گنجور

شمارهٔ ۳۲

چون ز بُرج شیر سوی خوشه آمد آفتاب
شد به ابر اندر نهان «حتی توارت بالحجاب»
ابر شد مانند چشم عاشقان اندر سِرشک
مهر شد مانند روی دلبران اندر نقاب
آمد آن خیل بهاری را کنون وقت مَشیب
آمد آن فصل خزانی را کنون روز شباب
ماه مهر آویخت زرّین حلقه در گوش چمن
تا به حنّا کرد گلبن دست زنگاری خضاب
باغ رنگ بی‌نفس دارد ز بیم ماه دی
تودهٔ کافور سوده زان همی ریزد سحاب
کوه را بر تارک اکنون هست ترک از سیمِ خام
باغ را برگردن اکنون عِقد هست از زرّ ناب
آن یکی را داد ابر از رایت مصری ردا
وین دگر را داد باد از مُلحَم رومی ثیاب
هندوی گندا شدست اندر میان باغ ماغ
نقرهٔ خارا شدست اندر میان حوض آب
برق چون بنمود چهره آتش اندر شد به کوه
زاغ چون بگشاد دیده بلبل اندر شد به ‌خواب
گشت پنهان لالهٔ شنگرف‌گون در زیر برف
گشت پنهان سوسن کافورگون اندر رضاب
آن یکی چون بدسگال دولت صاحبقِران
واندگر چون دوستدار خسرو مالک رقاب
خسرو عادل ملک فخرالمعالی بوعلی
داور هوشنگْ هوش و شاه پیغمبر خطاب
آن که کمتر خادم او برتر از اسفندیار
وانکه کمتر چاکر او برتر از افراسیاب
از مبارک نام او دارد معالی اِنشقاق
وز مؤید بخت او دارد سعادت انشعاب
موکب اجلال او را آمد از شعرا لگام
خیمهٔ فرمان او را آمد از طوبی طناب
میش با شمشیر تیزش سر فرازد بر پلنگ
بره با فرمان عزمش چیره گردد بر ذئاب
خاک هامون با وجودش برتر از اوج زُحَل
گنج قارون پیش خودش کمتر از پر ذباب
بر امید ترکش او زودتر بالد خدنگ
بر فراق دشمن او زارتر نالد رباب
دشمنانش را ز غسلین است در دوزخ طعام
دوستانش را ز تَسنیم است در جنت شراب
از سراب آبگون کس را نباشد منفعت
زانکه اندر شاً‌ن بدخواهان او آمد سراب
جاه و حشمت نیست الا در همایون درگهش
همچنان لارَطب و یابس نیست الا در کتاب
گر چون او یزدان به همت آفریدی دیگری
آمدستی بی‌نیازی خلق را از اکتساب
ای خداوندی که هستی جعفری و لنگری
داری از جعفر ظفر تا روز محشر فتح باب
چون تویی باید که دارد حیدر کرار غم
چون تویی باید که دارد جعفر طَیّار باب
پادشاهان نامه و نام تو را بر سر نهند
تا به نام توست شاهی و شرف را انتساب
مرکب تو همچو آب و آتش و خاک است و باد
در نشیب و در فراز و در درنگ و در شتاب
بفکند باد سبک را چون سبک سازی عنان
بشکند کوه گران را چون گران سازی رکاب
چون بپرّانی عقاب و باشه و شاهین و باز
هر یکی را در سر ‌چَنگَل بود صیدی عِجاب
زهره باشد صید باشه تیر باشد صید باز
مهر باشد صید شاهین مه بود صید عقاب
نیزهٔ سندان گذار و تیر خارا خوار تو
هر دو چون تقدیر یزدان است در رفتن صواب
زان یکی روز سیاست سروران را اضطرار
زین دگر روز شجاعت خسروان را اضطراب
هست چوگان تو مانند شهابی تیز ر‌جم
وان مدور گوی تو مانند جرم آفتاب
کی ربایند از تو شاهان ‌گوی هنگام نبرد
تا تو داری روز میدان آفتاب اندر شهاب
ای همیشه پیش تدبیر تو شاهان چون عبید
وی همیشه پیش شمشیر تو شیران چون ‌کلاب
تاکه جود تو به قزوین نیست یک ساکن فقیر
تا که عدل تو به قزوین نیست یک مسکن خراب
با جوال گوهر و صندوق زر بیرون شود
هر که او آید به قزوین با عصا و با جِراب
با پدر بودم به هر بقعت مهنّا و مصیب
بی‌پدر گشتم به هر مجلس معزا و مصاب
خسروا، بودم در این بقعت غریب و نوسفر
بر غریب و نوسفر ناگاه غُرّان شد غراب
پشت چون پشت یتیم بی‌پدر در انکسار
چشم چون چشم غریب نوسفر ‌در انسکاب
بر وفایش بود دعوی از قضا و از قَدَر
نیست ‌کس را با قضا و با قدر جنگ و عِتاب
جندگیرم من حببباب عمر او پنجا و شش
نیست دیدارش مرا روزی الی یو‌م ‌الحساب
گر پسندی پیش تو خدمت‌کنم همچون پدر
کز پدر فرزند را نیکوتر آید انتساب
من رهی را بی‌همایون طلعت تو مدتی
دیده اندر چشم خون‌ گشت و دل اندر بر کباب
گر به خدمت قصد کردم‌ گفت د‌ربان بار نیست
ور فرستادم یکی مدحت ندادندم جواب
رنگ رخسارم به زردی بود مانند ذهب
زانکه جز حرمان ندیدم د‌ر ایاب و در ذهاب
بر امید دیدن تو هر شبی کردم دعا
آن دعا را دوش‌ کرد ایزد تعالی مستجاب
تا که جان دارم خداوندا بدین عالی بساط
بارم از دریای خاطر هر زمان دُرِّ خوشاب
دولت پاینده را گویم که اِسْجد و ا‌قْتَرب
گر بیابم اختصاصی بر بساط اقتراب
تا بود تأثیر گردون گه صلاح و گه فساد
بدسگالان تو را بادا عقاب بی‌ثواب
مهرگان آمد خداوندا به شادی بگذران
آفتاب عالمی بر جملهٔ عالم بتاب
شهر گیر و ‌در گشای و دین پرست و کین ستان
ملک ‌دار و ملک بخش و کام جوی و کام یاب

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون ز بُرج شیر سوی خوشه آمد آفتاب
شد به ابر اندر نهان «حتی توارت بالحجاب»
هوش مصنوعی: زمانی که آفتاب از برج شیر (ماه مرداد) به سمت خوشه (دانه‌ها یا برداشت محصول) می‌آید، به گونه‌ای ناپدید می‌شود که گویی در ابر پنهان شده است، انگار که خود را زیر حجاب پوشانده است.
ابر شد مانند چشم عاشقان اندر سِرشک
مهر شد مانند روی دلبران اندر نقاب
هوش مصنوعی: ابر به گونه‌ای اشک عاشقان را نمایان می‌کند و مانند چهره زیبای معشوقان، مهتاب به زیبایی خود را در پشت نقاب پنهان کرده است.
آمد آن خیل بهاری را کنون وقت مَشیب
آمد آن فصل خزانی را کنون روز شباب
هوش مصنوعی: بهار با زیبایی‌ها و نشاطش به پایان رسیده و حالا فصل پیری و خزان آغاز شده است. این یعنی روزهای جوانی و نشاط به سر آمده‌اند.
ماه مهر آویخت زرّین حلقه در گوش چمن
تا به حنّا کرد گلبن دست زنگاری خضاب
هوش مصنوعی: ماه در آسمان، حلقه‌ای زرین را به چمن آویخته است تا گلبن (گلابی) را با رنگ حنا در دست زنگارین زیبا کند.
باغ رنگ بی‌نفس دارد ز بیم ماه دی
تودهٔ کافور سوده زان همی ریزد سحاب
هوش مصنوعی: باغ به دلیل سرما و بی‌نفسی که در ماه دی حاکم است، رنگ و حال و هوای خاصی دارد و ابرها مانند کافور سفید، باران خود را نازل می‌کنند.
کوه را بر تارک اکنون هست ترک از سیمِ خام
باغ را برگردن اکنون عِقد هست از زرّ ناب
هوش مصنوعی: کوه اکنون در قله‌اش اثر ترک‌هایی دارد که از نقره خالص ایجاد شده، و درختان باغ نیز اکنون دارای گردنبندهایی از طلا هستند.
آن یکی را داد ابر از رایت مصری ردا
وین دگر را داد باد از مُلحَم رومی ثیاب
هوش مصنوعی: ابر به یکی از افراد، ردا و پوشش مصری بخشید و باد به فرد دیگر، لباس رومیان را هدیه داد.
هندوی گندا شدست اندر میان باغ ماغ
نقرهٔ خارا شدست اندر میان حوض آب
هوش مصنوعی: در میان باغ، سر و وضع یک فرد هندویی نامناسب شده و در داخل حوض آب، نقره‌ای از جنس سنگ خارا (سنگی سفت و مقاوم) وجود دارد.
برق چون بنمود چهره آتش اندر شد به کوه
زاغ چون بگشاد دیده بلبل اندر شد به ‌خواب
هوش مصنوعی: وقتی که برق ناگهان در آسمان تابید، تصویر آتش در کوه نمایان شد. و وقتی زاغ چشمش را باز کرد، بلبل به خواب فرو رفت.
گشت پنهان لالهٔ شنگرف‌گون در زیر برف
گشت پنهان سوسن کافورگون اندر رضاب
هوش مصنوعی: لالهٔ سرخ‌رنگ زیر برف مخفی شده و سوسن خوشبو نیز در باغ رضاب پنهان است.
آن یکی چون بدسگال دولت صاحبقِران
واندگر چون دوستدار خسرو مالک رقاب
هوش مصنوعی: یک نفر مانند نیک سیرت و خوشبخت است که در کنار پادشاه و قدرت است، و دیگری مانند کسی است که دوستدار و وفادار به پادشاه است و بر زندگی و سرنوشت خود مسلط است.
خسرو عادل ملک فخرالمعالی بوعلی
داور هوشنگْ هوش و شاه پیغمبر خطاب
هوش مصنوعی: ملک خسرو عادل، یعنی پادشاه عادل، که به فخرالمعالی بوعلی معروف است، در کنار داور هوشنگ و شاه پیغمبر قرار دارد. این عبارت توصیف می‌کند که او از نظر هوش و مقام در بین شخصیت‌های بزرگ و برجسته‌ای مانند داور و شاه پیغمبر قرار دارد.
آن که کمتر خادم او برتر از اسفندیار
وانکه کمتر چاکر او برتر از افراسیاب
هوش مصنوعی: کسی که خدمتگزارش کم است، ارزشش از اسفندیار بیشتر است و کسی که چاکر او کم است، مقامش بالاتر از افراسیاب است.
از مبارک نام او دارد معالی اِنشقاق
وز مؤید بخت او دارد سعادت انشعاب
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که به خاطر نام نیک او، برکات و فضایل بسیاری به وجود آمده و همچنین به خاطر حمایت و شانس خوب او، مسیرهای موفقیت و خوشبختی فراوانی در زندگی به وجود آمده است.
موکب اجلال او را آمد از شعرا لگام
خیمهٔ فرمان او را آمد از طوبی طناب
هوش مصنوعی: جمعی از شاعران به احترام و عظمت او به تزیین و آراستن خیمه‌ای برای او پرداخته‌اند و به نوعی ارتباطی معنوی و مقدس با او برقرار کرده‌اند. در اینجا به نشانه‌ ای از مقام والای او، از درخت طوبی به‌عنوان نشانه‌ای از خیر و برکت یاد شده است. دل‌پذیری و جلال او باعث جذب شاعران و هنرمندان به سوی او شده است.
میش با شمشیر تیزش سر فرازد بر پلنگ
بره با فرمان عزمش چیره گردد بر ذئاب
هوش مصنوعی: گوسفند با شمشیر تیزش نسبت به پلنگ bravely رفتار می‌کند و با اراده‌اش بر گرگ‌ها مسلط می‌شود.
خاک هامون با وجودش برتر از اوج زُحَل
گنج قارون پیش خودش کمتر از پر ذباب
هوش مصنوعی: خاک هامون به خاطر ارزش و اهمیتش از بالاترین نقطه زحل هم بالاتر است و گنج قارون در برابر آن، به اندازه یک پر مگس هم نمی‌ارزد.
بر امید ترکش او زودتر بالد خدنگ
بر فراق دشمن او زارتر نالد رباب
هوش مصنوعی: امید دارم که تیر او زودتر برود و به هدف برسد، زیرا دوری از دشمنش باعث می‌شود که سازم به شدت ناله کند و غمگین شود.
دشمنانش را ز غسلین است در دوزخ طعام
دوستانش را ز تَسنیم است در جنت شراب
هوش مصنوعی: دشمنان او در دوزخ از آبی آلوده سیراب می‌شوند، در حالی که دوستانش در بهشت با نوشیدنی خوشگوار و زلال مورد پذیرایی قرار می‌گیرند.
از سراب آبگون کس را نباشد منفعت
زانکه اندر شاً‌ن بدخواهان او آمد سراب
هوش مصنوعی: آب نمایان در سراب برای هیچ‌کس سودی ندارد، زیرا این پدیده در شأن و جایگاه کسانی که به او بدخواهی می‌کنند، ایجاد شده است.
جاه و حشمت نیست الا در همایون درگهش
همچنان لارَطب و یابس نیست الا در کتاب
هوش مصنوعی: افتخار و بزرگی در درگاه الهی وجود دارد، همانطور که در کتاب، خوراک نرم و سخت نیست.
گر چون او یزدان به همت آفریدی دیگری
آمدستی بی‌نیازی خلق را از اکتساب
هوش مصنوعی: اگر تو هم مانند خداوند با اراده و تلاش آفرینش می‌کردی، شخص دیگری می‌توانست بی‌نیازی انسان‌ها را از تلاش برای تأمین نیازهایشان به وجود آورد.
ای خداوندی که هستی جعفری و لنگری
داری از جعفر ظفر تا روز محشر فتح باب
هوش مصنوعی: ای خداوندی که به عظمت جعفر (علیه‌السلام) مشهور هستی و از او پیروزی تا روز قیامت را داریم.
چون تویی باید که دارد حیدر کرار غم
چون تویی باید که دارد جعفر طَیّار باب
هوش مصنوعی: برای تو که هستی، باید حیدر کرار غم و اندوهی داشته باشد و همچنین باید جعفر طیار هم در دلیلی همچون تو غم را احساس کند.
پادشاهان نامه و نام تو را بر سر نهند
تا به نام توست شاهی و شرف را انتساب
هوش مصنوعی: پادشاهان نام و عنوان تو را بر سر می‌گذارند، چون فقط به واسطهٔ نام توست که به شاهی و موقعیت و احترام نائل می‌شوند.
مرکب تو همچو آب و آتش و خاک است و باد
در نشیب و در فراز و در درنگ و در شتاب
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وسیله یا ابزار تو (مرکب) مانند چهار عنصر اصلی طبیعت یعنی آب، آتش، خاک و باد است که می‌تواند در شرایط مختلف و در موقعیت‌های متفاوتی حرکت کند. این وسیله می‌تواند با تغییر وضعیت، در مواقعی آرام و در مواقعی دیگر سریع و متحرک باشد.
بفکند باد سبک را چون سبک سازی عنان
بشکند کوه گران را چون گران سازی رکاب
هوش مصنوعی: باد سبک همچون کسی که کار سبک را انجام می‌دهد، به راحتی می‌وزد و همه چیز را به حرکت درمی‌آورد. در حالی که کوه‌های سنگین با قدرت و تلاش به جلو می‌روند و در برابر موانع استقامت می‌کنند.
چون بپرّانی عقاب و باشه و شاهین و باز
هر یکی را در سر ‌چَنگَل بود صیدی عِجاب
هوش مصنوعی: وقتی که پرندگان بزرگ و شکاری مانند عقاب، شاهین و باز را به پرواز در می‌آوری، هر یک از آن‌ها در چنگال خود شکار شگفت‌انگیزی دارند.
زهره باشد صید باشه تیر باشد صید باز
مهر باشد صید شاهین مه بود صید عقاب
هوش مصنوعی: در اینجا تعبیراتی از شکار و شکارچیان به کار رفته است. زهره به عنوان یک شکار، تیر به مثابه وسایل شکار و مهر به عنوان شکار شاهین معرفی شده‌اند. هر یک از این نمادها نشان‌دهنده نوع خاصی از شکار و روش‌های آن هستند. همچنین مه به عنوان شکار عقاب معرفی می‌شود که به نوعی نشان‌دهنده بزرگی و قدرت شکار است. در کل، این متن به دنیای شکار و ارتباط آن با طبیعت و مخلوقات مختلف می‌پردازد.
نیزهٔ سندان گذار و تیر خارا خوار تو
هر دو چون تقدیر یزدان است در رفتن صواب
هوش مصنوعی: شمری که بر سوار می‌کشد یا نیزه‌ی سنگین بر خاک می‌زند، هر دو تقدیر الهی را نمایان می‌کنند و در ادامه‌ی خود به حقیقت درست و نیکو می‌رسند.
زان یکی روز سیاست سروران را اضطرار
زین دگر روز شجاعت خسروان را اضطراب
هوش مصنوعی: یک روز، سیاست و تدبیر حاکمان به خاطر ناچار شدنشان دچار مشکل و سردرگمی می‌شود و روزی دیگر، شجاعت و دلیری پادشاهان به سبب ناامیدی و تشنج به هم می‌ریزد.
هست چوگان تو مانند شهابی تیز ر‌جم
وان مدور گوی تو مانند جرم آفتاب
هوش مصنوعی: چوگان تو شبیه یک شهاب درخشان و سریع است، در حالی که گوی گرد تو مانند جرم خورشید می‌باشد.
کی ربایند از تو شاهان ‌گوی هنگام نبرد
تا تو داری روز میدان آفتاب اندر شهاب
هوش مصنوعی: شاهان در زمان جنگ از تو چه انتظاری دارند، وقتی که تو در میدان نبرد، مانند آفتاب درخشان در برابر شهاب، قدرت و برتری داری.
ای همیشه پیش تدبیر تو شاهان چون عبید
وی همیشه پیش شمشیر تو شیران چون ‌کلاب
هوش مصنوعی: هر زمان که تو تدبیر می‌کنی، شاهان در برابر تو همچون بردگان بی‌اختیارند و هرگاه تو به میدان جنگ می‌روی، شیران همچون سگ‌ها به زیر فرمان تو در می‌آیند.
تاکه جود تو به قزوین نیست یک ساکن فقیر
تا که عدل تو به قزوین نیست یک مسکن خراب
هوش مصنوعی: تا زمانی که بخشش و generosity تو در قزوین وجود ندارد، هیچ فردی که نیازمند باشد در آنجا زندگی نمی‌کند. و همچنین تا زمانی که عدل و انصاف تو در قزوین برقرار نیست، هیچ مکان و محلی نمی‌تواند از ویرانی و خرابی در امان بماند.
با جوال گوهر و صندوق زر بیرون شود
هر که او آید به قزوین با عصا و با جِراب
هوش مصنوعی: هر کسی که به قزوین می‌آید، با خود گنج و ثروت به همراه دارد؛ برخی با عصا و برخی با کیسه‌های پر از دارایی می‌آیند.
با پدر بودم به هر بقعت مهنّا و مصیب
بی‌پدر گشتم به هر مجلس معزا و مصاب
هوش مصنوعی: با پدرم در هر مکان خوشی و پر از شادی بودم، اما زمانی که او نبود، در هر مجلس غم و سوگواری شرکت کردم.
خسروا، بودم در این بقعت غریب و نوسفر
بر غریب و نوسفر ناگاه غُرّان شد غراب
هوش مصنوعی: در این مکان غریب و ناشناخته، ناگهان صدای غرّش کلاغی را شنیدم.
پشت چون پشت یتیم بی‌پدر در انکسار
چشم چون چشم غریب نوسفر ‌در انسکاب
هوش مصنوعی: مانند پشت یتیمی که پدر ندارد، در حالت نقص و فروتنی قرار دارم، و چشمانم، شبیه چشم‌های غریب و تازه‌واردی است که در جستجوی آرامش و آشنایی هستند.
بر وفایش بود دعوی از قضا و از قَدَر
نیست ‌کس را با قضا و با قدر جنگ و عِتاب
هوش مصنوعی: دعوی وفا کردن او، از تقدیر و سرنوشت است و هیچ‌کس نمی‌تواند با قضا و قدر درگیر شود یا از او گله کند.
جندگیرم من حببباب عمر او پنجا و شش
نیست دیدارش مرا روزی الی یو‌م ‌الحساب
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم عمر او را که پنجاه و شش سال است، بیابم و دیدارش برای من مانند روز حساب است.
گر پسندی پیش تو خدمت‌کنم همچون پدر
کز پدر فرزند را نیکوتر آید انتساب
هوش مصنوعی: اگر بخواهی، برای تو مثل پدری که به فرزندش خدمت می‌کند، خدمت می‌کنم؛ زیرا نسبت به فرزند، ارتباط با پدر همیشه بهتر و پسندیده‌تر است.
من رهی را بی‌همایون طلعت تو مدتی
دیده اندر چشم خون‌ گشت و دل اندر بر کباب
هوش مصنوعی: من مدتی را در راهی بی‌نور و زیبایی چهرهٔ تو گذراندم و به خاطر این بی‌نوری، چشمانم پر از اشک و دلم در آتش غم سوخت.
گر به خدمت قصد کردم‌ گفت د‌ربان بار نیست
ور فرستادم یکی مدحت ندادندم جواب
هوش مصنوعی: اگر قصد کردم به خدمت برسم، او گفت که بار بر دوش نیست. و اگر کسی را فرستادم، پاسخی به ستایش من ندادند.
رنگ رخسارم به زردی بود مانند ذهب
زانکه جز حرمان ندیدم د‌ر ایاب و در ذهاب
هوش مصنوعی: رنگ چهره‌ام به زردی می‌زند مثل طلا، زیرا در سفرها و آمد و رفت‌هایم، جز ناکامی و حسرت چیزی نداشته‌ام.
بر امید دیدن تو هر شبی کردم دعا
آن دعا را دوش‌ کرد ایزد تعالی مستجاب
هوش مصنوعی: به امید دیدن تو هر شب برایت دعا کردم و دعایم را دیشب خداوند پاسخ داد.
تا که جان دارم خداوندا بدین عالی بساط
بارم از دریای خاطر هر زمان دُرِّ خوشاب
هوش مصنوعی: تا زمانی که زندگی دارم، ای خداوند، این سفره‌ی عالی را برقرار می‌دارم و از عمیق‌ترین و گرانبها‌ترین اندیشه‌هایم هر لحظه چیزهای زیبا و ارزشمند را به ارمغان می‌آورم.
دولت پاینده را گویم که اِسْجد و ا‌قْتَرب
گر بیابم اختصاصی بر بساط اقتراب
هوش مصنوعی: به دولت پاینده می‌گویم که با تواضع و نزدیک شدن به او، اگر فرصتی مناسب پیدا کنم، خواهم توانست به فضلی خاص دست یابم.
تا بود تأثیر گردون گه صلاح و گه فساد
بدسگالان تو را بادا عقاب بی‌ثواب
هوش مصنوعی: تا زمانی که تأثیر آسمان وجود دارد، گاهی خیر و گاهی شر بر تو باد، ای بداندیش، امیدت به عاقبت کار بی‌پاداش نباشد.
مهرگان آمد خداوندا به شادی بگذران
آفتاب عالمی بر جملهٔ عالم بتاب
هوش مصنوعی: عید مهرگان فرارسیده است، خداوندا این روز را به خوشی بگذران و نور آفتاب بر همهٔ جهان بتابد.
شهر گیر و ‌در گشای و دین پرست و کین ستان
ملک ‌دار و ملک بخش و کام جوی و کام یاب
هوش مصنوعی: شهر را بگیر و درها را باز کن، دین را ارج بگذار و دشمنی را کنار بگذار. پادشاهی کن که هم ملک را می‌دهد و هم خواسته‌ها را برآورده می‌سازد.