتر تو مهتر صد سیف ذویزن
هوش مصنوعی: یک خدمت‌گزار تو دارای معناهای بسیار است، در حالی که یک مرد عادی می‌تواند برتری‌های زیادی را نشان دهد.
از آتش سیاست و خشم تو در سزد
‌مِغفَر شود چون مَعجر و مردان شوند زن
هوش مصنوعی: از حرارت و شدت سیاست و خشم تو، مناسب است که کلاه‌خود مانند چادر زنانه باشد و مردان به مانند زنان دیده شوند.
بر پای و بر دو دست تو عاشق شده است ماه
زین روی ‌گه چو نعل بودگاه چون لگن
هوش مصنوعی: ماه به خاطر زیبایی و جذابیت تو عاشقانه به پای و دستانت افتاده است. در این زمان، مثل نعل که به لگن وصل است، به تو وابسته و متصل شده‌است.
آسوده نیست دست تو از جود ساعتی
گویی شدست دست تو بر جود مفتتن
هوش مصنوعی: دست تو لحظه‌ای از بخشندگی آرامش ندارد، گویی دست تو به بخشندگی عادت کرده است.
گر چاهکن شدست ز بهر تو دشمنت
ناگاه دراوفتد به ته چاه چاهکن
هوش مصنوعی: اگر در حفر چاه، کسی به خاطر تو تلاش کند، ناگهان دشمن تو در عمق چاه سقوط خواهد کرد.
وانگاه دست بر رسن مدبری زند
از چَه درآید و به ‌گلو در کند رسن
هوش مصنوعی: در آن لحظه، به چنگ یک محرک ماهرانه می‌رسد و از چاهی بیرون می‌آید و آن را به گردن می‌اندازد.
گر بر عَدَن خیال جمال تو بگذرد
همچون بهشت عَدْ‌ن شود تُربتِ عَدَن
هوش مصنوعی: اگر خیال زیبایی تو در سر برود، آنجا مانند بهشت خواهد شد و خاک بهشت، سرزمین تو خواهد بود.
گر باد احتشام تو بر نار بن وزد
آن ناربن شود به بلندی چو نارون
هوش مصنوعی: اگر باد فاخر و باوقار تو بر آتش بوزد، آن آتش‌نابود به قدری نزدیک می‌شود که به بلندی درخت نارون برسد.
ور سایهٔ قبول تو بر روبه اوفتد
شیران دهند بچهٔ روباه را لبن
هوش مصنوعی: اگر سایهٔ قبول تو بر روی روباه بیفتد، شیران هم به فرزندان روباه شیر می‌دهند.
تیر فلک شمن شود وکلک من صنم
چون طبع تو صنم شود و طبع من شَمَن
هوش مصنوعی: زمانی که در اثر نیرنگ یا تاثیرات آسمانی، زندگی‌ام تحت تأثیر قرار می‌گیرد و من به طور خاص تحت فشار یا آسیب‌پذیری قرار می‌گیرم، زیبایی و جذابیت تو نیز تحت تأثیر طبع من قرار می‌گیرد و به نوعی از شکوه و زیبایی فراتر می‌رود. در واقع، تأثیرات متقابل ما باعث می‌شود که زیبایی و ویژگی‌های هر یک، به دیگری منتقل شود.
هر مدحتی‌که نام تو باشد تخلصش
گردو‌نْشْ مشتری سزد و مشتری ثمن
هوش مصنوعی: هر ستایشی که درباره تو باشد، باید نامش گردو باشد؛ چون گردو مشتری است و مشتری هم قیمت دارد.
تا از نِعَم همیشه بود خلق را طرب
تا از مِحَن همیشه بود خلق را حَزَن
هوش مصنوعی: از آنجا که نعمت‌ها همیشه شادی به ارمغان می‌آورند، مردم در خوشحالی به سر می‌برند و وقتی که با دردها و مشکلات روبرو می‌شوند، غم و اندوه بر آن‌ها حاکم می‌شود.
بادند دوستان تو در روضهٔ نعم
بادند دشمنان تو در قبضهٔ محن
هوش مصنوعی: دوستان تو در بهشت و لذت‌ها قرار دارند، در حالی که دشمنان تو در سختی‌ها و مشکلات به سر می‌برند.
افروخته وثاق تو از شَمسهٔ چِگِل
آراسته سرای تو از لُعبت خُتن
هوش مصنوعی: آتشین بودن بند تو از نور خورشید و زیبایی خانه‌ات به خاطر مجسمه‌سازی ختن است.
وان گوهر لطیف که پروردش آفتاب
یاقوت‌وار آمده در جام تو ز دَن
هوش مصنوعی: این گوهر گرانبهایی که نور آفتاب بر آن تابیده و مانند یاقوت زینت‌بخش شده، اکنون در جام تو آمده است.